تحصن آرام، مدنی، دموکراتیک و مسالمت آمیز معلمان با مطالبات محدود، در کنار بسیاری اعتراضات تشکلهای کارگری و صنفی این روزها در سکوت همه جریانهای عمده سیاسی در جریان است و برخورد با کنشگران آنها دیری است آغاز شده است. آنها که نه برانداز اند و نه خشن و نه عامل بیگانه. معلمان و کارگران و دانشجویان همین آب و خاک.
۱- جامعه ایران در شرایط دشوار بیسابقهای به سر میبرد. ترجیع بند عالیترین مسئولین نظام تا دولتیها و اصلاحطلب و اپوزیسیون، شرایط بد جامعه و هراس از آیندهای است که برای اجتناب از آن، هر یک به زعم خود معتقد است باید به آنها پناه بُرد. جامعه ایران در شرایطی بیکباره با حاصل انباشت و حل نشدن چند دههای مسائل خود در حوزههای مختلف روبه رو شده که نه تنها هیچ تدارکی برای مواجهه با چنین وضعیتی نیندیشیده بلکه نظامات بوروکراتیک و قوه عاقله تصمیم گیر آن نیز فرسایش و زوال بیسابقهای را تجربه میکنند. همزمانی مسائل زیست محیطی مانند بحران آب، مسائل سیاست بینالملل که با آمدن ترامپ به اوج خود رسیده، گسیختگی اجتماعی و بحرانی شدن بسیاری مسائل اجتماعی، فقدان اعتبار و مشروعیت قوای سیاسی، فقر، فساد، تبعیض و بیکاری فزاینده و رسیدن بسیاری از نهادهای اقتصادی به آستانه ورشکستگی، تنها بخشی از دشواری امروز جامعه ایران را بیان میکند. در چنین شرایطی پژوهش های اجتماعی به ما نشان می دهند که امید به آیندهای بهتر در اکثربت مطلق مردم ایران مرده است.
۲- مجموعهای از اعتراضات با ماهیتهای مختلف، در واکنش به این وضعیت جامعه ایران را فراگرفته است. از مجموعه این اعتراضات نمیتوان و نباید کلیتی واحد ساخت. شرایط پیچیده است. برخورد امنیتی با هرگونه اعتراض توسط نیروهای امنیتی، بر همه اعتراضات و لو با ماهیتهای محافظه، لباس مقاومت میپوشاند و تفکیک «اعتراضات مرتجعانه» جامعه تودهای شده را از «اعتراضات دموکراتیک» بخشهای سازمانیافتهتر جامعه دشوار میکند. با این همه کاوش دقیق محتوای شعارها و مطالبات و همچنین پیوندهای سیاسی نیروهای دامنزننده و هدایتگر آنها و استفاده از عینک نظری جامعهشناسی انتقادی، میتواند به ما در تفکیک انواع اعتراضات یاری کند. اعتراضات محافظهکارانه توده سازمان نیافته ناامید جست و جوگر امنیت که «خودخواهانه» و «منفعتگرایانه» هر آن ممکن است به «پدرِ نجات دهنده»، از جنس کورش باشدیا سردار، پناهنده شود یا اعتراضات دموکراتیک اصناف و اقشار امیدواری که حساب خود را از نیروهای سیاسی واقعا موجود داخلی و خارجی جدا کرده و در مسیر تشکلیابی و مطالبهگری دموکراتیک و عدالتخواهانه، «از خودگذشتگی» و «همبستگی اجتماعی» را در جامعه احیا میکنند تا خود برای خود کاری کنند؟
۳- امیدواری یا ناامیدی یکی از مهمترین وجه ممیزات این دو نوع اعتراضی است که هر دو اکنون در جامعه ما رویت می شود. بازسازی امید به آینده شرط اول فراهم شدن امکان عبور از این وضعیت دشوار و غلبه شکلی از اعتراض بر شکلی دیگر است. بسیاری از روشنفکران، دانشمندان و فعالان سیاسی در ضرورت بازآفرینی امید گفتهاند، درباره آن نوشتهاند و حتی برای تحقق آن گاه سمینارهای امید اجتماعی برگزار کردهاند. اما هیچ یک نتوانسته اند تاکنون امیدی بیافرینند و تغییری ایجاد کنند. جریانات حامل امید همچنان در حاشیه ماندهاند.
۴- چرا جریانات حامل امید در جامعه ایران تاکنون غلبه نیافتهاند؟ اگر بپذیریم که آفرینش امید در جامعه پیوندی با «سیاست» در کلی ترین معنای آن داشته باشد، مهمترین علت را باید در ناتوانی گروههای سیاسی در امیدآفرینی از یکسو، عدم پیوند با گروهها و جریانات حامل امید از سوی دیگر و در نتیجه مواجهه آنها با بحران اعتبار و مشروعیت جست و جو کرد. به خصوص که نیروهای حامل امید، تاکنون شرایط بدل شدن به نیروی مستقل سیاسی را نداشتهاند. نیروهای سیاسی جامعه ایران، اصولگرا، اصلاح طلب و اخیرا برانداز، همگی در شرایط کنونی دارای ویژگیهاییاند که آنها را از امیدآفرینی در اکنون جامعه باز میدارد. همه آنها را در شرایط کنونی میتوان «مرتجعین جامعه ایران» نامید. چه همگی نقطه ارجاعی طلایی در گذشته را آرمان خود میدانند و بازگشت به آن گذشته را طلب میکنند. خواه این گذشته امپراطوری ایران در گذشته دور باشد، جامعه اسلامی صدر اسلام یا دوره طلایی اصلاحات در همین نزدیکی. همه آنها تنها به کسب قدرت سیاسی میاندیشند. نیروهای متعارضی که «کسب قدرت به کمک نیروی جنگ و تحریم»، «حفظ وضع موجود»، «کاهش شیب بد شدن وضعیت» و یا «انتخاب بین بد و بدتر» وجهه همت آنهاست، با وجود همه اختلافاتشان از تخیل وضعیتی بهتر برای جامعه ایران عقیماند. معطوف شدن به ساز و کارهای تصرف قدرت سیاسی، آنها را واقعنگر و عملگرا کرده، در منجلاب واقعیت موجود اسیر نموده و قوه آرمانپردازی آنها را از میان برده است. آنها از تخیل آینده و آفرینش آنچه در گذشته نبوده ناتواناند و امیدی نمیتوانند آفرید.
۵- نیروهای جدیدی اما در متن جامعه در حال رویشاند. آنها که نه در جست و جوی کسب قدرت سیاسیاند، نه به پدرِ نجات بخش اعتقادی دارند و نه بازگشت به هیچ گذشته و ارتجاعی را میخواهند. آنها چیزی را می خواهند که تاکنون نبوده است. میخواهند ناممکن را ممکن کنند. آینده را متفاوت از گذشته بیافرینند. آیندهای رها از سلطه بازار و دولت. معلمان و کارگران و بخشهایی از دانشجویان و سایر اقشاری که در این چند سال، با همه دشواریها، در مسیر بنای تشکلهای مدنی گام برداشتهاند، برای صنف و سندیکا زندان رفتهاند، بر مطالبات صنفی تمرکز کردهاند و پای در وادی حل داوطلبانه مسائل اجتماعی نهادهاند، از آرمان فداکاری و «برای دیگری بودن» اعاده حیثیت کردهاند تا در برابر بازار افسارگسیختهای که «جامعه تودهای جست و جو گر شخصیت اقتدارگرا» و «دولت اقتدارگرای سرکوبگر جامعه» را به همآغوشی میخواند، راه دیگری بگشایند. آنها امید اصلی بازآفرینی همبستگی اجتماعی در جامعه ایراناند. چشم امید را باید از سیاسیون فاسد، پیر و از نفس افتاده داخلی و محافظهکاران هار و جنگطلب خارجی برگرفت و به جامعهای دوخت که تداوم و تخیلش را از جستوجوی بی پایان “زندگی” میگیرد. گفتو گویی اگر هست با آنها باید باشد و آزادی و عدالتی اگر خواستنی است برای آنها و با آنها خواستنی و ممکن است. امیدی اگر باشد اینجا باید آن را جست و جو کرد.
۶- تحصن آرام، مدنی، دموکراتیک و مسالمت آمیز معلمان با مطالبات محدود، در کنار بسیاری اعتراضات تشکلهای کارگری و صنفی این روزها در سکوت همه جریانهای عمده سیاسی در جریان است و برخورد با کنشگران آنها دیری است آغاز شده است. آنها که نه برانداز اند و نه خشن و نه عامل بیگانه. معلمان و کارگران و دانشجویان همین آب و خاک. نیروهای اصلاحطلب، اصولگرا و همه آنها که خود را نگران کلیتی به نام ایران اعلام میکنند حتی سرداران و روحانیونی که به هر دلیل آینده ایران در منظومه فکریشان اهمیتی دارد زین پس باید بدانند که با تداوم وضع موجودشان، آنها نیروی مترقی، جریانساز و مولد آرایش دموکراتیک و مدنی آتی جامعه ایران نیستند. آنها باید به مثابه یک نیروی دنبالهرو و حامی، خود را با نیروهای جدید دموکراتیک تنظیم کرده و از آنان حمایت کنند. در صورت عدم حمایت از آنها و گام برداشتن در مسیر سرکوب سازمانیابی مدنی اقشار مختلف جامعه و مطالبهگری آنها و یا سکوت در برابر این سرکوب است که جامعه ایران در مسیر محتوم اقتدارگرایی امنیتی، بازگشت به ارتجاع و سرانجام آنچه خطر سوریهای شدن میخوانند گام خواهد برداشت. مرگ امید، واسپاری امر جامعه به قدرتهاست و قدرتها ما را نابود خواهند کرد. امید تنها سلاح مقاومت ماست و نماد امید امروز معلمانیاند که تعهد خود به فرزندان ما به آینده ما را از یاد نبردهاند. امید اینجاست. بهتر است همگان تردید نکنیم و به آن بپیوندیم.
منبع: میدان