شماری از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات در سانحهای باورنکردنی کشته و مصدوم شدند. حادثهای باور نکردنی که سوگمندانه باید گفت دور از انتظار نبود. باور نکردنی بود، چونان که اگر در آغاز داستانی میخواندید که در داخل محوطهای دانشگاهی اتوبوسی واژگون شده و ده نفر کشته و شمار بیشتری به شدت مصدوم شدهاند، احتمالاً نویسنده را بهدلیل این مایه از اغراق و آسانگیریاش در گرفتن جان شخصیتهای بیجان داستان ملامت میکردید و کتاب را به کناری میگذاشتید. اما همین ماجرای باورنکردنی برای دانشجویان و کارکنان دانشگاه علوم و تحقیقات که هر روز با آن اتوبوسهای از رده خارج آن راه پر شیب را در مسیر کلاس و کتابخانه و آزمایشگاه از کوه بالا و پایین میرفتند و بارها شکایت کرده بودند و گوش شنوایی نیافته بودند، دور از انتظار نبود.
البته قابل انتظار بودن مصیبتی به این بزرگی، عمیقاً وحشتزاست. فاجعه قابل انتظار بود، چون معلوم بود که هیچ چیز درست نیست؛ معلوم بود که اتوبوسها سالم نیستند، معلوم بود که راه ناایمن است، معلوم بود که اصلاً دانشگاه نباید تا بالای کوه ساختمان داشته باشد، معلوم بود که نباید طی این همه سال میلیونها ساعت عمر دانشجویان در رفت و آمد در این راهِ بیراه تلف شود. معلوم بود که تصمیم تصرف کوه از سوی بانیان دانشگاه تصمیمی است غیرعلمی و سودجویانه که با تکیه بر رانت قدرت گرفته شده است و فقط برای برآوردن منافع واقعی یا خیالی قدرتمندانی که آنقدر ذینفوذ بودند که کوه را هم میتوانستند تصرف کنند، به اجرا درآمده است و نه برای خیر عمومی یا نفع دانشجویانی که هزینه همین رفت و آمد زندگیسوز از شهریههای آنها تأمین میشد.
همچنین معلوم بود کسانی که چنین تصمیمهایی برای ساختن دانشگاه علوم و تحقیقات گرفتهاند، اصلاً لازم نمیدیدند به جایی پاسخگو باشند. و از آن بدتر معلوم بود که هیچکس هم هیچ وقت بازخواستی در این باره نخواهد کرد. مگر اکنون که این مصیبت رخ داده، مراجع مسئول نمیگویند که اتوبوس مرگ معاینه فنی نداشته و سالها پیش از رده خارج شده است؟ آیا میگویند که در مورد این اتوبوس و باقی اتوبوسهایی از این دست که در صف فاجعه انتظار میکشند چه کرده بودند یا چه میکنند؟ نه.
پس از وقوع فاجعه اما پرسشی که ماند این است که مقصر کیست؟ در اینکه مسئولان فعلی دانشگاه آزاد در این حادثه مقصرند و باید پاسخگو باشند، تردیدی نیست. هر کس مسئولیتی را تحویل میگیرد، طبیعتاً با منابع در دسترس، هزینههای پیشرو را اولویتبندی میکند. به جرأت میتوان گفت که حفظ امنیت دانشجویان در این مسیر اولویت هیچیک از رؤسای دانشگاه در گذشته و حال نبوده است؛ برای اینکه اولویتهایشان را ببینید دعوتتان میکنم روی بایگانی سایتهای دانشگاه آزاد و خبرگزاریها سخنرانیها و اخبارشان را دنبال کنید. وقتی دغدغهها و بلندپروازیهای منعکس در گفتارهایشان را در این مصاحبهها و سخنرانیها ببینید و در کنار شرایط رخداد فاجعه اخیر بگذارید، سخت است بتوانید تصور کنید که این آقایان رئیس همین دانشگاه بودهاند.
آیا مقصر را باید در میان مسئولان حاضر جست؟ با استدلال بالا: بله. اما آیا تقصیر منحصر به ایشان است؟ مسلماً نه. اما این منحصر کردن تقصیر به مسئولان فعلی همان کاری است که اصلاحطلبان میکنند. اصلاحطلبان که دستشان از دانشگاه آزاد کوتاه شده، چنان از مسئولان فعلی جواب میخواهند که گویی از یاد بردهاند که با افتخار میگفتند، دانشگاه آزاد هرچه دارد محصول مدیریت و میراث مسئولان قبلی بوده است. دقیقاً همینطور است: دانشگاه آزاد به شکلی که اکنون هست بیش از هر چیز محصول سالهای دراز مدیریت آقای هاشمی رفسنجانی و نزدیکان و فرزندان اوست؛ اینکه واحدها چگونه و کجا ساخته شوند، اینکه سیاستهای مالی و علمیاش چگونه باشند، اینکه مؤسسان دانشگاه که بالاترین مقامات را در مجلس و دولت و سایر نهادها داشتند، چه معافیتهای قانونیای برای دانشگاه دریافت کنند تا کارکنان معترضش دستشان برای شکایت به هیچ کجا نرسد، و اینکه دانشگاه آزاد چنان بیحساب گسترش یافت که اکنون در بحران شدید مالی و بحران جذب دانشجو است، همه مرهون زحمات و توجهات ایشان در طول سالیان دراز است.
اگر طیفهای مختلف اصولگرایان نیز دانشگاه آزاد را چنین جذاب یافتند که در طول همه این سالها میخواستند سهمی بزرگتر در گرداندن آن داشته باشند، به دلیل همین «امتیازات» بود؛ اینکه پس از تحولات اخیر توانستند مقاصد خود را هر چه که بود پیش ببرند و معارضی نیابند نیز به دلیل همین شرایط از پیش مهیا شده بود. به این ترتیب دانشگاه آزاد نیز مانند جامعه بزرگتر پیرامونش صرفاً عرصه دست به دست شدن موقعیتها میان نخبگان قدرت بوده و هست؛ آقای محسن هاشمی، کسی که سالها معاون عمرانی دانشگاه آزاد بود و باید در «عمران» واحد علوم و تحقیقات به شیوه فعلی هم مسئول شناخته شود، فقط زمانی از این سمت استعفا داد که بهعنوان صدر فهرست اصلاحطلبان وارد شورای شهر شد؛ موقعیتی که در آن زمان دیگر از دست اصولگرایان رفته بود و البته همان اصولگرایان هم از آن پس به شهردار شدن او در مقاطعی علاقه نشان دادند.
به این ترتیب فجایعی که رخ میدهند، محصول شرایطی هستند که از سیاستها برمیآیند. عاملان یا میراثبران سیاستهای سابق و لاحق اغلب هنوز صحنهگردان سیاستگذاریها هستند و در جناحها و نهادهای قدرت پراکندهاند و جابجا میشوند. همه مسئولند اما هیچکدام هم مسئولیت نمیپذیرند. اصحاب جناحهای سیاسی حاضر نیستند، حسابکشیها را تا انتها پیش ببرند؛ زیرا زین پس خود نیز ممکن است در واقعه بعدی مجبور به پاسخگویی جدی شوند. اینگونه است که هیچ حسابی، و از جمله حساب جان بیگناهان چندان جدی گرفته نمیشود. و به این ترتیب مردم در صف فاجعه به انتظار مینشینند تا چه زمانی نوبتشان برسد و طعمه عواقب زیادهخواهیهای سیاستمداران مسئولیتناپذیر شوند تا بعد همان سیاستمداران، تهدیدهای تحققیافته علیه آنها را تبدیل به فرصتهای مغتنم برای خودشان کنند، شاید از رقیب امتیازی بگیرند.
تعداد دانشگاه های ایران برابر کشور چین است ! از این بابت ایران چهارمین کشور در دنیا است و بیشترین رشته های تحصیلی به علوم انسانی تخصیص دارد که هیچ فایده ای برای کشور ندارند . این رشته ها کاسبی شده برای استادان بی سواد که رعیت دولت اند و همین عمله ها هستند که برای خوش آمد دولت دینی به گسترش دانشکده ها و سمینار ها ی پر هزینه و طرح مباحث بیهوده ای چون فلسفه و فرهنگ واقتصادو….. اسلامی استعداد و هوش جوانان را هدر میدهند و هزینه ها و خسارت های سنگینی به کشور وارد می کنند . هزاران دکتر و کارشناس کم سواد محصول این نظام آموزشی نا کار آمد است . این ها به جز بخش دولتی رانتی کجا میتوانند شغلی پیدا کنند ؟ این ساختار دولتی ایده ئولوژیک است که منابع انسانی و ثروت ملی کشور را تباه میکند .
bijan / 04 January 2019