شاید کمی تکراری به نظر برسد که پس از هر باری که بحرانی بر سر ما آوار میشود، از خودمان سوال بپرسیم چرا مدیریت بحران نداریم، چرا عزموارادهای جدی برای رویارویی با بحران در ما شکل نمیگیرد و دولت و دمودستگاههایِ رتقوفتق امور کجایند تا سامانی به این بیسامانیِ دامنهدار و فراگیر ببخشند. با این حال پرسشِ تکراری را باید بارها پرسید. نه از این جهت که پاسخهایی که به آن میدهیم، هر بار تغییر پیدا میکنند، بلکه از آن جهت که پرسش تکراری باید هر بار بتواند پرسشهایِ دیگری را طرحافکنی کند و ارادههایِ جدیدی را معطوف به خود کند.
در این سالها دستکم در ادبیاتِ علوم اجتماعی یاد گرفتهایم که هر بحرانِ طبیعی را در مختصاتِ شرایط سیاسی-اقتصادی بفهمیم و بخوانیم که هیچ بحرانِ طبیعی جز یک بحرانِ سیاسی نیست. درواقع «طبیعی» وجود ندارد و آنچه که بهظاهر «طبیعی» به نظر میرسد، دستکم زمانی که بدل به فاجعهای انسانی میشود، یقیناً با مختصاتِ تاریخی-سیاسی یک وضعیت خاص گره خورده و از طبیعتاش برنمیآید که ردهایِ متفاوتی در دلِ وضعیتهای متفاوت شکل میگیرد.
در مختصاتِ تاریخی-سیاسیِ خاص ما رویارویی با کرونا احتمالاً در دو بُعد «طبیعی» نیست: ۱) فریبکاری. ۲)نحوهی دینداری.
فریبکاری یا وقتی عدم اعتماد چون مغاکی دهان میگشاید
از همان بدو شیوع کرونا در چین، زنگ خطرهایِ بسیاری به صدا آمدهبود که به علتِ مراوداتِ ایران با چین احتمالاً دیر یا زود پایِ این ویروس به ایران نیز باز میشود. با این حال، در همان روزها که کشورهایِ مختلف رفتوآمدشان را به چین قطع کردهبودند، عکسِ افتخارآمیز رئیس شرکت هواپیمایی ماهان با سفیر چین که خبر از تداومِ پروازها به چین میداد[۱]، سروصدا به پا کرد؛ گرچه رئیس شرکت ماهان بعد از آنکه خبر اولین کشتههایِ کرونا تأیید شد، گفت که پروازهای ماهان برای کمکهایِ انساندوستانه بودند[۲]. مراوداتِ ما با چین از طریق ظاهراً یک ایرلاینِ داخلی ادامه داشت و بهرام پارسایی، نمایندهی شیراز در مجلس، سوم اسفند به ایسنا گفت که این هواپیمایی متأسفانه از زمان قطع پرواز به چین، یعنی ۱۳ بهمن ماه، جدایِ از کمکهایِ بشردوستانه، مسافران کشورهایِ دیگر را جابهجا کردهاست[۳]. فارغ از اینکه آنها منتظر فاجعه بودند یا نبودند، آنچه اهمیت داشت عدم باورپذیریِ واردنشدنِ کرونا به ایران بود. در شبکههای مجازی که شاید تنها مجرایی هستند که صدایِ مردم در شرایط عدم امکانِ ظهورِ عینیشان، از آنها به گوش میرسد؛ دیده میشد که علت این عدم اطلاعرسانیِ ورود کرونا، برگزاریِ شکوهمند راهپیمایی ۲۲ بهمن و حضورِ حماسهسازِ مردم در انتخابات مجلس است. مردم طی قرارداد نانوشته اما روشنی بر این امر واقف بودند که دولت منتظر است تا از موعدِ حضورهایِ بیعتگونِ آنها بگذرد، تا زنگِ خطر کرونا به صدا در بیاید. حتی در روز جمعه، ۲ اسفند، یک روز بعد از اعلامِ اولین مبتلایان و همزمان اولین کشتهشدگان، زمانی که صفهایِ خلوتِ رأی پدیدار شدند، از فضایِ مجازی به گوش میرسید که آنها که در نظرسنجیهایشان پِی به مشارکت پایین مردم در انتخابات بُردهبودند، گذاشتند یک روز مانده به برگزاریِ انتخابات، گفتند کرونا به ایران آمده تا خلوتیِ صفهایِ رأی را پایِ ترس مردم از کرونا بنویسند و نه پایِ مشروعیتِ از دست رفته.
به این ترتیب کرونا برای مردم همزمان با چین به ایران وارد شدهبود. آنها در طنزهایِ ساختگیشان حضورش را منتظر نشسته بودند و با سابقهی دروغگوییِ دولت در آبانماه و دیماه که نزدیکترین زمان به وقوعِ این ورود بودند، برایشان پُرواضح بود که با صداقتِ دولت در زمانِ ورود کرونا روبهرو نیستند. در روزهایِ اخیر که اول قم و سپس تهران و شهرهای شمالی و کمکم دیگر شهرها با کرونا درگیر شدند، نزدیکیِ آمار کشتهشدگان به آمار مبتلایان و تأییدِ ابتلایِ ایرانیانِ سفرکرده به کشورهای دیگر، پرسشهایِ دیگری را حولِ اشتباهبودنِ آمارِ اعلامشونده ایجاد کرده و مطلعان و نامطلعانی، در حالیکه دیگر چندان مرزشان از یکدیگر قابل تشخیص نیست، با پُرکردنِ فایلهایِ صوتی در فضایِ مجازی سعی میکنند تا مردم را از حقیقتِ آمار مبتلایان آگاه کنند و خودشان ساماندهی اوضاع را حداقل از حیثِ بهروزرسانیِ آمار به دست بگیرند. اختلافِ آمار در کنارِ خبررسانی از عدم تجهیز کافیِ بیمارستانها و درخطربودنِ جان پرستاران و پزشکان و کادر درمان و نبودِ تخت کافی نیز بر تصورِ فریبکاریِ دولت که «در تأمین لوازم پزشکی هیچ مسئلهای نداریم»، میافزاید.
معاون وزیر بهداشت، ایرج حریرچی، ۶ اسفند در کنارِ ربیعی سخنگویِ دولت بیان کرد که کرونا نیاز به قرنطینه ندارد و زمان قرنطینه متعلق به جنگ جهانی اول بوده، در حالی که بیگذاشتن ماسک و رعایت دستورالعملهای بهداشتی سرفه میکرد. حریرچی فردای آن روز از تستِ مثبتِ کرونایش خبر داد[۴]. ماجرایِ حریرچی در شبکههایِ مجازی دستمایهی مضحکهکردنِ سیاستهایِ «عادیسازی» و «بیمسئولیتی» در قبالِ وضعیت قرار گرفت. در جلسهی ستاد ملی مبارزه با کرونا نیز که ۶ اسفند با حضورِ رئیس جمهور برگزار شد، رئیسجمهور از «عادیشدن» روالِ امور از شنبه، ۱۰ اسفند، خبر داد و اظهار داشت که نیازی به قرنطینهی هیچ محله و هیچ شهری نیست و این توطئهی دشمن است که میخواهد کشور را به حالتِ تعطیل درآورد[۵]. بعد از سخنان ریاستجمهوری، در کنارِ اخبار و مصاحبههایی که از پزشکان مبنی بر شیوعِ انتقال ویروس در صورتِ ادامهدادن به وضعِ ادارهی کنونیِ امور دستبهدست میشد، انتقادهایِ تُند و خشمآلود به «عادیسازی» این ماجرا چون ماجراهایِ دیگر شدت گرفت. در کانالهایِ تلگرامی نظرسنجیهای مختلفی برگزار شد که آیا شما در صورتِ بازشدنِ دانشگاهها و مدارس به کلاسهای درس میروید؟ و در شبکههای مجازی نیز نوشتهشد که بگذارید مراکز آموزشی را باز کنند، شما سر کلاس نروید و فرزندانتان را هم به مدرسه نفرستید. بالاخره در ۸ اسفند علیرضا زالی، فرماندهی مبارزه با کرونا در شهر تهران از استمرار تعطیلی مدارس و مراکز آموزشی در مصوباتِ ستاد ملی مبارزه با کرونا خبر داد و رئیسجمهور ساعاتی بعد از اعلامِ خبر، مصوبات را تأیید کرد. گرچه این مصوبات نه همهی شهرها را دربرمیگیرد، نه همهی کارها را ایمن میکند و همچنان بهمعنایِ قرنطینهشدنِ محلها/شهرهایِ درگیر با کرونا نیست.
به نظر میرسد گرچه با هدفِ خنثیسازیِ توطئهی دشمن، نمایشِ تسلط بر امور، حفظ آرامش در جامعه و پرهیز از ترس، فرایندِ «عادیسازی» از استراتژیکترین تریبونها تا پیشافتادهترینِ آنها پِی گرفته میشود، اما شبکههای مجازی خبر از بیاعتمادیِ مردم به این دست عادیسازیها میدهند و آن را در ادامهیِ دیگر سیاستهایِ فریبکاری، بیارزشبودنِ جانِ شهروندان، نبودِ ارادهای منسجم، قاطع و همگانی برای مدیریتِ بحران در سیستمِ حاکم ارزیابی میکنند و بنابراین نهتنها از ترسِ مردم کم نمیشود که رفتار سیستم خود بر ترسِ مردم میافزاید. کرونا علاوه بر آنکه برای مردم بهمثابهی بحرانی جهانی و دستکم در این سطح در حُکمِ یک فرایند «طبیعی» پدیدار میشود، از بُعدی «غیرطبیعی» برخوردار است که با سیاستهایِ عادیسازیِ وضعیت و تصویرسازی از شکوهِ قدرتِ حاکم که «بایستی» سیستمِ باکفایتی در مدیریتِ بحران «بهنظر برسد» و مغلوبِ «تبلیغاتِ» بدخواهان و دشمناناش نشود، در پیوند است. استعارههای «ما مردم تنها خود را داریم» یا «تنها سیستم امنیتی دولت است که خوب کار میکند»، بیانگرِ ارزیابیِ مردم از پسِ تجربهیِ بحرانهایِ بهظاهر طبیعیاند که چه در قاموس زلزله و سیل، حوادثی بیشتر طبیعی، و چه در قاموسِ شیوع ویروس، ماجرایی بیشتر انسانی، صورت پذیرفتهاند. مضاعف بر این تجاربِ دورتر، آبان و دی ۹۸ چونان زخمهایِ ملتهبی بر پیکرِ جامعه در جهتِ تشدیدِ مغاک اعتماد عمل میکنند؛ همچون خاطرهای زنده از نبردی میان دروغِ منتشر و افشاگریِ شبکههایِ مجازی.
قم یا چرا مومنان شفا نیابند؟
بعد از آنکه قم مرکز شیوع کرونا شناخته شد، بعد از آنکه نخستین کشتهشدگان از قم بودند، بعد از آنکه سخنگوی وزارت بهداشت علت کرونایِ قم را حضورِ کارگران- آخوندها(؟)- چینی عنوان کرد، بعد از آنکه دورِ ضریح حرم را حصار کشیدند و وزارت بهداشت از نهادهایِ دیگر خواست که از توصیههایِ وزارت بهداشت تمکین کنند، بعد از آنکه آیتالله مکارم شیرازی از مردم خواست برای دفع بلا حدیث کسا بخوانند، بعد از آنکه شورایِ تأمین استانداری قم دستور داد که نماز جماعت در حرم برگزار نشود، سیدمحمد سعیدی رئیس تولیتِ آستان مقدس حرم گفت که مردم قم را دارالشفا میدانند و برایِ درمان مرایضِ روحی و جسمی خود به حرم میآیند. سعیدی از مردم خواست که با قدرت به حرم بیایند و گمان کرد که شیوعِ کرونا با رعایت موارد بهداشتی در حرم قابل کنترل است. همزمان با این سخنان کلیپهایی از حضورِ مؤمنانی که از حرم طلب شفا میکنند، در فضایِ مجازی منتشر شد که از توکل بر خداوند سخن میگویند و خوشحالاند که به رغمِ بددلیها نماز جماعت همچنان در حرم برگزار میشود. در عینِ آنکه خطر شیوع از اجتماعات و لمسِ سطوح برمیآید، نقرهبودنِ جنس ضریح از سویِ سیدمحمد سعیدی عاملِ آنتیباکتریالی دانسته میشود که از بین برندهی ویروس است. احتمالاً مردم به حرم میآیند و در و دیوارِ آن را با باور قلبی خود میبوسند.
در این میان عدهای از فعالینِ مومن در فضای مجازی که تا پیش از این به تحلیلِ اوضاع دین در جامعهی ایران پرداختهاند، از لزومِ تبعیتِ متولیانِ آستان از دستورِ شورای تأمین استان سخن میگویند و از نهادهایِ قانونی میخواهند که با مراجع وارد شور شده و از ایشان بخواهند که دستکم دربارهی تعطیلی نماز جماعت در حرم فتوا بدهند و درواقع بهنحوی نهاد متولی حرم از دستوراتِ علم پیروی کند[۶]. این نزاع ابعادِ دیگری نیز برای ایشان یافته و برخی این مقاومت دربرابر بستهشدنِ حرم را صورتِ دیگری از نزاع میانِ علم و دین میخوانند. نزاعی که در ایران هیچگاه بهدرستی صورت نگرفته و گویی تنها در مواقع بحرانیِ چنینی که به صفآرایی یک گزارهی علمیِ ثابتشده با یک گزارهی دینی میانجامد، سر باز میکند و از سویِ مومنان چنین به نظر میرسد که دستکم از حیث اجرایی پیروی از عقل بشری و اعتماد به دستآوردهایِ علمی آن، کنشی مطابق با دینداریست. آنان به سادگی از رویِ برخی از جدیترین تناقضها میپَرَند و با توسل به اینکه «زمانی که جانِ مسلمین در خطر است»، پیروی از عقل واجب میشود؛ از شکاف بین امر عقلانی-تاریخی و امر دینی چشم میپوشند و پیروی از فرمانِ عقل را عینِ کنشِ دینی میخوانند. آنان از این امر غافلاند که نمیشود در دیگر مواقعِ غیربحرانی و زمانی که نهادهای مختلف در کارِ نهادینهکردنِ گفتار شفابخشیاند و قرار است که امر قدسی و واسطههایاش بهمیانجیِ مداخلهیِ خیر در جهان، امور را بهگونهای سامان دهد که یا برایِ ما نیز خیرِ آشکار است، یا بواسطهی حکمتِ نهفته در آن مداخله، اثراتِ خیرش بعدتر پدیدار خواهد شد؛ بر تحلیلِ جلوههایِ متکثر دینداریِ شیعیان دست گذاشت و در موقعِ بحرانی از مومنان خواست که دیگر به ندایِ امر قدسی گوش ندهند و درست اکنون که قرار بوده وعدهی شفا محقق شود، به پناهِ دستاوردهایِ عقل بشری بخزند.
به نظر میرسد وجهِ «غیرطبیعیِ» رفتارِ تولیتِ آستانِ قدس که دستکم در باورِ مومنانی که در شرایط چنینی به حرم میروند نیز ریشه دارد، استوار بر یک باور نهادینهشده و تنومند دینیست که حتی اگر با یک فتوایِ دینی سروتهاش «موقتاً» بههمآید، آن هنگام که آبها از آسیاب افتاد و روالِ امور عادی گشت، «روتینِ» گفتارِ شفابخشی را به قوتِ خود تقویت میکند. به زبانِ دیگر میلیونها ردیف بودجه اختصاص به تقویتِ مداخلهی امر قدسی در جهانِ طبیعی یافته و صادقانه نیست که در اکنونِ بحرانی از مومنان بخواهیم سر در لاکِ دستور العملهایِ بهداشتی فروببرند، تا حدی که از حضور در حرم بپرهیزند. این دست رفتارِ کاسبکارانهی دولتی، یعنی تقویت گفتار شفابخشی/زیارت به انحایِ مختلف و از تریبونهای نهادی و غیرنهادیِ بسیار در زمانِ غیربحرانی به قصدِ مددجویی در بهبودِ امور زندگی و فرمانِ پیروی از گزارهی علمی در زمانِ بحرانی برای حفظِ اولیهی آن، نه صادقانه است و نه نشان از مطابقتِ امر عقلانی با امر دینی دارد. آن زمان که دربارهی شیوههایِ جدیدِ اجتماعاتِ شیعیان و نمایشِ همبستگیشان در فُرمهایِ جدید زیارتی، بهطور مشخص زیارت اربعین، مفهومپردازی میکنند؛ شایسته نیست که در موقعِ بُحرانی و دُرست زمانی که زیارتِ دینِ عامه باید برایشان تبلورِ فایدهمندی باشد، از آنان بخواهند که «علمی» رفتار کنند، با این توجیه که علمی رفتارکردن همانا دینی رفتارکردن است.
حیطهی مداخلهیِ امر قدسی در جهان طبیعت، در صورتِ نزاع امر دینی و امر عقلانی هرگز با شجاعت درنگرفتهاست. روشنفکران مسلمان، خصوصاً در حوزهی تشیع که قوتِ گفتار شفابخشی قابل قیاس با دیگر مذاهبِ اسلام نیست، هرگز نتوانستند که بهصورتِ مستمر و در قالبِ سنتهایِ فکری که از پیِ هم میآیند، تکلیف امر عقلانی با امر دینی را روشن کنند. بهترین تلاشهایِ آنان به همخوانیِ عقل و دین آن هم در مواقفی که به نفعِ دین بوده که گزارهی عقلانی را بپذیرد، رسیدهاست. سیاستگذاریهایِ تئوکراتیک در داخلِ مرزهایِ ایران نیز یا از این همخوانی در جایی که به نفعِ قدرت بوده، سود جُستهاند یا به آن بیتوجهی کردهاند.
تصویر فریبکاریِ دولت در پنهانسازیها با فریبکاریِ مومنان در پیروی از گزارههایِ علمی در مواقعِ بحرانی رویِ هم میافتد. هر دو چه بدانند یا ندانند و چه با هم زاویه داشته باشند یا نداشته باشند، یک نتیجهی مشابه بر جای میگذارند: بیاعتمادی؛ یک بار به نهادِ دولت و دیگربار به نهاد دین[۷]. به این ترتیب دور از ذهن نیست اگر مومنانی یا در حرم حاضر شوند و یا در شهرهایِ دورتر شیوع بیماری را چندان جدی نگرفته و خود را به سرنوشتی که امر قدسی برایشان رقمزده، بسپارند.
نهاد دین و متولیانِ دلسوزش، مراد هر نوع مومنیست که چه در حوزههایِ علمیه چه در شبکههایِ مجازی و حوزهی عمومی به فعالیت فکری مشغول است، میبایست شجاعانه به مواجههی امر دینی با امر عقلانی-تاریخی بیاندیشند، اگر میخواهند اعتبارِ خود را در گذرِ زمان حفظ کنند. شجاعتی از جنسِ آنچه فلاسفهی دیندارِ روشنگری در پیش گرفتند. ارنست کاسیرر که ریشهیِ ایدهی دینِ طبیعی، دینی که تحتِ لوایِ قانون طبیعت قرار میگیرد، را به فلسفهی دینِ اسپینوزا میرساند، در خصوص تلاشی که از او آغاز شد و به کانت رسید مینویسد: « (از دید اسپینوزا) هستی یا طبیعت اشیا را نباید از طریق کتاب مقدس تفسیر کرد، بلکه کتاب مقدس را باید بهمنزلهی بخشی از «هستی» و بنابراین تابع قوانین کلیِ آن دانست. کتابِ مقدس کلید طبیعت نیست، بلکه جزئی از آن است… چگونه میتوان حقایق مطلق و بینش متافیزیکی مربوط به اصل طبیعت را از کتاب مقدس انتظار داشت؟ چون کتاب مقدس کاملاً مشروط و مشتق است… بنابراین اگر هر بخش از کتاب مقدس را در جایِ ویژهاش قرار دهیم، یعنی اگر کتاب مقدس را نه بهمنزلهی حقیقتِ بیزمان بلکه بیشتر بهمنزلهی اثری تبیین کنیم که در شرایطی ویژه تألیف شده و مولف آن خصوصیات فردی خود را بودهاست در این صورت دشواریهایی که کتاب مقدس دربردارد، رفع خواهند شد و تناقضات انکارنشدنی آن از میان خواهند رفت»[۸].
منبع این مطلب: پروبلماتیکا
لینک مطلب در تریبون زمانه
پانوشتها:
[۱] بنگرید به خبرگزاری مهر
[۲] بنگرید به خبرگزاری ایرنا
[۳] بنگرید به خبرگزاری فرارو
[۴] بنگرید به پایگاه خبری آفتاب
[۵] بنگرید به پایگاه اطلاعرسانی دولت
[۶]بهعنوانِ نمونه بنگرید به کانالهایِ تلگرامی امیرحسین ترکاشوند: بازنگری و محسن حسام مظاهری: دین، فرهنگ، جامعه
[۷] در این جمله بینِ نهادِ دین و ذات دین، نهاد دولت و ذاتِ دولت فاصلهای نیست.
[۸] بنگرید به کاسیر، ارنست (۱۳۸۹)، فلسفه روشنگری، ترجمهی یدالله موقن، نشر نیلوفر، ص ۳۰۲
در رابطه با آخرین پاراگراف این مقاله؛ مسلهء مردم ایران با اسلام و قرآن اگر با تحلیل های روشنگرانه و بحث های منطقی و استدلالی حل میشد که تا به حال حل شده بود.
این اسلام و “کتاب مقدسش” مسلک خون ریزی, عبودیت محض و بردگی است.
۱۴۰۰ سال پیش این بود.
۵۰۰ سال پیش دوران صفویه این بود.
۴۰ سال اخیر این بوده.
قبلا ها می گفتند یا ما این دین و آیین را به گور میسپاریم و یا آنان ما را به گور خواهند سپرد.
فعلا که میبینیم این اسلام ناب محمدی است که تمامی کشور و مردم ایران را روز به روز, به هزار و یک نوع مختلف, دارد میکشد و به گور می سپارد.
خلایق هر چه لایق.
ماه آفرید / 28 February 2020
نویسنده محترم ٬ بخش پایانی (۸) : اگر میخواهند اعتبار خود راحفظ ککند…و..و..و
بخدمت شما عرض شود که مدتهاست که از این شرائط گذشته است این رژیم دینی..اب ریخته جمع نمیشود.
انچه میتوان حدس زد در مورد این دوران تاریخی ما ٬ایرانیان و ایران ٬این است که :
طبق معادلات طبیعی ٬رشد و تکامل ذرات هستی و پدیده های هستی که تاریخ نیز بخش کوچکی از این قانون است..در مورد ایران بنظر میرسد که ایرانیان امروز درک کاملی از دین اسلام و تاریخ مملکت خود پیدا کرده اند.
اینکه رها شدن از چنین بختک سیاه و زهراگینی که تمام هستی ما ایرانیان را ویران و نابود ساخته است..تنها و تنها یک راه دارد و ان پاکیزه نمودن این سرزمین و خاک این سرزمین ار تمام اثار دین اسلام و ائین ۱۴۰۰ ساله غیر است که به زور شمشیر به این منطقه ٬اورده شده .
پاک نمودن تمام اثار گذشته اسلام از خاک این سرزمین.از هزار امام زاده گرفته تا فیضیه ها و مقبره ها٬اگر چه از هزاران خرمن طلا و نقره باشد.
این قانون طبیعت است که برای ازاد شدن و بریدن از فرهنگ و ائین و مرامی ٬غیر از پاک نمودن تمام ان ذره ها و پدیدهائی که متعلق به ان است..راه دیگری وجود ندارد.پاکیزه کردن خانه .
ما ٬ایرانیان به یک رنسانس ملی /تاریخی و درونی نیازمندیم این تنها انتی ویروس رهائی ماست از این میکروب زهراگینی که در این ۱۴۰۰ ساله تمام هستی و فرهنگ و ذات و جوهر ما ایرانیان را تباه و فاسد نموده است.
بدون یک خانه تکانی اساسی و ریشه ئی اش همین است و..کاسه همین!
ازادی بهائی دارد که باید پرداخت شود تا بدان دست یافت.
بله..کار از این حرفها گذشته است.اصولآ چنین شخصیت های دلسوز دین و اندیشمندی نداریم در میان عمامه بسرها.یا ملایان بی عمامه ..نیست نداریم. ما برگشته ایم به اغاز دوران صفووی ۴۰۰ سال قبل!
عباس مطلق / 28 February 2020