برگرفته از تریبون زمانه *  

بحث‌های داغ، پرحرارت و همراه با دُز بالائی از تحریک احساسات قومی – اتنیکی و باد زدن تعصبات به جغرافیای محل تولد، خبر از شکل دادن به یک آلترناتیو خطرناک در اوضاع فعلی می‌دهد. چندین بیانیه، مقاله، گردهمائی‌های تلویزیونی از جمله در “ایران انترناسیونال” و… حول یک اختلاف نظر پیرامون شیوه برخورد به اختلافات بین “گروه‌های متفاوت اتنیکی” بر صفحه سیاست جامعه ایران “مونتاژ” شده‌اند. میگویم “مونتاژ”، چون بطور واقعی معضل جامعه ایران مطلقا تشنج‌های اتنیکی نیست. وجه مشخصه اوضاع کنونی؛ توسل به “خشونت” و یا “همزیستی” در چارچوب یک گفتمان “دموکراتیک بین الخلقی” نیست. این از بطن جامعه ایران و از بستر مبارزات مردم در نیامده است. گفتمان ایران “کثیرالملله” طرز فکر و شیوه فعالیت سیاسی برخی دوایر معین شبه آکادمیک و خرده بقایای “چپ خلقی” است.


زندگی مردم ایران و سرنوشت مبارزات آنان را با سموم اتنیک گرائی و تعصب و جهالت به جغرافیا و محل تولد آلوده نکنید. مبارزه کارگران ایران، تلاشهای عظیم مدافعان آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی را در سناریوهای تغییر رفتار رژیم اسلامی و نقشه‌های ایران انترناسیونال و شیوخ خلیج، به منظور غرق کردن جامعه ایران در تصفیه حساب‌ها و پاکسازی‌های قومی، ننویسید
.

اما این “گفتمان” بی پایه و ریشه که فقط بیان وارونه اعتقادات خرافی مردم عادی است میتواند بار دیگر، در دوره برزخ و استیصال ناشی از فقدان یک آلترناتیو پیشرو و قابل انتخاب از نظر سیاسی، جامعه ایران و مبارزات مردم را به مرگ مغزی دیگری گرفتار کند. همچنانکه در روزهای پر تاب و تاب انقلاب ۵۷، جامعه برای “اسلام” بپا نخاست، و اسلام و مسجد و آخوند با اینکه در حاشیه فراموش شده یک جامعه پا به سرمایه داری صنعتی گذاشته بود، اما خمینی و اسلامی‌ها کارگران اعتصابی شرکت نفت و کل جامعه را به حال کُمای سیاسی کشاندند و آن سرنوشت تلخ و خونین را با همراهی “خودفریبانه” مردم بر جامعه تحمیل کردند، که دیدیم. این بار قرار است یک اعتقاد و باور وارونه دیگر، یک خرافه دیگر، یعنی تعلقات اتنیکی و تعصب به پیشداوریهای موهوم و خرافی، از حاشیه به متن سیاست آورده شود. “مسئله کُرد”، نقطه اتکاء و مرکز و محور دافعه و جاذبه، تواما، این “حفره سیاه” جدید است.

ایرج فرزاد، فعال سیاسی

قبلا در این مورد نوشته ام. مسئله این است که به دلایل مشخص “معضل کُرد”، و علیرغم اراده ما، به یک “مسئله سیاسی” تبدیل شده است. جنبش ناسیونالیسم کُرد و سرکوبهای حکومت‌های مرکزی اوضاعی را بوجود آوردند که در نتیجه چنان دلچرکینی و بی اعتمادی را در میان مردم مناطق کرد نشین بوجود آورد که گزینه جدائی از سایر شهروندان را به عنوان یک انتخاب، فعال کرد. یک راه حل واقعی این مسئله که جنبش ناسیونالیسم کرد در پس سرکوبگریها و لشکر کشیها و قتل عامهای حکومتهای مرکزی در دستور سیاست سوسیالیستی و پیشرو گذاشت و این نیروها را “ناچار” کرد که به چاره جوئی آن فکر کنند، این بود که راه جدائی و یا به رفراندوم گذاشتن حل مسئله؟ با این دستور که مردم کردستان بطور مشخص در ایران، آیا در یک انتخابات و رفراندم آزاد به جدائی رای میدهند و یا ماندن با حق برابر شهروندی با بقیه مردم ایران؟ جریان پیشرو، به اتکاء نقشی که مردم کردستان در سیر تحولات انقلاب ۵۷ از خود بروز دادند و نیز برملا شدن ماهیت واقعی ناسیونالیسم کرد در تقابل با نیروهای پیشرو و خواستها و مطالبات مترقی، از جمله اعلام جنگ سراسری با کومه له سوسیالیست، و بند و بست و توطئه‌های پشت پرده و آشکار حزب دمکرات کردستان با جمهوری اسلامی، به این نتیجه واقعی رسیده بود که مردم کردستان ایران، در چنان رفراندوم مفروض، به جدائی رای نخواهند داد. نیروی سوسیالیسم در کردستان صراحتا اعلام کرد که موضع آن در آنچنان رفراندوم، توصیه به جدائی نخواهد بود. اکنون هم فکر میکنم که این سیاست اصولی است.

اما ناسیونالیسم کُرد، با چنان راه حلهای متمدنانه و امروزی، “مسئله” داشت. و اوضاع فعلی، ناسیونالیسم کرد را در “چهارپارچه” در چنان موقعیتی قرار داده است که این معضل “لاینحل” و آویزان؛ و مردم کرد در بن بست و مسئله “اتنیکی کرد”، از حق و امتیاز طلبی “دوگانه”، در ایران، و “چهارگانه” در کل منطقه برخوردار باشد. همانطور که ماجرای رفراندم در کردستان عراق، در سال ۲۰۱۷، نشان داد، نه تنها با جدائی و استقلال در آن “پارچه” مخالفت شد، بلکه یک فاکتور مهم در شکست آن طرح، همکاری یکی از جریانات ناسیونالیست تشکیل دهنده حکومت اقلیم در کردستان عراق، اتحادیه میهنی کردستان عراق، با حکومت مرکزی عراق، حشد الشعبی و جمهوری اسلامی بود. “مسئله کرد”، در منطقه که میتوانست با “طرح دفاع از استقلال کردستان عراق”، ۱۹۹۵، بطور واقعی برای همیشه حل شود، از جانب جریانات ناسیونالیسم کرد، با بایکوت روبرو شد.

به این ترتیب لاینحل گذاشتن مسئله کرد و آویزان نگاهداشتن آن، موجب شده است که از یک طرف بحث حقوق “اتنیک کرد” کماکان باز بماند و از طرف دیگر به عنوان ابزاری در معادلات و موازنه قدرت، هم بین حکومتهای مرکزی و هم دولتهای منطقه و فرامنطقه‌ای وارد شود. عجیب نیست که “تلویزیون ایران انترناسیونال” که با پول شیوخ عربستان راه اندازی شده است، تریبون را در اختیار امثال “دکتر” کامران متین میگذارد تا صدای اعتراض نمایندگان “اتنیک ترک” که در آن گفتگو “غایب” بودند در آید. که امثال ” محمد آزادگر و هدایت سلطان‌زاده” بخاطر بی توجهی سازمان متبوع خود، راه کارگر، به مسئله ملی ترک از آن انشعاب کنند و ” در “تشکیل جنبش فدرال دموکرات آذربایجان” نقش “مهمی” بازی کنند. اینها در برابر امتیاز طلبی‌ها و بازی کامران متین با “کارت اتنیک کرد”، به گفته: سولماز حسنلویی و یاشار چرندابی در مقاله مندرج در اخبار روز: “گریزان از خشونت، در رویای همزیستی”؛ [در دو برنامه ایران انترناسیونال: اولی با شرکت دادن علیرضا اردبیلی و آقای حسام دست‌پیش و دومی با شرکت آقای کامران متین و آقای تورج اتابکی، از همان ابتدای کار با نگاهی به ساختار و چینش مهمانان برنامه نشان دادند که “وزن سویه‌ی کرد ماجرا در این برنامه بر وزن سویه‌ی ترک می‌چربید”]. دیگر فعالان حقوق اتنیکی، نمودار رسم کردند و با آمار “پراکندگی” اتنیکهای دیگر، از جمله ترک‌ها در مناطق و استانها، خط و نشان کشیدند که در برابر زیاده خواهی‌های ناسیونالیسم کرد در نقشه موعود “کردستان بزرگ” خواهند ایستاد. چه، به تعبیر آنان در بسیاری از مناطق نقشه مذکور “اکثریت” با “ترک”هاست. ناسیونالیسم کرد مجاز نیست با استفاده از “سلاح”، حق “اکثریت” را پایمال کند! ببینید به جنگ نقده در اردیبهشت سال ۵۸ چگونه نگاه میکنند:

“جنگ سولدوز/نقده یک مثال تاریخی مهم است. غرض از این نمایش قدرت، زمینه چینی برای الحاق سولدوز/ نقده به کردستان بود” (سولماز حسنلویی و یاشار چرندابی- خط تاکیدها همه جا از من است)

اگر این مثال “مهم” تاریخی را در مقایسه با روایت “چمران” از همان رویداد قرار بدهید، متوجه خواهید شد که دست بردن به اسلحه و قتل و کشتار مردم قارنا و قلاتان، دفاع از امر برحق “اکثریت”ساکنان “تُرک” در برابر تجاوز “کرد”های مسلح که نماینده بخش ناچیزی از “اقلیت” اتنیکی نقده بودند، تلقی شده است. ببینید چگونه به استناد مثال مهم تاریخی نقده که مُقدم بر آن اسم ترکی آن شهر آورده شده است، وعده هولناک پاکسازیهای قومی را در سرزمین هائی که بر اساس ترکیب ساکنان “اقلیت” و “اکثریت” اتنیکی هویت داده اند، رو به آینده نیز در برابر ما گرفته‌اند. جنگ نقده ادامه سهم خواهی و “هویت طلبی” اقلیت اتنیکی کرد در مقابل اکثریت ترک نبود. حزب دمکرات، غرًه از خلع سلاح پادگان مهاباد، در چارچوب شعار ناسیونالیسم کرد، “خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران”، قصد داشت قدرت خود را نه تنها در برابر حکومت مرکزی که در برابر نیروی پیشرو و سوسیالیست کردستان نمایش بدهد. همان وقتها رژیم اسلامی به عنوان تتمه یورش گسترده به مردم کردستان، همین روحیات تعصب به محل سکونت اتنیکها را دامن میزد.

“سولدوز همان جایی است که شهید چمران می‌گوید: دروازه آذربایجان است و برای سیطره بر آذربایجان اشغال نقده ضروری بود.” (از انتشارات سپاه پاسداران در باره جنگ نقده)

تحریک احساسات عقب مانده، در پرده ارائه یک “استراتژی بین الخلقی”، حتی به منابع طبیعی نیز سرایت کرده است، در مقابل زیاده خواهی‌های اتنیک گرایان مسلح کُرد نوشته اند:

[برخلاف ادعای آقای احسان دست پیش که بدون سند ادعا کرده است در مناطق کردنشین، ابزار سرکوب و کنترل دست ترک هاست، نتایج تحلیل آماری «مرکز مطالعاتی تبریز» نشان می‌دهد که ۷۸ درصد مسئولین ارشد رژیم از اتنیک فارس هستند و تنها ۸ درصد آن‌ها به اتنیک ترک تعلق دارند.] (سولماز حسنلویی و یاشار چرندابی، مقاله مذکور)

ملاحظه کردید؟ شهروند را با جایگاهش در تولید، و در سلسله مراتب اداری و ارگانهای نظامی در نظر ندارند، اینکه طرف سرباز باشد یا فرمانده نظامی و یا رئیس اداره و انباردار و نظافتچی اهمیت ندارد، مهم این است که به کدام اتنیک تعلق دارند. با این معیار دلبخواهی، حرجی بر آن پاسدار ترک زبان یا “پیشمرگ مسلمان کرد” که در جوخه اعدام ایستاده است و تیر خلاص میزند، نیست چون بالاخره آن جنایت را در جغرافیائی انجام میدهد که اتنیک ترک یا کرد، در اقلیت اند! دلیل سرکوب مردم کرد را هم باید از روی آمار “مرکز مطالعاتی تبریز” تشخیص داد که نوشته اند، ۷۸ درصد از مسئولین ارشد از “اتنیک فارس”اند!

اما این اتنیک سازی را به هویت قومی منابع طبیعی هم سرایت داده اند:

[” چندین دهه است که منابع طبیعی و معدنی آذربایجان همچون مس سونگون و رزقان و معادن طلای تکاب غارت می‌شوند” و ” مثال‌های فراوانی در مورد تنش‌های بینااتنیکی در رابطه با مسائل زیست‌محیطی هم اکنون در ایران می‌توان برشمرد که عمدتا مربوط به خشکسالی، کمبود آب و به‌ویژه مباحث انتقال آب است که بین مردم محلی برخی مناطق استان‌های اصفهان، لرستان و خوزستان در جریان است و بی ارتباط با مسائل هویتی-اتنیکی هم نیست.] (همانجا)

اصلا متوجه هستند چه میگویند و این حرفها چه عواقب وخیمی دارد؟

جز این است که با اتنیکی کردن “هویت” منابع طبیعی جامعه ایران، بویژه در اوضاع بحرانی که مسبب آن جمهوری اسلامی است، هزار و یک پیشداوری و تعصب و جهالت و خودخواهی در میان “مردم محلی” را تحریک میکنید که در مقابل همدیگر دندان قروچه کنند و یکدیگر را لت و پار؟ جز این است که نفت خوزستان متعلق به اتنیک عرب و مردم محل است و در هر فردای اعلام حکومت مستقل یا خودمختار خوزستان، رسیدن حق به حق دار؟ این که تیغ گذاشتن روی شاهرگ حیاتی جامعه ایران است و بسیار بیش تر از ژست مدارا پناهی و مرزکشی با رقیب “مسلح” ناسیونالیسم کرد؛ بوی خون، فاجعه، اخراج و تصفیه غیر بومی ها، گرسنگی و قحطی و آوارگی میلیونی میدهد؟

و نقطه خطر همینجاست. اگر مشکل اتنیکی کُرد را به یک مسئله لاینحل تبدیل کرده اند، اگر خود جریانات ناسیونالیست کرد، یک مانع جدی بر سر راه حل تلخ و ناگزیر و تحمیلی “جدائی” و تشکیل دولت مستقل در هر “پارچه” ای بوده و کماکان هستند، وظیفه نیروهای “خیرخواه” مردم محروم و کسانی که خود را تحصیلکرده مینامند، این نیست که آنها هم معضلات و مشکلات اتنیکی دیگری را تا حد یک “مسئله” سیاسی ارتقاء و سپس به جنگ و کشمکش بر سر قدرت سیاسی کِش بدهند. پاسخ؛ تشکیل “جنبش فدرال آذربایجان” و اضافه کردن به مسائل “لاینحل” اتنیکی دیگری نیست که آنها هم درست “برابر با اتنیک کرد” به “کارت” بازی در دست نیروهای منطقه و یا بین المللی قرار بگیرند. واقعا که نمونه نقده یک مثال مهم تاریخی است!

اما متاسفانه، به نظر میرسد “فعالان هویت طلب”، جاده جهنم را در تلاشی آمیخته به حماسه برای هم وزن کردن سایر “سویه‌های اتنیکی” با سویه کُرد، هموار کرده‌اند.

به جای احساس مسئولیت در برابر شیرازه مدنی جامعه ایران و افشاء و منزوی کردن ناسیونالیسم کرد و استقامت در برابر باج خواهی و مرعوب سازی سران و “سرکرده ها”؛ مدعیان فکر و اندیشه “دمکراتیک” که بعضا لقب “زندانی سیاسی و شکنجه دیده”، را هم یدک میکشند، فراخوان تعجیل در شکل دادن به خصوصیات مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی، به عنوان مطالبات و هویت طلبی‌های اتنیکی و قومی و زبانی، داده‌اند. کارگر اعتصابی در “هپکو” و “هفت تپه” به این ترتیب باید قبل از هر چیز برای خود روشن کند که آیا علیه خصوصی سازیها و جلوگیری از تعطیل محل کار و کارخانه خود، روزها به خیابان می‌آید؛ یا اینکه حساب خود را از کارگر تُرک و عربِ و لُر و کُرد سالها مقیم اراک و خوزستان جدا کند و در پی کشف محل تولد خود و یا اجدادش باشد؟ این رویه و این شیوه از پرووکاسیون آراسته به نوعی شبه سیاست “خلقی”، با نفس منطق زندگی و قوانین مبارزه طبقاتی در تعارض است. اما متاسفانه با همین موهومات و هویتهای جعلی، عقب مانده‌ترین تعصبات و پیش داوریها و باورهای خرافی شهروندان را در لشکرهای مسلح به نفرت کور سازمان دادند و به جامعه یوگوسلاوی سابق خون پاشیدند و یک انقلاب واقعی را در ایران به خاک سیاه نشاندند.

دوستان محترم! زندگی مردم ایران و سرنوشت مبارزات آنان را با سموم اتنیک گرائی و تعصب و جهالت به جغرافیا و محل تولد آلوده نکنید. مبارزه کارگران ایران، تلاشهای عظیم مدافعان آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی را در سناریوهای تغییر رفتار رژیم اسلامی و نقشه‌های ایران انترناسیونال و شیوخ خلیج، به منظور غرق کردن جامعه ایران در تصفیه حساب‌ها و پاکسازی‌های قومی، ننویسید.

قرار نیست بار دیگر جامعه ایران و مبارزه کارگران ایران را یک گرایش عقیم، خرافی، ناموجود و حاشیه ای، این بار اتنیکی و قومی، به جای اسلامی سالهای ۵۷، به حالت کُمای سیاسی بکشاند. با این اتنیک گرائی و قوم پرستی تان، “توی دهن” مدنیت جامعه ایران نزنید و مُهره‌های دولت “دمکراتیک خلق‌ها و اتنیک‌های قومی ایران” را برای رژیم چینجی‌ها و نویسندگان و معماران سناریو “سیاه” نچینید.

در برابر این بی مسئولیتی و بی بند و باری سیاسی، باید قاطعانه ایستادگی کرد.

ایرج فرزاد، ۱۷ اوت

لینک مطلب در تریبون زمانه

لینک منبع اصلی: اخبار روز