مشکلات نظام آموزشی امری ساختاری است؛ یعنی رفع مشکلات تنها با تغییر در رویکردها و ساختارهای کلان اجتماعی و اقتصادی آموزش ممکن خواهد شد. با چنین نگاهی، طبعاٌ ویژگیهای شخص وزیر نباید چندان مهم باشد. من معتقدم وزیر، به تنهایی، قادر نیست چندان در بهبود وضعیت معلمان و دانش آموزان موثر و مفید باشد.
اما این تنها یک وجه از نقش وزیر است. با این حال، یک وزیر از منظر تاثیرات مخرب میتواند نقش منفی موثری داشته باشد. این بدان معناست که اگر وزیران قادر نیستند در بهبود وضعیت آموزش به تنهایی مثبت واقع شوند، اما آنان قادرند در شتاب دادن به روند فروپاشی اجتماعی از طریق فشل کردن نظام آموزشی موثر واقع شوند. در مورد هریک از وزرای دورههای گذشته میتوان نمونههایی برشمرد.
از پیریزی یک آموزش پولی توسط محمدعلی نجفی تا تغییر نظام آموزشی توسط حمیدرضا حاجیبابایی تا خرید خدمات توسط علیاصغر فانی، نمونههایی از عملکرد منفی وزیران آموزش و پرورش است که پیامدهای ناگواری برای نظام آموزشی کشور داشته است. اینان هر یک سهمی در خور در مسیر انحطاط نظام آموزشی داشتهاند.
اما مورد وزیر امروز آموزش و پرورش کشور، سید محمد بطحایی بسیار عجیب است. معتقدم که نام وی در تاریخ آموزش و پرورش ایران به عنوان وزیری بیکفایت خواهد ماند. بطحایی موردی غریب و شاید یک نمونه از وضعیت تراژیک سیاست امروز ایران است.
او استعداد عجیبی دارد برای وارونه نشاندادن موقعیتها. در حالیکه تمام جهتگیری های اصلی او به سمت کیفیتزدایی از آموزش است از روشهای نوین آموزش، از نحوه چیدمان U شکل کلاسها، از حذف مشق شب حرف میزند. در حالیکه در زمان تصدی وی روند پولیسازی آموزش سرعت گرفته و زمینههای رانت و فساد از طریق برونسپاریهای عجیب و غریب مهیا شده، از مبارزه با مافیای آموزشی سخن میگوید.
بطحایی خانواده و دوستان و سفارش شدهی برخی مسئولان را بر رأس امورات آموزش و پرورش گماشته و مدعی تحولگرایی است. به فعالان صنفی توصیه میکند که با فشار به نمایندگان، وزارتخانه را برای دستیابی به یک بودجه خوب یاری کنند، و در همانحال در مسیر بودجه انقباضی حرکت میکند.
و از همه، مهمتر وقتی با اعتراض و تحصن معلمان روبرو میشود به جای پاسخگویی، فرار به جلو میکند و معلمان را متهم میکند که شیوه اعتراضشان بدآموزی دارد. اما بطحایی نمیگوید کدام شیوه خوب است چون میداند معلمان هر شیوه ممکن را آزموده و چون جواب نگرفته متحصن شدهاند.
بطحایی گاهی هم قائممقام خود را به میدان میفرستد تا به معلمان توهین کند. و بهجای حضور در بین معلمان معترض به قم و خدمت مراجع میرود تا مافیای آموزشی گمان نکنند فقط آنها مسیر دفاتر مراجع را بلد هستند و در حضور مراجع از عدم پرداخت معوقات معلمان چنان اظهار ناراحتی میکند که گویی وزیر، اختیاری در این امور ندارد و او کارهای نیست و …
وزیر سرش را زیر برف کرده و دست به انکار میزند. کسی نیست به این وزیر و جانشینش بگوید اگر هزاران مدرسه متحصن، معدود مدارسی هستند که تحصن کردهاند و اصلا جای نگرانی ندارد، پس چرا در تمام کشور هیأتهای تخلف اداری را برای منکوب کردن معلمان معترض بسیج کردهاند و حراستها در پروندهسازی روی دست نهادهای امنیتی بلند شدهاند؟
اینها فقط گوشهای از عملکرد این وزیر است. او قادر است هر واژهای را به ابتذال کشد و نام لابیگریهایش را تعامل بگذارد. او چنان از حقوق دانشآموزان میگوید که گویی ارتش کودکان کار طرد شده از مدرسه محصول عملکرد بیگانگان است. ساختار کلان اجتماعی و اقتصادی آموزش هم البته این قدرت عمل را به او داده است که با رویکردی تناقضآمیز(آنچنان که مصادیقی از آن در بالا اشاره شد) دست به تصمیمگیری و سیاستگذاری بزند و تا زمانی که معلمان و دانشآموزان بهعنوان ذینفعان اصلی این بخش، هیچ نقشی در تصمیمگیریها ندارند، تداوم این روند دور از انتظار نخواهد بود.