روزنامهی نیویورک تایمز مصاحبهای با جودیت باتلر، فیلسوف پساساختارگرا، فمینیست، استاد ادبیات تطبیقی و نظریهی انتقادی با محوریت جنبش «MeToo» و مسالهی فراگیر و جهانی خشونت علیه زنان را منتشر کرده است. گفتوگو را جورج یانسی انجام داده که خود فیلسوف است و سال گذشته یادداشتی برای «نیویورک تایمز» نوشت که سروصدای بسیاری به پا کرد. یانسی در این یادداشت با عنوان «من یک جنسیتزده هستم» از همهی مردان خواست نه تنها خود را مبری از رفتار جنسیتزده ندادند، بلکه با خودشان و جامعه روراست باشند، شهامت داشته باشند و رفتارهای جنسیتزده و از موضع بالای خود با زنان را عیان کرده و واقعا به فکر اصلاح رویههای زیر پوستی خود باشند که مصداق رفتارهای جنسیتزده است. در زیر بعضی از مهمترین حرفهای جودیت باتلر و نقدهای او به جنبش «Me Too» در آمریکا را فهرستوار و خلاصه ترجمه کردم.
جودیت باتلر تحلیل جالبی از مقایسهی جنبش «من هم» با جنبش «یک زن کمتر هم نه!» ارائه میدهد که که از آرژانتین شروع شد و به دیگر کشورهای آمریکای لاتین هم رسید. (دربارهی این جنبش قبلا اینجا نوشته بودم) او میگوید تفاوت مهم و کلیدی جنبشی مثل «یک زن کمتر هم نه!» با جنبش «من هم» این است که براساس یک تعریف محدود از «هویت فردی» بنا نشده است. بلکه جمعی است و براساس همکاری قدرتمند گروههای گوناگون زنان است که از همه دفاع میکند: از ترنسسکشوالها، زنان کارگر، زنان مذهبی اهل کلیسا، زنان اتحادیهها و … زنانی که شاید هیچ ارتباطی با فضای دانشگاهی و نخبهگرای فمینیستی نداشته باشند.
باتلر توضیح میدهد که جنبش عظیم و متنوع «یک زن کمتر هم نه!» از هر کسی که خود را زن میداند، فارغ از ویژگیهای ظاهری یا اینکه از چه خاستگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی آمده باشد دفاع میکند و برای حق حیات و امنیت آنها میجنگد. باتلر میگوید:«این مساله مهم است چون یادآوری میکند که موضوع فقط این نیست که این قتلها و خشونتها بر مبنای جنسیت رخ میدهد؛ خشونت علیه زنان یکی از روشهایی است که از طریقش زنانگی قربانی را تعریف و اعمال میکنند. خشونت به دنبال این است که زنان را طبقهبندی کند و آنها را به زن “مقبول” یا “زنی که تعریفی ندارد” دستهبندی کند؛ خشونت به دنبال این است که کل حیات زنان را به شیوهای تعریف کند که مردان برای آن تصمیم گرفتند، امتیاز مردانه.»
این فیلسوفِ فمینیست میگوید یک ویژگی مهم و کلیدی جنبش «یک زن کمتر نه!» در مقایسه با جنبش «من هم» یا حرکاتهای مشابه در آمریکا این است که خود را از تعریف فردگرایانه از فمینیسم دور کرده و به دنبال «آزادی فردی و حقوق فردی افراد» نیست. او تاکید میکند که این مطلقا به این معنا نیست که تاریخ شخصی افراد و روایتها اهمیتی ندارند. تاریخ و قصهی فردی افراد مهم است، اما فمنیسمی که به نقد کاپیتالیسم توجهی نمیکند، لاجرم در همین راه میافتد که مدام فردگرایی را بازتولید کند. حرکت جمعی، اینطور شکل میگیرد که متوجه یک وضعیت اجتماعی مشترک و یک رشته ارتباط اجتماعی شوی، و این واقعیت را به رسمیت بشناسی که آنچه بر سر تو آمد (از خشونت گرفته تا بدهی مالی یا اقتدار مردسالار) بر سر دیگران هم میآید. و با اینکه ممکن است بلا به شکل دیگری سر دیگران بیاد، اما شیوهها یک جور است و همین، نقطهی ایجاد همبستگی هم میشود.
باتلر معتقد است جنبش «من هم» در آمریکا در افشای سالها آزار و اذیت جنسی در محیطهای کاری این کشور و اینکه چطور هر گوشهی فضای کاری در این مملکت با چنین آزار سیستماتیک زنان گره خورده، موفق بوده. با اینحال «من» در این جنبش «من هم» از «ما» در جنبشهای جمعی فاصله دارد و باید حواسمان باشد که «مجموعهی» روایتهای شخصی، لزوما «حرکت جمعی» نمیسازد و گروه و جمع، چیزی فراتر از صرفا مجموعهی داستانهای شخصی است.
باتلر میگوید:«لازمهی اساسی برای همبستگی و حرکت جمعی این است که از فردگرایی فاصله بگیریم. در آمریکا این تمایل دیده میشود که دوباره به بهای اتحاد جمعی قدرتمند، یک مهر تاییدی بر اصل لیبرالیسم سیاسی بزنند.» او با این رویه مخالف است و منتقد چنین نگاه و حرکت بر مبنای این نگاه است.
به نظر جودیت باتلر، مردان انگار با هم نوعی «برادری خاموش» و گاه هم علنی در زیر پا گذاشتن حیات زنها دارند. آنها در این اتحاد گاه علنی و گاه خاموش، به یکدیگر اجازه میدهند که زنان را له کنند و بدانند که از عقوبت و مجازات در امان خواهند بود. اینجاست که وقتی مردان فمینیست این سلسلهمراتبِ «همبستگی مردانه» را برهم میزنند، گاه از سوی مردان دیگر طرد میشوند و این دقیقا همان چیزی است که لازم است: مردانی که زیر این بساط و سلسلهمراتب همبستگی مردانه بزنند. باتلر میگوید: «در بارسلونا، مرد محترمی به من گفت که او خودش را محق نمیداند که در تجمعی فمینیستی علیه خشونت شرکت کند. من با وی مخالفم. خب، شاید هم موافقم: شرکت در این تجمعات حق نیست، وظیفه است. با اینحال مردانی که در این تجمعات زنان یا افراد ترنس شرکت میکنند، باید از رهبری زنان پیروی کنند. اگر این مردان در کنار یکدیگر بر علیه برادری کُشندهای ایستادند که به مردان این مجوز را میدهد که به زنان خشونت کنند و عقوبتی در کار نباشد، باید بدانند که قبل هر چیز و بیشتر از هر چیز علیه مردان دیگر ایستادند… در نهایت اینکه تلاش علیه خشونت و تلاش برای برابری، با یکدیگر کاملا مرتبط هستند.»