برگرفته از تریبون زمانه *  

ده‌ها گفت‌وگو و گزارش درباره‌ی ترور محسن فخری‌زاده منتشر شد، اما هنوز جنبه‌های اساسی موضوع روشن نشده و تحلیل‌ها با گمانه‌زنی همراه‌اند.

جمهوری اسلامی در وضعیت فشار حداکثری آمریکا و ادامه‌ی شرایط بحرانی فراگیر، منفعتی در نابودی یکی دیگر دست‌اندرکاران اصلی برنامه‌های راهبردی خود ندارد، چرا که خودزنی، فروپاشی آن را نزدیک می‌کند.

قدرت واکنش به کشمکش‌های درونی «نظام» و امکانات‌ گروه‌های درون‌حکومتی نیز در آن سطح نیست که از بین بردن چنین مقام‌هایی در سپاه پاسداران را در برنامه‌های آن‌ها بگنجاند.

اجرای عملیات

بیشترین گمانه‌زنی‌ها، به ترور محسن فخری‌زاده به نفع اسرائیل مربوط است. اما شواهد، رویدادهای گذشته و پیش‌زمینه‌های این گمانه‌زنی تا چه حد استوار است؟
رویدادهای بسیاری نشان می‌دهند که کشته شدن محسن فخری‌زاده، بخشی از رویکرد فعال و بلندمدت اسرائیل برای توقف برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران است.

طبق گزارش‌های تحقیقی درباره‌ی ترورهای هدفمند اسرائیل، معمولاً‌ واحد «کیدون» (در زبان عبری به معنای سرنیزه) در سازمان موساد مسئولیت اجرای چنین اقدام‌هایی را به عهده دارد. این واحد آموزش‌دیده‌ترین مأموران را برای عملیات ‌برون‌مرزی در اختیار دارد که بخشی از وظیفه‌ی آن‌ها از میان برداشتن کسانی است که تهدید نظامی جدی برای اسرائیل به شمار می‌روند.

حمله‌ی سایبری به تأسيسات اتمی بوشهر با بدافزار استاکس‌نت، انفجار در زاغه‌ی موشک‌های سپاه پاسداران در بیدگنه، شش ترور دیگر دست‌اندرکاران و کارشناسان هسته‌ای و نظامی و به‌تازگی، حمله‌های هوایی منظم به نیروهای وابسته به ایران در سوریه، بخش‌هایی از تصویر بزرگ‌تر تقابل همه‌جانبه‌ی اسرائیل با حکومت ایران هستند که گمانه‌زنی‌ها درباره‌ی آن‌ها مدت‌ها ادامه داشته است.

تنها با خروج اسناد امنیتی از رده‌بندی‌های درون‌سازمانی‌شان، می‌توان جزئیات کامل این رویکرد امنیتی‌-نظامی، سازمان‌یافته‌ و بلندمدت اسرائیل را دریافت.

اقدام‌ها‌ی نزدیک به دو دهه‌ی گذشته‌ی اسرائیل، به‌مثابه‌ی راهبردی در پاسخ به جناح‌های تندرو و حمایت جمهوری اسلامی از گروه‌های فلسطینی و لبنانی و شعارهای نابودسازی اسرائیل در میان مسئولان بلندپایه‌ی ایرانی، توضیح‌پذیرتر خواهند شد.

ترس، احتیاط حداکثری و حفظ برتری، خاستگاه ترورهای نقطه‌زن

راهبرد امنیتی اسرائیل در خاورمیانه در برابر برنامه‌های اتمی و موشکی کشورهای اکثراً مسلمان به دیدگاه‌های مناخیم بگین، ششمین نخست وزیر آن، بازمی‌گردد.

این سیاستمدار باور داشت که برای حفظ امنیت اسرائیل کشورهای عرب یا مسلمان نباید به سلاح‌های اتمی دست بیابند و برای برقراری چنین امنیتی، حمله‌ی پیشگیرانه موجه است.

تاکنون، این اقدام پیشگیرانه در مورد ایران، عراق و سوریه دربرگیرنده‌ی حمله‌های هوایی محدود، حمله‌های سایبری، ترور دست‌اندرکاران بلندپایه‌ی برنامه‌های راهبردی اتمی و موشکی یا خرابکاری در آن‌ها بوده است.

حمله‌های پیشگیرانه

پیشینه‌ی درگیری‌های منطقه‌ای اسرائیل بر سر تأسیسات اتمی کشورهای دیگر به چند دهه قبل بازمی‌گردد. طی بیش از سه دهه‌ی گذشته، بمباران تأسیسات اتمی تموز یا «اوسیراک» در عراق و «الکبیر» در سوریه بخشی از پیشینه‌ی اقدام‌های نظامی اسرائیل در مقابله با تبدیل کشورهای مسلمان نزدیک به مرزهایش به قدرت اتمی بوده‌ است.

انفجارهای مشکوک در تأسیسات اتمی و آتش‌سوزی‌های عمدی در صنایع پتروشیمی ایران در سال‌های گذشته نیز با وجود چنین پیشینه‌ای، گستره‌ی گمانه‌زنی‌ها را درباره‌ی دست داشتن کشورهای دیگر در آن‌ها محدودتر می‌کنند. آن‌گونه که بعضی مطبوعات اسرائیل نیز در گذشته اشاره کرده‌اند، ترورهای هدفمند، مشابه الگوی اقدام علیه دانشمندان آلمانی است که در دهه‌ی ۱۹۶۰ قصد داشتند به مصر برای توسعه‌ی فناوری موشکی کمک کنند.

سوء قصد و تجسس از آن دانشمندان آلمانی در زمینه‌ی فناوری‌های موشکی، در چند عملیات سازمان موساد نیز با هدف ایجاد ترس و چشم‌پوشی سیاستمداران مصری و دانشمندان آلمانی از ادامه‌ی تلاش‌ها برای توسعه‌ی برنامه‌ی موشکی‌ مصر صورت گرفته بود.

نقطه‌ی عطف انتقال درگیری به درون ایران

ترور محمود مبحوح، از اعضای حماس، در سال ۱۳۸۸ در دبی، رویدادی بسیار مهم در پیوند با فاش شدن راهبرد منطقه‌ای اسرائیل و انتقال ترورهای هدفمند برای توقف برنامه‌های اتمی و موشکی به درون ایران بود.

پلیس دبی نزدیک به یک دهه قبل توانست اقدام اسرائیل را که زیر دوربین‌های مداربسته‌ی یک هتل صورت گرفته بود، بازسازی و بسیاری از مأموران سهیم در آن را شناسایی کند.

مأموران موساد در آن عملیات، با گذرنامه‌های جعلی استرالیایی، آلمانی، انگلیسی، ایرلندی و فرانسوی به دبی سفر کرده بودند. بررسی‌های پلیس دبی نشان داد که دو مأمور اسرائیلی سهیم در کشتن محمود مبحوح به ایران سفر کرده‌اند! آن‌ها اعضای واحد کیدون بودند که عملیات خود را تنها با موافقت و هماهنگی دفتر نخست وزیر اسرائیل به انجام می‌رسانند. فاصله‌ی زمانی میان ترور محمود مبحوح در دبی و مسعود علی‌محمدی در تهران تنها یک هفته بوده است!

پیش‌زمینه‌ی این رویکرد و انتقال درگیری به درون ایران را نیز باید در موضع‌گیری‌های تهاجمی دولت احمدی‌نژاد و آغاز فعالیت محمد علی رامین در جایگاه مشاور مطبوعاتی، با تمسخر هولوکاست، از جمله، با برگزاری نمایشگاه کاریکاتور این واقعه جست.

طبق اطلاعات به‌دست‌آمده درباره‌ی محمود مبحوح، او با حسن تهرانی مقدم، از طراحان اصلی برنامه‌ی موشک‌های بالستیک‌ در سپاه پاسداران، نیز ارتباط داشته است. بنا بر این، برای دستگاه اطلاعاتی اسرائیل ردیابی افراد مرتبط با مبحوح، از جمله، مسئولان برنامه‌ی موشک‌های بالستیک جمهوری اسلامی، نباید کار دشواری بوده باشد.

همان‌گونه که به‌تازگی فاش شد، سازمان موساد با موافقت آمریکا یک عضو القاعده در ایران را نیز کشته است.

بنا بر این، ترور سفارشی نیز با وجود ضعف‌های فراگیر دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، اختلاف‌های جناحی، منفعت‌طلبی، جنگ قدرت میان جناح‌های حکومتی و شکاف میان دولت و ملت در حین بحران اقتصادی، چندان دشوار به نظر نمی‌رسد.

پیمان فراگیر منطقه‌ای، برون‌رفت از چرخه‌ی ترور

اسرائیل نیز در این میان، با فراهم نکردن زمینه‌ی پایان دادن به کشمکش‌ها بر سر تشکیل و به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین و ادامه‌ی شهرک‌سازی‌های متضاد با حقوق بین‌الملل نقشی مخرب ایفا کرده است.

پیمانی منطقه‌ای بر پایه‌ی پرهیز از تجاوز کشورهای عرب و اسرائیل به یکدیگر از یک سو، و به رسمیت شناختن حق فلسطینیان برای داشتن کشوری مستقل و تحقق آن در چارچوب پیمان عادی‌سازی روابط با کشورهای اسلامی از سوی دیگر، راه برون‌رفت از دهه‌ها ترور متقابل و از بین بردن ظرفیت‌ها در خاورمیانه است.

توسعه‌ای چندسویه که در آینده‌ای نه چندان دور، ایران، اسرائیل، ترکیه و کشورهای عرب منطقه باید ضلع‌های گوناگون آن باشند.

چنین رویکردی، چرخه‌ی ترور متقابل و راهبردهای کلان مبتنی بر دگرهراسی، انحصار قدرت نظامی در منطقه و توسعه‌طلبی نظامی را چه از سوی اسرائیل و چه از سوی بعضی کشورهای اسلامی، به راه‌حل‌های صلح‌آمیزتر نزدیک می‌کند.

لینک این مطلب در تریبون زمانه