میانههای مردادماه امسال، وقتی خبر رسید که دستور تخریب آلونکهای چهاردانگه لغو شده است، خیلیها امیدوار بودند تا این دستور، مجددا رای به برونرانی ساکنان منطقه ندهد. امیدی که همین روزها رنگ تیرگی خواهد گرفت.
میانههای مردادماه امسال، وقتی خبر رسید که دستور تخریب آلونکهای چهاردانگه لغو شده است، خیلیها امیدوار بودند تا این دستور، مجددا رای به برونرانی ساکنان منطقه ندهد. امیدی که همین روزها رنگ تیرگی خواهد گرفت.
آسیه پناهی تازه جان داده بود. زنی که چیزی جز یک آلونک کوچک در حاشیه روستا برای خود نداشت. ماموران شهرداری همراه با تخریب سقف آن خانه، به زندگی آسیه هم پایان دادند. خبر مرگ آسیه هنوز تازه بود که رای تخریبی دیگر، لرزه به تن چند خانوار ساکن چهاردانگه، حوالی اسلامشهر انداخت. خانوادههایی اکثرا تبعه افغانستان که در اوج روزهای کرونا و افزایش اجارهبهای مسکن با شوکی جدید روبرو شده بودند. به آنها هشدار داده شده بود که باید رخت و اثاثشان را جمع کنند و راهی منزلی دیگر شوند، چرا که شهرداری قصد تخریب دارد.
رسانهها که پای کار آمدند، مدیران شهری هم کمی عقبنشینی کردند و مهلت ۱۰ روزه برای حدود ۳ ماه تمدید شد. حالا آن مهلت سرآمده و هنوز تعدادی از این خانوارها نتوانستند جای سکونت دیگری را پیدا کنند. همسایههای آپارتماننشین اطراف از معتادان آن حوالی ابراز گلایه میکنند اما عدهای دیگر، افزایش قیمت زمینهای آن منطقه در عرض چند ماه را در گلایه همسایهها بیتاثیر نمیدانند.
تبعه افغانستان بودن، پرونده ساکنان چهاردانگه را دشوارتر کرده است
«ایمان واقفی»، دانشآموخته جغرافیای شهری و پژوهشگر این حوزه، در گفتوگو با میدان، پدیده «سلب مالکیت» را به عنوان یکی از جدیترین تصمیمات حاکمان شهری در دهههای اخیر معرفی کرد و گفت: «در ۲ دهه اخیر و به خصوص ۱۰ سال گذشته، با سیاست کلی تحت عنوان «سلب مالکیت» روبرو هستیم. به محض اینکه زمین و مسکن به محلی برای انباشت سرمایه و درآمدزایی تبدیل شد و هیچ بازاری در کشور توان رقابت با این کالا را در زمینه سودآوری و درآمدزایی نداشت، بستر خوبی ایجاد شد تا رشد این بازار روزافزون شود. سپس فضا، با بازی دو بازیگر اصلی یعنی حکمرانان شهری (از شهرداری گرفته تا شوراهای شهر و دوایر ادارات مختلف دولت) و بازار (افراد حقوقی مثل شرکتهای سازنده و بانکها و افراد حقیقی یا همان بساز و بفروشهای منفرد) از دهه هفتاد تا به امروز به پیش رفت. پدیدهای که تحت یک فرآیند زنجیرهوار ایجاد شد و اگر به نمودهای عینی آن نگاه کنیم، به خوبی جای یک نقشه و طرح تکراری را در آن خواهیم یافت. از حواشی مربوط به تخریب خانههای ده ونک گرفته تا ماجرای بوستان ۵ پاسداران و خانههای اسلامآباد میتوان این فرایند زنجیره وار را مشاهده کرد. در این موارد طرح کلی به این شکل بوده است که زمینهایی که در دست مردم بوده است، چه با داشتن سند رسمی و چه قولنامهای، از آنجایی که سندها محکم نبوده است، بازیگران با همدستی یکدیگر به این زمینها چشم دوختند. حال یا به شکل تهاتر که مثلا بخشی از یک بوستان را به پیمانکار میدهند، چه تصرفهایی که از سوی دانشگاهها انجام میشود.»
اما تبعه بودن ساکنان چهاردانگه، موضوع این پرونده را با سایر گزینهها متفاوت میکند: «در موضوع خانههای چهاردانگه یک متغیر دیگر هم به موضوع اضافه میشود که آن هم تبعه بودن ساکنین آن است. در چنین شرایطی دیگر دست نهادهای بالادستی هم بازتر است و هدف هم برایشان سهلالوصولتر میشود. شهرداری آن منطقه رای به برونرانی ساکنین فعلی داده است، آن هم در شرایطی که تعدادی از مردم آن منطقه بیش از ۱۰ سال بود که در ان آلونکها زندگی میکردند. از طرف دیگر، همسایههای خانهها که آپارتمانی دارند و شرایط برایشان مساعدتر است، این فضا را مانعی بر سر راه ترقی و رشد املاک خود میبینند. پس همدست با نهادهای بالادستی میشوند. در واقع فضا مهیاست تا تمامی بازیگران در صحنه با یکدیگر همکاری کنند. افغانستانی بودن این افراد در جامعه مخاطبِ افراد مرتبط با این منطقه هم تاثیر میگذارد. در مرحله نخست، اطلاع رسانی و انعکاس خبری در مورد مهاجرین افغان کمتر انجام میشود و از سوی دیگر، وقتی رسانه انعکاس میدهد، همدلی کمتری از سوی مردم ایجاد میشود.»
فهم متضاد از موضوع ملک، باعث طبقاتی شدن جامعه میشود
این پژوهشگر مطالعات شهری با اشاره به بهانه مسئولان شهری برای تخریب منطقه، یعنی «اعتیاد»، سیاست رایج از سال ۱۹۴۰ در زمینه سلب مالکیت را به میان آورده و ادامه میدهد: «بدنام کردن، یکی از سیاستهای رایج است که از سال ۱۹۴۰ و در تمام دنیا ایجاد شد. به این شکل که هر وقت فرد یا گروهی قصد داشت زمینی را تصرف کند، در مرحله نخست شروع به بدنام کردن آن منطقه و مردمش میکرد. در واقع تخریب زمین نه از آن ملک بلکه از اذهان مردم آغاز میشد. دقیقا شبیه به اتفاقی که در دهههای گذشته و در تهران رخ داد. قبل از اینکه منطقه «خاک سفید» یک شبه در شرق تهران با بولدوزرها تخریب شود، در ذهن مردم و به عنوان جایی مملو از معتادان، بدنام شده بود. اما به هر حال در آن منطقه خانوادههای زیادی زندگی میکردند که بسیاری از آنها پس از تخریب مجبور به مهاجرت در حاشیههای جدیدی مثل اوزون تپه بومهن شدند. یعنی افرادی که خودشان ثمره مناسبات نابرابر شهری هستند به خاطر همان کمبودهای موجود در جامعه و نابرابریها در ارائه خدمات، مجددا تضعیف شدند.»
به محض اینکه برخی از رسانهها تلاش کردند تا زبان گویای چند خانوار بیخانمان شده این منطقه باشند، ساکنان مجتمع نزدیک به این خانههای کاهگلی و چند آپارتمان دیگر سراغ رسانههای دیگر رفتند و مقابل دوربین، از نگرانی خود گفتند. از اینکه میترسند کودکانشان آسیب ببینند و با مواد مخدر آشنا شوند. این در حالی است که برخی دیگر معتقدند افزایش یک شبه قیمتهای زمین در آن منطقه سبب شده تا ساکنان منازل فرادست منطقه، سودای رشد سرمایه را در سر بپروراند.
واقفی معتقد است، تضاد در درک از مفهوم «زمین» باعث ایجاد چنین شرایطی شده است: «فهم متضاد از مسکن و زمین و ملک کار را به چنین جایی میکشاند. همانطور که پیشتر درباره بازیگران سلب مالکیت توضیح دادیم، در مقیاسی کوچکتر هم چنین اتفاقی رخ میدهد. یعنی برای خانوادههای ایرانی و افغانستانی که در آن آلونکها زندگی میکنند مسکن صرفا یک مکان برای زندگی است. اما همان مسکن برای همسایههایشان دیگر محلی برای انباشت سرمایه بدل شده که میخواهند آن را رشد دهند. این دو فهم متضاد از موضوع ملک باعث ایجاد تضاد گستردهتر و ادامه طبقاتی شدن جامعه میشود.»
هربار افراد در حاشیه شهرها شبکهای تشکیل میدهند، با بهانه مجوز نداشتن، تخریب میشوند
اگرچه در سالهای اخیر این وضعیت رو به فزونی گرفته و تعداد سکونتگاههای غیررسمی که زیر بولدوزرها دفن میشوند، در حال افزایش است اما با این وجود، شرایط فعلی بدون راهکار و درمان هم نیست. راهکارهایی که از نظر واقفی میتوانند به دو شکل بلندمدت و کوتاه مدت با این آسیب برجسته اجتماعی مقابله کند: «راهکار بلندمدت که مشخصا به نحوه سیاستگذاری مدیران در حوزه شهری و حتی فراتر از آن یعنی دولت مرتبط است. در حال حاضر، لیبرالترین دولتهای دنیا هم خود را موظف میداند که چتر حمایتیاش را بر سر اقشار آسیبپذیر جامعه حفظ کند اما در دهههای اخیر موضوع تامین مسکن برای این اقشار که در واقع، دهکهای یک و ۲ جامعه محسوب میشوند، عملا وجود ندارد. اگر هم سیاستگذاری انجام شده برای دهک های سه و چهار بوده است. ولی شهروندی همچون ساکنین فعلی چهاردانگه که برخی از آنها حتی اوراق هویتی مناسبی هم ندارند، اصلا به چشم نمیآیند. مواردی همچون مسکن اجتماعی ارزان قیمت و یا وامهای بلند مدت برای این افراد ابدا وجود ندارد که لازم است مجلس و دولت درباره آن طرح بدهند. اما برای طرحهای کوتاهمدت که اتفاقا نهادهایی هم به این منظور در کشور راه اندازی شدهاند، وجود دارد. نهادهایی مثل کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، بهزیستی و امثالهم که اساسا فلسفه وجودی آنها برای حمایت از این افراد بنا نهاده شده است باید در چنین شرایطی پای کار باشند. اما نمیدانم این نهادها تا چه اندازه حاضر هستند برای تبعه افغانستانی پا پیش بگذارند.»
در نبود سیاستهای حمایتی و وجود نهادهایی که باید در شرایط این چنینی در کنار مردم باشند، بازهم خود افراد به حاشیه رانده شده، اندک توان خود را برای ایجاد شبکههای زندگی و تامین امکانات به کار میگیرند. این پژوهشگر حوزه شهری معتقد است اگر مدیران و حاکمان شهری نمیتوانند کاری در جهت حمایت از این افراد کنند، سادهترین اقدام این است که دیگر کمر به تخریب شبکههای مردمی آنها نبندند: «این اقشار سالهاست که به حاشیهها پناه برده و زندگی میکنند اما بدنه حاکمیت هربار که با آنها روبرو میشود، با بهانههای همچون غیررسمی بودن و مجوز نداشتن این سکونتگاهها دست به تخریب میزند. وقتی شهر به طور منطقی، امکانهای برابر برای بهرهمندی از فرصتها را برای تمامی شهروندان فراهم نمیکند، عدهای به حاشیهها رانده میشوند و این افراد در نبود امکانات شهری، شبکهای از روابط غیررسمی با یکدیگر ایجاد میکنند و در تلاش هستند تا نیازهای خود را در همان شبکه که جایگزین زیرساختهای شهری شده، تامین کنند. وقتی حاکمان شهری با سلب مالکیت و برونرانی آن زمینها را از این افراد میگیرند، ضمن اینکه آنها را به حاشیههای دیگر پس میزنند، آن شبکه ایجاد شده مردمی را هم از آنها سلب میکنند. پس شاید بهتر باشد، حالا که سیاست حمایتی وجود ندارد، دستکم دیگر سنگ بیشتری جلوی پای آن افراد نگذاریم.»
شرایط چهاردانگه مساعد نیست. «خاله زهرا» که از ۲۵ سال پیش تا به امروز با همان چهار تا تیر و تخته زندگیاش را همجوار کورههای آجرپزی شمسآباد شروع کرد، تا همین چند سال پیش که شوهرش در چاه افتاد و مُرد و حتی همین امروز که درگیر با انوع بیماریهاست، از دار دنیا چیزی جزهمان خانه ندارد. میگوید هرکاری بکنند، از آنجا نمیرود. میگوید این خانه آب و برق و گاز ندارد، اما خانه او است. مدیران شهری، هشدار تخریب دادند، اما خاله زهرا، قصد بلند شدن ندارد.