روزی که من عازم مرخصی شدم، قصد داشتند دادگاه بدوی سومین پروندهسازی برای «آتنا دائمی» را در حالی برگزار کنند که اولا هیچ ابلاغ قبلی به او صورت نگرفته بود و فقط شب قبل، اعلام اعزام به دادگاه شد، ثانیا طبق دستورات بالادستی خودشان قرار بود اعزامها به دلیل شیوع کرونا به تعویق افتد و ثالثا، درحالی که آتنا دائمی به دلیل مشکوک بودن به ام اس و ضرورت بستری شدن در بیمارستان و انجام آزمایش، مجوز اعزام از سوی زندان دریافت نکرده بود، به سرماخوردگی سختی نیز مبتلا بود. بدین سان خانوادهای که (بنا به ابلاغیهی مرخصی شیوع کرونا و با توجه به اینکه این ابلاغیه شامل حال آتنا هم میتوانست باشد) امیدوار بودند که پس از نزدیک به پنج سال شاید آتنا را بتوانند در آغوش گیرند، او را از خطر کرونا دور نگه دارند و حتی فرصتی داشته باشند برای انجام تست ام اس، همچون گذشته با آزار بیمارگونهی دستگاه امنیتی و سیستم قضایی مواجه شدند. این درحالی است که تقریبا در یک سال گذشته آتنا به جز یک بار، به کل از ملاقات حضوری با خانوادهاش محروم بوده است.
روزی که من عازم مرخصی شدم «مریم اکبری منفرد» وارد سومین ماه از یازدهمین سال حبس خود شده بود، آن هم بدون آن که طی تمام این سالها حتی یک روز مرخصی داشته باشد. این درحالی است که طبق قوانین خودشان حبس مریم نه ۱۵ سال که باید ۱۰ سال محاسبه شود و با وجود پذیرش همهی ظلم وارده بر او نیز طبق قانون خودشان او اساسا باید در حال حاضر آزاد باشد. اما نه تنها تبلیغات ‘مرخصی’ ابدا به کسی مانند مریم نزدیک هم نمیشود_گویی که سالهای طولانی حضور در زندان، باید او را به ویروس کرونا رویین تن کرده باشد_ بلکه مریم در حال گذران ۳جلسه محرومیت از ملاقات خود بود. چرا؟ به این دلیل که به نمایندگی از جمعی از زندانیان به زندانبانها اعتراض کرد که چرا یکی از اعضای بند را که حال جسمی وخیمی داشت به بیمارستان اعزام نمیکنند؟ اما او همچون همیشه مقاوم و شاد در تدارک هفت سین نوروز بود.
روزی که من عازم مرخصی شدم، همچنان تخت «نرگس محمدی» از حضور او خالی بود. او با فریب و ضرب و شتم بیآنکه فرصت بههمراه بردن وسایل و حتی داروها و عینکش را داشته باشد، به جرم همدردی برای کشتهشدگان آبانماه به زندان زنجان فرستاده شد تا روزها و ماهها در بیخبری و نگرانی برای سلامتی همبندی خود به تختی خالی از شور و خندههایش چشم بدوزیم.
روزی که من عازم مرخصی شدم «ارس امیری» که در بهترین حالت به جرم هنرمند بودن (اگر نخواهیم چنانچه مشهود است او را گروگان در نظر بگیریم) به ۱۰ سال زندان محکوم شده است، همچنان بدون مرخصی همراه دیگر همبندیها در تدارک بهار بود و فعالان محیط زیست (سپیده کاشانی و نیلوفر بیانی) نیز همین شرایط را داشتند.
روزی که من عازم مرخصی شدم «صبا کرد افشار» و «یاسمن آریانی» با ۲۱ و ۲۳ سال سن به همراه مادرانشان «راحله احمدی» و «منیره عربشاهی» به جرم ‘پیگیری حقوق زنان’ محبوس ماندند. «نگین قدمیان» طی مخالفت دادستان با مرخصیاش همچنان به جرم بهایی بودن و تدریس ادبیات در زندان ماند و …
روزی که من عازم مرخصی شدم، «زنان کرد محبوس در سالن ۲» که زندانیان فوق امنیتی میخوانندشان، همراه با کودکانشان، همچنان بیپنجره و نور، پشت درهای بسته با هواخوری بسیار محدود (دوساعت در روز) و محروم از استفاده از امکانات زندان (ورزش، کارگاه آموزشی و…) ماندند، بدون آنکه حتی یک نفر از آنها هنوز به مرخصی اعزام شده باشد. کودکانشان به دلیل ضعف سیستم ایمنی در فواصل کوتاه بیمار میشوند، بنابراین رفت و آمد آنان به بهداری لاجرم بیشتر است و باتوجه به شیوع کرونا در بهداری اوین خطر بیشتری آنان را تهدید میکند.
در خصوص شرایط بند:
_ تا اواسط اسفندماه، ما حتی جیرهی مواد شستشوی ( پودر رختشویی، کف شو، وایتکس، مایع ظرفشویی و …) خود را دریافت نکرده و محروم ماندیم. البته تعداد بسیار محدودی مایع ضدعفونی کننده، دستکش و ماسکْ همزمان با بالاگرفتن خبر شیوع کرونا به دستمان رسید.
_سرانهی فضایی هر زندانی در زندان به گونهای است که در صورت ابتلای هر فرد، دیگران بلافاصله در معرض قرار میگیرند.
_ با وجود درخواست مکرر اعضای بند، مبنی بر حضور پزشک در بند به جای رفتن زندانیان به بهداری، این امر تا زمان حضور من در بند، صورت نگرفت.
_اعزامها به دادگاه نه تنها کاهش نیافته که افزایش نیز یافت.
_دستکش، ماسک و مایع ضد عفونی کننده دراختیار سربازان همراه در اعزام قرار نمیگیرد.
_بهداری اوین نه تنها دچار کمبود پزشک مجرب و پرستار است بلکه سادهترین و ابتداییترین داروها در آن یافت نمیشود.
_ به دلیل محدودیت اکید تلفن در بند ( شنبه، دوشنبه چهارشنبه، هر روز ده دقیقه ) زندانیانی که خانوادههایشان در مناطق پرخطر ساکنند یا پیگیر کار مرخصی خود هستند فشار روانی شدید و مضاعفی را متحمل میشوند.
_ دلیل مرخصی یکی از پاسیارهای اعزام، ابتلا به کرونا ذکر شد. او در دوره کمون زندانیان را به اعزام برده بود، اما هیچ تستی از زندانیان پس از آن صورت نگرفت.
توجه کنید آنچه طرح شد فقط مشتی نمونهی خروار، آن هم درخصوص بند زنان اوین بود که یکی از بهترین شرایط را درمیان زندانهای ایران داراست. قدری توجه به شرایط زنان گمنام سالن ۲ این بند به خوبی گواهی میدهد که اگر وضع در حاشیهی مرکز (سالن ۲ نسبت به سالن ۱ که زنان شناخته شدهی سیاسی در آن محبوسند) اینگونه است در سایر موقعیتهای حاشیه، چه فجایعی میتواند در جریان باشد.
این سوی دیوار، در شرایط کنونی برای ما نه آزادی موقت یا مرخصی بلکه برزخی جهنمی است پر از نگرانی برای سلامت و جان همبندیهایمان و دیگر زندانیان، همچنین خشم و نفرت نسبت به تبعیض و ظلمی آشکار که گویی به وضوح اعلام میکند جان یک عده ارزش ندارد و رنگ خونها حتی در مرخص کردن در این شرایط باهم فرق میکند.
به هر روی تنها امید به شکسته شدن قفل زندان از اساس، امید واقعی است.
لینک این مطلب در تریبون زمانه
منبع: بیدارزنی