این روزها تب صحبت از نئولیبرالیسم داغ است. اما آیا ماموریت ما یافتن واژه بهتر برای تفسیر وضع موجود است؟ یا میبایست تغییر را در میدانی بیابیم که جامعه تمام بدنش را در آن گذاشته؟
این روزها که آتش خیابان فروکش کرده و آتش فضای مجازی برافروخته شده، شاهد آنیم که «نئولیبرالیسم» از هر روزنی (چپ و راست) به گوش میرسد و تجمعات گروههای فعال در فضاهای مجازی همانند تجمعات دانشجویی نیز با وجود شعارهای بسیار تنها حول یک واژه بازنمایی میشوند و به آنها حمله میشود: «نئولیبرالیسم». البته بدون شک نئولیبرالیسم تمام دنیای ما را تسخیر کرده است. من در اینجا قرار نیست از درست بودن یا نادرست بودن این موضوع سخن بگویم بلکه سخن من استراتژی سیاسیست به این معنی که آیا در این برهه تاریخی مطرح کردن و عمومی کردن «واژه» نئولیبرالیسم میتواند در وضعیت ترکی ایجاد کند و منجر به خلق و گشایش فضاهای جدید شود؟ به عبارت دیگر من در اینجا از این سخن خواهم گفت که خود واژهها فارغ از اینکه حامل چه معنایی هستند در حوزه عمومی توان سیاسیشدن دارند و در وضعیت کنونی به جای تلاش برای جاانداختن «نه به نئولیبرالیسم» باید «نه به مدارس غیرانتفاعی» (که قطعاً بخشی از پروژه عظیم نئولیبرالیسم است) و نظایر آن را جا انداخت و بدیلهای آن را ساخت. در حقیقت تأکید بر واژه «نئولیبرالیسم» در حوزه عمومی پیوندی با جامعه برقرار نمیکند و باید به جای بسیج نیروها برای پاسخ به این سوال انحرافی که ما در وضعیت نئولیبرالیسم به سر میبریم یا خیر تأکید را بر بازنمودهای مادی آن گذاشت و آن را بهگونهای در حوزه عمومی صورتبندی کرد که با زیست روزمره مردم گره بخورد و تفکر انتقادی در جامعه جاری شود که به تبع آن مطالبهگری شکل بگیرد و این مطالبهگری کانال پیوند نیروهای مترقی با جامعه را فراهم کند. جامعه امروز بیشتر از اینکه نیازمند واژهای برای فهم وضع موجود خود باشد، در فضای مادیتیافته بهدنبال مسیریست که بتواند با گام نهادن در آن مسیر بدیل ممکن را بسازد. اگر نیروهای مترقی امروز این وضعیت جامعه را درک نکنند و برای آن اقدام نکنند، فرداهایی نهچندان دور نئولیبرالیسم مادیتیافته چنگالهایش را با قدرت بیشتری در گلوی همه ما فرو خواهد کرد.
در ابتدا تلاش دارم تا ضرورت سخن گفتن از نئولیبرالیسم را در نیروهای مترقی تشریح کنم. پس از آن دلایلم را در ضرورت شکل دیگری از حرف زدن در خصوص نئولیبرالیسم توضیح دهم و در نهایت تلاش دارم تا سیاستورزیهای جایگزین که بتواند منجر به خلق و گشایش در فضا شود را بیان کنم.
سخنگفتن از نئولیبرالیسم
جریانهای مترقی سالهاست که در برابر ادعاهایی نظیر «سرمایهداری در ایران وجود ندارد» و «نئولیبرالیسم در ایران شوخی بیش نیست» تلاش دارند تا ثابت کنند که هم در ایران سرمایهداری وجود دارد و هم نئولیبرالیسم تا پوست و خون ما رسوخ کرده است اما در هیئت و شمایل این جغرافیا. چرا که معتقدند این ادعاها غیرمستقیم این فضا را برای راستگراها باز میکند تا ادعا کنند که: این «غبارِ روز» ناشی از سرمایهداری و نئولیبرالیسم نیست و اگر ما به سمت این کعبه آمال پیش رویم «جغد خرد» به پرواز در خواهد آمد. اگرچه بخشی از جناح راست این بحث انحرافی را دوباره به نفع خود منحرف میکنند و معتقدند که نئولیبرالیسم واژهای جعلیست و موضوع بازگشت به ایده لیبرالیسم قرن نوزدهمیست. اما این صرفاً بازی با واژههاست که بهنوعی برای فرار از بدنامی نئولیبرالیسم راه افتاده است. از آنجاکه نئولیبرالیسم واقعاً موجود غالباً با خشونت همراه شده بنابراین در حوزه عمومی بدنام شده است. اما پس از گرانی سوخت و اعتراضات اخیر سخن جریانهای مترقی بیش از هر زمان دیگری به واقعیت تبدیل شد و بنابراین واژه نئولیبرالیسم برای «فهم وضعیت کنونی» از هر سوراخی به بیرون پرید.
دلیل دوم تاکید آنها لزوم همبستگی با نیروهای مترقی جهانیست. درست همزمان با اعتراضات در ایران در سایر کشورهای دیگر هم اعتراضات علیه سیاستهای نئولیبرال در جریان است. بنابراین به نظر میرسد واژه «نئولیبرالیسم» میتواند واژه پیونددهنده جنبشهای رهاییبخش با نمونههای آن در سایر کشورها باشد. اینطور است که همان پردهای که در جنبش جلیقهزردها برافراشته میشود امروز در تجمعات دانشجویی بلند شد تا شاید بتواند «همبستگی جهانی علیه دولتهای نئولیبرال» را تقویت کند.
سخن نگفتن از نئولیبرالیسم
هرچند دلایل بالا در ساحت تحلیل درست است اما از لحاظ استراتژی سیاسی جای بحث و گفتگو دارد بنا به چند دلیل مهم. دلیل اول؛ مفهوم «نئولیبرالیسم» برای نیروهای مترقی مفهومیست که به مدد آن تلاش دارند تا «وضعیت اکنون» را فهم کنند اما برای بخش مهمی از جناح راست، که از قضا در ساختار قدرت در فضای منازعه نسبت به نیروهای مترقی دست بالا را دارند، این واژه یک هدف سیاسی است. در رسانه (و رسانهای شدن) منازعه بر سر واژههاست و در حقیقت مهم این نیست که چه کسی چقدر درست و انتقادی از واژه استفاده میکند بلکه اینکه چه گروهی میتواند چه فهمی از واژهها را جا بیندازد بستگی به میزان قدرت و مقبولیت آن گروه دارد. اما پیششرط این جنگ این است که یک واژه روی زبانها بیفتد. پس از آن است که گروهها روی واژهها به نفع خود موجسواری میکنند. به نظر من روی زبان افتادن واژه نئولیبرالیسم بیشتر از آنکه نفعی برای جناحهای مترقی داشته باشد به نفع جریانهای راست خواهد بود. چرا که آنها از آنجا که قدرت و رسانه غالب را در دست دارند، امکانهای موجسواری روی واژههای عمومیشده را بیشتر از نیروهای مترقی دارند و به راحتی میتوانند به مدد رسانه، نیروهای مترقی را در حوزه عمومی همردیف نیروهای اصولگرای تندرو که گفتمان عدالت و امثالهم را پیگیری میکنند جا بزنند.
دلیل دوم پیش کشیدن این پرسش است که بر زبان انداختن واژه نئولیبرالیسم در پیوند بیشتر گروههای مختلف جامعه چه کمکی میکند؟ شاید پاسخها این باشد که هر قشری از جامعه از یک وجه سیاستهای دولت نئولیبرال دارد آسیب میبیند و واژه نئولیبرالیسم میتواند مانند چتری این اقشار متنوع را گرد هم جمع کند. اما این ادعا در تاریخ اندیشه بسیار محل مناقشه است که آیا یک مفهوم میتواند مانند چتری گروههای مختلف رهاییبخش را دور هم جمع کند؟ تاریخ نشان داده است که خیر لزوماً اینطور نیست چرا که اگر اینطور بود انقلابها به دست گروههای غیر مترقی مصادره نمیشدند. اغلب انقلابها از طریق همان واژگانی مصادره شدند که از سوی گروههای مترقی بر سر زبانها افتادند. منتزع کردن زیست روزمره نه برای کنشی سیاسی که برای فهم وضعیت در میدان دانش است (که بسیار اهمیت دارد) و یکی از دلایلی که فاصله عمیقی میان روشنفکران و بدنه جامعه وجود دارد استفاده از واژگانیست که برای جامعه آنچنان غریب است که حتی تلفظ آن هم برایشان مشکل است. استفاده از این دست واژهها بیشتر از اینکه پیوندی با جامعه برقرار کند میان گروههای مترقی و جامعه شکاف میاندازد. این موضوع را میتوان در تفاوت شعارهای تجمعات گروههای مترقی و جنبشهای مردمی مشاهده کرد.
نزاع با مادیتیافتگی واژه
اما در اینجا لازم است یادآوری کنم منظور از این بحث این نیست که نیروهای مترقی گفتمانی را در جامعه جاری نکنند بلکه منظور این است که منتزع کردن بیش از حد وضعیت زیست روزمره در وضعیت کنونی نهتنها پیوندی را محکم نمیکند بلکه جنبشها را از مردم میگیرد و به دست روشنفکرانی میسپارد که در نهایت صدای آنان را تنها هم قطارانشان میشنوند. اما بدیل آن چیست؟ به نظر من میبایست بین انتزاع و انضمام سیال عمل کرد. به این معنی که اگر برای فهم وضعیت اکنون نیازمند منتزع کردن آن هستیم برای سیاستورزی نیازمند این هستیم که دوباره از سطح انتزاع دور شویم و به شرایط مادی اکنون بازگردیم، آن را نقد کنیم و بدیل آن را در فضای مادی بسازیم. به عبارت دیگر اگر وضعیت اکنون را در واژهای به نام نئولیبرالیسم منتزع میکنیم میبایست دوباره از خود بپرسیم که این نئولیبرالیسم چگونه مادیت مییابد و آنها را در حوزه عمومی نقد کنیم و بدیلهای واقعی (آرمانشهر انضمامی) برای این مادیتیافتگی ارایه کنیم. بهطور مثال «خصوصیشدن مدارس»، «سدسازی و پروژههای انتقال آب»، «هزینههای سنگین درمان»، «خصوصیشدن و پولی شدن حملونقل عمومی»، «از بین رفتن امنیت شغلی کارگران»، «روابط یکطرفه کارگر کارفرمایی»، «قراردادهای موقت» و هزاران موضوع دیگری که کلیت آنها زیر مفهومی به نام نئولیبرالیسم صورتبندی میشوند. اینگونه است که میتوانیم از روی زمین به مسأله بنگریم، زمینی که همه ما به صورت مادی دوپایمان روی آن است و اینگونه است که میتوانیم مطالبی بنویسیم که برای همه قابل فهم است و با آن ارتباط میگیرند. البته بدون شک تا به امروز از این موضوعات بسیار سخن گفته شده است اما مسئله اینجاست که به جز در موارد معدودی این سخنان به چشمزدنی دود شدهاند و به هوا رفتهاند و نتوانستهاند پیوندی با جامعه برقرار کنند. بنابراین لازم است که به شیوه دیگری از سخن گفتن روی آورد، شیوهای که جامعه را دوشادوش خود میبیند نه پشت سر خود. شیوهای که همراه با جامعه به نقطهای نامعلوم نور میتاباند که مقصد آن از پیش معلوم نیست. خودِ این فرآیند همان بدیل ممکن است. نمونه بینظیر این سیاستورزی را میتوانید در مطلب «زبان به کام سیاست» به قلم محمد مختاری ببینید. مختاری عزیز در این متن به هیچ عنوان از اصطلاحات غریب استفاده نمیکند اما مهمترین موضوع سیاست را در آن مطرح میکند. لازم نیست برای خواندن این متن هزاران کتاب دیگر خوانده شود بلکه متن به اندازه هدفی که دنبال میکند به زبان ساده دستگاه فکری نویسنده را توضیح داده است. این هنر است که از پیچیدهترین مفاهیم فلسفی سخن بگوییم اما نهتنها از واژههای خاص استفاده نکنیم، بلکه در جنگ گفتمانی واژگانی را به کار بریم که با عادیسازی به کمک واژهسازیِ مسلط سر ستیز دارد؛ مثلاً به جای استفاده از کلمه «تعدیل نیرو» از «اخراج» استفاده کنیم. اما معرفت به تحریر درآوردن چنین متنی و به زبان آوردن چنین سخنی نه صرفاً از طریق خواندن و نشست و برخاست با همقطاران خود بلکه از طریق عمل کردن و گام گذاشتن در مسیر بدیلهای ممکن کسب خواهد شد. در مسیری که زمینههای سوژه جمعیِ بدیلِ ممکن را فراهم میکند. ایدهها میبایست یک فرآیند مادی واقعی باشند تا صرفاً حرکتی در اندیشه. تا خودمان سوژه جمعی بدیل ممکن نشویم محال است که بتوانیم بدیلی را در اندیشه بپرورانیم. باید بدنمان را از خانههایمان به خیابانها سرازیر کنیم و همردیف جامعه قدم بزنیم. در این لحظه است که تازه دیده میشویم و تازه میبنیم که نئولیبرالیسم چگونه مادیت مییابد و زبان مردم را میشنویم. باید با مردم سخن بگوییم نه با خودمان. این معنای روشنفکر ارگانیک است.
شاید باید به این سخن فریره بازگشت که «اگر بودن من در این دنیا نه صرفاً برای انطباق با دنیا، بلکه برای تغییر آن است، و اگر تغییر دنیا بدون رؤیا یا تخیلی معین ناممکن است، من باید از هر امکان موجود استفاده کنم تا نه فقط دربارهی جهان آرمانیام سخن بگویم، بلکه همچین به اقداماتی روی آورم که با چنین جهانی سازگارند.»
(1)
با سلام!
این نوشته بیانگر این نکتۀ مهم است که در طرح مفاهیم سیاسی بایست به آن معنای سیاسی که مفاهیم بلاواسطه به مخاطب انتقال می دهند توجه داشت.
من بر این گمان نیستم که نیروی کار در ایران مفاد واژۀ “نئولیبرالیزم” را بی واسطه می فهمد. باید یک کتابچه هم ضمیمه آن کنیم. در غرب هم نیروی کار آن را نمی فهمد. من تا حال ندیده ام که چپ [غیر دانشگاهی] در غرب پرچم مبارزه بر علیه نئولیبرالیزم را ـ برای مثال در انتخابات ـ بالا ببرد. مردم از آن سر نمی آورند.
وانگهی عملکرد “نئولیبرایزم” در جوامع گونان در اشکال گوناگون است. هم اکنون “برگزیت انگلیسی” که شعار جریان راست است شعار بر علیه “نئولیبرالیزم” نیز است. در انگلیس مردم ورود آزاد نیروی کار مفت از اروپای شرقی [و نیز غربی] را سبب بیکاری نیروی کار انگلیسی و گرانی و به ویژه گرانی مسکن و تا حدی برخی [یا بسیاری] از نابهنجاری های اجتماعی می دانند. این جریان ـ به گمان آنان ـ با برگزیت متوقف می شود. برگزیت حتی می تواند مهاجرین را ـ بی سر و صدا ـ از انگلیس بیرون کند.
نئولیبرالیزم موافق انتقال نیروی کار ارزان از اروپای شرقی [و نیز غربی] به غرب از برای بی اعتبار کردن اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری ـ از برای شکستن اقتدار اتحادیه ها و نیز دیوار حداقل دستمزد ـ است. نئولیبرالیزم در این مورد مدافع خارجی است. شعار جهان وطن هم می دهد.
ادامه در 2
داود بهرنگ / 16 December 2019
(2)
نیروی کار مهاجر از اروپای شرقی [و غرب نیز] که قرارداداش را خارج از اتوریتۀ اتحادیه و به نرخ پایین می بندد و جمعه و شنبه و یکشنبه و چهارشنبه یا صبح و عصر برایش یکی است هم کارِ کارفرما را راه می اندازد و هم زیر پای اتحادیه ها را خالی می کند و گاه حتی اتحادیه های کارگری سبک وزن و ارزان قیمت نیز ـ که رقیب اتحادیه های استخوان دار و قدرتمندند ـ دایر می کند و از این طریق سبب شکاف در صفوف نیروی کار می شود و در مجموع برای خیلی ها نور علی نور [و البته پر منفعت] است.
[رای این آقای بوریس جانسون از کجا آمد؟ استقبال از برگزیت که در تقویت ناسیونالیزم انگلیسی و پیرو سیاست پروتکشیونیزم نیز است از کجا آمد؟]
گذشته از این نئولیبرالیزم در جوامعی معنی می دهد که برخوردار از فرهنگ برابری خواه و سنت سوسیال دمکراسی اند. جوامعی که پس از جنگ دوم کودکستان و درس و دانشگاه و بهداشت و درمان در آن ها رایگان بوده و سالمندان برخوردار از تسهیلات و خدمات دولتی بوده اند و دولت در پایین نگاه داشتن اجاره مسکن و قیمت کالاهای ضروری دارای نقش بوده و اتحادیه های کارگری حقوق ایام بیکاری می پرداخته اند و غیره.
نئولیبرالیزم در چند دهۀ اخیر در همۀ این عرصه ها تغییر به وجود آورده است. حتی مدعی است حال که دولت مخارج بهداشت و درمان می پردازد می تواند سن بازنشستگی را ـ پا به پای افزایش طول عمر آحاد ـ افزایش دهد!
ادامه در 3
داود بهرنگ / 16 December 2019
(3)
در سالیان گذشته در همه جوامع سوسیال دمکرات مدارس انتفاعی [پولی و شهریه ای] و بیمارستان انتفاعی [پولی] و سرویس پولی برای سالمندان متمول ایجاد شده است. کارفرما می تواند شما را با حقوق پایین استخدام کند. در عوض شما را بیمۀ خصوصی کند. می تواند ماشین و خانه در اختیارتان بگذارد. و با این قبیل کارها از حجم مالیات پرداختی شما و خودش به دولت بکاهد. در جامعه ایجاد تبعیض “قانونی” کند و کار را به دو بخش خصوصی [و کیفی] و دولتی [و کمتر کیفی] تقسیم کند. رشته های دانشگاهی جدید درسی از برای “چگونه می توان سریع و راحت پول در آورد و به شکل قانونی کلاهبرداری کرد” اختراع کند و غیره. اسم مستعار همۀ این ها نئولیبرالیزم است. [آواری که پیشتر بنا بود بر سر یونان یکجا فرود آید.]
نیروی کار و جریان چپ در غرب به مفاد تک تک این ابتکارات نئولیبرالیستی می پردازد و جلوی تعرض آن ها را تا آنجا که بتواند می گیرد و به این ترتیب از منافع اکثریت جامعه در برابر اقلیت منفعت طلب دفاع می کند. برای مثال نمی گوید: «دست نئولیبرالیزم کوتاه!» همراه با سالمندان اقدام به طرح سیاستی می کند که از خانه خرابی آنان جلوگیری کند. به تقویت مبانی کودکستان و دبستان و دبیرستان و دانشگاه رایگان می پردازد. از بهداشت و درمان رایگان و برتری کیفی آن دفاع می کند. اقدام به تجدید نظر در شرایط مسکن و سیستم مالیاتی می کند و غیره. تدابیری اتخاذ می کند تا قیمت دارو پایین بماند. در ترافیک شهری به تقویت رفت و آمد جمعی می پردازد و غیره.
ادامه در 4
داود بهرنگ / 16 December 2019
(4)
در ایران ما بایست همواره ـ و در درجۀ نخست ـ بر ایجاد فرهنگ برابری خواه تکیه کنیم. آن را ـ که نداریم و هرگز نداشته ایم ـ به وجود بیاوریم و تقویت کنیم. ما بایست دولت و حکومت مان را با چنین گرایشاتی تغییر دهیم. تبعیض و رواداری تبعیض را بدل به بی شرمی اخلاقی و بی حیایی کنیم. دولت و حکومت و نیز جامعه و فرهنگ جامعه و خودمان را مسئول بی کاری و فقر و فحشا و اعتیاد دیگران بدانیم و از آن رنج ببریم. خودمان را در رنج دیگران سهیم [و آبرو باخته] بدانیم و مورد نکوهش قرار دهیم. ما بایست با چنین گرایشاتی دولت و حکومت در جامعۀ ایران را تغییر دهیم. ما بایست از آنچه که نفرت انگیز است ـ نزد خودمان نیز ـ نفرت داشته باشیم.
یکی از فرق های اساسی انسان غربی و شرقی در این است که انسان غربی دارای فرهنگ برابری خواه است. غربی پیش از مارکس برابری خواه بوده است. خاستگاه برابری خواهی غربی مارکسیزم نیست. رابطه بر عکس است. ما این را نداریم.
سخن پایانی من سخن مجید ابراهیم پور این جا در این نوشته است که می گوید «چطور با مردم سخن بگوییم نه با خودمان»
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 16 December 2019