آنچه در یک هفته اخیر در دادگاه بین المللی لاهه شاهد آن بوده ایم، نمایشی تهوع آور از دورویی و حقارت رژیمی است که رهبرش در داخل هر نوع مذاکره با دشمن (امریکا) را ممنوع میکند اما نمایندگان و وکلای آن در خارج با توسل به عهدنامه مودت میان دولتهای ایران و امریکا در سال ۱۹۵۵ خواهان توقف تحریمهای امریکا میشوند و آنرا ناقض این پیمان تاریخی دوستی و همکاری بین دو کشور میدانند.
در سال ۱۹۵۵ کمی بعد از کودتای امریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت دکتر مصدق که به عمر کوتاه آزادیهای سیاسی نسبی در ایران پایان داد و اختناقی نفس گیر را بر کشور حاکم نمود، نمایندگان دولتهای وقت امریکا و ایران تصمیم گرفتند سرمست از این آرامش گورستانی، عهدنامه مودت امضاء کنند. این نوع مودت و همکاری حتی در مقطع انقلاب ۵۷ نیز ادامه پیدا کرد. زمانیکه دولت کارتر متوجه شد که انقلاب عظیم مردم ایران علیه رژیم سلطنتی بی بازگشت شده است و شانسی برای نجات مهره سوخته اش – محمد رضا پهلوی – وجود ندارد، تصمیم گرفت با اعزام ژنرال هویزر به ایران و مذاکره با نمایندگان خمینی و اطمینان از ماهیت بورژوایی، ارتجاعی و ضدکمونیستی شان، موجبات انتقال قدرت به این نیروی تازه نفس فراهم شود و اطمینان حاصل گردد که ارتش به این توافق احترام میگذارد. ضمن اینکه آنها در وجود اسلام سیاسی خمینی، کمربند سبز زرینی را جستجو کردند که میتوان با تکیه بر آن ممالک اسلامی اطراف اتحاد شوروی و خود جماهیر شوروی را علیه این رقیب جهانی در بطن جنگ سرد شوراند.
اما مدتی نگذشت که این “کمربند سبز اسلامی” شل شد و حامیانش را مایوس نمود. دانشجویان پیرو خط امام از دیوار سفارت امریکا در تهران بالا رفتند و با گروگان گرفتن دیپلماتهای امریکایی به مدت ۴۴۴ روز، موجی از تحریم و انزوای بین المللی را به جان خریدند تا به اصطلاح پرچم مبارزه ضدامپریالیستی را از دست چپ خارج کنند، موجبات حذف جناح “لیبرال” از دولت را فراهم کنند و قدرت سیاسی نوپای خویش را تثبیت نمایند. بدین ترتیب امریکا شد شیطان بزرگ و نمکدان بعد از خوردن نمک توسط رژیم خمینی شکسته شد. سناریویی که بعدا در مورد القاعده، طالبان، داعش و … نیز تکرار شد، یعنی نیروهای ارتجاعی اسلامی که توسط امریکا و متحدینش در راستای منافع امپریالیستی تجهیز و پروار شده بودند، کمی بعد همین نیروها به تخاصم با امریکا و متحدینش پرداختند.
در تمام این ۳۹ سال البته سران رژیم اسلامی بارها مجبور شدند مذاکرات و معاملاتی را با سردمدار “استکبار جهانی” و انجام دهند. بویژه در دوران جنگ ارتجاعی و خانمانسوز هشت ساله ایران و عراق. در جریان آن جنگ که براحتی میتوانست با فتح خرمشهر پایان گیرد و عراق طبق معاهده الجزایر به پشت مرزهای توافق شده برگردد به دلیل اصرار خمینی برای سرنگونی رژیم عراق و برپا کردن دومین حکومت اسلامی شیعی در منطقه و شعارهای مالیخولیایی نظیر: “راه قدس از کربلا میگذرد”!! و یا ” جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم”!! هشت سال تمام طول کشید تا در پی شکستهای جنگی رژیم در سال ۶۷ خمینی ناگزیر از نوشیدن جام زهر آتش بس شود. در دوران جنگ بارها این رژیم نه تنها از امریکا بلکه از اسرائیل نیز اسلحه و قطعات یدکی نظامی خریداری کرد که رسوایی ایران کنترا مهمترین ان بوده است. رژیم ایران در حالیکه از یکطرف ادعای دوستی با حکومت ساندینیستی نیکاراگوئه را داشت و آنها را متحد خود در مبارزه با “امپریالیسم امریکا” می دید در یک معامله مخفی با نمایندگان اعزامی امریکا – مک فارلین و سرهنگ الیور نورث – قبول کرد که در ازای دریافت کمکهای نظامی، پول حاصله را به ضدانقلابیون کنترا بدهد که به کمک امریکا مشغول جنگ با ساندنیستها برای ساقط کردن حکومت آنها بودند. هاشمی داماد منتظری که این رسوایی را فاش کرده بود اعدام می شود و سرهنگ الیور نورث نیز بعد از مدتی خودکشی میکند و دولت ریگان به خاطر این معامله مخفیانه مورد حمله رقبای دمکرات خود قرار میگیرد.
بنابراین وقتی خامنه ای در سخنرانی اخیر خود اعلام میکند که امام راحل مذاکره و توافق با امریکا را ممنوع کرده است، خود بهتر میداند که آشکارا دروغ میگوید. خمینی بارها گفته بود که مصلحت حفظ نظام بالاترین مصلحت هاست حتی اگر مجبور به تعطیل کردن برخی از اصول دین شویم!! اما اگر خمینی این “شهامت” را داشت که مثلا پذیرش اجباری قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل برای برقراری آتش بس میان عراق و ایران را نوشیدن جام زهر توصیف کند ، جانشین او این جربزه را ندارد و با وقاحت تمام پذیرش برجام را نرمش یا بصیرت قهرمانانه معرفی میکند.
اکنون که با خروج امریکا از برجام و بازگشت تحریمهای کمرشکن اقتصادی امریکا علیه ایران، موقعیت رژیم بیش از هر زمان متزلزل تر شده است و بحران اقتصادی هم به واسطه این تحریمها و هم به واسطه عملکرد ویرانگرانه باندهای حاکم بر جمهوری اسلامی تمام کشور را فرا گرفته است و صدای جنبش نان و آزادی کارگران و مردم ستمدیده از کران تا کران ایران شنیده می شود، سران رژیم را واداشته که سیاست مزورانه ای را در پیش بگیرند. از یکطرف خامنه ای به دفعات از لزوم مقاومت در برابر دشمن و شیطان بزرگ حرف میزند و هر نوع سخن گفتن از برجام دو و سه را خیانت میداند و در داخل کشور برای آرام کردن مردم به پا خاسته سعی میکند با کمرنگ کردن اثر تحریمهای اقتصادی امریکا که در ماه آبان شدت هم پیدا خواهد کرد و شکستن همه کاسه و کوزه های بحران اقتصادی اخیر بر سر دولت روحانی، این توهم را ایجاد کند که با دراز کردن دو سه وزیر اقتصادی این دولت و پاره ای اقدامات نمایشی دیگر میتواند این دوره بحرانی را پشت سر گذارد و کشور را با رهبری مدبرانه اش از این گردنه خطرناک عبور دهد. و یا روحانی که در مجلس اصلا منکر وجود بحران می شود و ضمن روبراه دانستن اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور، آمارهای عجیب و غریب درباره دستاوردهای اقتصادی دولت خود ارائه میکند. اما همزمان هر دو باند رژیم در شورای عالی امنیت توافق میکنند که با اعزام نمایندگان و استخدام وکلای مبرز خارجی به دادگاه لاهه بروند و علیه شیطان بزرگ برای نقض عهد نامه مودت، دوستی و همکاری میان ایران و امریکا مصوب ۱۹۵۵ شکایت برند. اگر امریکا دشمن است و مذاکره با آن حرام و اگر عهدنامه های رژیم پهلوی حقانیت قانونی ندارند و با انقلاب ایران از آن به طور کامل سلب مشروعیت شده است آنگاه چگونه است که در یک نمایش حقیرانه، دورویانه و مضحک، از همین دشمن چهل ساله، مروت و مودت طلب میکند.
نمایندگان فارسی زبان و وکلای انگلیسی زبان رژیم اسلامی در یک هفته اخیر سعی کردند چنان وضعیت تیره و تاری از اقتصاد بحران زده ایران و مردمان فلاکت زده آن تصویر کنند که میتوانست اشک هر قاضی بیرحمی را هم درآورد. آنان با صراحت گفتند که در صورت شروع دور دوم تحریمها در آبان ماه ، “زمان برای جمهوری اسلامی به انتها خواهد رسید”!! این سخنان البته حقایقی را بیان میکنند. ما همچنانکه بارها قبلا گفته ایم جدال امپریالیسم امریکا و متحدانش با جمهوری اسلامی و متحدانش، چند دهه است که جز جنگ، ویرانی و آواره گی و فقر و فلاکت ببار نیاورده است. این جدال ارتجاعی ربطی به منافع واقعی مردمان ایران و منطقه ندارد و صدای سوم باید مرز روشن و قاطعی علیه هر دو جبهه داشته باشد. ما همچنین بارها خاطر نشان کرده ایم که با هر نوع سناریوی جنگی و تحریم اقتصادی مخالفیم. درست است که فقر و فلاکت اکثریت کارگر و زحمتکش ایران عمدتا ناشی از سیاستهای مخرب و غارتگرانه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است، اما تحریمهای اقتصادی کمرشکن امریکا و متحدینش میتواند ابعاد این بحران و فلاکت را غیرقابل مهار کند و کارد را تماما به استخوان مردمان برساند. عوامل و سران رژیم از قبل تحریمها گرسنه و بی خانمان نخواهند شد این اکثریت اردوی کار و رنج و کودکان آنها هستند که باید بار این مصیبت سنگین را بدوش کشند. بنابراین روضه ای که نمایندگان رژیم درباره رنج و حرمان مردمان ایران خوانده اند معنایی جز … به هیکل خامنه ای ندارد که با صراحت در داخل کشور گفت: این تحریمها اثر چندانی ندارد و مشکلات موجود ناشی از عملکرد اقتصادی خود ماست و از سویی دیگر نمایندگان خود را زبونانه به لاهه میفرستد که برای فلاکت مردمان ایران در نتیجه آغاز تحریمهای امریکا مرثیه بخوانند. این نکته از دید نمایندگان دولت امریکا نیز پوشیده نماند و آنان با تکیه بر سخنان اخیر خامنه ای تاکید کردند که بحران اقتصادی ایران ربطی به تحریمها ندارد. در پاسخ، نمایندگان اعزامی رژیم به دادگاه لاهه راهی جز این نداشتند که سخنان اخیر خامنه ای را صرفا برای تقویت روحیه مردم ایران و حفظ امید در آنها بدانند یعنی اینکه این سخنان “گوهر بار” را جدی نگیرید و وضع ایران و رژیم خرابتر از آن است که تصور میکنید!!
بدین سان رژیمهای استبدادی و غارتگر و جنایتکار که هیچ اتکایی بر اکثریت مردم کشور خویش ندارند و نمیتوانند رضایت آنها را برای ریاضت کشی در این دوره بحرانی جلب کنند، ناگزیرند از یکطرف در داخل رجز بخوانند و بگویند مردم به جان امده برای واژگونی این رژیم، هیچ “غلطی” نمیتوانند بکنند و سرکوب را بی رحمانه ادامه دهند و از سویی دیگر مجبورند بر خلاف شعارهای ضداستکباری و دشمن شکن خویش، در اوج دورویی و زبونی به عهدنامه ای متوسل شوند که سخن از مودت با امریکا میکند. رژیمهایی از این دست برای تداوم حاکمیت ضدمردمی شان ناگزیرند در معاملات عیان و پنهان، چوب حراج بر منافع ملی کشور بزنند و تن به هر توافقنامه ای بدهند. این چنین است که رژیم ایران در اوج انزوا – هم در داخل و هم در خارج – مجبور می شود از حقوق کشور ایران بگذرد و در کنوانسیون خزر تن به حقارت دهد و یا جرئت نداشته باشد که حتی از افغانستان جنگ زده خواستار دادن خق آبه هیرمند – مورد توافق در دوره رژم پهلوی – شود تا مانع از خشک شدن دریاچه هامون و خالی شدن مناطق اطراف آن از سکنه گردد و یا به عراق در مورد تالاب های میان دو کشور حرفی بزند. وقتی رژیمی اینچنین خود را به گرداب می اندازد از ترس اینکه همسایگان برای او مزاحمتی فراهم نکنند تن به هر ذلتی میدهد و مجبور خواهد بود برای حفظ نظامُ، برجام که سهل است پای عهدنامه ترکمنچای فتحعلی شاه قاجار هم برود.
باید تاکید مجدد نمود که نه مخاصمه رژیم ایران با امریکا و نه استغاثه آن از امریکا ربطی به منافع اکثریت مردمان ایران ندارد. این رژیم تنها به حفظ نظام جهنمی اش می اندیشد. از اینروست که در داخل کشور نفس کش طلب میکند اما در خارج ، مودت و مروت را گدایی میکند. هر روز ادامه این رژیم جنایتکار و غارتگر، سالها کشور ما را به عقب خواهد برد. این رژیم باید برود! این پیام خیزش دی بود که اکنون نیز طنین آن در هر فرصتی در جای جای ایران شنیده می شود.
۲۹ اگوست ۲۰۱٨
منبع: اخبار روز
با تشکر از مقاله خوب شما!
یک نکته حائز اهمیت است. در کودتا علیه دکتر مصدق، آمریکا بیم آن داشت که پایگاهی دیگر (ایران) را به جبهه کمونیستها ببازد! بنابراین با همکاری دو آیتالله مرتجع و لات و لوتهای اطرافیانشان، محمد رضا پهلوی را بر کرسی پادشاهی نشاندند. اما از سال 50 شمسی آمریکاییها متوجه شدند که اگر ایران به یک کشور صنعتی تبدیل شود برای همیشه از چنگال چند ابرقدرت خارجی نجات خواهد یافت و مستقل خواهد شد (و این اتفاق دومینو وار امکان دارد برای کشورهای عربی هم اتفاق بیافتد!).
لذا فشار بسیار زیادی به شاه آوردند تا دست به اصلاحات و آزادی بزند، تا بلکه کشور به آشوب و نابسامانی درافتد و موفق هم شدند. بنابراین شاه مهره سوخته بود، اما نه از این حیث که خطر سرنگونی، شاه را مهره سوخته کرده بود، بلکه از آن جهت که عملکرد شاه ایران را به سمتی میبرد که از کنترل آنها خارج شود، بنابراین باید بفکر مهره دیگری میبودند که این اتفاق را بتاخیر بیاندازد!
بهترین بدیل (مهره) نیروهای متحجر اسلامیستی بودند که هم ضد کمونیستی بودند و هم از کشورداری فقط چهار دستورالعمل 1400 سال قبل اعراب بادیه نشین را از کتابهای پوسیده هزارساله فراگرفته بودند.
صدیق / 01 September 2018
بنابراین آمریکا در آتشدان خمینی دمید تا اینکه به هدفش که دوری از شوروی و عقبنگهداشتن ایران بود رسید. چند سال بعد که دیگر شوروی، روسیه شده بود، در دوران پوتین اسلامیستهای خودش را که سالها بروی آنها سرمایه گزاری شده بود، به عرصه نبرد با اسلامیستهای طرفدار سرمایهداری فرستاد، که این پاتک اسلامی در نوع خود قابل توجه است!
یکی از اشتباهات بسیار رایج و تا حدودی ابتداییِ مقالات ضد پادشاهیِ پهلویها این است که بدلیل ظلمهای دوره پهلوی، کمی مسائل سیاه و سفید دیده میشوند. در حالیکه محمدرضا شاه شاید تنها کسی باشد که بیشترین ضربه را از آمریکا وغرب خورده است! پدرش رضا شاه را در تبعید از دست داد، خود نیز در تبعید از دنیا رفت. اما اطرافیان آنها که بوی غرق شدن کشتی به مشامشان رسیده بود، همچون موشهای فاضلاب کشتیها پیش از دیگران از کشور فرار کردند، چون به خیانتهای خود آگاه بودند، و امروز همانها ادعای پاکی و درستی میکنند، و امیدوارند تا بار دیگر به قدرت برسند و فساد خود را بگسترانند. آنها آیتالله علم الهدیهای دوران خود بودند!
پس اگر ضد سلطنت هستیم بدانیم با چه کسانی سر ناسازگاری داریم، و بجای زدن ضربه به سپر آنها (شاه)، مسئلهای که آنها از خدا میطلبند، آنها را افشاء کنیم، جنایتهایشان را بازگو نماییم و اجازه ندهیم آن مزدوران که به کشور، مردم و حتی ولی نعمتشان خیانت کردند، امروز در پشت فرد دیگری پنهان شوند و عَلَم سلطنت طلبی را هوا کنند و با دستها و چهرههایی خون آلود در پشت ماسکهای خود پنهان شوند. آنها را باید به مردم شناساند و در موردشان نوشت.
صدیق / 01 September 2018