بیش از چهار سال قبل، در میخانهی هتلی در بوئنوس آیرس بحث داغی میان پابلو وِرنا و پدرش درگرفت. از آن زمان تا کنون پابلو پدرش را ندیده است. اما این مشاجره که به قهر و دوری آنها انجامید به مسائل خانوادگی ربط نداشت.
در آن گفتوگوی سه ساعتهی دردناک، خولیو اَلِخاندرو ورنا، پزشک بازنشستهی ارتش، با اکراه بر بدترین سوءظنهای پسرش صحه گذاشت: او در دوران رژیم دیکتاتوری حاکم بر آرژانتین (۱۹۸۳-۱۹۷۶) زندانیان سیاسی را بیهوش میکرد تا آنها را-زنده-از هواپیماهای نظامی به آبهای بسیار سرد اقیانوس اطلس جنوبی پرتاب کنند.
پابلوی ۴۴ ساله میگوید، «زندگیام به قبل و بعد از این مکالمه تقسیم شده است.»
این اعتراف به طور مضاعف تکاندهنده بود-نه تنها چون بر هولناکترین ترسهای پابلو صحه گذاشت بلکه چون مدتهاست که هویت عاملان «پروازهای مرگ» را به شدت مخفی نگه داشتهاند.
صدها درجهدار سابق که در زندان به سر میبرند یا در حال محاکمهاند، لب فروبستهاند و هیچ نگفتهاند. در نتیجه، تنها عدهی بسیار اندکی از عاملان این جنایتها در این باب شهادت دادهاند.
این هفته قرار است که رسیدگی به پروندهی جداگانهی دیگری دربارهی شمار زیادی از افسران سابق «مدرسهی عالی علوم دریاییِ» ]بازداشتگاه بدنام دوران حکومت نظامیان[ پایان یابد و احکام همهی متهمان، از جمله پنج متهم به مشارکت در پروازهای مرگ، صادر شود.
پابلو ورنا: «پدرم هیولا نیست، آدمی معمولی است و خوبیها و بدیهایی دارد-اما مقصر و گناهکار است.»
پابلو مدتی طولانی با خود کلنجار رفت و سرانجام تصمیم گرفت که علیه پدرش شهادت دهد اما با سرخوردگی دریافت که بر اساس قوانین آرژانتین، فرزندان نمیتوانند در دادگاه علیه والدین خود شهادت دهند.
او میگوید، «هیچکس نمیدانست که پدرم در پروازهای مرگ دست داشته، بنابراین من تنها کسی هستم که تا امروز در این مورد شهادت دادهام- اما بر اساس قوانین فعلی شهادت من از نظر قانونی محکمهپسند نیست.»
پابلو و ۲۵ نفر دیگر از بستگان عاملان این جنایتها امیدوارند که این وضعیت اصلاح شود، و به این منظور خواهان تجدیدنظر در قوانین جزایی کشور شدهاند تا فرزندان بتوانند در پروندههای حقوق بشری علیه والدین خود شهادت دهند.
پدر پابلو، که هنوز زنده است و آزادانه در خانهاش در بوئنوس آیرس زندگی میکند، پزشک بیمارستان نظامی «کَمپو دو مایو» بود، یک پایگاه نظامی بزرگ که به کشتارگاه اصلی رژیم دیکتاتوری تبدیل شد.
پابلو میگوید، «پدرم در پروازهای مرگ دست داشت، و با تزریق دارو زندانیان را بیهوش میکرد تا آنها را زنده به اقیانوس بیندازند.» عقیده دارند که نظام دیکتاتوری حدود ۳۰۰۰۰ نفر را به قتل رسانده است، که بسیاری از آنها به این روش کشته شدهاند.
سوءظن پابلو وقتی برانگیخته شد که در مهمانیهای خانوادگی دید پدرش اطلاعات مفصلی دربارهی جنایتهای رژیم دیکتاتوری دارد.
پابلو میگوید، «وقتی از او پرسیدم چطور این همه اطلاعات دارد، از پاسخ دادن طفره رفت و گفت این شایعات را از پرستاران شنیده است، اما سرانجام فهمیدم که دروغ میگوید.»
پابلو میگوید که پدرش به دیگر اعضای خانواده گفته که یک بار به صحنهسازی یک تصادف کمک کرده و به چهار مخالف حکومت دیکتاتوری داروی بیهوشی تزریق کرده است. سپس این چهار نفر را در خودرویی نشانده و به رودخانه انداختهاند.
اما پابلو نمیتوانست با این اطلاعات هولناک کاری بکند.
او احساس میکرد که به تنهایی در مخصمه افتاده تا این که سرانجام چندی پیش با گروهی از دختران افسران سابق آشنا شد که از جنایتهای پدران خود پرده برداشتهاند.
یکی از آنها که سرگرم چک و چانه زدن با مجلس برای تغییر قانون است، لیلیانا فیوریو نام دارد که پدر ۸۴ سالهاش، پائولینو فیوریو، در حصر خانگی ابدی به سر میبرد. لیلیانا میگوید، «هولناک است که این همه قدرت داشتند، حکومت با تمام قوا پشت آنها بود، و حتی امروز هم کارهای خود را توجیه میکنند.»
لیلیانا فیوریو که پدر ۸۴ سالهاش، پائولینو فیوریو، در حصر خانگی ابدی به سر میبرد.
آنالیا کالینِچ، که پدرش ادواردو کالینچ حبس ابد را سپری میکند، یکی از دیگر اعضای این گروه است، گروهی که به «داستانهای نافرمانی» شهرت یافته است. او میگوید، «دادگاه شهادتِ من علیه پدرم را نپذیرفت اما او باز هم محکوم شد چون بازماندگانی بودند که علیه وی شهادت دادند.» او میافزاید، «اما در مورد پدر پابلو، هیچ بازماندهای وجود ندارد و به همین دلیل خیلی مهم است که به پسرش اجازه دهند علیه او شهادت دهد.»
هرچند پابلو احساس میکند که حق دارد که بخواهد علیه پدرش شهادت دهد اما رسیدن به این تصمیم آسان نبود.
او میگوید، «پدرم هیولا نیست، آدمی معمولی است و خوبیها و بدیهایی دارد-اما مقصر و گناهکار است.»
او میپذیرد که فرزندان دیگر عاملان این جنایتها ممکن است نتوانند به خود بقبولانند که پدرانشان را محکوم کنند.
او میگوید، «من کمکم به شناعت جنایتهای پدرم پیبردم و این فوقالعاده دردناک بود. مسیری که از انکار تا پذیرش طی کردم طولانی بود-و این مسیر را آگاهانه نپیمودم. کاملاً میفهمم که چرا دیگر کسانی که در وضعیتی شبیه به من به سر میبرند، نمیخواهند با واقعیت مواجه شوند.»
منبع: آسو
اوکی گونی روزنامهنگار و نویسندهی کتاب اودسای واقعی دربارهی فرار جنایتکاران نازی از اروپا پس از جنگ جهانی دوم است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Uki Goni, ‘Argentina death flights: a son’s fight for the right to testify against his father’, The Guardian, 28 November 2017.
چقدر موضوعات آموزنده و جالبی به ترجمه عرفان ثابتی اخیرا می خونم. دستش درد نکنه. جدا.
روزنامه خوان امیدوار / 24 October 2018