سکسیسم یا تبعیض جنسیتی تنها یک جنسیت را مورد هدف قرار نمی دهد؛ جنس زن، مرد و حتی اقلیت های جنسی از فشارها، محدودیت ها و تبعیضات مصونیت ندارند. تبعیض جنسیتی قدمتی دیرینه دارد و در کشورها، شهرها، مناطق، قبایل و طوایف در اشکال گوناگون و با شدت و ضعف متفاوت نمایان می شود. تفاوت در نمودهای تبعیض جنسیتی بسته به نوع فرهنگ، سنت، شرایط اجتماعی و حتی شرایط اقتصادی و سیاسی است. درمورد آخر به عنوان مثال در جوامع و یا در بعد کوچک تر، در خانواده هایی که اشتغال زنان-خصوصا زنان جوان و مجرد- امری مذموم است، با تغییر شرایط سیاسی-اقتصادی، بطور تدریجی از قباحت اشتغال زنان کاسته شده و درنهایت به عنوان امری بدیهی در جامعه تثبیت می شود.
نمونه های بسیاری از تبعیضات جنسیتی علیه زنان متاثر از سنت و بافت فرهنگی و اجتماعی وجود دارد، بطوری که حتی اگر زنان مورد ظلم قرار گرفته و قربانی شوند، همچنان محکوم و مجازات می شوند؛ گویی از بدو تولد همراه با جنسیت زنانه محکومیت ابدی و بی قید و شرط نیز بر پیشانی شان هک شده است. زنان قربانی تجاوز و آزارهای جنسی تنها یکی از مواردی هستند که زمینه برای مطرود نمودن آن ها از سوی خانواده، جامعه و گاه حذف فیزیکی شان فراهم است.
در این میان، اقلیت های جنسی نیز از تبعیضات و آزارهایی به واسطه هویت جنسیتی شان مواجه هستند و گوش شنوایی برای آلام و رنج های آنان نیست. از دیدگاه حقوق بشر، فارغ از چیستی سلیقه، معتقدات، گرایش و هویت جنسیتی اکثریت، باید حقوق اقلیت های جنسی و اعضای خانواده LGBT رعایت شود. چرا که در غیر این صورت، ناآگاهانه گرفتار دیکتاتوری یا خودکامگیِ اکثریت می شویم و این از خطرناک ترین انواع استبداد و خودکامگی محسوب می شود. شوربختانه وضعیت این افراد در برخی کشورها به گونه ای است که، حتی فاقد امنیت جانی هستند.
تبعیض جنسیتی در خصوص زنان گاه به شکل بسیار خشن و تند و گاه در قالب الفاظ و توجیهاتِ به ظاهر محبت آمیز پنهان می شود. در قالب دوم، تبعیضات به دلیل پوشش فریبنده، اغواگرانه و سالوس مآبانه موجب می شود، افرادی که به عنوان فاعل یا مفعول طعمه دام سکسیسم شده اند، خود از ماهیت افکار، اعمال و رفتارهای سکسیستی خود آگاه نباشند. به همین علت، به زعم نگارنده، نوع دوم زن ستیزی از شنیع ترین و مضرترین شکل ممکن برای هموارسازی مسیر ظلم علیه زنان است. چرا که مانع ایجاد خشم و اعتراض زنان است و همچنین موجب می شود اشخاص درصدد تجدید نظر، تغییر نگرش ها و وضعیت خود برنیایند و بدین گونه فرهنگ و عادات مردسالارانه و زن ستیزانه که حتی جوامع متمدن نیز از گزند آن در امان نیستند، نهادینه شوند. در این مواقع، آگاه سازی و تاثیرگذاری بر جوامع فریفته بسیار دشوار است و همت بیشتر فعالان این حوزه را می طلبد.
سکسیسم سالوس مآبانه علیه زنان در مواردی همچون اشتغال، برقراری روابط دوستانه با جنس متفاوت، نوع پوشش، نوع تفریحات، تقسیم ارثیه و در کل سبک زندگی و حقوق مسلم و بدیهی بشر در ایران بسیار ناملموس و نامحسوس در فرهنگ و باورهای شهروندان رسوخ کرده و پذیرفته شده است. در این مقال بطور مختصر به مسئله محرومیت زنان از حق اشتغال پرداخته می شود.
در اکثر خانواده های ایرانی مردان نان آور خانواده هستند. در صورت غیاب همسر یا پدرِ خانواده به هر علت، برادر، پسر و یا خویشاند درجه یک ذکور مسئولیت و بار مشکلات اقتصادی را به تنهایی به دوش می کشد. این بافت فکری علاوه بر این که سبب تقسیم نابرابر فرصت های شغلی در جهت تضمین منافع بیشتر برای مردان و به حداقل رساندن موقعیت ها و فرصت های شغلی و امتیازاتی از قبیل ترفیع، افزایش حقوق، تفویض پست ها و وظایف مهم علیه زنان شده است، باعث نقض حق اشتغال زنان و ایجاد خلاها و مشکلات مادی می گردد. نقض حق اشتغال، زنان را اسیر مشکلاتی فراتر از مشکلات مادی، عدم استقلال، فعالیت اقتصادی و وابستگی مالی می کند. ورود و حضور موثر در جامعه، کاهش شدید اعتماد به نفس، خاموش شدن استعدادها، خانه نشینی، ایجاد احساس انفعال، پوچی و مفید نبودن از تبعاتی است که زنان محروم از حق اشتغال را هدف قرار می دهند. این وضعیت در ظاهر تنها زنان را متضرر می سازد اما سکسیسم علیه مردان را نیز در باطن خود گنجانده است. تکرار موکد آن که این طرز فکر، به زنان بیش تر از مردان آسیب می رساند، ضروری است.
تبعات منفی طرز فکر “نان آور” بودن مرد
یکی از تبعات منفی طرز تفکر فوق، آن است که اگر مرد از عهده مخارج و نیازهای مادی خانواده به خوبی برنیاید، جامعه انواع برچسب های موهن که شخصیت هر انسانی را در هم می شکند، بر وجودش مهر می زند. چه بسیار مردانی که بخاطر ناتوانی در تامین مایحتاج و حتی مخارج تحصیل فرزندانشان از شرم و غم دست به خودکشی زده اند، اخبار منتشره در رسانه ها موید این حقایق هستند.
تبعات منفی تقسیم نابرابر فرصتهای شغلی به نفع مردان و علیه زنان
مردان و حتی زنانِ مخالف با اشتغال زنان غالبا در مقابل اصرار و پافشاری زنان مبنی بر اشتغال، بهانه هایی در لفافه و بازی با کلماتی که مفهوم شان کاردِ ستیز را به عمق گوشت و استخوان زنان فرو می کند، توام با محبتی کاذب و مخرب به زنان القا و تحمیل می کنند. به زنان گفته می شود که مسئولیت های سخت بر دوش مردان است و زنان باید بدون تحمل سختی ها، در رفاه و آسایش زندگی کنند. عملی نمودن این جملات به ظاهر محبت آمیز و زن سالارانه سبب می شود زنان عضو در این جوامع و خانوار فاقد تجربه اشتغال باشند. در هنگام ازدواج نیز برای تامین آسایش خاطر زن در خصوص بی نیازی پس از طلاق احتمالی و سایر موارد مشابه و نیز سرپوش گذاشتن بر ظلم و تبعیضی که علیه زنان اعمال شده است، مبلغی تحت عنوان مهریه به بهانه پشتیبانی از زن برای آن ها در نظر گرفته می شود؛ مهریه ای که سبب ترذیل و تحقیر زن است و نیمی از آن طبق قانون مدنی در ازای ازاله بکارت پرداخت و به مثابه ارزش گذاری او محسوب می شود و میزان آن با تاثیرپذیری از تمکن مالی، تحصیلات و طبقه خانواده دختر متفاوت است. در حقیقت، سعی شده است، سکسیسم و تبعیض علیه زنان، عدم اجازه زنان به اشتغال در این مورد-از طریق تمسک به راهکاری موهن- پرداخت مهریه به عنوان یکی از این دست راه کارها که در بسیاری از موارد مثمر ثمر واقع نمی شود، حل و فصل شود اما هیچ گاه چرخه تمسک به راهکارهای ترذیلی علیه زن برای پر کردن خلاهای ناشی از سکسیسم منتهی به تحقق حقوق زنان و حفظ کرامت آن ها نمی شود.
از طرفی، نیازهای زنان همواره توسط مردان تامین نمی شود و گاه ممکن است مردان از انجام این وظیفه که فرهنگ جامعه به آن ها تحمیل کرده، سر باز زنند یا حتی به دلایل مختلف از جمله بیماری، سانحه، فوت و غیره، ناگزیر زنان به اشتغال وادار شوند. در این شرایط، تقسیم نابرابر و غیراستاندارد فرصت های شغلی به زنان جامعه آسیب های جدی و مهلک وارد می کند و مشکلات و ناهمواری ها را برای آن ها چندین برابر می کند. در بستر سلطه بی رحمانه مردان بر زنان، زنان سرپرست خانواده و اعضای مونث خانواده های کم بضاعت یا بی بضاعت برای اشتغال با مشکلات عدیده روبه رو می شوند و اغلب مشاغل کم درآمد و نامتناسب با تخصص و حرفه نصیب شان می شود.
زنان حتی در صورت اشتغال به کار از ناامنی های جنسیتی و جنسی و تبعیضات مختلف در محیط کار مصون نیستند؛ البته موارد گفته شده مباحثی مجزا هستند که ترجیح بر آن است که بصورت جداگانه و به تفصیل به آن پرداخته شود.
در بسیاری از موارد هنگامی که زنان فرزندی را به دنیا می آورند، بهانه و دستاویزی برای مردان و زنان مروج منع اشتغالِ زنان، فراهم می شود. در این مواقع، حتی اگر همسر به حقوق قانونی خود مبنی بر منع زن از اشتغال مراجعه نکند- قانونی که مورد قبول جامعه مدنی و حقوق بشر نیست- در اکثر مواقع گفته می شود از این پس، زن باید فعالیت های اقتصادی و خارج از خانه را ترک کرده و تمام وقتش را صرف فرزندپروری و خانه داری کند تا بتواند مادری خوب و مسئولیت پذیر باشد و در صورت عدم تمکین بعنوان مادری نالایق معرفی می شود. این درحالی است که تحت هیچ شرایطی نباید حق انتخاب زنان را نادیده گرفت و به جای آن ها تصمیم گیری و یا تصمیمی مشخص را به هر روش به آن ها تحمیل کرد. بسیاری از زنان با موفقیت همگام با تربیت کودکان به حرفه خود نیز مشغول اند.
شاید موارد مذکور از نظر خواننده مربوط به دوران گذشته باشد و امروزه این رفتارها کمتر دیده شود. اما واقعیت آن است که حتی بسیاری از خانواده های مدرن، گرفتار افکار سکسیستی و زن ستیزانه هستند؛ بی آن که متوجه ماهیت افکار و اعمال متاثر از آن باشند.