در پیگیری مسایل سردشت نوعی کهولت فکری مدیران شهری به چشم میخورد که دورنمایی از درماندهگی را به بیان میآورد. آنها همواره در تبیین برنامههای غلط خود روح جامعه را سرگردان کرده و با استفاده از مواد و مصالح دلبخواهانه، بیماری کهولت فکری را در خویش پدیدار نمودهاند. بنابر این کهنسالی فکری اصطلاحی است که برای بخشی از مدیران ناکارآمد شهری مورد استفاده قرار میگیرد.
اگر چه بیان آن، خاطر مبارک عدهای را مکدر میسازد، اما به دلیل مواجهه شهر با بسیاری از ناملایمات غیر قابل جبران، استفاده از آن به مراتب بهتر از واژگان دیگر میباشد.
سیر تحولات منفی سردشت از چرخه طولانی تسلسل باطل حکایت مینماید، زیرا جامعه همواره چالشهای جدی را تجربه کرده که بر کیفیت زندگی همگان تاثیر مستقیم داشته است.
استرس بخش طبیعی مردم سردشت شده است و میزانی برای آن وجود ندارد، زیرا میزان در رویکرد نظری مدیران فوقالذکر شناخته شده نیست.
اختلال، واکنش بخش عمده جامعه را تشکیل میدهد و به دلیل مزمن بودن استرس در سطح جامعه سردشت، امکان مواجهه عینی را با خطا توامان مینماید. به عبارتی دیگر واکنش جامعه به سمت و سویی سوق داده شده که چارهجویی مشکلات را بر سلوک خودکشی و دیگرکُشی سنجهای وثیق میداند. این روش اکنون همچون اپیدمی فصلالخطاب خاتمه مشکلات میباشد.
در هر جای دنیا خودکشی درصدی از مرگ و میر انسانی را به خود اختصاص میدهد، اما عمق معضل از جایی شروع می-شود که آمار خودکشیها و دیگر کُشیها در این شهرستان، جهل از معنا و غایت وجودی انسان را به شدت افزایش داده است و قداست زندگی را وهن زندگی تلقی مینماید، که این امر از بنیانِ سُست شخصیتی جامعه سخن میراند.
آمار شبکه بهداشت و درمان شهرستان سردشت، تعداد ۲۱۴ مورد اقدام به خودکشی در سال ۹۷ را ثبت نموده است. به صورتی که رتبه اول منجر به فوت در ایران را متعلق به این شهرستان میداند. خبر فوق زنگ هشدار غیر قابل اغماضی را به صدا در آورده است.
اگر خودکشی را عمل پایان دادن به جان خویش تعریف کنیم، عملکرد اشتباه مسئولین از نوع دیگر آن که خودکشی کمکی نامیده میشود، رونمایی میکند.
به عبارتی دیگر مدیران شهر به طور غیر مستقیم به جامعه کمک مینمایند تا باعث مرگ خود شوند. آنها به جای اتخاذ روشهای مدیریتی درست و کارآمد، به مثابه عوامل خطر آفرین، نقش فعالی را در خودکشی جامعه ایفا میکنند که خود بخش بزرگ و لاینحل فاجعه میباشد.
با ملاحظه مشکلات اجتماعی و اقتصادی به عنوان عوامل اصلی خودکشی از جمله: بیکاری، فقر، تبعیض، اعتیاد و… به وضوح جای پای حضرات عالی مقام در این ترکیب ناشکیل رصد میشود. صدر نشینی را در این سرزمین بر تعریف دیگری استوار کردهاند که همان آمار بالای خودکشی و دیگر کُشی (کولبری و…) میباشد.
ارسال پارازیتهای ماهوارهای در شهری که سی و دو سال از درد بمب اعصاب (گاز خردل، یکی از گازهای به کار رفته در بمباران شیمیایی سردشت) فریاد میزند با هیچ توجیهی قابل دفاع نیست. نگاه امنیتی بر این شهر چنبره انداخته و از چند روش کجدار و مَریز تبعیت می-کند که حتی سنخیتی با نوع کنش اجتماعی جامعه ندارد، زیرا واکنش امنیتی حکومت همسنگ تسلیم و تقدیر مآبی جامعه نیست و کنش جامعه فراتر از این سطح، تنزل دارد. دلیل چون انفعالی حذف هویت واقعی در ذهنیت جامعه بوده است. جامعهای که به بیماری درماندگی خود آموخته گرفتار شده است با خود اندیشی قرابتی ندارد. چنین واکنشی از جانب دستگاههای امنیتی هیچ پرسشی را مرتفع نمیسازد. رویه فوق رنجش گستردهای را زیر پوست جامعه هموار میسازد که ماحصل آن، اجتناب ناپذیری خودکشی و دیگر کُشی میباشد.
قتل چند روز گذشته، خودکشی پیرمردی هشتاد ساله، خودکشی زنی دیگر و همچنین خودکشی دو نفر در امروز (سی و یکم تیر ماه) در کنار آمار کشتههای کولبران، تصادفات جادهای و غرق شدگان در آب، تصویری جز شهر ارواح و مردگان را به ذهن متبادر نمیسازد.
در چنین شرایطی مسئولان شهر به جای بررسی تحلیلی و اکادمیک از منظر جامعه شناختی، فلسفی، روانشناختی و… با ایجاد سمینارها و استعانت از مرکز استان و پایتخت به پوشاندن مسایل همت جدی گماردهاند، زیرا آنها از گفتوگو و ایجاد مبنایی برای بررسی انتقادی معضلات واهمه دارند.
از اینرو نظام تدبیر آنها مبتنی بر ناتوانی و ارزیابیهای ناقص میباشد که به فلج شدگی یک شهر و مردمانش منجر شده است.
بدون شک مغفول ماندن مطالبات بر حق جامعه برای آینده سردشت به ناخوشی مهلک بدل خواهد گشت، زیرا پای بست قلب و تحریفهای مذکور بسی شکنندهتر از وجود کریستالی مردمان شیمیایی شده میباشد.