برگرفته از تریبون زمانه *  

مقدمه و طرح مسئله

حدود یازده سال بعد ازجنبش اعتراضی بزرگ سبزدرسال ۱۳۸۸، بی سابقه بعد ازانقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷، دراعتراض به تقلب درانتخابات توسط رژیم (بیلانی حدود ۷۰ تا ۸۰ کشته وحداقل ۵۰۰۰ دستگیری)[۱]، درآستانه سومین سالگرد شورش شش روزه دیماه ۱۳۹۶ با شعار” نه به گرانی” و دراعتراض به فساد دولتی (بیلانی حداقل ۳۱ کشته و حدود ۳۷۰۰ دستگیری) و سرانجام یک سال بعد ازشورش خونین آبانماه ۱۳۹۸ دراعتراض به افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین ( بیلانی حد اقل ۳۰۴ تن کشته بنا به عفو بین الملل و حدود ۸۶۰۰ دستگیری)[۲]، موقعیت جنبش اجتماعی درایران کجاست ؟ آیا شدت سرکوب موجب به حالت “تعلیق انداختن موقت”  و”سکوت خفته” یا  شاید “زیرزمینی شدن” این جنبش ها گردید؟ آیا این جنبش ها به شکست انجامیدند و باید اشکال جدیدی ازمبارزات علیه رژیم را دنبال نمود؟ به چه دلیل برخلاف انقلاب بهمن ۱۳۵۷ که از یک مقاله توهین آمیز جرقه ای درروزنامه اطّلاعات در ۱۷ دیماه ۱۳۵۶علیه خمینی شروع شده بود، این بارعلیرغم جرقه های گوناگون، رژیم به حیات خویش ادامه می دهد؟ چگونه می شود خصلت خروش ناگهانی مردم را و گسیل شدن آنان به خیابان را توضیح داد؟ تاثیرات این اعتراضات در نوک هرم سیاسی وهمزیستی دوجناج چه خواهد بود؟

نادر وهابی

درنگاه کلی و ازبالا ازنقطه نظرآسیب شناسی ذهنیت درروانشناسی اجتماعی مردم ایران، واژه شکست در فهم عام امری است بدیهی و به گونه ای ناخود آگاه به ذهن می زند. این نگاه سیاسی شاید درست باشد زیرا هنگامی که منابع امکاناتی و نظری، وعلل وشرایط زمانی که منجربه ظهوریک پدیده اجتماعی می گردد، دیگرحضورندارند، واژه شکست قطعی می نماید. بدون هیچ تردید این جنبش ها نتوانستند به بیان جامعه شناختی یک مکان دائمی برای روشن نگاه داشتن مشعل اعتراضات، نوعی “ناکجا آباد موقت” یا “پاتوق بسیج کننده” ولی “قابل تحمل” ازجانب رژیم مانند میدان تحریردرانقلاب “رئیسی” درمصرایجاد کنند تا با استمرارزمانی درمدتی کوتاه ولی فقیه را ازقدرت به زیرکشند[۳]. درکشورهای دیگر جنبش های اجتماعی در دو سال گذشته (الجزایر، شیلی، لبنان، سودان، جلیقه های زرد در فرانسه، تایوان …) عنصراجتماعی را به گونه ای شگفت انگیز وارد صحنه نمودند و به مطالباتی هم دست یافتند اما درایران همه چیز طلسم شد و الیگارشی مذهبی کماکان به بقای خویش ادامه می دهد. آیا ملتی هستیم که خدایان آنان را نفرین نموده است؟ عدم شایستگی به دمکراسی به باور برخی و یک نوع اشتباه تاریخی و جدی در برپایی انقلاب در ایران و پایان نهادن برسلطنت به باورعده ای دیگرویا انقلاب درعمق و زیرساخت های جامعه ایران جریان دارد و مانند کشورهای دیگر کند وبطئی صورت می گیرد؟

تاثیرات این جنبش ها درساختار سیاسی حاکمیت چیست؟ ساختار سیاسی ایران را چگونه می توان تحلیل نمود؟

پاسخ به این پرسش ها و بویژه پرسش های آخر، سه سطح ازآنالیز را می طلبد :

نخست، سطح کلان تلاش می شود ساختاررژیم را مطابق مدل های موجود در تئوری نظام های سیاسی مورد بحث قراردهیم.

دوم، سطح خرد، فرایند افت مشروعیت نظام درروانشناسی اجتماعی مردم ایران

سوم، سطح میانه، جامعه شناختی وازپایین، به بافت لایه هایی می پردازیم که درشورش های گذشته (بویژه دو شورش آخر) شرکت کردند وبه  رابطه آنها با عنصرولایت فقیه می پردازیم.

ساختارشبه دمکراتیک بعد از انقلاب

انقلاب بهمن ۱۳۵۷، درجامعه ای مثل ایران که یک ساختار« تجدد گرایی اقتدارمدارازبالا» را اززمان رضا شاه با خود داشت، موجب زایش نظامی شد، شبه دموکراتیک [۴](proto-démocratique) ، که در تئوری نظام های سیاسی به رژیمی گفته می شود که بعضی از خصایص نظام های دمکراتیک را داشت و درصورت هدایت درست، می توانست طی یک فرآیند چند ساله مانند نظام های اتوریتربلوک شرق و رژیم زین العابدین بن علی (۲۰۱۹- ۱۹۳۶) در تونس، به یک نظام دمکراتیک تبدیل گردد.

اما این نظام دربطن خود و درروند بازسازی اسلامی کردن و ثبات سیاسی اش، نهادهایی ضد دمکراتیک بامشروعیت مذهبی (مانند بسیج، حزب الله، کمیته ها، ولایت فقیه، مجلس خبرگان، شورای نگهبان قانون اساسی، مجمع تشخیص مصلحت) را ایجاد نمود که بمثابه موانع ساختاری نظام عمل نموده و جهت گیری را برهرگونه تحول دمکراتیک مسدود کرد زیرا حضوروتداوم این نهادهای غیردموکراتیک مانع ازآن شد تا نهادهای قدرت طی یک فرآیند زمانی ازطریق انتخابات مردمی متحول گردند.

درواقع، نظام برآمده ازانقلاب بهمن۱۳۵۷، با یک دوگانگی ساختاری مواجه شد که درآغاز به صورت تضاد بین “لیبرالها ” (بازرگان و بنی صدردربهارانقلاب وتا برکناری ابوالحسن بنی صدردرخرداد ۱۳۶۰) و”مذهبی های رادیکال” جلوه نمود. درشکاف این دو وجه ازتضاد بود که جامعه توانست برای مدتی محدود، بهارآزادی را تجربه کند. جراحی این وجه متضاد دربالای حاکمیت ازنظریه مورخ آمریکایی “کرن برینتون”  [۵]درمورد چهارمرحله جبری انقلابهای بزرگ (انقلاب صنعتی انگلیس، انقلاب سیاسی آمریکا، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه) تبعیت نمود که این الگو را در مورد انقلاب ایران با پذیرش فرقهای تاریخی، سیاسی، طبقاتی و اجتماعی در چارچوب جامعه شناسی کلان هم می توان مشاهده کرد. درنتیجه، از بعد روانشناسی اجتماعی مردم ایران، ایجاد امنیت «سرکوبگرانه» با آمدن خمینی به جماران به اولویت درجه یک تبدیل می شود. بطورشگفت انگیزی دراین مرحله، انقلاب ایران با یک جنگ نظامی (نظیرانقلاب اکتبر روسیه وانقلاب کبیر فرانسه) که از بیرون توسط عراق به آن تحمیل شد، مواجه می شود که توجه افکارعمومی را از مسایل و مشکلات درونی به سمت دشمن بیرونی سوق می دهد. گسیل و هرز نیروها به سمت یک عامل بیرونی موجب شد که انقلاب نیروی های اجتماعی خود را ازدست بدهد و به ضد خویش بدل گردد و لحظه های فاجعه آمیزآن فرا رسد و این مرحله ای است که همه از آن احساس وحشت می کنند: انقلاب فرزندان خویش را می بلعد[۶]. بزرگترین اعدام های سیاسی شروع می شود، بزرگترین مهاجرت تاریخ معاصرایران اتفاق می افتد که درآخرین آمارهایی که در پایان ۲۰۱۸ توسط کمیساریای عالی پناهندگان و سایر منابع آماری کشورهای گوناگون داشتیم، بیش از۵ میلیون و ۲۰۰ هزارنفردر۸ قطب جذب جغرافیایی مهاجرتی درپنج قاره جهان پراکنده اند[۷].

چهارویژگی برجسته نظام

از این دوران در چهار دهه گذشته، شاهد رژیمی هستیم که ضمن دارا بودن گرایشهای چهارگانه نظامهای تمامیت گرا [۸]، حضور یک شخصیت کاریزماتیک، وجود یک ایدئولوژی مرگ زا با برداشت فوق العاده افراطی از تشیع که راحت فتوی به کشتن انسان ها می دهد، حضور یک سیستم ایدئولوژیک سرکوبگر قوی و نهادینه شده مانند سپاه پاسداران و کلیه نیروهای موازی با آن ( بسیج، حزب الله ) و سرانجام تمرکز فراقانونی وحقوقی دردستان یک نفر، اما به دلیل حضور نهادهایی مانند ریاست جمهوری ومجلس که نتیجه “دمکراسی مستقیم” وانتخاب اجباری “بین بد و بدتر” است، نمی توان به راحت درچارچوب نظام های شناخته شده فعلی آنرا تحلیل نمود[۹] و در مواردی به گونه ای جدی نشانه گیری جامعه به سوی ولی فقیه را عقب می اندازد که ناظر برپیدایش پدیده اصلاح طلبان دردهه های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ است. این دوران در دهه ۱۳۷۰ بعد ازمرگ بنیاد گذارجمهوری اسلامی و ریاست جمهوری اکبرهاشمی رفسنجانی(۱۳۹۵-۱۳۱۳) شروع شده و با روی کار آمدن محمد خاتمی و دوران اصلاح طلبی به عنوان زلزله سیاسی به اوج خود رسید. دراین مرحله ضمن اینکه رژیم کماکان ازویژگی های یک نظام دمکراتیک برخوردار نیست اما شروع ریاست جمهوری خاتمی درسال ۱۳۷۶ موجب شد که نسلی که درآستانه انقلاب به دنیا آمده بود و بین ۱۲ تا ۱۸ سال داشت، این دوران را به گونه دیگرزندگی کند وامید به دمکراسی، جامعه مدنی و آزادی گسترش یابد. برای نخستین بارمفاهیمی عنوان شد که تازگی داشتند وویژگی های برشمرده از دوران قبلی را برخوردار نبودند. اما سرکوب دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۸ تیرماه سال ۱۳۷۸ نشان داد که حدّ پرش نهادهای جامعه مدنی کاملاً محدود است وخط قرمزهای ولی فقیه باید رعایت گردد اما جامعه ایران ضمن درک خاک پاشیدن دوباره به چشم جوانان، ازاصلاح طلبان هم سرخورده می شود و رفته رفته به سوی رادیکالیسم سیاسی و خشونت میل می کند.

این تحول محضول چند عامل مهم است که ذیلا به ان می پردازیم

نگاهی تاریخی به روند بسته و باز شدن جامعه ایران در قرن گذشته

هنگامی که به روند جرقه، آغاز، گسترش، همه گیر شدن و پیروزی جنبش های سیاسی و اجتماعی در ایران معاصراز بیش از یک قرن گذشته می نگریم، به چهاردوران می رسیم که تأمّل درآنها برای ادوار سرکوب مفید می نماید.آنان  با روشهای مختلف در ایّام حاکمیت خود جامعه را به نقطه انفجار رساندند:

نخست، رضا شاه پهلوی(۱۳۲۳-۱۲۵۶) بعد ازحدود ۱۶ سال سلطنت مطلقه، با اشغال ایران طی جنگ جهانی دوّم، علیرغم اصلاحات مختلف و درخور توجّه و ثبات سیاسی جامعه بعد از دوران هرج ومرج و ناامنی مزمن پس ازانقلاب مشروطه[۱۰]، ازآنجا که فاقد مشروعیّت جامعه شناختی بود، نتوانست درمقابل انگلیسی ها بایستد، او را به تبعید درآفریقای جنوبی فرستادند وجامعه توانست دوران ۱۲ ساله آزادی تمامی احزاب، که اوج آن در زمان دولت ۲۸ ماهه دکتر مصدق بود، را تجربه کند.

دوم، محمّد رضا شاه پهلوی(۱۳۵۹-۱۲۹۸)، بعد از۲۵ سال درقامت یک شاه اقتدارگرا به سبک خاورمیانه، علیرغم توسعه اجتماعی واقتصادی جامعه بعد ازاصلاحات ارضی سال۱۳۴۲اما فقدان توسعه سیاسی ، نتوانست جلوی انفجار جامعه را بهمن ماه ۱۳۵۷ بگیرد وناچاربه تبعید شد[۱۱].

سوم، سید روح الله خمینی[۱۲] (۱۳۶۸-۱۲۸۱) بعد از ۱۰ سال حاکمیّت و بزرگترین اعدام های سیاسی تاریخ معاصرایران درمرداد و شهریور۱۳۶۷، با مرگ طبیعی خود، دوران جدیدی را بازکرد که بارزترین شاخص ان نهادینه کردن عنصرولایت فقیه با مشروعیت آسمانی و مذهبی، علیرغم حضورمجلس خبرگان فرمایشی، است.

چهارم، سیّد علی خامنه ای اکنون در سن  ۸۲ سالگی، ۳۱سال است که به عنوان ولی فقیه قدرت مطلقه را دردست دارد. وی تعریف جدیدی ازسیاست ارایه داد که با عنصرقهرعجین شد و توانسته با اتکای بیش ازحدّ بر ماشین سرکوب، جامعه را به نقطه انفجار بکشاند. خامنه ای یک گام کیفی نسبت به مستبدان قبلی پیشی گرفت و با ذوب کردن شاه در شیخ و مذهب، خطرناکترین نوع استبداد در تاریخ سیاسی معاصر ایران، رکورد جدیدی ازیکّه تازی در قدرت زده است.

فرآیند سه گانه افت مشروعیت جامعه شناختی حاکمان

بدبن سان هنگامی که شعارها درطی دو جنبش دیماه ۱۳۹۶ وآبان ۱۳۹۸، به سوی ولی فقیه نشانه می رود، نباید آنرا ناشی ازافراطی گری عدّه ای، قدرناشناسی نسبت به رهبر، توّحش برخی ازلایه های جامعه و یا  به تئوری توطئه و مداخله خارجی نسبت داد بلکه بازتابی است ازرفتارحقارت آمیزحاکمان جبار که در فرآیند انسان شناسی سیاسی سه گانه زیراتّفاق می افتد که می توان آنرا ذیل سیکل سه گانه افت مشروعیت قدرت الیگارشی مذهبی حاکم برایران توضیح داد[۱۳]. این سیکل سه گانه نزد ایرانیان نسبت به حاکمان، چه درزمان شاه سابق وچه هم اکنون جایگاه بسیار مهمّی درادبیات، سینما، حافظه تاریخی و سیاسی مردم ایران دارد. کارکرد بارزاین سیکل، مطالعه فرآیند ذهنی توده های مردم در دو دهه گذشته است.

نخست، افکارعمومی فکرمی کند که حاکم سیاسی(شاه، خمینی وخامنه ای) عادل و خوب است ولی اطرافیان وی بد وظالمند. واژه های امام، نماینده امام زمان، آیت الله، و.. عحیب در بخش های محافطه کار، طبقه متوسط، لایه های مستضعف، اقشارروستایی، با شاخض عقب ماندگی فرهنگی .. مفهوم تقدس را با سیاست به گونه ای خطرناک درروانشناسی اجتماعی مردم ایران، عجین می کند و نهایتا به آن مشروعیت جامعه شناختی میدهد.

دوم، مردم به این نتیجه می رسند که باید از ولی فقیه (خامنه ای) دل کند و به اصلاح طلبان که عادل و نیکوکارهستند روی آورد. ما این دوران را دردوره محمد خاتمی و بعد ها دوره اول حسن روحانی تجربه کردیم. زیرا این نرم تنان در مواقع بحران، سریع پشت ولایت فقیه قرار می گیرند وازآن دفاع می کنند.

سوم، سرانجام توده ها به این نتیجه می رسند که به موازات بالا رفتن ظلم، سرکوب، اعدام، سانسور، شکاردگراندیشان، فقر، گرانی، دل بستن به اصلاح طلبان هم سرابی ییش نیست و ریشه مشکلات در فرد حاکم(ولی فقیه) واطرافیانش (اصلاح طلبان) که ظالم، ستمکار و فاسد هستند نهفته است و باید علیه هر دو بپا خاست.

و هنگامی که بی تفاوتی نسبت به انتقادات و تحقیربه بالاترین حدّ خود می رسد و توان تحملّ نامیسّر می شود، جامعه  ناگهان به انفجارمی گراید و کسی را یارای جلوگیری ازخشم توده ها نیست.

آیا با نگاه به دو شورش فوق، می توانیم نتیجه بگیریم که وارد فاز سوّم شده ایم و تقدس ولی فقیه پایان یافته است؟ این پرسش نیازمند یک برسی میان رشته ای است و ازچارچوب این مقاله خارج است، شاید ازدو بعد، انسان شناسی سیاسی در مورد شخصیت خامنه ای و جامعه شناسی بتوان تا حدی مکانیزم فروپاشی تقدس در سیاست را توضیح داد.

انسان شناسی سیاسی یک دگردیسی

انسان شناسی سیاسی دانش جوانی است و داده های نظری هنوزدرحدی نیستند تا بتوان افراد را به مثابه  بشرسیاسی مورد تحقیق قرارداد. چگونه می توان شخصیت خامنه ای را به عنوان مبارزوتبعیدی زمان شاه به یک جبارتحلیل نمود؟ قدرت تا چه حد رفتارهای اجتماعی انسان ها را تغییر میدهد؟ آیا وجود نهاد امامت درتشیع عامل ساختاری این استحاله درتفکرشخصیت هایی مثل خمینی و خامنه ای نیست؟ در مقام مقایسه با کشورهای دیگر چگونه می توان دگردیسی شخصیت روبسپیر(۱۷۹۴-۱۷۵۸) را از یک وکیل ساده به یک دیکتاتوروخونریزدرانقلاب فرانسه درسال های ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۴ برپایی “گیوتین” و دوران ترور را تحلیل کرد؟ چرا مصدق (۱۳۶۱-۱۲۵۸) دردوران حکومت ۲۸ ماهه اش، دستوربه اعدام کسی نداد؟  فرضیه ای که پشنهاد می کنم ناظربه این اصل است : شخصیت های سیاسی اگردارای خاستگاه روستایی باشند واندیشه سیاسی آنان قبل ازورود به کنشگری سیاسی تحول دمکراتیک نگردد بعد ازرسیدن به قدرت، توان حل مشکلات سیاسی واجتماعی مردم را ندارند ودرمواقع بحران دست به کشتارمردم می زنند. بررسی این فرضیه مورد تحقیق نگارنده است.

در حد این مقاله باید یادآوری کرد، خامنه ای دررأس حاکمیّت با تمرکز قدرت وبا بهره مندی ازکلیه نهادهای موازی با دولت (مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، نیروهای مسلح، امامان جماعت،…) تمام همّ خود را به کار گرفت تا به طورسیستماتیک رقبای سیاسی واپوزیسیون را درهرم سیاسی با روش های خشونت آمیز و قهر آلود حذف کند. وی  سیاست را به مفهوم “وبری”[۱۴] کلمه با قهرهمزاد نمود و یکی را نمی تواند بدون دیگری پیش ببرد[۱۵]. اصرار بر حل مشکلات سیاسی – اجتماعی با توسّل به زور و سرکوب، خامنه ای را درروند اعمال حاکمیّت خویش به عنصری تبدیل نمود که براحتی فتوی کشتارانسان ها درجریان قتل های زنجیره‌ای دهه ۱۳۷۰در داخل و خارج ازایران ویا سرکوب جنبش سبز درسال ۱۳۸۸ را به منظوربقای حکومت خود صادر کرد. استحاله ازیک شخصیّت سیاسی مقاوم درزمان رژیم شاه به یک مستبد، طی فرآیند اجتماعی وسیاسی مشخصّ اتّفاق افتاد ودراین فرآیند، زمینه های مادّی سرکوب به طوراجتماعی از طریق مشروعیّت دادن اصلاح طلبان به وی در۳۱ سال گذشته آماده شد. انتقاد جدّی، نگرش فرهنگی- اجتماعی، مذهبی و قومی متفاوت، سبک زندگی مغایربا قوانین وارزش های جمهوری اسلامی نظیرآزادی پوشش برای زنان، نگرش متفاوت اقتصادی و سرانجام داشتن دیدگاه متعارض سیاسی، سلسله ای از تفاوت های ماهوی است که حاکمیّت ولایی تاب تحملّ آن را ندارد و نتیجتاً طی یک گذارمقطعی ازابزارسرکوب استفاده می کند تا نظم “تمام عیار” را برقرار سازد. یکی از ابزارهای مهم این سرکوب، نرخ بالای اعدام در ایران است [۱۶]که به منظورارعاب اجتماعی به کار می رود.

نیمرخ اقتصادی اجتماعی لایه های شرکت کننده درشورش

ازنقطه نظرجامعه شناختی نگاهی به لایه های شرکت کننده دردوشورش آخرنشان میدهد که برخلاف جنبش سبز که اساسا طبقه متوسط شهری درتهران و شهرهای بزرک با هدایت رهبری مشخص درآن شرکت، “طبقه متوسط فرودست”، “پیرامونی ها”، “شهرستانی ها”، “زحمت کشان شهری”، درگیر با “مشکلات معیشتی روزانه”،  قویترازتهران بوده است. یعنی برخلاف جنبش های ۱۰۰صد ساله اخیر، ما شاهد پیشی گرفتن پیرامون نسبت به مرکزمانند دوران استبداد صغیر(۱۲۸۷-۱۲۸۸)هستیم. خصلت خود انگیخته این شورش‌ها که به سرعت در اکثر استان های و شهرها گسترش پیدا می کند، با عنصرغافلگیری، سیالیت، خشونت و بدون رهبری متمایز می گردد. نهادینه شدن “عادت واره” خشونت[۱۷] که اگر قبلا درشورش های دانشجویی نهادینه شده بود (مانند دانشگاه تهران درسال ۱۳۷۸)، این باردراقشاری نهادینه شده است که رژیم درچهاردهه گذشته ادعای حمایت و نمایندگی آنان را به نام مستضعفین را می‌کرده است. درحقیقت از بعد جامعه شناسی خرد، با شبکه هایی مواجه می شویم که به ظاهرغیرسیاسی می نمایند ودرحوزه های کوچک اجتماعی به زندگی روزانه وعادی خویش ادامه می دهند واصطلاحا “بسته” هستند اما به محض جرقه، سریع ” باز” شده و وارد عمل می شوند. نیمرخ اقتصادی اجتماعی جوانان فعلی (۲۰ تا ۳۵ سال) کاملا با جوانان شرکت کننده در جریان انقلاب ۵۷ فرق می کنند و ازاینرو به نظر می رسد واژه شکست در مورد این جنبش ها درست نباشد، زیرا درعمق اعتراضات به صورمختلف ادامه دارد اما شدت سرکوب مانع از نمایش انان از نظر اجتماعی است. در مورد جنبش سبزهم، ایستادگی وعدم سازش میرحسین موسوی و کروبی با خامنه ای، نشان می دهد که پرونده این جنبش هنوزبسته نشده وبازاست.

کنشگران سیاسی اتمیزه

بنابراین سیاسی شدن انفجاربغض ها به صورت آتش فشان درخیابان، به عنوان مهم ترین راه بیان خواست های خود درخارج از نهاد های رسمی دمکراسی پارلمانی[۱۸] (مجلس، نهادهای قانونی برای عدالت خواهی و…)، ضمن اینکه ویژگی خاص جامعه ایران را دارد اما نباید ازیاد برد که سال های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ ، جنبش های اجتماعی درسراسرجهان؛ تلاش کردند ابزارهای کنشگری کلاسیک ( سازمان ها، احزاب، سندیکاها، انجمن های جامعه مدنی..) را دوربزنند وبه گونه ای خود جوش با بکارگیری شبکه های مجازی وارد عمل گردند وبا اشغال خیابان آنرا ازمردگی جاری درآورند واین تغییرمهمی است در شناخت جنبش های اجتماعی ازابتدای قرن ۲۱ به دلیل سه انقلاب تکنولوژیکی : ارتباطات، جابجایی و شبکه های مجازی. با نگاهی عمیقتر به نیمرخ اجتماعی واقتصادی شرکت کنند گان دردو شورش آخر، با فرصت های آموزشی بالا ولی عدم دارابودن چشم اندازشغلی، با نوع جدیدی ازکنشگری سیاسی افراد مواجه می شویم که وابستگی های حزبی وسازمانی ندارند، اما توان بسیج درآنها با بکارگیری شبکه های مجازی، مشاهده می شود. به گونه ای پارادوکسیکال، سیاست رژیم درارتباط با کنشگران سیاسی درچهار دهه گذشته، اتمیزه کردن آنان بوده است اما همین اتم های کوچک انسانی، به عنوان راه حل باری بهرجهت وهنگامی که یک جرقه کوچک زده می شود این اتم های به ظاهرخوابیده ولی هشیاروگوش به زنگ، برمی خیزند ووارد صحنه میشوند. اینجاست که همه متحیرمی شوند وعاجزازتحلیل موقعیت بحرانی. واکنش این اتم های کوچک را می توان با مفهوم “باند واگن”[۱۹]، تقلید گرایی، تحت تاثیرمحیط، تاثیرآنی ولحظه ای روی افراد عاصی وبه حرکت درآمدن انان، تحلیل نمود که مقامات قادربه کنترل آنان نیستند. امری که روزشنبه ۲۵ ابان ۱۳۹۸ فرماندارشهرقدس (قلعه حسن خان)، لیلا واثقی، را کلافه می کند و دستوربه کشتارمردم می دهد که ازمصادیق جنایت علیه بشریت است[۲۰]. این نوع سیاسی شدن خودجوش وفاقد طرح و برنامه استراتژیک و سیاسی، بدون هیچ تردیدی لایه های شناوری را وارد صحنه اجتماعی می کند که نقطه ضعف این مرحله از ورود عنصر اجتماعی در مواقع اعتراضات خیابانی و بحران مانند دوشورش گذشته است و متاسفانه بخش جبری مرحله فعلی است و شعارها اساسا ولی فقیه را نشانه می گیرد به عنوان شجره خبیثه استبداد که آیت الله نائینی به خوبی آنرا دراثر به یادماندنی اش، تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله، توضیح داده است[۲۱].

پایان قدسی شدن عنصر سیاست

به عنوان نتیجه گیری باید تاکید نمود، به دلیل وجود مثلث بسیارقوی ولایت فقیه، قوه قضائیه، ومجلس خبرگان با حمایت نظامی سپاه پاسداران، که فاقد هرگونه مشروعیت اجتماعی و مدنی است، سیاست در چهاردهه گذشته ابعاد مذهبی، قدسی والهی به خود گرفته است و ازتعاریف شناخته شده علمی مبنی بر ارتباط ارگانیک با عنصر شهروندی، علیرغم حضورنهاد های ریاست جمهوری و مجلس با انتخابات هر۴ سال یک بار بین بد و برتر، فاصله گرفت. در چهاردهه گذشته با تمرکز قدرت درراس این مثلث هرگونه تغییرات رادیکال به سوی دموکراسی و بالندگی جامعه مدنی عملاً مسدود شده است. بعبارت دیگر جایگاهی «فرا زمینی»، ذاتی و کراماتی به ولی فقیه نسبت داده می شود که ضمن اینکه بیان کننده بخشهایی ازواقعیت قدرت اوست اما نمی تواند انعکاس یک نگرش جامعه شناختی ازدینامیزم شخصیت ولی فقیه ونیروهای حامی وی باشد که خاص ایران است. واین قداستِ در سیاست نوع بسیارخطرناک استبداد دینی است که همگان به آن آشناییم.

درحقیقت ازدهه های ۱۳۷۰، با یک نوع “الیگارشی مذهبی” مواجهیم که ازیک سو متکی برسرمایه داری ناموزون و”لیبرال” است که درکناررشد مدرن ترین سرمایه داری “اولترا لیبرال” غرب، عقب مانده ترین خصایص فرهنگی تولید ماقبل سرمایه داری(چوبه های دار در ملا عام، دست بریدن، حجاب اجباری،  سنگسار…)، با لایه های اجتماعی درهم تنیده، با شبکه های ناهمگون وبا حوزه های مستقل به تعبیرجامعه شناس فقید فرانسوی پیر بوردیو، را انعکاس می دهد که در تعامل با مدرنیسم غرب به زیست و بقای زیرکانه خود ادامه می دهد وهمگان را درظاهربه حیرت وامی دارد.

اینطوربه نظرمی رسد که بعد ازدوشورش دیماه ۹۶ وآبان ۹۸، وارد دوران “پست ولایت فقیه” شدیم و جعبه “پاندورا”یی که خامنه ای آن را حمل می کرد، درحال بازشدن است.


لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: دوماهنامه میهن

[۱]. رجوع شود به مقاله نادروهابی به فرانسه در نشریه ” نامه های شرق”، شماره ۱۰، بهار ۲۰۱۳، شبکه های خفته در حال اماده باش، صفحه : ۷۷-۹۷ .

[۲]. آمارها همه از گزارش عفوبین الملل است که بدون تردید آمار کشته ها بالاتر از ارقام فوق است. رجوع شود: https://www.bbc.com/persian/iran-۵۰۸۰۴۱۳۸  بازدید : ۳۰ دیماه ۱۳۹۸

[۳] . در جنبش های اجتماعی، ایجاد این مکان برای استمرار و نهادینه شدن جبش ضووری است. مانند جلوی دانشگاه تهران در جریان انقلاب بهمن ۱۳۵۷.

[۴]. در مورد جامعه شناسی انقلاب ایران رجوع شود به اثر فرهاد خسور خاوربه فرانسه، مدینه فاضله برباد رفته  :

Khosrokhavar Farhad, Utopie sacrifiée, Paris, Presses de la Fondation Nationale des Sciences politiques, pp. ۶۰–۹۳

[۵] .  نخست به بن بست رسیدن مردم از رژیم قبلی، دوم به قدرت رسیدن میانه روها، سوم دوران ترور و بازگشت به وضعیت عادی.

Brinton Crane, The Anatomy of Revolution, New York, Vintage Books, ۱۹۶۵, p,۹۱-۱۳۳.

[۶] . چگونگی گذاراز بهار انقلاب به وادی سرکوب همه جانبه، رجوع شود به فرانسه  :

نادر وهابی، جامعه شناسی خاطرات تکه پاره، تبعیدیان سیاسی ایران، پاریس، انتشارات ارماتان، صفحه : ۶۵-۱۱۳.

[۷] . نادروهابی، اطلس مهاجرت ایرانیان، پاریس، انتشارات خرد و دانش، خرداد ۱۳۹۹، صفحه : ۱۵۵-۱۵۶.

[۸]. رجوع شود به هانا آرِنت، ریشه های توتا لیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، جاویدان، ۱۳۶۶، صفحه : ۲۰-۵۰.

[۹] . برخی از تحلیل ها رژیم ایران را یک حکومت فاشیستی، می دانند که کاملا عیر علمی است. رجوع شود به مقاله نگارنده : در نقد تعبیر ‘فاشیسم اسلامی محمدرضا نیکفر سردبیر رادیو زمانه .

[۱۰].برای دوران رضا شاه رجوع شود : یرواند آبراهامیان، ایران بین دوانقلاب، از مشروطه تا انقلاب سلطنتی، ترجمه، کاظم فیروزوند، حسن شمس اوری، محسن مدیرشانه چی، تهران، نشر مرکز، چاپ نهم، ۱۳۸۴، صفحه: ۹۲-۱۳۶.

[۱۱] . برای دوران محمد رضا شاه، همان منبع، صفحه :  ۳۸۲ -۴۰۹.

[۱۲] . دگر دیسی واستحاله شخصیت خمینی از یک آیت الله محبوب در فار نخست انقلاب، به یک جنایت کار سیاسی در دهه ۱۳۶۰ خارج از سطح این مقاله است. از اینرو واژه آیت الله را در مورد او و نیز خامنه ای به کار نمی برم. به نظر می رسد بحث نظری کافی دراین مورد نشده است که ناشی از فقر فلسفی روشنفکری است. موضوع تحقیق نگارنده برای مقاله دیگر است.

[۱۳]  ایده سیکل سه گانه را از فرهاد خسرو خاور در کتاب زیر به عاریت گرفتم.

Khosrokhavar Farhad, Anthropologie de la révolution iranienne, Paris, L’Harmattan, ۱۹۹۷, p,۲۶.

[۱۴]. ماکس وبر جامعه شناس آلمانی(۱۹۲۰-۱۸۶۴)

[۱۵].برای مطالعه بیشتر و گذار از یک شنخصیت سیاسی به جنابت کار، رجوع شود:

نادروهابی، جامعه شناسی مجازات در دوران گذار، محاکمه صداحسین، چاپ دوم، کلن، فروغ، ۱۳۹۱ ، صفحه : ۳۳-۳۰.

[۱۶] . نحقیقات نگارنده نشان می دهد که در خلال حاکمیت خامنه ای، در ۳۱ سال گذشته سالانه ۳۴۴ نفراعدام شده اند که بخش مهم آن، از زندانیان عادی و مواد مخدر بوده اند.

[۱۷]. “عادت واره” معادل واژه “Habitus ”  برگرفته ازجامعه شناس فقید فرانسوی پیربوردیو (۲۰۰۲-۱۹۳۰) است.

[۱۸]. حمله ای که در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ در روز ابرام ریاست جمهوری جوبایدن درمقابل کنگره آمریکا شاهد بودیم نوع بسیار افراطی ازاین نمونه جدید است.

[۱۹]. مفهوم Bandwagon در شورش ها و جنبش های اجتماعی زیاد استفاده می شود که ناظر برتحلیل انتخاب شتابان افراد درمواقع بحران در جبش های اجتماعی است. هنگامی که انسان ها مشاهده می کنند که افرادی با شتاب درحال ورود به قطار هستند، عده ای  دیگرهم با سرعت به آنان ملحق می شوند.

[۲۰] . https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=۱۹۵۷۸۱ ، بازدید ۲۸ دبماه ۱۳۹۹.

[۲۱] . نگارنده نخستین بار در سال ۱۳۵۷ آنرا خواندم با مقدمه و توضحاتی از ایت الله طالقانی.