برگرفته از تریبون زمانه *  

در ماجرای قتل میترا استاد اتفاق تازه‌ای رخ نداده است. مردی همسر دوم خود را (البته در خوانش جوامع چند همسری آن، اما به عبارت دقیق تَر معشوقه خود را در خوانش جوامع مدرن) به قتل رسانده است. بنابه اظهارات قاتل، قتل او ” بخاطر اخلاق خاصی بود که (مقتول) داشته و حاضر به طلاق توافقی هم نشده بود” و در نهایت قاتل وی را به ضرب پنج گلوله (سه خطا و دو گلوله به هدف) به قتل رسانده است.

میترا استاد

قتل زنان توسط مردان که اغلب توسط همسر یا دوست پسر فعلی و یا سابق آنها، و یا پدر یا برادر آنها صورت میگیرد در دسته بندی‌های انواع خشونت، برترین نوع شناخته شده خشونت علیه زنان است و روزانه در سراسر دنیا اتفاق می‌افتد. شاید باور نکنید اما در همین چند دقیقه که شما این دو پاراگراف را خواندید در سراسر دنیا ده‌ها زن جان خود را به همین خاطر از دست دادند!

در استرالیا با جمعیت کمتر از بیست و پنج میلیون نفر به طور متوسط هر هفته دو زن به قتل می‌رسند و همین امر باعث شده که تقریبا از دو سال پیش دولت اعلام بحران ملی کند و با کمک سازمان غیردولتی و نیز نهادهای دولتی و با اختصاص بودجه فراوان علاوه بر کمک به زنان خشونت دیده و آسیب پذیر، تلاش کند که به منظور پیشگیری از خشونت خانگی، به شکلی گسترده فرهنگ سازی کند و از توجه خاص به امر آموزش احترام به زنان و دختران در مدارس ابتدایی غافل نماند تا شاید این فاجعه ملی را تحت کنترل در آورد.

ده‌ها سال است که فمنیستها و کنشگران جنبشهای زنان در سراسر دنیا تلاش می‌کنند تا با جلب توجه نهادهای دولتی، مدنی و بین المللی به موضوع فاجعه قتل زنان در سراسر دنیا به راهکارهای پیشگیرانه و کنترل کننده‌ای دست یابند. از تلاش برای تصویب و پیوستن به کنوانسیونهای بین المللی منع خشونت علیه زنان تا تلاش برای تغییر قوانین در جهت حمایت از زنان. فرهنگ سازی، تغییر قوانین ضد زن، خوانشی فمنیستی / زن ورانه از متون مذهبی و دینی، تصویب قوانین حمایتی برای زنان خشونت دیده، اطلاع رسانی و همچین مسئله آموزش، هیچ کدام از چشم این کنشگران به دور نمانده است. اینکه کجای کار هنوز می‌لنگد و تا چه حد می‌توان به کاهش میزان این قتلها در دنیا امیدوار بود در جوامع مختلف بسیار متفاوت است و به فاکتورهای متفاوتی بستگی دارد.

قتل میترا استاد توسط همسرش بهانه‌ای شد تا در این مطلب کوتاه توجه شما را مجددا به چند نکته کلیدی در بستر و زمینه خشونت علیه زنان در جامعه دینی / سنتی ایران و سیرکی به نام “معرفی قاتل توسط خودش” به مراجع قضائی جلب کنم. این یاداشت تنها بازخوانی دوباره بعضی از فاکتورهای است که چرخه خشونت علیه زنان را ارتزاق کرده و می‌کند و سالهاست همه کنشگران حقوق زنان ایران از زوایای مختلف به آنها پرداخته‌اند و متاسفانه “ما همچنان دوره می‌کنیم شب و روز را “!

١- کمبود چشمگیر نهادهای کمک رسانی به زنان تحت خشونت در ایران: خانواده میترا استاد بنابه اظهارات مادر ایشان از اختلاف او با همسرش اطلاع داشته‌اند. بنابه اظهارات مادر مقتول او چهار صبح همان روز به برادرش پیام داده که تا همین الان داشتم با نجفی دعوا میکردم! و خانواده (که تقریبا همچنان اولین و در بسیاری موارد تنها نهاد و پناه قابل اعتماد زن خشونت دیده در ایران است! ) او را به خویشتن داری اینبار “بخاطر امتحان ریاضی پسرش ” دعوت می‌کنند. بر کسی هم پوشیده نیست که بطور قطع نگران آبروی خانواده برای اختلاف دخترشان آن هم با شوهر دومش هستند که به مراتب بار سنگین تری دارد!

٢- جاری بودن قوانین حمایت کننده مردان، حتی در پرونده‌های جنائی: بنابه گفته خود قاتل، او بجای خودکشی تصمیم می‌گیرد به قانون مراجعه کند چون “بهتر است “. البته که برای امثال آقای نجفی قوانین موجود بهتر است، بخصوص جایی که دست حمایتگر پدرانه قانون پشتوانه مردان است. در این میان مشخص نیست که چه عواملی تا آن روز مانع این شدند که او در طول مدتی که اختلافات حتی شدیدی با میترا استاد داشته به این فکر بیفتد که “قانون بهتر است ” و به قانون مراجعه نکرده است آن هم در کشوری که مرد حتی در مواردی می‌تواند همسر خود را غیابی طلاق دهد. تکلیف ارتکاب به قتل عمد و غیر عمد هم در قانون جزائی -شرعی بر همگان کم و بیش روشن است. کافی است ردی از خشونت مقتول هم در میان باشد (نجفی: ” خواستم او را بترسانم ولی با من گلاویز شد” )… البته یک برچسب ناقابل ناموسی می‌تواند کلا صورت مسئله را تغییر دهد.

٣- دستگاه قضائی در نقش خانه امن پدری برای مردان زن ستیز: تمام خلافکاران از سپرده شدن بدست قانون می‌ترسند اما نجفی بسیار آرام است (قاتل زنجیره‌ای نیست که از کار خودش لذت برده باشد) او سابقه جنائی و قتل ندارد ولی پشیمانی و شوکی که ناشی از یک عمل هیستریک یا جنون آنی باشد هم در رفتار او به چشم نمی‌خورد! به آرامی چای می‌خورد و به دوربین و گزارشگر نگاه می‌کند. مشخص است که میترا استاد، خواهر و یا دختر هیچ کدام از افرادی که دور و بر نجفی نشسته‌اند هم نیست. طبیعتا نجفی نگران یک حرکت پرخاشگرایانه هیجانی از دور و اطرافش هم نیست. جای اش امن امن است. انگار برای بازدید اداری به آنجا رفته. موقع رفتن جلوی پایش بلند می‌شوند! و آنهایی هم که دست نمی‌دهند به نشانه ادب و احترام دست بر سینه می‌گذارند و تعظیم کوچکی می‌کنند.

دیدن این فیلم مرا یاد مصاحبه دو سال پیش رئیس کل پلیس استرالیا انداخت. بعد از تصویب مجازات‌های بسیار سنگین تر از قبل برای ارتکاب به بسیاری از جرائم، وی در پاسخ به چرایی و نگران کننده بودن تصویب مجازات سختگیرانه ارتکاب به جرم جنایت اظهار داشت: بله قوانین جدید بسیار شدیدتر است اما نگرانی آن برای مجرمان است نه شما! اگر مجرم هستید نگران باشید ولی اگر مجرم نیستید دلیلی برای نگرانی شما وجود ندارد!

مگر نه این است که بسیاری از ترس اینکه به دست قانون بیفتند و یا بخاطر بار سنگین عذاب وجدان ناشی از قتلی که مرتکب شده‌اند خودکشی می‌کنند. چرا او بعد از ارتکاب به قتل یادش می‌افتد که قانون بهتر است و نه زمانی که با مقتول به شدت اختلاف داشته است؟ چه دلیلی برای نگرانی امثال نجفی برای مراجعه نکردن به قانون، بعد از قتل همسر خود باید وجود داشته باشد؟ به یاد داشته باشیم که تا سال ٥٨ زن دوم گرفتن بدون حکم دادگاه و ارائه مدارک قانونی و اغنا کننده مانند تایید نازا بودن یا بیمار بودن همسر اول آن هم به شرط ارائه رضایت نامه از همسر اول، هم غیر قانونی بود و هم ضد ازرش. خوب شاید دور از انتظار نباشد که به یمن فرهنگ سازی چهل ساله که حتی در فرمهای رسمی اداری بجای نام همسر نام همسران در آنها قید شده است به راحتی شاید بتوان درک کرد قبح قتل همسر یا با خوانش عمیقتر مایملک مرد آن هم در چارچوب قوانین جزائی – شرعی و رواج فرهنگ چهار دیواری اختیاری نباید خیلی هم تن و جان قاتلی را بلرزاند!؟

شاید بیشتر از ده بار فیلم مصاحبه نجفی را نگاه کردم او نه تنها شرمنده به نظر نمیرسد بلکه تلاش می‌کند جلوی لبخند زدن خود را که به نظر می‌آید عادتی است در برابر دوربین، کمی کنترل کند.

برای آقای نجفی و سیستم حمایت کننده اش که او سالها در خدمت آن بوده مگر چه اتفاقی افتاده؟ چه بسا که حق زن ناسپاس، نافرمان و نا… را کف دستش گذاشته است. تازه زن دومش هم که بود. از همه گذشته زن خودش را کشته زن کس دیگری را که نکشته! تکلیف ولی دم و این حرفها هم که از قبل مشخص است. هنوز هم معلوم نیست قتل عمد بوده یا قتل غیرعمد!

آقای نجفی خوب میداند به خانه امنی به نام محکمه قوانین شرعی -جزائی یا به عبارتی خانه امن پدری خود پناه آورده است! پناهگاهی که میترا استاد به بهانه امتحان ریاضی پسرش از آن بی بهره بود.

به نظر من اینکه فردا چه اتفاقی در این پرونده می‌افتد که صرفا بخاطر چهره سیاسی بودن نجفی تا این حد خبری شده است اهمیت چندانی ندارد. یا اینکه او اعتراف خود را تایید می‌کند یا تکذیب، حتی قصاص و یا خودکشی او هم بی اهمیت است هرچند که با خودکشی و قانون اعدام مخالفم. اما آنچه در این پرونده قتل برای من “زن” اهمیت دارد:

– اول از همه در خاک خوابیدن مادری است که تا دیروز نگران امتحان ریاضی فرزند خود بود.

– خبری شدن و طرح مجدد و حتی غیرمستقیم بی پناهی زنانی است که در همین لحظه تحت خشونت خانگی در ایران هستند و همچنان معطل ماندن لایحه تامین امنیت اجتماعی زنان

– کمپین و یا کمپینهایی مانند کمپین یک میلیون امضا برای تعییر قوانین ضد زن است که طرحی نه به امید تغییر قوانین بلکه بیشتر به امید طرح مشکلات زنان در جامعه و از آن طریق آگاهی بخشی نسبت به کمبودها و نیازمندی‌های آنها بود ولی متاسفانه پیش از اینکه بدانیم به یک میلیون امضا رسید یا نه به شدت سرکوب شد.

– به آن دسته از کنشگرانی که این روزها در ایران صدا و بغض شان در گلو گره خورده و نمی‌توانند و نباید حتی در این موارد آشکار نقض حقوق زنان اظهار نظر کنند و از آن تریبونی برای دادخواهی زنان بسازند.

– و در این مورد خاص سیرک تلخ اجماع مردان متاثر از اتفاق تلخی است که گویی بزرگ مردی در آن گرفتار آمده. همگی با چهره‌های غم زده برای خودشان و قاتل چای قند پهلو سفارش داده‌اند انگار دارند به هم می‌گویند که امان از دست زنان که متاسفانه بعضی وقتها مجبورمان می‌کنند که آنها را بکشیم!

لینک مطلب در تریبون زمانه


در همین زمینه