۱۹ تیر ۱۳۹۶، پارسآباد
پس از چند هفته جستوجو، پیکر بیجان آتنا اصلانی، در پارکینگ یک مغازه رنگرزی پیدا شد. آتنا دخترکی هفت ساله بود که گاه به پدرش که در کنار خیابانی از دستفروشی گذران زندگی میکند، کمک میکرد. او برای نوشیدن آب و استفاده از دستشویی، به مغازهای در نزدیکی محل کسب پدرش می رفت. صاحب مغازه که از مدتها پیش در کمین آتنا نشسته بود، او را به دام انداخت، به او تجاوز کرد، و موجب مرگ او شد.
تراژدی مرگ آتنا، حادثهای تصادفی و استثنایی نیست. آزار و اذیت کودکان ابعاد بسیار گسترده و پیچیدهای دارند. آمارهای رسمی در سال ۱۳۹۵ حکایت از ۲۷۰۰۰ مورد آزار و اذیت کودکان به مراکز حضوری و تلفنی اورژانس اجتماعی دارند [1]. دو درصد این آمار در چارچوب آزارهای جنسی دستهبندی میشوند. آمار جرمهایی که به دلایل فرهنگی، همبستگی خانوادگی، آبروداری… پنهان نگه داشته میشوند، مشخص نیست. ولی همین آمار رسمی، به رغم فقدان جامعیت، بیانگر وجود مسئلهای به شدت تکان دهنده در عمق جامعه و تهدیدی جدی برای سلامت و زندگی کودکان به شمار میآید.
لعن و نفرین، انتقام گیری و حتی اعدام مجرمان، در مقابله با این گونه مسائل عمیق و پیچیده اجتماعی، دردی را دوا نمیکنند. برای محافظت از کودکان بایستی مهر سکوت فرهنگی و توهم “آبروداری” را به پرسش کشید و پهنه عمومی را فعال کرد. باید مسئولانه در همه سطوح به کار مطالعاتی و پژوهشی در زمینههای روانشناسی اجتماعی، تربیتی، فرهنگی پرداخت.
به موازات فعالیت پژوهشی، باید راهکارهایی آگاهگرانه، آموزشی و کنترل کننده در همه پهنههای اجتماعی به ویژه خانواده، مدرسه، موسسهها و نهادهای دولتی و غیردولتی مربوط به امور کودکان و نوجوانان و مراکز مشاوره را به کار بست.
همچنین باید بپذیریم که این مشکل تنها مختص جامعه ویژهای نیست و جوامع مختلف میتوانند از هم و تجربیات یکدیگر در برخورد با این مشکل بیاموزند.
مضمون این نوشته تأکیدی است برای ضرورت فعالیت آگاهگرانه و پژوهشی در این عرصه و گشادهرو بودن نسبت به آموختن از تجربیات جهانیان.
سواستفاده از عدم توازن قدرت
آتنا هفت ساله بود و همچون همه کودکان ظریف و شکننده. او جانش را نه در پی سانحه یا در اثر دچار شدن به بیماری درمان ناپذیر، یا در جریان جنگ یا زلزله و مانند اینها، بلکه در محیطی ظاهرا امن و آشنا از دست داد، در یک رابطه نابرابر انسانی، در رابطه نابرابری که کودکان به دلیل کوچک بودن اندام و ناتوانیهای جسمی و معصومیتشان در برابر بزرگسالان در آن قرار میگیرند. کودکان برای دفاع از خود، سلاحی جز غرولند، گریه و زاری، قهر و لجبازی ندارند. محبوس کردن یک کودک هفت ساله و خفه کردن صدای او، برای بزرگسالانی که قصد آزار و تخریب کودکان را دارند، کار دشواری نیست. قاتل آتنا چنین کرد.
کودکآزاری پدیدهای عمومی و متعلق به همه جوامع انسانی است. ریشه این پدیده در پیوند با قدرتهای نابرابر جسمی، اجتماعی، فرهنگی، اختلالهای روحی و روانی، ضعف آموزشی و… است. ایجاد تعادل در رابطه قدرتهای نابرابر، کار دشواری است. از سویی وابسته به فعالیت متعهدانه شهروندی و جامعه مدنی، و از سوی دیگر مستلزم حمایتهای دولتی است. همه ارگانها و نهادهای دولتی و اجتماعی برای مقابله با کودک آزاری مسئولیت دارند: خانواده و مدرسه، مراکز مشاوره، نظام آموزشی، حقوق جزایی معطوف به حمایت از کودکان، سیستم سلامتی و بهداشتی، پهنه عمومی و رسانهها و ….
آزار و قتل آتنا یک حادثهای استثنایی نیست، زنگ خطر است. زنگ خطر جدی علیه امنیت و سلامت کودکان و نوجوانان در جامعه. این زنگ خطر را باید جدی گرفت.
نقش موقعیت اقتصادی– اجتماعی
خانواده آتنا به لحاظ اجتماعی−اقتصادی در وضعیت ساده تنگدستانهای قرار دارد. پدر آتنا در کنار خیابان دستفروشی میکند. مغازهای ندارد که دستکم مجهز به دستشویی باشد. استخدام همکار یا شاگردی که بخشی از کار را برعهده بگیرد و در نبودنش از بساط دستفروشی مراقبت کند، برای یک دستفروش، ممکن نیست. دستفروش شهر کوچک پارسآباد گهگاه از همکاری دختر هفت ساله خود بهره میگرفت. آنگاه که دخترک خردسال تشنه میشد یا به دستشویی نیاز داشت، ناچار بود که به مغازههای پیرامونی رجوع کند. شکی نیست که باید مودب و مهربان باشد، خواهش کند که دستشوییشان را لحظهای در اختیارش بگذارند، یا لیوانی آب به او بدهند و بارها از بزرگواریشان سپاسگزاری کند. دخترک در سلسله مراتب قدرت اجتماعی نیز در جایگاه ضعیفتری قرار داشت.
جایگاه ضعیف کودکان در فرهنگ مبتنی بر سلسله مراتب سنی و قدرتمداری بزرگترها
هنوز و کمابیش در بخشی از اجتماعات انسانی، بقایای فرهنگهای خویشاوندی مبتنی بر تبعیت و احترام بر پایه سلسله مراتب سنی وجود دارد. به کودکان از آغاز تولد میآموزند که در برابر بزرگسالان مطیع و خوشبرخورد باشند، وقتی آنها را در آغوش میگیرند، میبوسند و لپشان را نیشگون میگیرند، اعتراض نکنند، جیغ نزنند، گریه نکنند. وقتی بزرگتر شدند، باید به بزرگترها سلام کنند، همه دوستان و آشنایان را خاله و عمو خطاب کنند، روی پای آنها بنشینند، و وقتی بغلشان میکنند، اعتراض نکنند. بچههایی که این آموزشها را یاد میگیرند و انجام میدهند، تشویق میشوند، جایزه میگیرند و آغوش همه خویشان و دوستان بر رویشان گشوده است. در غیراین صورت، بداخلاق و عنق و بهانهگیر لقب میگیرند و از لطف بزرگترها محروم میشوند. کودکی که جرئت کند، عمو و پدربزرگش را دوست نداشته باشد، بی ادب و گستاخ است. دراین فرهنگها به کودکان، حساسیت به احساسهای بد و نامطبوع در برابر خویشان و آشنایان، مقاومت در برابر انجام کارهایی که برای بسیاری از کودکان نامطبوع است، اعتماد به نفس برای اینکه در چنین وضعیتهایی حق دارند، “نه” بگویند و امتناع کنند، آموخته نمیشود. شاید آتنا، آن مرد را که به او اجازه میداد از دستشویی مغازهاش استفاده کند، “عمو” مینامید و آنگاه که به دام او افتاد، هنوز نمیدانست که “آن اتفاق دردناک” در انتظارش نشسته است. “آن اتفاق دردناک” همواره در رابطه قدرتهای نابرابر، وابستگی و چه بسا در فضای معصومانه اعتماد، رخ میدهد.
ناامنی رفت و آمد کودکان در شهر و مکانهای عمومی
کودکان در پهنه شهر و اماکن عمومی نیز در موقعیت نابرابری نسبت به بزرگسالان قرار دارند. جثهشان کوچک است و در رفت و آمد و ازدحام شهری، به سختی دیده میشوند، بیشتر تنه میخورند و زیر دست و پا گم میشوند و آسیب میبینند. کودکان به دلیل موقعیت سنیشان، حس و سنجش متفاوتی از زمان و سرعت دارند. سرعت وسایل نقلیه و فاصله آنها را به گونه دیگری تخمین میزنند. به همین دلیل بیشتر به میان خیابان یا رویروی وسایل نقلیه میدوند و میزان سوانح خیابانی برای آنها به مراتب بیشتر از بزرگسالان است. کودکان در جهت یابی و پیدا کردن خیابانها و نشانیها نیزبه گونه دیگری عمل میکنند، رفتارشان متفاوت است. گاه مدتها شیفته ویترین مغازهای یا تابلویی رنگارنگ میشوند و حرکات آدمها توجهشان را جلب میکنند. کودکان بیشتر در معرض گم شدن، وسوسه شدن و اعتماد کردن به بیگانگان قرار دارند. آنها به ویژه در شهر و در اماکن پررفت وآمد، نیازمند آموزش و همراهی بزرگسالانند. آتنا کودک بود و هفت سال بیشتر نداشت. “آن اتفاق دردناک” در فاصله میان خانه و بساط دستفروشی پدرش رخ داد، فاصلهای که آتنا همواره به تنهایی طی میکرد. روز فاجعه، هنگامی که دستفروشی را ترک کرد، حتی پدر متوجه غیبت او نشد.
هیچکدام از عواملی که زمینهساز قتل آتنا شدهاند، ویژه و استثنائی نیستند. همه جزئیات در ابعاد وحشتآوری عمومی و عادی به نظر میرسند و از تهدیدی جدی علیه امنیت، سلامت و جان کودکان حکایت میکنند، تهدیدی فراتر از نمونههایی همچون “ستایش” و “آتنا” که رسانهای شدهاند.
درباره تبهکار. برخی نکات مشترک درباره کودکآزاران
در اغلب رسانهها جملههایی مشابه درباره قاتل آتنا نگاشته شده است: مردی متأهل، بچهدار و آرام، که توجه کسی را جلب نمیکرد… آتنا و پدرش را میشناخت…
در بیشتر جزوهها و کتابهای راهنما برای مقابله با کودکآزاری، به تیپشناسی تبهکاران نیز پرداخته میشود. در یکی از این نوشتهها (به زبان آلمانی) چنین میخوانیم:
«متاسفانه هیچگونه شناسه ویژهای برای تبهکارانی که تمایل به آزار و اذیت کودکان دارند، وجود ندارد. آنها به اقشار اجتماعی مختلفی تعلق دارند، رفتارشان جلب توجه نمیکند. برخی متأهل، برخی مجردند و برخی با دوست دختر/ پسرشان زندگی میکنند. اغلب آنها کاملا منطبق با هنجارهای رفتاری غالب در جامعه مدنی رفتار میکنند. از جمعبندی مشاهدات پژوهشی میتوان به این نتیجه رسید که ۵ تا ۲۵ درصد مجرمان کاملا با کودک بیگانهاند . سی درصد مجرمان در روابط خویشاوندی و ۴۵ در صد در روابط دوستی و آشنایی عمل میکنند. یعنی اغلب مجرمان، قربانی خود را در متن روابط دوستی، همسایگی یا خویشاوندی میشناسند. آزار جنسی کودکان کاملا بیگانه، درصد کوچکی را شامل میشود.» [2]
خطوط کلی استراتژی تبهکاران متمایل به آزار کودکان از این قرار است:
· جلب اعتماد کودک، از طریق محبت کردن ویژه، هدیه دادن، و تشویق و ستایش پرشور از کودک؛
· ایجاد رابطه اعتماد آمیز با کودک و تشویق او برای حفظ اسرار و در صورت مقاومت کودک با توسل به تهدید و اعمال فشار؛
· منزوی کردن کودک از طریق اختلال و تخریب روابط کودک با والدین، دوستان نزدیک، و افراد مورد اعتماد او؛
· زیر نفوذ قراردادن کودک و بدبین کردن او نسبت به روابط اصلیش؛ و
· بی ضرر نشان دادن بهرهکشی و سواستفاده از کودک.
اغلب مجرمان، قربانی خود را در روابط خانوادگی، دوستی و آشنایی انتخاب میکنند. مدتها کودک مورد نظرشان را زیرنظر میگیرند. به علاقهها، ترسها، نگرانیها، و کنجکاویهای او پی میبرند. سپس بر مبنای این آگاهی، کودک را زیر نفوذ خود میگیرند، بهرهجویی میکنند و با ارعاب و تهدید، او را به سکوت وامیدارند. [3]
تبهکاران به ویژه در شناسایی کودکان آسیبدیده، حساس، کنجکاو و ماجراجو تبحر دارند. در چارچوب پژوهشهای انجام شده در زمینه کودکآزاری، این گفته ثبتشده از یک تبهکار تأملبرانگیز است:
« فورا متوجه میشوی؛ وقتی یکی با تو سرصحبت را باز میکند، یا تو سر صحبت را با او باز میکنی و او به حرف تو توجه میکند. تو در چنین لحظهای، میتوانی بگویی، با او احتمالا میتوانی کاری بکنی.» [4]
درباره قربانی. برخی نکات مشترک درباره کودکان قربانی
کودکانی که در خانواده مورد کم توجهی، بیاحترامی و بی مهری قرار میگیرند، مدام تنبیه میشوند، از والدین و بزرگترها وحشت دارند، بیشتر در معرض خطر “شکار شدن” قرار دارند. این کودکان نیاز وافری به احترام و محبت دارند. آنان از کسانی که به آنها توجه میکنند، به آنها گوش میدهند و تشویقشان میکنند، خوششان میآید. در گزارشی از زبان یک تبهکار آمده است: «آنها همه جور هدیهای دریافت میکنند، پرهیجانترین چیزها، گرانترین لباسها. اما در واقعیت، فقط عروسکهایی نمایشی هستند. آنها به یک ذره تماس بدنی هم نیاز دارند. آنها هم دلشان میخواهد همصحبتی داشته باشند که بتوانند با او بی پرده درباره همه چیز گفتوگو کنند. آدم بعضی وقتها با چنین کسانی هم برخورد میکند، آنها خوشحالند که بزرگسالی را پیدا کردهاند که آنها را مانند انسانی کامل جدی میگیرد.» [5]
همچنین کودکانی که در خانوادههایی بزرگ میشوند که گفتوگو و آگاهسازی درباره امور جنسی و جنسیتی ممنوع است، حساسیت کمتری در تشخیص نشانههای سواستفاده جنسی دارند، و به رفتارها، ایما و اشارهها، کلمات و برخی نوازشهایی که مرزهای فردی آنها را خدشهدار میکنند، حساس نیستند.
اغلب پژوهشهایی که درباره آزار کودکان و سواستفاده جنسی از آنها انجام شده است، نشان میدهند که کودکان در محیطهایی با شیوه تربیت سنتی که به آنان اطاعت از بزرگسالان آموزش داده میشود، بحث و جدل و سرپیچی از حکم آنان، گستاخی و بیادبی دانسته میشود، بیشتر در خطر افتادن به دام کودکآزاران قرار دارند. در حالیکه کودکان تربیت شده درخانوادههایی که اجازه پرسش کردن، مخالفت کردن و “نه گفتن” را میدهند، مستقل و مقاوم هستند و بیشتر امکان دفاع از خودشان را دارند.
گزارشی از یک تجربه موثر:
من ظریف و شکننده بودم… و چه تلخ و دردناک بود آن اتفاق
در آلمان در اوایل دهه ۱۹۹۰ نخستین کتاب مهم پرتیراژ راهنمای مقابله با سوءاستفاده و بهره کشی جنسی از کودکان زیر عنوان “من ظریف و شکننده بودم… و چه تلخ و دردناک بود آن اتفاق” منتشر شد. [6] در این کتاب با تکیه بر تجارب و مشاهدههای گسترده، کند وکاوهای اجتماعی و روانشناختی، راهها و امکانهایی برای کمک به کودکان قربانی، و پشتیبانی و آگاهسازی بستگان و افراد مورد اعتماد قربانیان ارائه شده است. مولف کتاب، اورزولا اندرز [7]، یکی از فعالان و موسسان نهاد غیر انتفاعی Zartbitter (شکننده/ تلخ و دردناک) است که به عنوان الگویی معتبر و شناخته شده در سراسر آلمان مطرح شده و الهامبخش نهادهای مشابه پرشماری در سراسر این کشور بوده است.
در مقدمه این کتاب که در سال ۲۰۰۳ تکمیل و در سال ۲۰۱۴ برای پنجمین بار تجدید چاپ شد، آمده است:
«تا اوایل دهه ۱۹۸۰ در اروپا به سختی درباره آزار و بهرهکشی جنسی از کودکان گفتوگو میشد. این موضوع حتی در مراکز مشاوره، کودکستانها و مدرسهها هم گناه به شمار میآمد. گویا باور عمومی بر این بود که بهرهکشی و سواستفاده جنسی گناه نیست، بلکه حرف زدن درباره آن گناه است. از آنجایی که هیچگونه طرح و برنامهای برای بررسی و چارهجویی این مسئله وجود نداشت، پس درباره آن سکوت میشد. هنوز در دهه ۱۹۸۰ دختران نابالغی را که از پدران خود باردار شده بودند، به خانههای مخصوصی میفرستادند که برای نگهداری مادران جوان با کودکان (ناخواسته) بدون سرپرست تدارک دیده شده بود؛ و نوزادان ناخواسته را به داوطلبان داشتن فرزندخوانده میدادند. برخی زوجها، فرزندی را که دخترشان زاییده بود، همچون فرزند خودشان بزرگ میکردند. نام پدر کودکان ناخواستهای که به هر تقدیر در نزد مادرشان بزرگ میشدند، برخلاف سنت دیرینه که همواره کودکان را برای هویت و شناسایی به پدرشان منتسب میکردند، همواره ناشناس میماند. نخستین نهادهای خودیاری زنان در آلمان − Wildwasser (سیلاب) و Zartbitter (شکننده/تلخ و دردناک) − در همین سالها تآسیس شدند. این نهادها که توسط زنانی شکل گرفتند که خود در کودکی قربانی آزار و اذیت جنسی شده بودند، مسئله سواستفاده از کودکان را به افکار عمومی کشاندند. آگاهسازی در این باره که آزار و اذیت کودکان تجربهای روزمره و مربوط به همه گروههای سنی و همه اقشار اجتماعی است، ناباوری و حس درماندگی بخش بزرگی از جامعه را برانگیخت. برخی محافل، این نهادها را دروغپرداز، ضدمرد و هیستریک نامیدند. سالیان دراز نتایج تحقیقات درباره خشونت و سوءاستفاده از کودکان در شبکه خانوادگی و توسط افراد مورد اطمینان، با سیاست سکوت و بی اعتنایی روبرو میشد. این سکوت نخست در سال ۱۹۹۷ که تحقیقات دولتی به نتایج مشابهی دست یافتند، شکسته شد.» [8]
در سه دهه گذشته، آموزش کودکان برای مقابله با خشونت و بهرهکشی جنسی، بخش جداییناپذیر آموزش در همه سطوح اجتماعی و همه گروههای سنی، در کشور آلمان را تشکیل میدهد: در کودکستانها، در مدارس، در مراکز تجمع کودکان و نوجوانان، در دانشگاهها، در میان آموزگاران و مربیان ورزشی، در کلینیکهای کودکان، در هرجایی که پای کودک به آن میرسد و موضوع سلامت و سعادت کودک اهمیت دارد. همچنین در مراکز مشاوره، ادارههای مربوط به کودکان و نوجوانان، همواره هزینهای برای انتشار و بخش بروشورها و ادبیات متنوع آگاهگرانه در سطوح مختلف اختصاص داده میشود. فعالیتهای پژوهشی در چارچوب بررسی ریشههای اجتماعی و جرمشناسی خشونت نسبت به کودک، تحلیل روانشناسانه شخصیت و بیوگرافی تبهکاران، تأسیس و تأمین هزینه مراکز مشاوره و معالجه برای کودکان آسیب دیده، تشکیل جلسههای آگاهگرانه با خانوادهها، ایجاد شبکههای مختلف شهروندی و تخصصی برای مطالعه و حمایت از کودکان و خانوادههایشان، همه و همه نتیجه گسترش آگاهی و حساسیت اجتماعی به پدیده روزمره کودک آزاری است.
جالب این است که علیرغم کاهش آشکار و همه جانبه کودک آزاری در کشور آلمان، به دلیل پیچیده تر شدن (دیجیتال) روشهای تبهکاران، آمار سالانه کودک آزاری همچنان بالاست. و حدود ده هزار مورد و بخش پنهان آن هشتاد تا سیصد هزار مورد تخمین زده میشود.
عواملی که در چرخش و تحول افکار عمومی در آلمان نسبت به کودک آزاری نقش تعیین کنندهای داشتهاند، از این قرارند:
· باور به این که این که کودکآزاری پدیدهای استثنایی و یگانه نیست، بلکه پدیدهای عمومی و روزمره، متعلق به همه اقشار اجتماعی و همه گروههای سنی است.
· پذیرش این که بیشترین میزان کودک آزاری در شبکه خانوادگی، دوستی و آشنایی انجام میگیرد، جایی که کودک احساس بیگانگی نمیکند و رشتههای اعتماد برقرار است.
· این که قربانیان کودکآزاری و بهره کشی جنسی منحصرا دختربچهها نیستند. پسربچهها نیز در ابعاد فاجعهباری مورد آزار و اذیت و سواستفاده جنسی قرار میگیرند.
· هضم این نکته که کودکآزاری و بهرهکشی جنسی از کودکان مرز جنسیتی وجود ندارد و کودک آزاری را تبهکاران زن نیز انجام میدهند.
· پذیرش لزوم مبارزه فرهنگی علیه فرهنگ کتمان و سکوت درباره کودکآزاری. شکستن سکوت یعنی: آغاز گفتوگوهای علنی درباره این اتقاقهای روزمره دردناک و تخریب کننده، ایجاد شبکههای ابتکارهای مردمی و نهادهای مستقل غیردولتی برای حمایت از قربانیان و آگاهیبخشی به خانوادهها، برای پیشگیری از تکرار و گسترش کودک آزاری، فعال کردن جامعه و حساس کردن آن از طریق انعکاس بیوقفه ابعاد فاجعه، نمونهها و زندگینامههای واقعی کودکان قربانی.
· پذیرش مسئولیت دولتی برای کنترل و قانونگذاری علیه خشونت و کودکآزاری، تصحیح و تکمیل حقوق جزایی برای کنترل تبهکاران و حمایت از کودکان.
· نقش و مسئولیت آموزش عمومی و نهادهای آموزشی برای آموزش کودکان و خانوادهها.
· ایجاد مراکز مشاوره رایگان برای کودکان آسیب دیده و خانوادههای آنها.
· ایجاد مراکز تخصصی روانشناختی و کلینیکهای ویژه برای معالجه آسیب دیدگان.
· نقش مسئولانه و آگاهگرانه رسانهها و جامعه.
· تولید و انتشار گسترده ادبیات و بروشورهای آموزشی برای کودکان و خانوادههای آنها به زبانهای مختلف. [9]
اکنون در افکار عمومی اروپایی نه آمار و ابعاد کودک آزاری انکار میشود و نه آسیب دیدگان این خشونت، تنها و بی پناه میمانند. در نتیجه این اقدامات در سه دهه گذشته، کودکآزاری کاهش چشمگیری یافته است، گرچه همچنان به عنوان یک معضل اجتماعی در ابعاد پیچیدهتری به حیات خود ادامه میدهد.
منبع: اخبار روز
[1] حسین اسد بیگی، رئیس اورژانس اجتماعی، روز شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۶ در مصاحبهای با خبرگزاری دولتی ایرنا اعلام کرد که از حدود ۲۷ هزار گزارش آزار کودکان به این مرکز در سال گذشته، حدود دو در صد مربوط به آزار جنسی بوده است.
[2] www.geschlechtergerechtejugendhilfe.de
[3] در این رابطه نگاه کنید به این کتاب راهنمای پرآوازه در این زمینه به زبان آلمانی:
Zart war ich, bitter war’s, Handbuch gegen sexuellen Missbrauch, Herausgegeben von Ursula Enders, Köln. 5. Auflage 2014, S. 57.
[4] منبع پیشین، ص. ۶۳.
[5] منبع پیشین، ص. ۶۵.
[6] منبع پیشین.
[7] Ursula Enders,، متخصص علوم تربیتی و رواندرمانگر.
[8] منبع پیشین، صص. ۱۱-۱۳.
[9] نگاه کنید به چند نمونه از این بروشورها:
مقاله سیما راستین در رابطه با آزار جنسی کودکان بسیار جامع ، آگاه کننده و هشدار دهنده است. با توجه به اینکه سوء استفاده جنسی از کودکان ابعاد بسیار گسترده ای در ایران دارد، امیدوارم این مقاله مورد مطالعه وسیعی قرار بگیرد.
uli.azad / 10 July 2018