برگرفته از تریبون زمانه *  

در مدنیتی که این روزهای ایران را آبستن حوادث طبیعی و غیرطبیعی کرده است، پدیده بالا و پایین نشینی پیشینه‌ای به عمر نیم قرن دارد و همه ما کمابیش با آن مواجه بوده ایم و در جامعه با آن آشنا هستیم. پدیده ای که آماس کرده هویت فرهنگی غلط و جامعه افسار گسیخته ای است که با بی تدبیری و فشار اقتصادی توامان، سبب شده در سال های اخیر شدت بیشتری پیدا کند و پذیرش فاصله طبقاتی بین زندگی شمال شهری ها با جنوب شهری ها برای هر دو گروه عادی شود. مدت هاست نه جنوب شهری ها گلایه ای دارند و نه شمال شهری هایی که روزبه روز فاصله خودشان را با جنوبی ها بیشتر و عمیق تر می‌کنند.


این اختلاف طبقاتی و این تضاد کلان، نیازی به داده های منحنی لورنز و یا آمارهای رسمی و غیررسمی ندارد، کافی ست از دروازه غار هر شهری در ایران تا لواسان همان شهر قدم بزنیم و شاهد عینیِ سندهای زنده ای از چهره نابرابری و بی عدالتی باشیم.
منشا این بالا و پایین نشینی بی شک توزیع نابرابر ثروت و شکاف درآمدی در هر کشوری است، اما با جمعیت ۱۹ میلیونی حاشیه نشین در ایران و در مقابل خرید و فروش خانه های ۴۰ میلیاردی! گویا باید به علل مهم تری که در زیر پوست کلان شهرهای ایران جریان دارد، رجوع کرد.

اما این تضاد تنها در لایه بیرونی پوست شهر نمایان گر نمی شود، بلکه این معضل سیستماتیک، در زیر پوست شهر آسیب های جدی تری بر پیکره جامعه زده است. این تبعیض و تضاد ظاهری که در نتیجه فقر شکل گرفته، مسبب بزهکاری، فحشا، بیماری و مشکلات عمیق تر و دهشتناکتری بر شاکله جامعه است.

چطور ممکن است در شرایط یکسان و فشار شدید اقتصادی، زیر پونز نقشه شهر تهران عده ای برای خرید نان لواش کارت یارانه شان را گرو بگذارند و اما در باستی هیلز تهران ژامبون گوشت گوزن، معمولی ترین خوراکی سوپر لاکچری ها باشد؟

متاسفانه به جز تضاد و تبعیض، فقر و توزیع ناعادلانه ثروت ما با یک پدیده هولناک مواجه هستیم به نام سفسطه آماری! که کمتر کسی به آن اشاره کرده است. این سفسطه آماری از روش محاسبه درست و واقعی بهره می جوید اما با میانگین اشتباه و غلط انداز، به طوری که درآمد میلیاردی شهروندان باستلی هیلز نشین را با درآمد یک کارگر روزمزد محله اتابک میانگین می گیرند و به همین جهت آمار سفسطه آمیز به وجود می آید و سبب می شود داده های وهم آمیزی به دست بیاید و از طرف دیگر آمار بیکاری را طبق بانک جهانی محاسبه کرده و ارائه می دهند. یعنی در واقع یک هزیان علمی شده را ارائه می دهند چرا که فقر را با یک فهم به شدت ریاضی و روان شناختی در ذهن جامعه بارگذاری می کنند در حالی که فقر یک ایده، مساله و مفهوم اجتماعی است به این معنا که ما نمی توانیم کلیت یک جامعه را بررسی کنیم بدون آن که به شرایط زیست آن نظر کنیم و این شرایط زیست یک تجربه معنایی، عینی و زندگی روزمره است.

همین فروخواستن فقر و سفسطه آماری باعث شده که بحث روان شناسی مثبت گرا هم به وسط کشیده شده و درد واقعیِ شکاف طبقاتی، فقر، بیکاری، فحشا، بزه و… چندان به چشم نیاید. با همه این تعاریف حدود پانزده میلیون نفر از جمعیت ایران در فقر مطلق و خشن هستند، این در حالی است که به جمعیت دارندگان ثروت های مشکوک نیز اضافه می شود.

تاریخ هر جامعه نشان می دهد حدی از جرم، جنایت، بزه، انحراف و… در آن وجود دارد و بهنجار است، اما وقتی برخی عوامل، مانند فقر و بیکاری و اختلاف طبقاتی گسترش می یابند، تعدد این موارد نابهنجار و فزاینده می شود. اگر در این جا بخواهیم شهر تهران را به عنوان یک کلان شهر و پایتخت ایران مورد مثال قرار دهیم، با نگاهی ساده به نقشه، در می یابیم عمق این فاجعه، بسیار بغرنج تر از آن که به ذهن خطور می کند.

در کلان شهر تهران، ارزان ترین خانه ها در جنوب شهر قرار دارند در حالی که در مقابل آن، خانه های لوکس و میلیون دلاری در شمال قرار دارند. به گزارش ایسنا در تیرماه ۹۸، قیمت مسکن در جنوب شهر تهران رشد ۱۵۰ درصدی داشته است، و قیمت یک آپارتمان در محله های جنوب میانگین ۴۰۰ میلیون تومان است. ایسنا با این که ادعا می کند این رشد قیمت مسکن در جنوب شهر تهران به درصد رشد عقب ماندگی این مناطق نسبت به شمال شهر و جبران این کاستی انجامیده، اما باید دید که در همین بازده زمانی رشد قیمت خانه ها در شمال شهر تهران به چه میزان بوده است.

این در حالی است که در شهریور ماه ۹۸، به گزارش مرکز آمار ایران، متوسط قیمت هر متر مربع زیر بنای مسکن در منطقه ۲ تهران (شمال شهر، محله های شهرک غرب و سعادت آباد) ۲۰ میلیون تومان اعلام شده است. این آمار به راحتی نشان می دهد که در مقایسه شمال و جنوب تهران، همچنان شمال شهر پیش رو در اشرافی گری و قیمت های نجومی برای مسکن است.

به همه این موارد، باید امکانات این خانه ها، موقعیت محله ها، استحکام و اصولی سازی سازه ها و بسیاری فاکتورهای دیگر را نیز افزود. خانه های لوکس شمال شهر تهران، از خودپرداز شخصی گرفته تا سقف متحرک، در اختیار راحتی و به طبق سلیقه ساکنانش پیش می رود. در حالی که جدا از فقدان چنین فاکتورها و امکاناتی در جنوب شهر، شاهد پدیده هایی چون گور خوابی، پشت بام نشینی و غیره هستیم.

آن چه که عیان است، دود این آتش بی مسئولیتی به چشم قشر محروم و فرودست جامعه می رود و گرمای آن نصیب طبقه مرفه و بالا شهرنشین می شود. همچنین در نهایت به شکاف طبقاتی و دوقطبی شدن هرچه بیش تر جامعه می انجامد و ظاهرا اراده ای نیز برای رسیدگی به آن وجود ندارد.

منبع: ماهنامه خط صلح

لینک مطلب در تریبون زمانه