پرسیده شده که مشکل ایران چیست. من در این باره پیشتر نوشتهام. اما گاهی فکر میکنم نیازی به پرسیدن نیست، چون در این مورد که مشکل چیست، توافق ملی وجود دارد. مشکل ایران به “برخی”ها و “بعضی”ها برمیگردد. مگر نه این که همه میگویند که اوضاع خوب بود اگر “برخی”ها میگذاشتند و اوضاع خوب میشود اگر “بعضی”ها بگذارند؟
یاد حکایتی از زمان شاه میافتم که اگر درست در خاطرم مانده باشد، چنین بود: یک افسر شهربانی به یک نفر گیر میدهد و با تحکم به او میگوید: خیال کردهای مملکت صاحب ندارد؟ طرف میپرسد: صاحب؟ راستی کیست صاحب مملکت؟ فرد نظامی جواب میدهد: من! طرف میزند توی گوش افسر و میگوید: چه خوب شد که گفتی، من مدتها بود دنبال صاحب مملکت میگشتم.
همان زمان صاحب واقعی مملکت “برخیها” بود، چنانکه شاه هم، انقلاب که درگرفت، آن را به گردن “برخیها” انداخت. “برخیها” سرانجام او را برافکندند. پس از انقلاب “برخیها” همه کاره شدند. خمینی مدام از “برخیها” و “بعضیها” مینالید. از آن طرف، انبوهی امیدبستگان به خمینی وجود داشتند که مدام مشکلات را به گردن “برخیها” و “بعضیها” میانداختند. هنوز “برخی” از خط امامیها میگویند که “برخیها” نگذاشتند، که خط خمینی ادامه یابد. “برخیها” از اول مشغول توطئه بودند و تنها “برخیها” بودند که خط امام را پی میگرفتند.
برای داشتن تصوری از رابطه پیچیده امام خمینی با “برخیها” تنها کافی است که در گوگل جستوجو کنیم: «خمینی + برخی ها» تا دود از کلهمان بلند شود. ماهها هم که وقت صرف کنیم و همه یافتهها را بخوانیم و نکتههایشان را درآوریم، از نقش “برخیها” سردرنمیآوریم. خود خمینی از دست “برخیها” عاجز شده بود به ویژه از “برخی علما”. امام پیش از قدرتگیری هم توصیه میکرد عمامه “امثال اینها” را باید برداشت و کتکشان زد لیکن نه “خیلی”. “برخی” از پیروان امام میگویند که “برخیها” به حرف امام درست عمل نکردند و خیلی کتک زدند. کلا این “برخیها” بودند که خشونت کردند، چنانکه برخی میگویند که اصل نظام آلوده به خون نیست؛ اتفاقی که افتاده این بوده که “برخیها” “برخیها” را کشتند. حزب توده ایران و پیروانش بسیار نگران “برخیها” بودند و مدام در مورد آنها هشدار میدادند. هشدارشان درست درآمد: “برخیها” آنها را به شدت سرکوب کردند.
خلاصه اینکه وضع خوب بود، اگر “برخیها” میگذاشتند. مثلا جنگ را در نظر بگیرید و گفتههای سرداران سپاه را بازخوانی کنید. میگویند که داشتند پیروز میشدند و از راه کربلا به سوی قدس میرفتند، اما “برخیها” نگذاشتند. امروز هم “برخیها” نمیگذارند که ماجرای جنگ هشت ساله روشن شود. سردار محسن رضایی گفته است: «برخی جنگ را تحریف میکنند تا بر شیوه رهبری امت خدشه وارد شود.»
پس از روح الله خمینی، سید علی خامنهای ولی فقیه شد. همه تواریخ واقعه را که بررسی کنیم به دو روایت میرسیم: “برخیها” این انتقال را جور کردند؛ با این انتقال نقشه “برخیها” خنثی شد. میان این دو روایت تفاوت بسیار است.
“برخیها” میگویند طرح انتقال را اکبر هاشمی رفسنجانی ریخت. بعدا “برخیها” اسم مستعار خود رفسنجانی شد. “برخیها” در دستگاه، که برخی اوقات شامل خود خامنهای هم میشد، به “برخیها” حمله میکردند و “برخیها” میگفتند منظور رفسنجانی است.
در دوره خامنهای نقش “برخیها” مهمتر شد. شاید در تاریخ بنویسند که این دوره، دوره حکومت “برخیها” بر کشور ایران و بر ذهن و روان ایرانی است. توافق ملی در این باره که مشکلات به برخیها” برمیگردد، در این دوره کاملا مستحکم شد. مطالعات تاریخی نقش “برخیها” را برملا کرد. در دوره پس از انقلاب تنها “برخیها” منکر همگانی بودن خیزش انقلابی بودند. اما اکنون انقلاب شده است انقلاب “برخیها”. به ندرت میتوان “برخیها” را پیدا کرد که بگویند همه مسئول هستند.
اصولاً “برخیها” وجود دارند تا مسئولیتی نپذیریم. این یک مرام ملی است. ولی فقیه، که ولایتش مطلقه است یعنی مسئولیت مطلقه دارد، برای اینکه زیر بار مسئولیت مشکلات نرود مدام به “برخیها” حمله میکند. برخی وقتها هم میگوید “دشمن” تا حرفش قاطعتر باشد. پیروان ولایت در تفسیر حرفهایش مینویسند که منظور رهبر از “دشمن” “برخیها” بوده است.
در میان نیروهای مخالف هم مشکل به “برخیها” برمیگردد. “برخیها” باعث تفرقه هستند.
تا زمانی که دولتمردان ایرانی در نطقهایشان به “برخیها” و “بعضیها” میتازند، خیالتان راحت باشد که میان آنان وحدت برقرار است. اما اگر در نطق یکی از مقامات تعداد “برخیها” به صورت فوقالعادهای زیاد شد، بدانید که دارد اتفاقی میافتد.
تحلیل سیاسی در ایران یعنی رمزگشایی از “برخیها”. این البته توضیحگر علاقه ویژهای نیست که روزنامهنگاران و تحلیلگران ایرانی به “برخیها” دارند. اهل بخیه که باشی، میدانی که بدون “برخیها” نمیتوان مقاله نوشت و تحلیل کرد. فیگوری در روزنامهنگاری ایرانی وجود دارد به عنوان “برخی ناظران” یا “برخی تحلیلگران”. وقتی وامیمانیم که چه بگوییم، میگوییم: “به نوشته برخی تحلیلگران”، یا “برخی ناظران معتقدند که …”.
“برخیها” اصطلاحی معجزهگر است. وقتی بدانیم از واژه “برخیها” چگونه استفاده کنیم، هیچ نیازی به مطالعه و کسب آگاهی نداریم. این شگرد را امتحان کنید تا خودتان نقش کوبنده “برخیها” را ببینید: به مجلس یک دانشمند بروید. هیچ لازم نیست که خودتان را خسته کنید و گوش بدهید. پس از این که نطقش تمام شد، دستتان را بالا کنید و بگویید: اما آنچه گفتید فقط نظر “برخیها” است! خواهید دید که نطق دانشمند کور میشود، بِرّ و بِرّ به شما نگاه میکند و میماند که چه بگوید. شما بر او غلبه کردهاید! همین شگرد در زندگی روزمره کارکرد فراوانی دارد. برای این که از زیر پذیرش یک حرف حق در رویم، معمولا میگوییم: بعله، “برخیها” این جور میگویند، اما…
در جامعه همه مشکلات به “برخیها” برمیگردد، اما “برخیها” جز این میگویند و معتقدند که همه ما نادرستکار و مقصریم، به جز “برخیها”.
همه کارکردهای “برخیها” را نمیتوان با “تئوری توطئه” که “برخی صاحبنظران” میگویند بر ذهن ایرانی غلبه دارد، توضیح داد، چون برخی از “برخیها” خیلی هم خوباند، کارهای خوب از آنان سرمیزند و آنان حتا خنثیکننده توطئهها هستند.
همچنین عامل “برخیها” همواره شاخص مسئولیتناپذیری نیست، چون میدانیم که در شرایطی که همه از زیر کار و مسئولیت درمیروند، “برخیها” در تلاشاند و مسئولانه رفتار میکنند. اصولا وجود “برخیها” لازم است. بدون آنها صلح اجتماعی به هم میخورد. فکر کنید که در خانواده، محافل دوستانه، محیط کار، و در عرصه سیاست، “برخیها” نباشند و همه مستقیم به هم “برخورد” کنند. آنگاه دیگر جنگ درمیگیرد.
برخی روشنفکران ممکن است فکر کنند که توسل به “برخیها” به این برمیگردد که ما نمیتوانیم روشن فکر کنیم و رابطه سرراست و صریحی با جهان بگیریم. در نقد نظر این صاحبنظران میتوانیم بگوییم که این نظر برخیهاست.
شاید بتوانیم بگوییم که “برخیها” شاخص ایدئولوژی ایرانی است، اگر منظور از ایدئولوژی ناتوانی در اندیشیدن در قالب ساختارها باشد. اما برخی ممکن است اِشکال بگیرند و بگویند، اتفاقا “برخیها” اشاره به یک ساختار دارد: همه را داریم و برخیها را، و برخیها وجود دارند و برخیهای دیگر.
جهان ایرانی، میدان بازی “برخیها” است. فهم این جهان و مشکلاتش مستلزم فهم “برخیها” است.
لینک منبع اصلی: دویچه وله
جناب نیکفر دامت توفیقاته
سازمان امنیت داخلی موسوم به (Algemene Inlichtingen- en Veiligheidsdienst (AIVD و سازمان امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و ضد جاسوسی موسوم به (Militaire Inlichtingen- en Veiligheidsdienst (MIVD کشور هلند با همکاری اف بی آی و سیا در زمینه شناسایی و برخورد با لانه های جاسوسی و عوامل نفوذی جیم الف در اروپا و بویژه هلند فعال شده اند. بهتر است در مورد نفوذ استالینیتسها،فاشیستها، اسلامیستها، جهادیستها، اصلاح طلبان و دیگر ولایت معاشان و جاسوسان جیم الف در سایت خود دقت نمایید. البته ” برخی” از این گروهها ممکن است ندانسته و ناخواسته در دام جیم الف افتاده باشند. این مطلب را از آن جهت به شما می گویم که عقیده دارم شما در زمره آن ” برخی ها” هستید.
نیازی به انتشار این کامنت نیست. صرفا جهت اطلاع
من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم. تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−
ویراستار: طبق قاعده نباید این کامنت توهینآمیز را منتشر میکردیم، اما گفتیم منتشر کنیم تا خانم یا آقای “بینام” آرامش بیابد. پاسخی برای ایشان نداریم.
بی نام / 06 July 2018
ساکنین منطقه جغرافیائی که ایران مینامیم قهرمان فرافکنی هستند و هیچ وقت به آنچه که خود انجام میدهند فکر نمیکنند. مسئولیت فردی را نمی پذیرند. همیشه مقصر دیگری است.
آرمان / 06 July 2018
این نیرنگستان اسلامی-آریایی که بدان نام ایران داده اند, به نوعی همیشه سرزمین “برخی ها” بوده است.
شاید اغراق آمیز به نظر برسد ولی تاریخ کشور ایران از دوران هخامنشی (و اوایل دوران ساسانیان) تا به حال چیزی جز در جا زدن, تکرار و عقب گرد نبوده است. خصوصا چهل, پنجاه سال پیش.
اینکه چگونه به اینجا رسیده ایم خود بحثی جالب, مفید و ضروری است, که متاسفانه اینجا و الان نه جاش هست و نه وقتش.
حزب الله و شاه الله, مامورین روح الله و ظل الله بدون تردید برجسته ترین نمایندگان این نیرنگستان اسلامی-آریایی هستند.
خصوصا شاه اللهی هایی (پالیزی) که لذت می برند از هشدار دادن در مورد نفوذ “برخی” فرقه ها در یک رادیوی غیر-انتفاعی, اما از یادشان میرود که چگونه پلیس فدرال امریکا (FBI) تروریست های سلطنت باخته را در شمال کالیفرنیا به جرم بمب گذاری در برنامه دانشجویان ایرانی بازداشت و زندانی کرد.
این عدم وجود یک فرهنگ و سنت انتقاد به خود, که جناب آرمان بدان اشاره می کند, نیز کم مشکل و محدودیتی نیست.
هوشنگ / 07 July 2018
سالها کار و زندگی در ایران به من این را فهماند که همواره نظامهای سیاسی در ایران بگونهای عمل کردهاند که دلسوزان کشور و مردم با انگهای مختلف ترد شدهاند و حیلهگران و مال اندوزان نزد مردم عزیز!
دوستی میگفت که در قواعد زبان همواره سه زمان داریم؛ گذشته، حال، و آینده. اما ما ایرانیها زمان شاه را هم به آن اضافه کردهایم! القصه، این دلسوز و نخبه کشی در زمان شاه کمتر بود مگر زمانی که فرد دلسوز سر نخ مشکلات را میگرفت تا به مشکل اصلی که همانا حکومت مادامالعمر دیکتاتوری بود میرسید. اما پس از آنقُلاب (به واقع این انقلاب، قُلاب دیگری بود)، کلاً فراری دادن نخبهگان و دلسوزان واقعی به نُرم جامعه تبدیل شد.
برای مثال، در استخدامهای دولتی، آموزش و پرورش و ارگانهای مختلف، تعهد و التزام به ولایت مطلقه اصل و شرط اصلی محسوب میشد. با افزایش دزدی و در غیاب افراد حرفهای در کارها، مشکلات به مرور خود را نشان داد. و این همانجایی بود که میشد مشکلات را به گردن برخیها انداخت. در واقع در چنین سیستمهایی همه ناتوان بودند، و این برخیها رمز رد گم کنی شده بود. میتوان این قصه را به سطح وزیر و رهبر هم تعمیم داد. کمتر کسی است که پی به ناتوانی و ضعف دو رهبر جمهوری اسلامی نبرده باشد. بهمین دلیل این دو رهبر مدام مجبورند جام زهر میل کنند. طبیعی است که افراد ضعیف، مدیران قدرتمند پرورش نمیکنند. مدیران اطراف اینها هم همانند خودشان انسانهای ناتوانی هستند. بنابراین باید همواره دشمنی یا برخی باشند که تقصیرها را به گردن آنها انداخت وگرنه دُم رهبر معظم لای تله گیر خواهد کرد.
کریم / 07 July 2018
من که میگم کار برخی ها نیست بلکه کار کاره انگلیسهاست. ;-)
خوب میخواهید بگن بگه تقصیر شخص شخیص بنده است ؟ باید گردن یک موجود موهوم به اسم برخیها
بندازن چون این برخی نه اسم داره نه رسم خاصیت ارتجاعی داره و میشه به دلخواه تعبیر کرد شامل همه
کس و هیچکس میشه.
یاد فیلم جیم کری به اسم دروغگو افتادم که وکیل و دروغگویی حرفه ای بود و تو دادگاه
اعتراف میکنه که دروغ نمیتونه بگه و رئیس دادگاه بهش تبریک میگه یا توی آسانسور
گند میزنه و با نگاه به دیگران گردن اونها میندازه ولی بعد اون آرزو ی پسرش اعتراف
میکنه که اون گند کاری اونه. این گردن نگرفتن و از زیر بار مسئولیت فرار کردن خصلت
بشری اکثرمون تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم گردن نگیریم. متاسفانه در ممالک محرسه ایران سیستمی هم نیست که جلوی این زیر در رفتن رو به نحوی و روشی سازمانداده شده بگیره و مسئولیت بخواد.
روزبه / 07 July 2018
مشکل در پارانویای ایرانی و توهم توطئه است که به نظر میرسد در جامعه ایران به علت شرایط تاریخی بیش از سایر کشورها ماند مصر وپاکستان و….. است . درهندوستان که زمانی مستعمره بریتانیا بودکسی مبتلا به توهم دائی جان ناپلئونی نیست و انگلیس را مقصر عقب ماندگی نمیداند . مشکل مردم ایران یکی دو تا نیست بی شمار است و حالا هم هیچ گزینه ای ندارد ! عده ای دنبال رضا شاه اند و بقیه هم بلاتکلیف و عاقبت کار کشور هم نامعلوم !
bijan / 07 July 2018
دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ
بالام جان کار کار اینگلیسیاست, این روزبه خان درست میفرماییند.
این “برخی” ها که میفرماید چه کسی میتونه باشه جز اینگلیسی های بی ناموس.
بیژن خان شما هم خواهش میکنم که به دائی جان مفقود ما هجمه نکنید, من و دائی جان یک بار در غیاث آباد عکسی از تمام اسناد کارهای اینگلیسیا گرفتیم که بی ناموسا اومدن و از ما دزدیدن. دایی جان توهم نداشت, مستند بود. ما در غیاث آباد هنوز اسناد حضور “برخی” ها را داریم, شما هر وقت به غیاث آباد تشریف آوردید ما تمام اسناد را به شما نشان میدهیم و اثبات میکنیم چرا و چگونه این “برخی” ها کسی نیست جز اینگیلیسی های بی ناموس.
مش قاسم / 07 July 2018
آقا همیشه میشه رو این مش قاسم حساب کرد.
بیژن شما. باید شوخی و جدی رو بهتر تشخیص بدی زندگی راحتتر میگذره.
من هند نبودم. و نمیدونم اینکه شما میگید درسته یا غلط ولی شاید اینکه هند مستعمره کامل بوده و آزاد شده ولی اکثر کشورهای با اون روحیه که میگید نیمه مستعمره بودن نقش داشته باشه .
یعنی هندیها قضیه رو یکسره شده تلقی میکن ولی بقیه هنوز قضیه رو پشت پرده
می بینن و به قدرت خودشون باور ندارن و بنحوی هم ترجیح میدن از خودشون رفع
مسئولیت کنند چون مسئولیت پذیری هزینه داره.
روزبه / 08 July 2018