برگرفته از تریبون زمانه *  

گفت‌وگوی اخبار روز با صاحب نظران در باره اوضاع ایران

اخبارروز – علی مختاری: در ایران چه خبر است، اعتراضات در ماه های اخیر در شکل و مضمون چه تغییری کرده است، آیا می توان از یک سمت گیری مشخص و هدفمند اعتراضات جاری سخن گفت؟ نیروهای راست اپوزیسیون و اصلاح طلبان چگونه گاه با همصدایی کاذب می کوشند بر موج اعتراضات کارگران سوار شوند، آیا اعتراضات بدون رهبری به جایی می رسد، چپ در این میان چه وظیفه و نقشی دارد؟ اینها پرسش هایی است که با پرویز صداقت، پژوهشگر اقتصاد سیاسی و چند تن دیگر از چهره ها و صاحب نظران سرشناس چپ ایران در میان گذاشتیم. پرویز صداقت بحران های ساختاری ریشه دار را منشاء اعتراضات در ایران می داند و با تاکید بر ابعاد بحران ساختاری اقتصاد ایران می گوید برون رفت از بحران ساختاری نیازمند دگرگونی های ساختاری در سپهر سیاسی قدرت است، ولی حاکمیت قادر به دنبال کردن چنین دگرگونی‌هایی نیست، چرا که اساساً خودش این ساختار را شکل داده و برمبنای ساختار منافع این گروه‌ها شکل گرفته است. صداقت داشتن هویت مستقل را برای چپ در اتحاد عمل با سایر نیروها ضروری می داند و با همین رویکرد معتقد است چپ برای اینکه در اتحاد عمل به زائده ی سایرین تبدیل نشود در درجه نخست باید یک نیروی تاثیر گذار باشد. وی با اشاره به این که در ایران به‌طور عینی، عواملی وجود دارد که می‌تواند تأثیرگذاری جریان چپ را تقویت کند، معتقد است چپ علاوه بر مضامین عدالت‌جویانه، باید به صورت پیگیرترین مدافع دموکراسی نیز حضور داشته باشد. گفت‌وگوی ما با پرویز صداقت را می خوانید.

گفت‌‌و گو با پرویز صداقت

■ اخبار روز: در ایران چه خبر است؟

پرویز صداقت: برای این که در میان انبوه بی‌پایان خبرها و تحولاتی که ایران از سر گذرانده تصویری از وضعیت امروز ایران به‌دست آوریم باید بر یک نکته‌ی کلیدی تأکید کنیم و آن این که ایران امروز درگیر یک بحران ساختاری است. تجلی‌های بارز این بحران ساختاری از اوایل دهه‌ی جاری ظهور کرد. همزمانی دور نخست تحریم‌ها با آن که البته آثارش را به‌شدت تسریع کرد باعث شد بسیاری گمان کنند تحریم علت بحران است. در یک سال گذشته، با استمرار بحران‌های ژئوپلتیک منطقه‌ای و آغاز دور جدید تحریم‌ها بار دیگر بر ابعاد وخیم بحران افزوده شده است. پس برای آگاهی از این که در ایران چه خبر است باید قبل از هرچیز بر ابعاد بحران ساختاری اقتصاد ایران تأکید کنیم.

پرویز صداقت، اقتصاددان

چرا بر بحران ساختاری تأکید می‌کنم و چرا معتقدم برون‌رفت از آن مستلزم دگرگونی‌های ساختاری در سپهر قدرت است؟ در سال‌های بعد از جنگ هشت‌ساله، در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی دهه‌ی نخست انقلاب، انباشت سرمایه در ایران اولاً به‌مدد نوعی رابطه‌ با نیروی کار و طبیعت و ثانیاً به‌اتکای نوعی رابطه‌ی بخش‌های مولد و بخش‌های مالی و تجاری سرمایه شکل گرفت که دیگر قابل‌دوام نیست. بحران محیط‌زیست و بحران معیشت خانوارهای مزدبگیر (علاوه بر انبوه بیکاران) دو نشانه‌‌ی آشکار عدم امکان استمرار شکلی از رابطه‌ی سرمایه با کار و طبیعت است که در سه دهه‌ی گذشته شاهد آن بودیم.

در این چارچوب، سودآوری سرمایه‌گذاری‌ها‌ و انباشت سرمایه در ایران متکی بر استمرار تورم، توسعه‌ی بخش‌های رسمی و غیررسمی بازارهای مالی، و نیز سرمایه‌گذاری در محیط مصنوع و مستغلات، به‌اتکای جریانی مستمر از سلب‌مالکیت، صورت پذیرفت. این وضعیت به قدرتمندی هرچه بیش‌تر سرمایه‌گذاران در بخش‌های مالی، مستغلاتی و پیمانکاری با محوریت سرمایه‌های مالی منجر شده است. اما هم‌اکنون شاهد «توقف» و شرایطی معادل ورشکستگی در نظام بانکی هستیم که برون‌رفت از آن خواه با سلب‌مالکیت از مالکان خصوصی خواه با کمک مستقیم به این مالکان مستلزم تزریق ده‌ها میلیارد دلار به بخش مالی است. چنین امری هم از توان مالی حاکمیت خارج است و هم نیازمند اراده‌ای سیاسی است که باتوجه به چیرگی سرمایه‌های مالی بر ساختار تصمیم‌گیری‌های سیاسی در ایران بدون دگرگونی در سپهر سیاست امکان‌پذیر نیست.

مجموع این شرایط و چشم‌اندازهای نومیدکننده‌ی اقتصادی از سویی سرمایه‌ها را هرچه بیش‌تر از قبل درگیر فعالیت‌های سوداگرانه می‌کند و از سوی دیگر بر ابعاد خروج سرمایه از اقتصاد ایران می‌افزاید. به عبارت دیگر، هم چیرگی سرمایه‌ی موهومی بر اقتصاد و هم خروج منابع از کشور را تقویت می‌کند.

به عبارت دیگر، برون‌رفت از بحران مستلزم آن است که قبل از هر چیز قدرت سیاسی برای مهار سرمایه‌گذاران مالی ـ مستغلاتی ـ تجاری ـ پیمانکاری بکوشد. این کار مثلاً مستلزم ملی‌کردن بانک‌های خصوصی، تقویت دستمزدهای واقعی نیروهای کار، تنظیم بازار مستغلات، تنظیم بازار سرمایه، لگام زدن بر بازار خدمات آموزشی و درمانی که در سه دهه‌ی اخیر شکل گرفته و سیاست‌های دیگری از این دست، است اما طبقه‌ی فرادست چنین اصلاحاتی را تاب نمی‌آورد چراکه این امر به معنای پایین کشیدن خودش در سلسله‌مراتب قدرت است.

در چنین شرایطی برون‌رفت از بحران ساختاری نیازمند دگرگونی‌های ساختاری است. حاکمیت قادر به دنبال کردن چنین دگرگونی‌هایی نیست، چراکه اساساً خودش این ساختار را شکل داده و برمبنای ساختار منافع این گروه‌ها شکل گرفته است.

از سوی دیگر، تهدیدات امپریالیستی و قدرت‌های ارتجاعی منطقه و تحریم‌ها بر ابعاد بحران به‌شدت افزوده است. هم حجم منابع ارزی در اختیار حاکمیت کاهش و هم هزینه‌ی نقل‌وانتقال بین‌المللی آن افزایش یافته است. علاوه بر آن، بخش بزرگ‌تری از همین منابع محدود باید صرف فعالیت‌ها و بخش‌های غیرمولد بشود. از این رو، در شرایط بحرانی کنونی منابع هرچه محدودتری در اختیار دولت است تا صرف هزینه‌هایی بکند برای کاهش نارضایتی‌ها در حوزه‌های معیشتی، و رفاهی مزدوحقوق‌بگیران و یا مستمری‌بگیران، یا آن که با تخصیص به طرح‌های عمرانی در کاهش شدت بحران بیکاری موثر باشد. می‌دانیم برون‌رفت از بحران ساختاری کنونی مستلزم دگرگونی ساختاری است، اما صرف بخشی از منابع برای چنین‌اموری می‌توانست دست‌کم اندکی از نارضایی‌ها بکاهد.

به نظر می‌رسد، هدف امریکا حتی اگر تغییر نظام نباشد، ایجاد دولتی «فرومانده» در برابر سیاست‌های منطقه‌ای‌اش است. ایجاد چنین وضعیتی اما با ایجاد شرایط اضطراری و نیز فوران کردن انبوه عداوت‌های ناشی از گسل‌های فرهنگی، قومی، مذهبی،… می‌تواند پروژه‌ی تحولات سیاسی دموکراتیک در ایران را بار دیگر دچار یک تعلیق درازمدت سیاسی بکند. همین امر، کنشگران مترقی سیاسی را در برابر شرایط بسیار دشوارتری نسبت به وضع موجود قرار می‌دهد.

در جبهه‌ی مقابل، مخالفت‌ با وضع موجود در میان طبقات مردم به سطوح بحرانی فزاینده‌ای رسیده است. اما مخالفان نیز قادر به پی‌افکندن نظم سیاسی جدیدی نیستند. یک علت مهم توانمندی و کارآمدی ابزارهای قهری است که در اختیار حاکمیت است. اما علل دیگری هم دارد که در پاسخ به سوالات بعدی بخش‌هایی از آن را بیش‌تر باز می‌کنم‌.

حاصل شرایط کنونی نوعی تعلیق و معلق ماندن در فاصله‌ی دیروز و فرداست.به عبارت دیگر، به گویاترین شکل در شرایطی قرار گرفته‌ایم که حدود یک قرن پیش گرامشی از آن یاد کرد: «کهنه قادر به دوام نیست، نو نیز نمی‌تواند ظاهر شود.»

■ اخبار روز: در طول دو دهه‌ی اخیر گفتمان اصلاح طلبی بر فضای سیاسی ایران حاکم بود. در این فاصله در کنار اعتراضات پراکنده اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی، حرکت دانشجویی تیر ۷٨، حرکت گسترده ی «رای من کو» معروف به جنبش سبز و خیزشی در دی ماه گذشته روی داده که بدون فاصله زمانی به اعتصاب و اعتراض زنجیره ای و جاری گارگران نیشکرهفت تپه و فولاد اهواز پیوسته است. آیا این حرکات اعتراضی در امتداد یکدیگر هستند و یا آن که در نقطه ای از همدیگر فاصله گرفته‌اند.

پرویز صداقت: حرکات اعتراضی یک‌سال گذشته قطعاً در امتداد هم بوده‌اند؛ کنشگرانی مشترک، مطالبات مشابه و شعارهای یکسانی که از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و اشکالی متکامل می‌یابند مهم‌ترین شاهد این مدعاست. اما مهم‌تر از آن، این حرکات اعتراضی جدید از یک منظر نیز در امتداد اعتراضات دانشجویی تیرماه ۱٣۷٨ و جنبش سبز در ۱٣٨٨ است. همه‌ی این اعتراض‌ها دیریازود نظم سیاسی موجود را آماج اعتراضات خود قرار دادند. رادیکالیزه شدن سریع کنشگران اعتراضات دانشجویی ۱٣۷٨ و جنبش سبز ۱٣٨٨ نشان می‌دهد که این اعتراضات از یک منظر از آن‌جا که همگی در تحلیل نهایی مطالبه‌ی دگرگونی ساختاری دموکراتیک را دنبال می‌کرده‌اند، در امتداد یکدیگر محسوب می‌شوند.

اما وجه تمایز این حرکت‌های اعتراضی آن بود که کنشگران اعتراضات گذشته در وجه غالب طبقه‌ی متوسط و گروه‌هایی مانند دانشجویان بودند و جاپایی نیز در میان بخشی از اصلاح‌طلبان داشتند. اما در اعتراضاتی که از دی‌ماه سال گذشته آغاز شد، جوانان بیکار، طبقات مزدوحقوق‌بگیر فرودست، و سایر گروه‌های فرودست اجتماعی کنشگر اصلی بودند. دانشجویان نیز در این اعتراضات به‌عنوان بخشی از فرودستان جامعه ظاهر شده‌اند. پس از این منظر شاهد نوعی تحول در عاملیت اعتراضات هستیم. همچنین، اعتراضات دی‌ماه و ماه‌های بعد در شرایط به یک بحران ساختاری اقتصادی رخ داده است. در حقیت این اعتراض‌ها تبلور فریاد فرودستان در برابر بحران ساختاری بوده است.

نکته‌ی مهم دیگر آن که اگر ازجمله ضعف‌های دورهای قبلی اعتراضات، همراهی ناکافی فرودستان با آن بود، ضعف اعتراضات کنونی نیز در همراهی ناکافی طبقه‌ی متوسط با آن است. از این رو، به نظر می‌رسد همگرایی میان گروه‌های فرودست و طبقه‌ی متوسط برای غلبه بر این ضعف ضروری است.

■ اخبار روز: حکومت همراه با سرکوب معترضان می‌کوشد این تلقی را جا بیندازد که مضمون اعتراضات اقتصادی است و نه سیاسی و در مطالبات معترضان عبور از جمهوری اسلامی مطرح نیست. اما ما شاهد هستیم که دربیانیه ها و تظاهرات خود جوش و یا سازمان یافته کارگران، معلمان و سایر اقشاراز مطالبات دفاعی از قبیل دستمزد معوقه، امنیت اشتغال تا نفی جمهوری اسلامی طرح می شود، آیا می توان ازیک سمت‌گیری مشخص و هدفمند اعتراضات جاری سخن گفت؟ نشانه‌های آن چیست؟

پرویز صداقت: در این اعتراضات به‌ویژه آن دسته از اعتراضاتی که به‌دنبال مطالبات مشخص در بنگاه اقتصادی، مانند پرداخت حقوق معوقه و مسایل مدیریتی بنگاه و مانند آن، است شاهد نوعی مضمون مطالبه‌گری صنفی هستیم. اما از آن‌جا که در انتظام سیاسی ـ اقتصادی موجود امکان پاسخ‌گویی به این مطالبات در سطح کلان وجود ندارد، و معترضان به‌خوبی این امر را دریافته‌اند، این اعتراضات به‌سرعت ابعاد سیاسیِ رادیکال پیدا می‌کند، یا از چنین استعدادی برخوردار است. بنابراین این اعتراضات بسیار فراتر از مطالباتی که مطرح می‌کنند به‌شکلی بلافصل سیاسی است و خواسته‌هایی بنیادی در سپهر سیاست را دنبال کرده است.

■ اخبار روز: تغییر گفتمان اعتراضات از مطالبات و روش اقشار متوسط که عمدتاً نگاه به رفرم دارد به غلبه‌ی گفتمان رادیکال فرودستان در حرکات اعتراضی چه تاثیری در موقعیت جریان اصلاح طلبی در ایران دارد؟ آیا نقش جریان اصلاح طلبی در سپهر سیاسی ایران پایان یافته و دیگر نمی تواند در سمت دهی بر تحولات اثر بگذارد؟

پرویز صداقت: فکر می‌کنم ابتدا بهتر است بین بدنه‌ای که مطالبات اصلاح‌گرانه را دنبال می‌کرده و بخش اعظم به‌اصطلاح سران اصلاحات تمایز قائل شویم. بدنه‌ی اصلاحات یعنی عمدتاً جوانان و اقشار طبقه‌ی متوسط که بعضاً در مقاطع انتخاباتی در کمپین‌های اصلاح‌طلبان جمع می‌شوند، با استمرار جنبش اعتراضی جدید به‌تدریج از اصلاح‌طلبان فاصله گرفته‌اند و این فاصله نیز بیش‌تر خواهد شد. احتمالاً در آینده بخشی از آنان که بیش از حد مسخ ایدئولوژی نولیبرالی شده‌اند به‌تدریج در اپوزیسیون راست جذب می‌شوند و بخش پرشمارتری هم با جنبش اعتراضی فعلی همراه خواهند شد.

به‌طور کلی، در توازن قوای فعلی بعید می‌دانم که جریان اصلاحات قادر به بازسازی خودش باشد. دلیل آن صرفاً جزمیت ایدئولوژیک نولیبرالی اصلاح‌طلبان نیست، بلکه فراتر از آن، جریان اصلی اصلاح‌طلبان خود منافع عینی در استمرار نظم اقتصادی موجود دارد. در اغلب حوزه‌هایی که نیازمند اصلاح ساختاری است، از بخش مالی و مستغلات و پیمانکاری تا بخش‌های آموزش و بهداشت و رفاه عمومی، منافع مادی اصلاح‌طلبان در استمرار نظم‌های ناعادلانه‌ی موجود است. اصلاح‌طلبان صرفاً در نظام قدرت ـ ثروت موجود مستحیل نشده‌اند بلکه خود بخشی از آن هستند و از این رو اصلاح ساختاری این نظم را برنمی‌تابند. اما واکنش‌های نه‌تنها ناهمدلانه، بلکه عنادآمیز جریان اصلی اصلاح‌طلبان درقبال اعتراضات یک سال گذشته، علاوه بر دلایل مادی، تاحدودی نیز ناشی از مشاهده‌ی افول ستاره‌ی بخت‌شان در سپهر سیاسی ایران بوده است. بنابراین می‌توان دی‌ماه سال ۱٣۹۶ را پایان چیرگی گفتمان اصلاح‌طلبی در ایران خواند.

اخبار روز:با شدت گرفتن اعتراضات کارگران، معلمان و فرودستان ما شاهد چرخش در رفتار نیروهای راست اپوزیسیون و بخشی از اصلاح‌طلبان نسبت به این اعتراضات هستیم، این دو جریان که در برنامه اقتصادی چندان تفاوتی با هم ندارند هریک به شکلی می‌کوشند از طریق دفاع از اعتصاب کارگران و یا تحصن معلمان و همصدایی با بخشی از مطالبات آنان خیزش فرودستان را مصادره به مطلوب کنند. این همپوشانی جریان راست و نئولیبرال با اعتراضات نیروی رادیکال تا کجا می تواند دوام یابد؟

پرویز صداقت: همه‌ی جناح‌های اپوزیسیون از ظنّ خود با این اعتراضات همدلی ظاهری نشان می‌دهند. حتی اصول‌گرایان نیز بعضاً در قبال اعتراضات گروه‌هایی مانند کارگران نوعی همدلی ظاهری نشان می‌دهند و انگشت اتهام را به سوی رقیب نشانه می‌گیرند.

به نظر می‌رسد جریان اپوزیسیون راست از هرگونه تضعیف نظم موجود پشتیبانی می‌کند، این تضعیف از طریق مداخله‌ی قدرت‌های خارجی باشد یا اعتراض‌های اجتماعی، تفاوتی نمی‌کند. آن‌چه آن‌ها را به‌زودی نگران می‌کند مطالبات معترضان و شعارهای‌شان است که با طرح گفتمانی رادیکال چیرگی گفتمان نولیبرالی را در سپهر سیاسی ایران به‌شدت تضعیف می‌کند. بنابراین به نظرم اپوزیسیون راست در برابر نظم سیاسی موجود با این اعتراضات همدلی نشان می‌دهد اما به‌مدد ابزارهایی که در اختیار دارد، و از جمله مجموعه‌ی بسیار بزرگ رسانه‌ای خود، تلاش می‌کند گفتمان معترضان را در چارچوب ایدئولوژیک خودش قرار بدهد. مثلاً ترجیح می‌دهند به جای خصوصی‌سازی از اصطلاح «خصولتی‌سازی» استفاده کنند و مدعی شوند که این‌ها خصوصی‌سازی «واقعی» نبوده است. یا اصلاً مطالباتی مانند ایجاد شوراها و جز آن را نادیده می‌گیرند. همراهی صوری جریان راست با معترضان می‌تواند کماکان استمرار داشته باشد اما آنان تصویری ناقص از مطالبات معترضان ارائه می‌کنند.

■ اخبار روز: اعتراضات در ایران محدود به کارگران، معلمان و اقشار کم‌در آمد نیست. ما در کنار شکاف طبقاتی، شکاف اتنیکی، شکاف مدرن و سنتی، شکاف نسلی، شکاف جنسیتی و…انواع تبعیض را داریم. کارگران بنا به موقعیت کاری خود زیرچتر نهادهای کارگری متشکل عمل می کنند. برای سایر اقشار چه شکلی از سازماندهی قابل تصور است؟ چپ ها در این ارتباط چه وظیفه‌ای دارند؟

پرویز صداقت: انواع تبعیض در ایران ناشی از ساختار حاکمیت‌ها در ایران مدرن و توسعه‌ی ناموزون اقتصادی بوده است. حاکمیت‌های معاصر در ایران مدرن همگی خصلت مرکزگرا داشته‌اند. این خصلت در سال‌های بعد از انقلاب ۱٣۵۷ نیز وجود داشته است. با این تفاوت که ائتلاف طبقاتی حاکم متفاوت با دوران پهلوی اول و دوم بود و در بدو امر ائتلافی به رهبری روحانیون و مرکب از لایه‌هایی از بازار سنتی و خرده‌بوروژازی و نیز گروهی از تهی‌دستان شهری، به قدرت رسید یا به بیان دقیق‌تر رقبای خود مرکب از طبقه‌ی کارگر و طبقه‌ی متوسط جدید و بورژوازی مدرن را از سیاست رسمی حذف کرد. اما همین ائتلاف پیروز نیز عمدتاً متعلق به مجموعه‌ای از استان‌های «فارس»‌نشین بودند. پروژه‌های اقتصادی جمهوری اسلامی نیز عمدتاً به مناطقی تخصیص یافت که صدای قدرتمندتری در حاکمیت داشتند و بنابراین شکاف فضایی و توسعه‌ی ناموزون در اقتصاد ایران را تشدید کرد. پس در سطح اقتصادی دلایل کافی برای استمرار شکاف و بی‌‌عدالتی مرکز ـ پیرامون در اقتصاد ایران وجود داشته که نابرابری اتنیکی را تشدید کند.

به موازات آن، مردانه بودن حاکمیت و نظام ایدئولوژیک آن، موارد دیگری مانند شکاف جنسیتی، شکاف‌های مذهبی، مطالبات مربوط به سبک زندگی و جزآن را تشدید کرده است.

طبقه‌ی کارگر در واحدهای بزرگ صنعتی، نظر به شکل سازمان‌دهی کار در این واحدها، توان بیش‌تری برای سازمان‌دهی مقاومت‌های جمعی دارد. سایر گروه‌های اجتماعی معترض، مانند زنان، اقوام و… از چنین امکانی برخوردار نیستند. اما فراموش نکنیم که کارگران نیز از نهادهای کارگری کم‌وبیش متشکل برخوردار نیستند. انگشت‌شمار تشکل‌های مستقل موجود در وجه زیادی جنبه‌ی نمادین دارند.

اما ازجمله آن‌چه نوعی همبستگی در کنشگری جمعی کارگران پدید آورد علاوه بر نحوه‌ی سازمان‌دهی کار در واحدهای صنعتی استفاده از امکانات شبکه‌های اجتماعی بود. از این امکان، سایر گروه‌های اجتماعی نیز برخوردارند. مثلاً در اعتصاب رانندگان کامیون نیز شبکه‌های اجتماعی همین نقش را داشت. بنابراین فناوری جدید و شبکه‌های اجتماعی در غیاب تشکل‌ها می‌توانند تااندازه‌ای نقش هماهنگ‌کننده را در اعتراضات اجتماعی ایفا کنند. اما چنان که می‌دانیم سازمان‌دهی به‌مدد شبکه‌های اجتماعی دشواری‌ها و معضلات خود را دارد. سازمان‌دهی افقی دشواری‌ها و مسایل خود را دارد، اما علاوه بر آن شبکه‌های اجتماعی از این ضعف آسیب می‌بینند که «نمایش» اعتراض را جایگزین اعتراض واقعی بکنند.

■ اخبار روز: بخشی ازنیروهای راست اپوزیسیون از جمله سلطنت‌طلبان با استناد به یکی دو شعار که در آغاز قیام دی ماه طرح شد ادعا می‌کنند که خیزش دی ماه نه تنها ادامه ی انقلاب بهمن نیست بلکه گسست از ایدئولوژی آن است. آیا حرکت اعتراضی مردم در دی ماه بازگشت به گذشته و دوری از اهداف انقلاب بهمن است؟

پرویز صداقت: آن‌چه در روایت غالب در ایران امروز از انقلاب بهمن ارائه شده تصویری یک‌طرفه و غیرواقعی از تحولات این جنبش بزرگ مردمی است. به‌هرحال، جریان اپوزیسیون سلطنت‌طلب نیز این روایت را ترجیح می‌دهد، یعنی به‌موازات ایده‌آلیزه کردن شرایط قبل از انقلاب، همان تصویر غالب رسمی از انقلاب بهمن را ارائه می‌کند. نکته‌ی مهم این است که در این روایت‌ها عناصری از حقیقت وجود دارد که آن را پذیرفتنی جلوه می‌کند. اما حقیقت ناقصی است که دروغ کامل به حساب می‌آید.

متأسفانه، روایت‌هایی از این دست امکان پذیرش بینااذهانی را به‌ویژه در نسل‌های بعد از انقلاب دارد. رسانه‌های اصلی ایران تصویری جامع از پیچیدگی‌های ‌انقلاب بهمن و تمامی نیروهای درگیر در آن ارائه نمی‌کنند. در روایت اصلاح‌طلبانه، خشونت‌های بعد از انقلاب عموماً به گردن چپ‌گرایان است. یا در بهترین حالت آن را به خشونت متقابل حاکمیت و اپوزیسیون مسلح تقلیل می‌دهد.

در عین حال، پروپاگاندی اصلاح‌طلبان به‌ویژه در دو دهه‌ی اخیر روایتی تجدیدنظرطلبانه از ایران معاصر ارائه کردند. در این پروپاگاندا، روایتی کژدیسه از انقلاب مشروطه، دیکتاتوری رضاشاه، جنبش ملی‌شدن صنعت نفت و نهایتاً انقلاب بهمن ارائه شده است. در چنین روایتی همواره وضع موجود ایده‌آلیزه شده و دگراندیشان و مخالفان تخطئه شده‌اند. گسترش این روایت‌ها در نقش موثری در پذیرش برخی ادعاهای سلطنت‌طلبان داشته است. چنین روایتی از تاریخ معاصر در تلاش است تمامی جنبش‌های دموکراتیک یک قرن گذشته و تمامی چهره‌های برجسته‌ی این جنبش‌ها را تخریب کند.

برای مثال، در دو ـ سه دهه‌ی گذشته به شکلی هماهنگ شاهد هجوم گسترده به تمامی ارزش‌های جنبش‌های دموکراتیک ایران در یک قرن گذشته بوده‌ایم. شما صرفاً هجوم نشریات اصلاح‌طلب به دکتر مصدق را در دو دهه‌ی گذشته در نظر بگیرید. وی را پوپولیست خواندند، گاه روایت دربار را درباره‌ی کودتای ۲٨ مرداد ترویج کردند، وی را یک شاهزاده‌ی قاجار خواندند که به دلیل تعلق به قاجار به مخالفت با پهلوی برخاست و… یعنی به‌زعم من تلاش کردند حتی یک چهره‌ی ملی هم برای کشورمان باقی نگذارند. یا انقلابیونی را که در دهه‌ی ۱٣۵۰ در برابر دیکتاتوری شاه مقاومت کردند و از جان گذشتند تحت عنوان تروریست و فداییان جهل و مانند آن معرفی کردند. بی‌دلیل نیست نسل‌های جدیدی که تحت بمباران تبلیغاتی این پروپاگاندای مشترک، از «مهرنامه» تا «من و تو»، قرار گرفته‌اند، تاکنون نتوانسته‌اند اعتراضات خود را با مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی یک قرن گذشته پیوند بزنند.

اما برخلاف این توهمات ذهنی، واقعیت عینی مطالبات این جنبش‌ها آن‌ها را در راستای سایر جنبش‌های دموکراتیک یک قرن گذشته قرار می‌دهد. انقلابیون بهمن ۱٣۵۷ خود را در تداوم نسل‌هایی می‌دانستند که پیش از آنان انقلاب مشروطه را شکل داده بودند، در برابر رضاشاه مقاومت کردند، در جنبش ملی‌شدن صنعت نفت فعال بودند، و در سال‌های دیکتاتوری شاه به مقاومت مسلحانه دست زدند. اکنون اما روایتی تحریف‌شده از تمامی این لحظه‌های مهم انقلابی در ایران رواج یافته است و از این رو بسیاری از کنشگران نسل‌های جدید قادر نیستند خط ارتباطی خود با این انقلاب‌ها و جنبش‌های دموکراتیک دریابند. در این میان، وظیفه‌ی مهم روشنفکران و نیروهای مترقی این است که تلاش کنند به نسل‌های جدید میراث و دستاوردها و مبارزات دموکراتیک ـ عدالت‌خواهانه‌ی یک قرن گذشته را یادآوری کنند.

■ اخبار روز: من شخصا انقلابی را نمی شناسم که بدون رهبری به ثمر رسیده باشد. حالا رهبری یک شخص کاریزماتیک باشد، یا یک و چند حزب متحد و یا ترکیبی از این اینها. به نظر شما با توجه به نامتجانس بودن مخالفان مسئله رهبری تحولات آتی در ایران چگونه پیش خواهد رفت؟

پرویز صداقت: اگر به‌ ویژگی‌ جنبش‌های اجتماعی جدیدتر نگاه کنیم شکل کلاسیک رهبری کاریزماتیک انقلاب‌ها را نمی‌بینیم. ‌در جنبش‌‌های اجتماعی معاصر مجموعه‌ای از تحولات باعث شده که به جای رهبری کاریزماتیک، جنبش‌های اجتماعی از سخنگویان برخوردار باشد. این مسأله را در جنبش‌های بهار عربی، جنبش وال‌استریت، و در همین هفته‌های اخیر جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه، به‌روشنی دیده‌ایم. بنابراین جنبش‌های اجتماعی قرن بیست‌ویکم عمدتاً جنبش‌هایی با سازمان‌دهی افقی و نیز بدون رهبران کاریزماتیک بودند.

اما مسأله‌ی حرکت‌‌های اعتراضی یک سال گذشته این است که این اعتراضات هنوز سخنگویان خود را پیدا نکرده است. دلایل آن هم روشن است. دو جریان سیاسی رسمی در ایران امروز یعنی اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان هیچ‌گونه همدلی با این اعتراضات ندارند. جریان سوم هم اساساً فاقد تشکل و سازمان و رهبریِ تعریف‌شده هستند. اما می‌‌توان انتظار داشت این حرکات اعتراضی با استمرار خود و به‌رغم تمامی شرایط بسته‌ی موجود به‌تدریج سخنگویان خود را پیدا کنند. اما دست‌یابی به این وضعیت جدید مستلزم شکل‌گیری حلقه‌های واسطی است که اولاً حرکت‌های اعتراضی و رهبران آن‌ها را به یکدیگر پیوند بدهد و ثانیاً به‌مدد این پیوند حرکت‌های اعتراضی سرتاسری را با سخنگویانی مشخص شکل بدهد. این مسیر بسیار دشواری است که اعتراضات باید در پیش داشته باشد.

البته در این میان، رهبران و سخنگویان خودخوانده‌ای هم پیدا می‌شوند که ارتباط ارگانیکی با اعتراضات ندارند و بیش‌تر در تلاش‌اند بدیل‌هایی در برابر وضع موجود، جعل کنند. آن‌ها را نباید جدی گرفت.

■ اخبار روز: مسأله‌ی ملی در ایران یکی از آن شکاف های تاریخی در حال جوشش است و ما هر از گاهی شاهد سرریز شدن خشم اعتراضی مردم در کردستان، آذربایجان، خوزستان و…هستیم. چپ چگونه می تواند بدون آنکه به چرخ پنجم جریانات ناسیونالیستی تبدیل شود بدبینی ها را برطرف و اعتماد مردم این مناطق را که در سرنوشت جنبش دمکراسی و عدالتخواهی نقش و سهم دارند به خود جلب کند؟

پرویز صداقت: آموزش به زبان مادری، حق تعیین سرنوشت، و بسیاری از حقوق اقلیت‌های قومی ـ ملی، حقوق بدیهی و طبیعی آنان است و تردیدی در این مورد نداریم. روشن است که ما از شکاف اتنیکی آسیب می‌بینیم. برای مثال، در اعتراضات دی‌ماه گذشته در ایران، به‌رغم آن که این اعتراضات در بیش از ۱۰۰ شهر رخ داد، شاهد بودیم که مناطقی که از شکاف اتنیکی آسیب دیده‌اند همراهی کم‌تری با این اعتراضات در سطح «ملی» داشتند. چاره چیست؟ باید با نگاهی واقع‌بینانه و بدون سوگیری و پیش‌داوری به وضع کنونی نگاه کنیم. به‌طور کلی، مسأله‌ی کلیدی این است که آیا بهروزی جمعی ملت‌ها و اقوام با جداشدن‌شان از یکدیگر پدید می‌آید یا با همگرایی‌شان؟ به‌نظر من، باید از مسأله‌ی ملی اسطوره‌زدایی کرد. اگرچه ستم ملی و قومی یک ستم واقعی است اما قومیت و ملت تا حدود زیادی برساخته‌های ذهنی جمعی است. چاره‌ی ستم ملی و قومی قبل از هرچیز مستلزم غلبه بر تولید ناموزون فضا و توسعه‌ی ناموزون جغرافیایی و علاوه بر آن یک کار فرهنگی بسیار درازمدت است.

معتقدم چاره‌ی دردهای امروز ما در همگرایی ملت‌ها و اقوام است نه واگرایی آن‌ها. همین امروز بحران‌هایی که خاورمیانه گرفتار آن است نیاز همدلی ملت‌های خاورمیانه و مقاومت جمعی آنان است. برای مثال، اگر میان مردم ترکیه، مردم عراق و مردم ایران شکاف وجود داشته باشد چه‌‍طور می‌توانند بر بحران خشکسالی ناشی از برداشت ترکیه از آب‌های بالادستی دجله و فرات و ازجمله به تبع آن بحران ریزگردها و خشکسالی در جنوب شرقی عراق و خوزستان در ایران چیره شوند. استدلال مشابهی را در مورد بحران خشکسالی در بلوچستان و ضرورت همگرایی ملت‌های افغانستان و پاکستان و ایران برای حل این معضل به کار برد. و نیز به طریق اولی در برادری خلق‌های ایران در حل بسیاری از معضلاتی که به‌ویژه در حوزه‌ی خشکسالی شاهد آن هستیم. برادری اقوام و ملت‌ها در گروه‌های ملی بزرگ‌تر فرصت‌هایی برای حل بحران‌هایی که بعضاً حتی حل‌ناشدنی به نظر می‌رسد فراهم می‌کند. در مقابل، دامن زدن به شکاف‌های اتنیکی خود می‌تواند به تشدید توسعه‌ی ناموزون اقتصادی و فقر و توسعه‌نایافتگی منجر شود. باید به حق انتخاب همگان، ازجمله قومیت‌ها، پای فشرد و در عین حال تأکید کرد که بحران‌های امروز جوامع ما به همدلی ملت‌ها / اقوام نیاز دارد. راه غلبه بر شکاف اتنیکی ایجاد روح برادری در ملت‌هاست.

علاوه بر آن، باید توجه کرد که قدرت‌های هژمونیک منطقه‌ای و جهانی در قبال کشور تحت نفوذ یا قدرت رقیب تلاش کرده‌اند از شکاف‌های اتنیکی برای تضعیف آنان بهره ببرند. فکر می‌کنم ما به‌طور متقابل باید از همگرایی و برادری قومیتی صحبت کنیم. مباحثاتی که اخیراً به‌مناسبت اعتصابات هفت‌تپه و فولاد اهواز، بر سر مسایل اتنیکی پیش آمد مباحثاتی بود که اساساً روشنفکرانی خارج از ایران راه انداختند. مباحثات آنان بسیار عام است و پیچیدگی‌های شرایط خاص ایران را در نظر ندارد. به گمان من، در شرایط کنونی هم مسایل ژئوپلتیک و هم بحران‌هایی که بر ملت‌های خاورمیانه تحمیل شده و برون‌رفت از آن مستلزم همیاری‌های ملت‌ها، فراتر از نژاد و قومیت و باور، است ایجاب می‌کند بسیار هوشمندانه با این شکاف‌ها برخورد کرد و سناریوهایی مانند ایجاد «دولت‌های فرومانده» توسط امپریالیست‌ها یا تضعیف و فروپاشی کشورها از سوی رقبای منطقه‌ای را از نظر دور نداشت.

■ اخبار روز: سیاست چپ برای دفاع از مطالبات خود و جلوگیری از هژمونی جریانات راست بر روند تحولات آتی چه می‌تواند باشد، آیا چپ باید مستقل از سایرین عمل کند و یا آن که باید به دنبال سیاست اتحاد عمل با سایر نیرو ها باشد و در واقع مطالبات و گام های خود را با سایرین هماهنگ سازد؟

پرویز صداقت: از یک منظر گرایش چپ باید هویت مستقل خود را داشته باشد تا بتواند تأثیرگذار و نافذ باشد و به‌مدد این نفوذ به یک نیروی اجتماعی بدل شود. از منظری دیگر اتحاد عمل امری ناگزیر و بدیهی است. به عبارت دیگر، در درجه‌ی نخست باید چپ به یک جریان تأثیرگذار بدل شود تا به این ترتیب قادر به اتحاد عمل باشد. وگرنه قادر به اتحاد عمل نخواهد بود بلکه صرفاً تحت این عنوان به زائده‌ی جریان‌های دیگر بدل می‌شود. مانند آن‌چه در تبعیت برخی از «چپ‌ها» در خارج از جریان اصلی اصلاح‌طلبان مشاهده کرده‌ایم.

به‌طور عینی، عواملی وجود دارد که می‌تواند تأثیرگذاری جریان چپ را تقویت کند چراکه جنبش‌های فرودستان، به‌ویژه در قالب‌های غیرتوده‌وار، به‌ذاته در همبستگی با جریان چپ است.

اما این جریان چپ نیازمند یک نوسازی ذهنی نیز هست. قبل از هر چیز، باید رابطه‌ی این جریان با تجربه‌ی سوسیالیسم واقعاً موجود قرن بیستم روشن باشد. واقعیت آن است که آن‌چه با عنوان کشورهای سوسیالیستی در قرن بیستم شکل گرفت عموماً نظام‌هایی اقتدارگرا که گاه به روش‌هایی بسیار خشونت‌آمیز دست زدند که قابل دفاع نیستند. فرد یا جریانی که خود را چپ می‌نامد و درصدد دفاع و حتی اسطوره‌سازی از چنین نظام‌های اقتدارگرایی باشد آسیب جدی به بازسازی چپ جدید می‌زند. بگذریم از آن که با کمال تأسف در سال‌های اخیر افرادی را هم تحت عنوان چپ دیدیم که از پوتین و اسد دفاع می‌کنند. این افراد خودخوانده‌ی چپ یک مانع مهم برای اقبال عمومی از یک چپ رادیکال و دموکرات و مترقی جدید است. از همین روست که در زمینه‌ی مبارزات ضدامپریالیستی چپ باید وجه تمایز روشن و مشخصی با لفاظی‌های ضدامپریالیستی و فریبکارانه‌ی پوپولیست‌ها داشته باشد.

علاوه بر آن، چپ باید بر پیوند خود با دموکراسی بیش از هر زمان دیگر تأکید کند. استفاده از اصطلاحاتی مانند دموکراسی بورژوایی و صوری به سنت دموکراتیکی که چپ به آن تعلق دارد و بخش جدایی‌ناپذیر آن است آسیب می‌زند. به نظرم در مقابل، چپ باید تأکید کند که مخالفتش با لیبرال دموکراسی به معنای حذف نهادهای دموکراسی نمایندگی نیست بلکه منظور از آن ارتقای آن با افزودن نهادهای دموکراسی مستقیم خواهد بود. بدین ترتیب، تأکید دارم که علاوه بر مضامین عدالت‌جویانه، چپ باید به صورت پیگیرترین مدافع دموکراسی نیز حضور داشته باشد.

برای این منظور قبل از هر چیز چپ در درون خود باید قادر باشد که تعامل دموکراتیک را ترویج کند. متأسفانه سکتاریسم و فرقه‌گرایی در میان حتی چهره‌های بعضاً موجه چپ بسیار غالب و فراگیر است.

بنابراین در مجموع به گمان من چپ برای غلبه بر موانعی که در سر راه اتحاد عمل با سایر نیروهای اجتماعی وجود دارد قبل از هر چیز باید هویت مستقل خودش را شکل بدهد. برای این که این هویت به یک نیروی اجتماعی بدل شود مستلزم آن است که ضمن تأکید بر مضامین دموکراتیک به‌روشنی قادر باشد با انواع ضدامپریالیست‌های خودخوانده و اقتدارگرایانی که خود را چپ خوانده‌اند مرزبندی قاطعی داشته باشد.

نکته‌ی مهم دیگر آن که در این بازار مکاره‌ی کینه‌توزی و نفرت‌پراکنی و پرونده‌سازی که سال‌هاست در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی راه افتاده است. چهره‌های چپ باید خویشتن‌داری بیش‌تری از خود نشان بدهند و حتی‌الامکان ‌وارد این فضای مسموم «جنگ همه علیه همه» نشوند.

در غیر این صورت، به‌رغم همه‌ی هزینه‌ها و تمامی فداکاری‌هایی که دهه‌هاست شاهد آن هستیم جریان چپ کماکان به شکل مجموعه‌ای از سکت‌ها و فرقه‌ها خود را نمایان می‌سازد.

لینک مطلب در تریبون زمانه

لینک منبع اصلی: اخبار روز


در همین زمینه