در مقوله روایت آزار جنسی چیزی که اغلب کمتر به آن توجه میشود ترومای وحشتناکی است که آزاردیده باید آن را زندگی کند. ترومای آزار جنسی معمولا مراحل مختلفی دارد که البته در همه آزاردیدهها یکسان نیست.
یخزدگی و سِر شدن در لحظات و روزهای اول – ناباوری و انکار (نه این تجاوز نبوده. نه این اتفاق برای من نیفتاده.)- وحشت از بازگویی ماجرا برای خانواده و دوستان و واکنش احتمالی آنها-شرم- سرزنش خود- احساس وحشتناک گناهکار بودن- زندگی مداوم با بدنی که به بیان ساده انگار کثیف است و دیگر تمیز نمیشود- مواجهه با این واقعیت که چیزی از تو گرفته شده که دیگر هیچوقت نمیتوان آن را پس گرفت- واکنش توام با ناباوری، سرزنش و تحقیر اطرافیان- عصیان- خشم- نفرت- وحشت از جنس مخالف- تاثیر تروما بر جسم و ….
و در نهایت روبرو شدن با خود، خودی که نمیتواند آنچه که تجربه کرده را تغییر دهد اما میخواهد به زندگی عادی برگردد.
هرکدام از این مراحل ممکن است برای آزار دیده مدتها طول بکشد و به احتمال زیاد آدمهای خیلی کمی- حتی شاید هیچکس- از او حمایت نخواهد کرد.
کسی که تجاوز را تجربه کرده به خوبی میداند هرگز نمیتواند این تروما را از زندگی خود پاک کند اما روح و ذهن راهی برای ادامه دادن پیدا میکند. و زندگی بعد از جنگی سخت از سر گرفته میشود.
بازگویی روایت آزار جنسی یعنی بازگشت به تروما و طی کردن دوباره تمام این مراحل. به بیان ساده؛ آزار دیده زخم خود را میشکافد تا به دیگران نشان بدهد چه چیزی را تجربه کرده است. به همین دلیل روایت کردن آزار قدرت و شجاعتی بینظیر میطلبد.
آزاردیده با به جان خریدن این درد گویی رو به جمعیتی از زنانی که نمیشناسد اما میداند با او هم درد هستند فریاد میزند: من هم مثل شما هستم. من هم سالها این زخم را با سکوت در خودم حمل کردم. من هم کنار شما هستم.
با به جان خریدن بازگشت به تروما، رو به جامعهای که از متجاوز و آزارگر حمایت میکند یا در برابر آزار سکوت کرده است فریاد میزند: من هم.
به نظر میرسد آنچه در شنیدن بسیاری از روایتها نادیده گرفته میشود رنج آزاردیده در بازگشت به تروما و بازخوانی زخمی است که شاید سالها برای ترمیمش تلاش کرده است.
کسی که با آگاهی نسبت به تهمتها و توهینها و خشونتهای احتمالی شجاعت بازگشت و بازخوانی این رنج را پیدا میکند بیش از هر چیز نیاز به حمایت دارد. بیش از هرکسی مستحق همدردی و همدلی است.
به صدای قربانیان تجاوز گوش کنید. بشنوید. شما قاضی محکمه و دادگاه نیستید و قرار نیست برای کسی حکم اعدام صادر کنید. شما شنونده روایتی هستید که از عمق عمیقترین زخم زندگی یک انسان برآمده است. گوش کنید، فقط گوش کنید.