آنها گمان میکنند که با سر به نیست کردن پیکر عزیزان ما و آثار و نشانه گذاری های ما، میتوانند ما خانوادهها و هزاران شاهد و مدعی دیگر بر این جنایت ها را هم از بین ببرند و زیر خروارها خاک مدفون کنند و صدایی از ما بلند نشود و دیدیم که اینگونه نشد و ما صدای شان شدیم و فریاد دادخواهی ما گوش جهان را هم پر کرد و هر کدام از مادران و خانوادهها که به خاک افتادند، بذرشان شکفت و تا زمانی که آمران و عاملان این جنایت ها را به پای میز محاکمه نکشانیم و این روند آزادی کشی و بیعدالتی را پایان ندهیم، آرام نخواهیم گرفت….
روز شنبه، ۳۰ تیرماه ۱۳۹۷، خبری هولناک از خانوادههای اعدام شدگان اهوازی دریافت کردم که تن ام را لرزاند و مرا به اهواز و تهران و مشهد و رشت و تبریز و دیگر شهرهای ایران و زندان و اعدام و بیخبری و گورهای بی نام و نشان خاوران و بهشت آباد و بهشت رضا و بهشت زهرا و زخم های بی شمار آوار شده بر تن زخمی ما خانوادهها کشاند.
اینکه ماموران حکومتی، چگونه توانستند شبانه به گورهای فردی و گروهی اعدام شدگان دهه ی شصت در اهواز حمله کرده و آن جا را با بیل و کلنگ و بولدوزر تخریب کنند و رویش خاک تازه بریزند، بدون اینکه به حال و احوال خانوادهها توجه کنند که با این بیعدالتی، زخم شان تازه شده و آتشی دوباره بر جان و تن شان شعله ور خواهد شد.
خودم را در کنار خانوادههای کشته شدگان اهوازی حس کردم، چه آنهایی که از ابتدای دهه شصت به صورت فردی اعدام شده و سنگی بر مزار عزیزشان داشتند، چه آنهایی که در اعدام های گروهی سال ۶۷ اعدام شده و در گورهای جمعی بی نام و نشان دفن شده بودند و خشم ام دو چندان شد.
از دیوانگی این جنایت کاران نیز در شگفت شدم که آخر چرا در چنین شرایط حساسی که حکومت شان رو به فروپاشی است، با ما خانوادهها این چنین می کنند؟ آنها گمان نمیکنند که در این زمان که شرایط شان به شدت بحرانی است، تازه کردن زخم های خانوادهها به نفع شان نیست! آن هم درست در روزهایی که درب های زندان ها را بر روی زندانیان و خانوادهها بستند و ملاقات ها قطع شد و همگی ما در بیخبری مطلق از عزیزان مان، و زندانیان بیخبر از وضعیت شان و ما خانوادهها بسر می بردیم و چه روزهای تلخی را پشت سر گذاشتیم و پس از چند ماه بیخبری وحشتناک، با ساک هایی کوچک به ما خبر دادند که اعدام شان کردهاند و هنوز هم هیچ اطلاعات دقیقی از چرایی و چگونگی این قتل های دولتی نداریم.
اینکه چگونه توانستند عزیزان ما و ما را به همراه آنها از ابتدای دهه ی خونین شصت، بارها شکنجه کنند و بکشند. چه آنهایی را که در گورهای فردی و چه آنهایی که در گورهای جمعی، بر تلی از خاک به زمین انداختند! حتی دقیق نمیدانیم که واقعاً آنها را کشته اند یا نه؟! تا زمانی که حقیقت بر ما روشن و اثبات نشود که بر آن جان های عاشق چه کرده اند!
اینکه چگونه میتوانیم جلوی ادامه این بیعدالتیها را بگیریم و دیگر بار نگذاریم که استخوانهای آنها را سلاخی کرده و در زیر جاده های خشک آسفالت، سر به نیست کنند. آن جاده ای که قرار است بر تار و پود عزیزان ما کشیده شود، جاده نیست، راهی خونین است که رد شدن از آن هر روز ما و تمامی مردم اهواز را با جدالی سخت روبرو میکند که پایانی بر آن نیست.
آنها باید جاده شان را از سمتی دیگر بر خاک بکشند و تن خانوادهها را بیش از این نلرزانند که تحمل و صبوری خانوادهها نیز حد و اندازهای دارد.
عزیزانم، بدانید که من و بسیاری دیگر از خانوادهها و تمامی آنهایی که برای پایان دادن به این بیدادگری ها مبارزه و تلاش می کنیم، لحظه به لحظه همراه شما هستیم و چه خوب است که دوباره آنجا را نشانه گذاری کنید. هرچند که استخوانهای عزیزان ما را از بین برده باشند، مهم این است که اجازه ندهیم که آثار آن جان های شیفته ای که زندگی و همه چیزشان را بر سر آرمان انسانی شان گذاشتند، دوباره زیر خروارها خاک و سیمان و قیر و عبور عابران و ماشینها مدفون شده و لگدمال تاریخ شود.
مشابهت تخریب شبانه گورستان اعدام شدگان در اهواز و نصب آن تابلوی زرد رنگ شهرداری در آن حوالی که نوشته اند « احداث بلوار حد فاصل مهدیس تا فاز ۵ پادادشهر و پارک ۲۱ هکتاری»، مرا به یاد سال ۱۳۸۷ و تخریب خاوران و آن تابلوی زرد رنگ بهشت زهرا، نصب شده در خاوران انداخت که بر روی آن نوشته بودند « طرح توسعه و ساماندهی گورستان های اقلیتهای مذهبی» و اینکه چگونه مخفیانه و شبانه، با بولدوزر به جان عزیزان ما در خاوران افتادند و خاک شان را بی رحمانه شخم زده و زیر و رو کردند و درختهایی کم جان کاشتند و موها و استخوانهایی از عزیزان ما، از زیر خاک نمایان شده بود و دل ما را پاره پاره کرد. (تصاویر زیر)
ولی ما خانوادهها با اعتراض و شکایت گروهی، اجازه ندادیم که خاوران را از ما بگیرند. پس از آن نیز بر هر تک درخت نحیفی که آنجا کاشته بودند، گلی آویزان کردیم، خاک شان را جارو زدیم و دوباره و دوباره نشانههایی گذاشتیم و می گذاریم. آنها نیز دوباره نشانهها و گلهای ما را نابود کرده و زیر پا له کردند و می کنند، ولی ما باز هم رفتیم و میرویم و آنقدر ایستادگی میکنیم تا خاوران را حفظ کنیم.
هرچند ممکن است، پیکر عزیزان ما را از آنجا برده باشند، ولی نشان شان، یادشان و عِطر عاشقی شان آنجا هست و مهم است که عِطر گلهای تازه با عِطر وجود آنها بیامیزد و بوته های خشک را بیاراییم و آن خاک خشک را آب یاری کنیم و بذر شقایق و لاله و گلهای رنگارنگ بر آنجا بیافشانیم و نشان دهیم که ما هستیم و اجازه نمیدهیم که نام و یاد عزیزان ما را در زیر خروارها خاک و سیمان مدفون کنند.
آنها گمان میکنند که با سر به نیست کردن پیکر عزیزان ما و آثار و نشانه گذاری های ما، میتوانند ما خانوادهها و هزاران شاهد و مدعی دیگر بر این جنایت ها را هم از بین ببرند و زیر خروارها خاک مدفون کنند و صدایی از ما بلند نشود و دیدیم که اینگونه نشد و ما صدای شان شدیم و فریاد دادخواهی ما گوش جهان را هم پر کرد و هر کدام از مادران و خانوادهها که به خاک افتادند، بذرشان شکفت و تا زمانی که آمران و عاملان این جنایت ها را به پای میز محاکمه نکشانیم و این روند آزادی کشی و بیعدالتی را پایان ندهیم، آرام نخواهیم گرفت.
بی تردید، هر چه بیشتر ما را بگیرند و شکنجه کنند و بکشند و تبعیدمان کرده و آزارمان دهند، مسئولیت شان برای پاسخگویی جنایت هایی که انجام داده و میدهند، سنگینتر خواهد شد و دیری نخواهد پایید که آن روز را شاهد باشیم.
سربلند و پایدار باشیم
۴ مرداد ۱۳۹۷ / ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۸
منصوره بهکیش
منبع: صدای مردم