برگرفته از تریبون زمانه *  

همه ما تا کنون فرودستان (در معنای عام کلمه) را دیده‌ایم.کارتن‌خواب‌ها، بی‌خانمان‌ها، متکدیان، کارگران جنسی، زباله‌گردها یا کودکان کار. گاهی حس ترحم ما را برانگیخته‌اند، گاهی از رنجی که می‌برند مغموم شده‌ایم و در مواردی نیز به آنها وجوهات یا اجناس هبه کرده‌ایم.از منظر اخلاقی اگر به این رفتار نگاه کنیم شایسته تقدیر است، اما آنچه بر ما به مثابه مواجهه‌ای اخلاقی پدیدار می‌شود تنها واجد خصلت اخلاقی نیست، بلکه در ارتباطی وثیق با ساز و کارهای ایدئولوژیک قرار دارد.


پس از وقوع زلزله سر پل ذهاب در سال ۹۶ و سیل ویرانگر در ماه‌های ابتدایی سال ۹۸، موجی عظیم از پویش‌های الکترونیکی خیریه‌محور در کنار سایر ساز و کارهای قبلا موجود خیریه‌ای (مانند نهادهای خیریه، جماعت‌ها و انجمن‌ها) به راه افتاد که با تبلیغ وسیع و گسترده در برنامه‌های پربیننده صدا و سیما در هر ژانر به تهییج حضور مردم برای کمک به همنوعان خود می پرداختند. همچنین اخیرا و با تشدید مساله مسکن، به ویژه در شهرهای بزرگ، پویشی تحت عنوان «صاحبخانه خوب» به راه افتاده که در آن مستاجران، موجران با انصاف خود را معرفی می کنند تا از آنها تقدیر به عمل آید، همچنین این صورت‌بندی با استفاده از آیات و روایات شخصیت‌های برجسته دینی و مذهبی تقویت می‌شود. آنچه باید به آن پاسخ داد این است که چرا امروز و در این لحظه تاریخی این ساز و کارهای خیریه‌محور بیش از همیشه مطرح می‌شوند و مورد توجه قرار می‌گیرند؟ این ساز و کارها چه چیزی را با برجسته‌سازی عواطف انسان‌دوستانه از نظر پنهان می‌کنند؟با عطف به مساله مسکن سعی می‌کنم بحث را ادامه دهم.

گزارش‌های بانک مرکزی حاکی از آن است که در دو دهه اخیر سهم مسکن از کل بودجه خانوارهای شهری به طور متوسط ۱۰ درصد بیشتر شده است. بنا به سرشماری نفوس و مسکن مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، سه میلیون و ۵۸۶ هزار خانوار شهری در ایران ساکن خانه‌های اجاره‌ای بودند، رقمی که با ۸۳ درصد رشد ظرف یک دهه به شش میلیون و ۵۶۵ هزار خانوار شهری اجاره‌نشین در سال ۱۳۹۵ رسید و نسبت خانوارهای شهری اجاره‌نشین از ۱۵.۴ ٪ در سال ۱۳۷۵، به ۳۰.۷٪ در سال ۱۳۹۵ افزایش یافت. مشاور وزیر مسکن در چهارمین جلسه مشترک ستاد فرهنگی و اجتماعی مدیریت و ساماندهی آسیب‌های اجتماعی استان تهران به تاریخ بیستم تیر ماه سال ۹۷ خاطر نشان کرد که «یک چهارم خانواده‌ها در استان تهران مستاجر هستند که پردیس با ۵۸ درصد، ری ۴۹ درصد و تهران ۴۲ درصد بیشترین میزان مستاجران در سطح استان را به خود اختصاص می‌دهند. «از طرفی نگاه به آمار مهاجران ذکر شده در اطلس شهر تهران در دو دوره ۱۳۶۵-۷۵ و ۸۵-۱۳۷۵ مشخص می‌کند که تعداد مهاجران نزدیک به ۴۴ هزار نفر افزایش داشته که از این مقدار بیشترین درصد (۹۷.۱۲%) به دلیل اشتغال و تحصیل مهاجرت می‌کنند.

طبق آخرین سرشماری نفوس و مسکن، حدود یک سوم از مراکز استانی با پدیده «مهاجرت منفی» روبه‌رو هستند، به این معنی که تعداد افراد خارج شده از این مراکز کمتر از تعداد افراد وارد شده به آنها است. این مساله را می‌توان با افزایش قیمت زمین و اجاره در مراکز شهری توجیه کرد. اتفاقی که پس از این افزایش قیمت رخ می‌دهد، افزایش تمایل برای ساکن شدن در محدوده‌های مسکونی خوابگاهی و اقماری مراکز شهری است، به طوری که گاهی قیمت این محدوده‌ها تا نزدیک به ۵۰۰ درصد افزایش داشته است و این ماشین «حاشیه‌سازی مداوم» بی‌وقفه مشغول پرتاب کردن آنهایی که درآمد مالی کافی ندارند به نقاط دورتر است. آنچه ساز و کارهای خیریه‌محور در پروبلماتیزه کردن موضوعات مختلف نظیر درمان، آموزش و پرورش و یا مسکن قادر به بازنمایی آن نیستند، تبیین شرایط پدیداری مسائل و چگونگی خارج شدن مساله، یافتن راه‌حل برای برطرف کردن این معضلات از حیطه وظایف قانونی دولت حاکم به کالاهای قابل عرضه در بازار، خدمات شرکت‌های خصوصی یا مسئولیت‌های اخلاقی و فردی است. عمده واکنش‌هایی که به  طرفداری از ساز و کارهای خیریه‌گرا در کشور ما می‌پردازند صورت‌های مختلفی از یک گزاره را به انواع مختلف بازتاب می‌دهند: «دولت که برای ما کاری نمی‌کند، یک نفر هم پیدا شده به ندای«ای که دستت می‌رسد کاری بکن» لبیک گفته و کاری انجام می‌دهد شما چشم دیدنش را ندارید».

یکی از اصلی‌ترین دلایل برای طرح چنین دعاوی به خصوص در مورد دایرکنندگان نهادهای خیریه درهم‌تنیدگی دو مفهوم به هوشمندانه‌ترین روش است؛ مفهوم «قهرمان کارآفرین» و مفهوم «شخص انسان دوست» در جایگاه دایر کننده نهاد خیریه به هم می‌پیوندند و جلوه‌ای مسیحایی به وی می‌بخشند که امکان طرح هرگونه پرسش از وی و ساز و کار دستگاهش را ناممکن می‌کنند، همانطور که پرسش از حقانیت رسالت رسل کفرآمیز بود. و اما در مورد خود گزاره طرح شده، عمیق‌ترین لحظه همین جا است، همین جا که برای ما بدیهی شده؛ «دولت قرار نیست برای ما کاری بکند»، اما آیا از ابتدا چنین بوده و قرار نبوده دولت کاری بکند؟ یا این بدیهی شدن حاصل ساز و کارها و فرآیندهایی متاخرتر است؟ طبق اصل ۴۳ قانون اساسی تامین نیازهای اساسی شامل مسکن، پوشاک، خوراک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه در اقتصاد جمهوری اسلامی باید تامین شود. همچنین در اصل ۳۱ قانون اساسی به صراحت اشاره شده است که داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ایرانی است.

دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند به خصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند. پس می‌توان با اطمینان کامل گفت که مساله تامین مسکن برای نیازمندان به صراحت در قانون اساسی به عنوان یکی از وظایف دولت مطرح شده است. اما چگونه برای بدیهی شده که دولت به وظیفه خویش عمل نمی‌کند؟ دلیل این بداهت را می‌توان در منطق عمل ساز و کارهای خیریه‌محور و بازتولید انبوه آن در رسانه‌های جمعی فهم کرد. عمدتا نگاه خیریه‌محور به مصائب و آسیب‌های جامعه نگاهی سیاست زدوده است، به این معنی که معضلات و مشکلاتی که ناشی از ادغام وجوه مختلف اقتصادی، سیاسی، نهادی و اجتماعی هستند را از بستر به وجود آورنده آنها جاکن کرده و در حوزه اخلاقیات فردی مستقر می‌سازد.

بسیاری از گزاره‌هایی که توسط این نهاد‌ها تولید می‌شوند به فهم بهتر این صورت‌بندی کمک می‌کنند: «اگر هر نفر مقداری پول کمک کند در کنار هم می‌توانیم  تعدادی از فرودستان (فرقی نمی‌کند، نیازمندان به دارو، کودکان بی‌سرپرست، فقرا و…) را حمایت کنیم»، «اگر شما صاحبخانه‌ها مواظب مستاجرانتان نباشید چگونه از انسانیت و اخلاق صحبت کنیم؟». در خوش‌بینانه‌ترین حالت گزاره‌هایی این چنین تلاش در جهت تغییر منطق توزیع نابرابری دارند، نه تغییر منطق تولید نابرابری و این تغییر را هم به صورت اتمیزه و ناشی از مداخله تک افراد بازنمایی می‌کنند. هیچ‌ موقع در افق اینگونه صورت‌بندی مسائل دلیل به وجود آمدن کودکان کار، فقرا، کارتن‌خواب‌ها یا مستاجران به پرسش گذاشته نمی‌شود، بلکه وجود آنها به مثابه امور طبیعی بدیهی قلمداد شده و توجه معطوف به چگونگی مواجهه با آنان است، برای مثال خریدن پیتزا برای کودکان کار تا به جای «شیشه را پاک نکن» به آنها بگوییم «پیتزا بخور!».

همین منطق برخورد در مورد مساله مسکن نیز صادق است. آنچه به عنوان علت پیدایش مساله مسکن در فهم خیریه‌گرا برساخته می‌شود عمدتا حاصل زیاده‌خواهی‌های موجران طماع و مال‌پرست و بی‌پناهی مستاجران مظلوم است. راه‌حل این مساله نیز در این منطق مشخص است؛ قناعت‌پیشگی و مدارا با مردم، زیرا «اگر قرار باشد ما به هم کمک نکنیم پس چه کسی به ما کمک کند؟». در صورتی که مهم‌ترین مساله چگونگی پیدایش خیل عظیم مستاجران، تبیین چرایی رشد مداوم متوسط قیمت یک متر مربع واحد مسکونی از سال ۱۳۷۷ (به ویژه رشد چشمگیر آن مابین سالهای ۸۴ و ۹۲ است که دولت نهم و دهم سیاست مسکن مهر که گروه هدف آن اقشار کم‌درآمد بودند را اجرایی کرد، به طوری که این رقم از ۶۰۰ هزار تومان در سال ۸۴ به ۳ میلیون و ۷۸۰ هزار تومان در سال ۹۲ رسید) و نهادهای موثر بر تشدید سوداگری در آن و چرایی تخطی دولت از وظیفه مصرح قانونی خود به صورت فراجناحی و سکوت نهادهای نظارتی بر دولت در این خصوص است. همچنین همزمانی این گسترش همه‌جانبه خیریه‌گرایی با تغییر رویه دولت به سوی خصوصی‌سازی،کوچک‌سازی و چابک‌سازی نیز تصادفی نیست.

دولت در این چرخش به سمت راه‌حل‌های نئولیبرالی برای ایجاد رونق اقتصادی و فرار از بحران‌های به وجود آمده سعی در تفویض تمام وظایف قانونی خود به دوش مردم و بنگاه‌های خصوصی دارد، اما مساله زمانی بغرنج می‌شود که مبتدیات زیست انسانی که حقوق همگانی و ابتدایی همه ما است و وظیفه تامین آن مستقیما بر عهده دولت است به کالاهایی تبدیل می‌شوند که تنها طبقه برخوردار قابلیت استفاده از آنها را دارند. وضعیت امروز ما به شدت نیازمند تامل بر ساز و کار خیریه‌محور فارغ از قضاوت‌های اخلاقی و پرداختن به منطق عمل آنها و تاثیرات واقعی آنها بر زیست روزمره ما است.

آیا خیریه‌ها می‌توانند از آنچه به آن مشغول هستند گذر کرده و به نوعی تبدیل به واسطه‌ای برای انتقال خواست مردم به نهادهای فرادستی شوند یا تنها به تسکین وجدان معذب طبقه برخوردار و کمک به شانه خالی کردن دولت از مبارزه با فقر و نابرابری ادامه خواهند داد؟ حد یقف فرآیندهای خیریه‌محور کجاست؟ آیا می‌توان همانگونه که با مساله زندانیان دیه و مهریه برخورد می‌شود با مساله نان شب، دارو و مسکن افراد مواجه شد؟ از زمان شروع به کار نهادهای خیریه در ایران فاصله برخورداران و فرودستان گسترده‌تر شده یا کمتر؟ نقش خیریه‌ها در افزایش یا کاهش این فاصله چه بوده؟ از طرفی این سازمان‌های خیریه در ازای این کمک‌های انسان‌دوستانه چه چیزی از فرودستان طلب می‌کنند؟ چه منطقی را بر آنها تحمیل می‌کنند و سعی در تطبیق آنها با کدام ساخت از واقعیت دارند؟ آیا به آنها می‌گویند این که امروز باید محتاج لطف «آدم خوب‌ها» باشند نتیجه نظمی است که با خشونت تمام اعمال شده و وضعیت فعلی آنها به مثابه فرودست ماحصل ساز و کاری تاریخی-اجتماعی است؟ این جلوه مسیحایی چه امکاناتی را برای خود نهادهای خیریه به همراه داشته و چه بسترهایی را با اقداماتی نظیر عدم پرداخت مالیات و برداشت ۱۰ درصد از کمک‌های جمع‌آوری شده و سود حاصل از سرمایه‌گذاری آن برای صاحبان خیریه ایجاد کرده؟

منبع: میدان

لینک مطلب در تریبون زمانه