در قبال نقد من به فراخوان «سرنگونی آری، به دست مردم و برای حاکمیت مردم، نه توسط قدرت های خارجی»، دو واکنش عمده یکی از سوی روبن مارکاریان و دیگری از سوی تقی روزبه صورت گرفت. آن ها آشکارا از عبارات ” پژواک ندای کیانوری“، ” ضد امپریالیسم ناسیونالیستی چپ ” و ” ائتلاف منفی با رژیم” در نقد من شدیداً برآشفته، آن را تهمت و اهانت به شخصیت خود و امضا کنندگان تلقی کرده، و بجای برخوردی مسئولانه با یک نقد سیاسی، هریک برحسب منش و سیاق خود کوشیده اند شخصیت مرا بی اعتبار کنند تا بی اعتباری نقد من ثابت شود! از این برخورد شخصی آن ها بی اعتنا می گذرم و فقط برایشان متاسف ام. محض روشن تر شدن نقد خود به ” فراخوان” برای کسانی که واکنش های روبن و تقی را خوانده اند، نکاتی را با توجه به نوشته های این دو توضیح می دهم.
صورت مسئله
عبارات ” پژواک ندای کیانوری”، ” ضد امپریالیسم ناسیونالیستی “، ” ائتلاف منفی با رژیم” در نقد من به “فراخوان”، منتجات یک تحلیل از “فراخوان” بوده اند. منتقدین نقد من برای آن که صورت اصلی مسئله را دُور بزنند و حتا آن را برای بی اعتبار کردن نقد من وارنه کنند، بر سر کاربرد این عبارات گرد و خاک کرده و قشقرق به راه انداخته اند. اما صورت مسئله چه بود؟ این بود که من گفته ام مردم ایران ( عبارت عام “مردم” را مسامحتاً به کار می برم) با دو خطر مواجه اند: یکی خطر از بیرون است، دیگری خطر از درون. یکی خطری است که امضا کنندگان برای افشای آن با تمام نیرو فراخوان داده اند، و دیگری خطر کنار آمدن مردم با رژیمی که خواهان سرنگونی اش هستند از ترس خطر خارجی و کشانده شدن شان به ورطه ی مهلک ناسیونالیسمی که رژیم برای همبستگی مردم با خود در برابر خطر خارجی آن را باد می زند. گفته ام ایراد اصلی “فراخوان” این است که خطر خارجی را یکطرفه مطرح کرده و خطر داخلی را مسکوت گذاشته است. و از آنجا نتیجه گیری هائی کرده و نگرانی هایم را بیان کرده ام.
نقد روبن مارکاریان را در اینجا بخوانید
یک آدم سیاسی منطقی و مسئول، در قبال این انتقاد سیاسی، دو راه دارد: یا تلاش می کند با مستندات روشن کند که من درست برداشت نکرده و بد فهمیده ام؛ یا پی می برد که نقد من بجاست و “فراخوان” یک فراخوان یکجانبه ی ضد امپریالیستی است که خطر داخلی را مسکوت گذاشته است. در این حالت اخیر هم شخص یا از همین مسکوت گذاشتن دفاع سر راست و بی محابا می کند و می گوید خط من این است، یا می گوید این خط من نیست و از وجود چنین ایرادی در “فراخوان” غفلت کرده ام. اما این نویسندگان نقد مرا توهین به شخصیت خود و ناشی از خصومت وانمود کرده، و مثل کودکان جواب داده اند که : خودتی!
وارونه نمائی برای فرار از صورت مسئله
روبن و تقی، هر دو موضوعاتی را مطرح کرده و به جنگ با آن رفته اند که اصلا و ابداً از سوی من مطرح نشده یا موضع من نبوده است. آنان به این ترتیب با صرف چندین صفحه مطالب آشفته و بی ربط و سفسطه گری، و اساساً مبتنی بر جعل حقیقت، کوشیده اند به خیال خود با تخریب من خود را حق به جانب نشان دهند.
روبن مرا متهم به دست بردن در متن فراخوان و حذف عبارت سرنگونی و جایگزین کردن آن با ” بیزاری مردم از رژیم” کرده تا با تأتید “اوتوریته” ای چون ” سی. پی. اسکات” ثابت کند که شهاب “متعهد به اصول اخلاق مطبوعاتی” نیست و از مارکس هم گواهی برای ” تروریسم و ارعاب شخصیت” برای شهاب بگیرد و این که شهاب به ” سانسور و وارونه نمائی” متوسل شده است. چرا؟ چون “سرنگونی” را در فراخوان نگفته و آن را فقط با ” بیزاری مردم از رژیم” جایگزین کرده است.
اما حقیقت این است که من در آغاز نقد ام نه متن کامل بلکه فرازهائی از فراخوان را نقل کرده بودم اما درست برخلاف ادعای روبن در سطور پائین تر، در جائی که ” بیزاری” را مطرح کرده ام، صراحتا سرنگونی را آورده ام. این روبن است که در جمله من دست برده آن را بریده و فقط ” بیزاری ” را نقل می کند و مدعی می شود سرنگونی را سانسور کرده ام. در متن نقد من دو بار عبارت ” بیزاری” آمده است. که در هر دو مورد سرنگونی بلافصله ذکر شده است. جملات من چنین اند:
« این فراخوان، آشکارا و قویاً یکجانبه است و بازگوئی ی بدیهیاتی چون بیزاری عمومی مردم از رژیم و طرفداری از سرنگونی رژیم به دست مردم، و تقبیح ” ماجراجوئی ها و رودر روئی های فرقه ای” جمهوری اسلامی، قادر نیست ناسیونالیسم ضد امپریالیستی نهفته در بافت و منطق آن را بپوشاند».
« فراخوان، فقط از بیزاری اکثریت مردم از رژیِم و تمایل اش به سرنگونی حرف می زند ولی در این باره که در تقابل امپریالیسم و رژیم، چه بکنند و در کجا بایستند، سکوت می کند».
روبن از جملات من ” لا اله” را با حذف ” الا الله” نقل می کند و مرا متهم به سانسور و وارونه نمائی می کند. این است اخلاق مطبوعاتی و وفاداری به تقدس حقیقت؟!
به ذکر این مورد اکتفا می کنم وگرنه من هم مثل آن ها باید جزوه بنویسم. اما موضوعاتی که ادعا می کنند و حقیقت ندارد و به جنگ با ساخته های خود می روند تا از اصل موضوع فرار کنند:
روبن در جائی از قول من خطاب به امضا گنندگان ” فراخوان” می گوید: « شما اهل سرنگونی رژیم نیستند»؛ تقی از آن هم جلو تر می رود و مرا متهم می کند به تکفیر “فراخوان” بخاطر آن که سرنگونی به دست مردم را خواسته است و نه با رژیم چینج !: « از قضا ر. برهان بیانیه را در نقطه قوت خود یعنی بدلیل آن که علاوه بر سرنگونی به چگونه سرنگون شدن [ به دست مردم]هم پرداخته مورد ملامت و سرزنش و یا به عبارت دقیق تر مورد تکفیر قرار داده است …» ! تقی مرا متهم می کند که : « شهاب گرامی با این فراخوان مخالف است». روبن نقد مرا به ” فراخوان” چنین تبیین می کند: « او [ شهاب] می گوید که فراخوان با موضع گیری در برابر سیاست جدید دولت آمریکا و متحدن منطقه ای آن مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را تضعیف کرده است » و نیز « فراخوان – به خاطر مرزبندی قاطع و روشن با سیاست رژیم چنج – مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را تضعیف می کند». خوب دقت کنید چگونه ” موضع گیری در برابر سیاست جدید دولت آمریکا و متحدان منطقه ای آن» و « مرزبندی قاطع و روشن» با سیاست های رژیم چینج» را دلیل مخالفت من قلمداد می کند. نه یکجانبگی موضعگیری بلکه اصلا موضعگیری علیه سیاست ترامپ و قاطع و روشن بودن مرزبندی فراخوان با ان را مرض شهاب معرفی می کند تا به راحتی بتواند نتیجه بگیرد که « شهاب برهان که ظاهراً از موضع چپ به فراخوان انتقاد می کند نشان می دهد که برعکس ادعاها و اتهاماتش درست در منتهی الیه طیف راست اپوزیسیون و در شمار آن نیروهائی قرارگرفته است که هنوز با دشمن اصلی تعیین تکلیف نکرده اند». روبن همچنین از زبان من نوشته است: « ما چون طرفدار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستیم نباید به عواقب خروج آمریکا از برجام، تشکیل کابینه جنگی ترامپ، بازگشت تحریم ها، تقویت نیروهای رژیم چنج کاری داشته باشیم». او می نویسد:« شهاب برهان… فراخوان را متهم می کند که با طرح خطر رژیم چنج و بازگشت تحریم ها مردم را از سرنگونی می ترساند». روبن چه میخواهد القا کند؟ که شهاب می گوید خطر رژیم چینج را طرح نکنید تا مردم نترسند! شهاب مخالف طرح خطر رژیم چینج در “فراخوان” است! تقی شهاب را به نزدیک شدن به دامچاله سرنگونی از نوع مجاهدین و سلطنت طلبان معرفی می کند : « شهاب برهان ناخواسته به دامچاله سرنگونی از نوع مجاهدین و یا سلطنت طلبان و حامیان بین المللی آن نزدیک می شود و طرح مسأله چه گونه سرنگونی را به معنای تضعیف صفوف سرنگون کنندگان می داند». یعنی گویا شهاب برهان گفته است آنچه سبب تضعیف صفوف سرنگون کنندگان می شود، طرح چگونگی سرنگونی، یعنی سرنگونی به دست خود مردم است! شرم ندارد؟!
نقد تقی روزبه را در اینجا بخوانید
به این ترتیب دیده می شود که این دو تن موضوع سرنگونی و چگونگی سرنگونی را که اصلا مورد بحث من در نقد به فراخوان نبوده است بعنوان یکی از اصلی ترین محورهای جزوه نویسی شان علیه من قرار داده اند تا هم مرا نزدیک به ” سرنگونی از نوع مجاهدین و یا سلطنت طلبان و حامیان بین المللی آن ” معرفی کنند و هم صورت مسئله را دور بزنند. تردستی غریبی می خواهد تا کسی انتقاد به ضد امپریالیسم یکجانبه و نگرانی از اثرات سکوت در باره خطر داخلی را اینطور وارونه نمائی کند که گویا شهاب گفته است افشاگری علیه خطر خارجی مبارزات مردم برای سرنگونی را تضعیف می کند!!
نقد من بر چیست؟
من منکر اعتقاد فراخوان به سرنگونی رژیم نبوده ام؛ من فراخوان را بخاطر دفاع از سرنگونی به دست مردم و نه با رژیم چینج تکفیر نکرده ام؛ من مخالف با موضع گیری فراخوان در برابر سیاست جدید دولت آمریکا و متحدان منطقه ای و طرح خطر آن و افشاگری در باره خطرات آن نبوده و صریحاً آن را بجا و برحق دانسته ام ؛ من نگفته ام ما چون طرفدار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستیم نباید به عواقب خروج آمریکا از برجام، تشکیل کابینه جنگی ترامپ، بازگشت تحریم ها، تقویت نیروهای رژیم چنج کاری داشته باشیم. نقد من بر این بود که فراخوان ( که بی شبهه طرفدار سرنگونی رژیم به دست مردم ایران و نه به نیروی خارجی است)، برای افشای خطرات خارجی و بسیج برای مقابله با آن امضا جمع می کند ( و تصریح کرده ام « کاملا بجا و به حقِ» )، ولی چون در همان حال به مردم خواهان سرنگونی رژیم ندا و هشدار نمی دهد که مبادا از ترس عواقب فاجعه بار این مداخله خارجی ( واقعی و مورد تصدیق من) به دام خدعه های رژیم بیافتید و به خیال دفاع از میهن به مغاک دفاع از میهن اسلامی ی دزدان و آدمکشان حاکم بغلتید، یا فکر کنید که فعلاً حفظ ایران در برابر دشمن خارجی حکم می کند که از مطالبات و مبارزه برای سرنگونی رژیم کوتاه بیائیم و با رژیم علیه دشمن عمده خارجی کنار بیائیم تا رژیم بتواند خطر خارجی را دفع کند و بعدها به حساب خودش برسیم.
آسیب های لغو برجام و تحریم ها و خطر داخلی نیست
مخالفان نقد من ( و نه فقط روبن و تقی) برای نشان دادن آن که برخلاف ادعای من، ” فراخوان ” خطر خارجی را یکجانبه طرح نکرده و بر خطر داخلی هم پرداخته است، به آن تکه از ” فراخوان ” استناد می کنند که گفته است لغو برجام و تشدید تحریم ها به سازمان یابی مردم در برابر رژیم آسیب می رساند، یا به شرحی که از تشدید فشارهای معیشتی بر اقشاری از مردم در نتیجه لغو برجام و تشدید تحریم ها داده است ارجاع می دهند. شاید این استنادات، خودشان را مجاب کند اما من را مجاب نمی کنند به این دلیل ساده که همین خطرات نیز، منشأ خارجی دارند و از سیاست های ترامپ و متحدین اش سرچشمه می گیرند و طرح آن ها بخشی درونی از همان افشاگری یکجانبه ی ضد امپریالیستی اند و در همان رابطه هم مطرح شده اند. ولی نقد من بر مسکوت نهادن خطراتی است که مبارزات مستقل مردم را از سوی خود رژیم تهدید می کند. خطراتی که ” فراخوان ” متوجه سازمانیابی مردم علیه رژیم و اوضاع معیشتی شان می داند، بخشی از بسته ی فشارهای خارجی و از اثرات آن است. “فراخون”، نسبت به خطر جدی دیگری که همانا خطر پناه بردن مردم از ترس دشمن خارجی به دامان دشمن داخلی است مسکوت گذاشته است. مسئله این نیست که مردم خواهان سرنگونی نیستند یا هم الان درگیر مبارزه با رژیم نیستند، مسئله این است که همین مردمی که خواهان سرنگونی رژیم اند ودارند با آن مبارزه می کنند ( و درست به همین دلیل) بی تردید در معرض فرا افکنی های رژیم ( که گویا اساس مشکلات به گردن لغو برجام و تحریم های جدید است) و مبارزات و مقاومت ها و حق طلبی های مردم را تحریک شده از خارج و مستوجب شدیدترین مجازات ها بداند، قرار دارند. صحبت های جواد ظریف و حسن روحانی در یکی دو روز اخیر را که تمامی ملت را برای تحمل سختی ها و متحد شدن با حکومت برای حفظ کشور و میهن اسلامی در برابر همان خطری که ” فراخوان” مطرح کرده است دعوت می کنند شنیده اید؟ ” فراخوان”، در کجا به چنین خطراتی اشاره کرده است؟ من می گویم که “فراخوان” خطر اول را یکسویه مطرح کرده و در باره خطر دوم سکوت کرده است و این یکجانبگی کمکی به مبارزات مردم علیه رژیم نمی کند و کمکی به هشیاری آنان برای نیافتادن در دام ناسیونالیسم و سربازگیری ولایت فقیه برای دوام خود نمی کند، بلکه با اکتفا به طرح فقط خطر خارجی و مسکوت گذاشتن خطر داخلی، تنها اثر اش بر مردم ترساندن است.
ائتلاف منفی
روبن آن عبارت مرا در باره ائتلاف منفی با رژیم گرفته و کلی درس سیاست داده است که دشمنان هم می توانند در زمینه هائی مشترکاتی وائتلاف هائی منفی داشته باشند. من می گویم بر منکر اش لعنت و اضافه می کنم حتا در شرائطی لازم می اید ائتلاف مثبت هم بکنند. اما هنر روبن در این است که باز هم قیچی در دست، اشاره من به ائتلاف منفی با رژیم را از نقدی که بر چنین ائتلافی کرده ام منفصل کرده و مرا پرت از درک سیاسی و امکان ائتلاف منفی با دشمنان قلمداد کند.
ائتلاف ها و همسوئی های منفی (یعنی ناخواسته که از منطق تلاقی منافع متنوع نیروهای متفاوت و متضاد اجتماعی ناشی می شوند) امری بدیهی اند. اما همین ائتلاف ها و همسوئی های منفی، ورق هائی هستند در پوکر های تاکتیکی و استراتزیک در نبرد میان نیروهای متقابل. یعنی هر طرف می کوشد طرف مقابل را با چنگک ” منافع مشترک”، به منافع خود اش متصل و به اردوی خود اش بکشاند. نفس وجود همسوئی و ائتلاف منفی چیزی را محکوم یا تبرئه نمی کند و من هم از ایم جهت ایراد نگرفته ام، مهم وجود آن نقشه و خط و مرز روشنی است که نگذارد در عمل، یک طرف، اتئلاف منفی را همسوئی حقیقی و همسرنوشتی تلقی کند و از ائتلاف منفی به اتئلاف مثبت با دشمن سوق پیدا کند. یعنی مردمی که در برابر دشمن خارجی با رژیم اسلامی در ائتلاف منفی اند، به این نتیجه برسند که فعلا باید با رژیم کنار آمد چون خطر خارجی عمده است تا بعد ببینمیم چه می شود. من برای این که چنین نشود و مرزی روشن در این ائتلاف منفی میان مردم خواهان سرنگونی و موجودیت رژیم کشیده شود، به ضرورت هشدار و زنهار همزمان با ترساندن از مداخله خارجی تاکید کرده ام. ایراد من به یکجانبگی ” فراخوان” در ائتلاف منفی با رژیم است. هم رژیم و هم “مردم” مخالف تشدید تحریم هایند. برخلاف ارزیابی باز هم یکجانبه ی ” فراخوان” که تنها مردم را متضرر از تحریم ها و لغو برجام عنوان می کند، این اقدامات ضربات شدیدی نیز بر خود رژیم و مسدود کردن شریان های اقتصادی و قدرت مانور اش در اداره کشور و مهار بحران ها و نیز به منافع کلان اختاپوس های حاکم بر اقتصاد کشور می زند. در اینجاست که مردم و رژیم بعنوان قربانیان سیاست های ترامپ، در قربانی بودن و در خطر بودن ” اشتراک” (!) پیدا می کنند و رژیم سعی می کند از این طریق مردم را به همسرنوشتی با خود متوهم سازد. از سوسیالیست ها و چپ ها انتظار می رفت درست در همین نقطه تبر را فرود بیاورند. اما آن ها همین را که گفته اند امپریالیسم و متحدان و دست نشاندگان شان را با تمام نیرو افشا کنیم، کافی می دانند و هیچ دغدغه ای ندارند که ائتلاف منفی به ائتلاف مثبت تبدیل شده و سرنوشت مبارزات مردم سرنگونی طلب، به دسیسه ها و تمهیدات بسیار نیرومند و مؤثر رژیم برای حفظ نظام گره بخورد. صورت مسئله و جوهر نقد من همین است. طبل زدن ( همانطور که نوشته بودم کاملا بجا و به حق) علیه دخالتگری امپریالیستی، و انگشت سکوت بر لب نهادن در برابر خطر مهلکی که از جانب رژیم مردم سرنگونی طلب را به کنار آمدن با رژیم تهدید می کند. من در رابطه با ائتلاف منفی نوشته بودم:
« فراخوان با محکوم کردن یکجانبه ی اقدامات ترامپ و رژیم چینج از خارج، در یک اتئلاف منفی با جمهوری اسلامی قرار می گیرد که این رژیم نیز هر دوی این ها را محکوم می کند و مردم را از ترس « پایان موجودیت کشور» ( و به قول اصلاح طلبان سوریه ای شدن کشور) به کوتاه آمدن از مطالبات و دست شستن از مبارزات، تحمل خفقان و دفاع از میهن اسلامی فرا می خواند. ایراد فراخوان در این است که برای اعتراض و ابراز مخالفت با لغو برجام و تشدید تحریم ها و نقشه ی رژیم چینج، از مخالفان رژیم امضا جمع می کند بی آن که مردم خواهان سرنگونی رژیم را خطاب کند و به آنان هشدار و زنهار دهد که مبادا از ترس اقدامات ترامپ و رژیم چینج و هراس از ” پایان موجودیت کشور”، از ترس آن که مبادا ترامپ و متحدین مرتجع و دست نشاندگان وطنی شان حاکمیتِ نداشته شان را از دست شان بیرون بکشند به دام دفاع از میهنِ دزدان و قاتلان بیافتند؛ مبادا در سربالائی ی مبارزات جانفرسای تاکنونی شان علیه رژیم عقبگرد کنند و از پله ی جنبش دی ماه و از سکوی ویدا به پائین بیایند».
روبن ترجیح داده است موضوع هشدار و زنهار را از این ائتلاف منفی جدا کرده و در باب طبیعی بودن اتئلاف منفی در سیاست کنفرانس بدهد و چنان وانمود کند که ایراد من به “فراخوان” به وجود اتئلاف منفی است و نه به خطر ائتلاف منفی بدون هشدار و زنها و مرز کشی برای مردم در معرض دامچاله های رژیم.
هشدار و زنها به مردم کار سوسیالیست ها و چپ ها نیست
و اما بامزه است که در پاسخ به همین انتظار من از فراخوان که می بایست مردم را خطاب قرار می داد و توضیح می داد که مقابله با دشمن خارجی از راه مقابله با سد دشمن داخلی می گذرد، روبن این کمبود را « نقطه قوت» فراخوان دانسته و گفته است : « این انتقاد دقیقاً نقطه قوت فراخوان است نه نقطه ضعف آن. شهاب برهان مانند بخشی از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور- از چپ ترین ها تا راست ترین ها- تصور می کند که جنبش توده ای منتظر فرامین از راه دور است تا رژیم را با گرفتن خرخره اش کیش و مات کند، نفس کشیدن رژیم را تنگ سازد. این تفکر و روش برخورد، جنبش توده ای را خمیر مجسمه سازی تصور می کند که پیشاهنگ آگاه از طریق رهنمودهای نبوغ آسای خود باید به آن شکل داده و دروازه بهشت زمینی رهائی را بر روی آن ها بگشاید».
اینجا هم امانت داری روبن گل می کند (ای اسکات/ مارکس! کجائید؟) گوئی صحبت ” فرامین ” بوده ! در این پاسخ تا چه اندازه فقدان وظیفه آگاهگرانه “سوسیالیست ها و چپ” آشکار است! به ما چه مربوط است که به مردم هشدار و زنهار در برابر دسیسه ها و دام های عوامفریبانه رژیم بدهیم؟ آن ها نیازی به نظرات ما ” سوسیالیست ها و چپ ها” ندارند. من یقین دارم که روبن برخلاف تقی که بشدت مخالف دخالتگری سوسیالیست ها در سازمانیابی و آگاهگری برای توده است، چندان معتقد به چنین نظری نیست اما باز هم برای توجیه سکوت ” فراخوان” در مورد خطر داخلی و تخریب شهاب، عذر بدتر از گناه می آورد که این سکوت، « دقیقاً نقطه قوت فراخوان است نه نقطه ضعف آن» چرا که شهاب خواهان صدور «فرامین از راه دور» برای مردم بوه است!
صدای سوم تقی روزبه
تقی، طبق معمول، صدای سوم را هم در دیگِ پیچیدگی ها و چندجانبگی ها و عدم تعین های پدیده های سیال چند وجهی نه سیاه و نه سفید و پرهیز از ماکسیمالیسم و سکتاریسم و یکجانبه نگری و دو قطبی نکردن و نه سیخ و نه کباب جوشانده و نوشته است : « شهاب عزیز در نوشته خود اصطلاح صدای سوم را که مفهومی گنگ است و فاقد معنای روشن تئوریک و بار فراطبقاتی و اجتماعی لازم است و بیشتر در محدوده افشاگری ها و باصطلاح ژورنالیستی کاربرد داشته است، تا سرحد یک مفهوم تئوریکی و اصول و به عنوان معیار و شاخصی برای نقد دیگر رویدادها ارتقاء داده است» . تقی صدای سوم را ” دارای معنای سیال و گنگ” نامیده و با عزیمت از این فرض که « صدای اول صدای رژیم است و صدای دوم صدای قدرت های بزرگ امپریالیستی و بلوک وابسته و یا همسو با آن و صدای سوم هم مخالف هر دو صدا»، به نقد برداشت من از از صدای سوم پرداخته است. اگر همه حرف هایش را عینا نقل کنم من هم مثل او باید جزوه بنویسم. خوانندگان می توانند برای تحقیق مستقیما به نوشته او که در دسترس است رجوع کنند. جوهر و نهایت حرف او این است که اگر صدای سوم صدای مخالفت با هر دو صدای پیش گفته باشد، این مخالفان هر دو صدا، یک طیف وسیع اند با نظرات و گرایشات متنوع و رنگارنگ، و نمی شود از یک صدای سوم حرف زد. تقی می نویسد: « در حقیقت “صدای سوم” هم مثل هر پدیده اجتماعی در درون خود یک طیف متکثر است و در حال شدن و گرنه “صدای سوم” یکدست و خالص امری است لاوجود و انتزاعی…. البته اگر کسی خودخوانده خود را مفسر بلامنازع “صدای سوم” بداند و شیفته تک صدائی هم باشد و از آن منظر احکام پیامبرانه پیرامون کفر و ایمان دیگران صادر کند، دیگر برای او گوناگونی و طیفی بودن “صدای سوم” نه مطرح خواهد شد و نه اساسا اهمیتی خواهد داشت … مگر آن که شهاب عزیز تنها صدای خود را معادل صدای سوم بداند». به این ترتیب ” صدای سوم” از دید تقی، اولاً از جنس اعتقاد فردی است و ثانیاً مفهومی گل و گشاد و گنگ و نامتعین و غیر قابل تعریف، سیال و نسبی است، درست مثل هر مفهوم دیگری در دستگاه فکری شناخته شده ی او، لزج و لیز و لغزنده. او بطور مبسوطی در ضرورت میانگین و معدل گرفتن ( نه با این الفاظ) از درک های متنوع از ” صدای سوم” در طیف امضا کنندگان نوشته است تا متقاعدمان کند که شهاب سکتاریست است و نمی فهمد که برای جمع کردن این امضاها چاره ای جز تحمیل نکردن یک برداشت از ” صدای سوم” و راضی کردن همه وجود نداشته است. او نهایتاً حکم می دهد که « عنوان فراخوان به روشنی نشان دهنده تعلق آن به “صدای سوم” است». در اینجا لازم می دانم توضیح بدهم که صدای سوم و راه سوم چیست و ذهنی و نامعین و نسبی و ژلاتینی کردن آن و میانگین و معدل گرفتن از این نامتعین متکثر به تعداد امضاها،چیزی جز اپورتونیسم سیاسی نیست.
صدای سوم چیست؟
مطالب متعددی در رابطه با صدای سوم نوشته ام که لینک دوتای آن ها را برای کسانی که علاقه من به بررسی بیشتر باشند در انتهای این نوشته در اختیار می گذارم. در یک گفتار پالتاکی در فوروم سوسیالیستی ایران (ISF) به تاریخ 25 اوت 2006 ( دوازده سال پیش) در رابطه با صدای سوم در درون جنبش ضد جنگ ازجمله گفتم:« گرایشی هست که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی ( چه از طریق جنگ یا محاصره اقتصادی ) توسط آمریکاست، گرایش دیگری هم هست که مخالفت اش با جنگ یا محاصره اقتصادی بخاطر مخالفت اش با سرنگونی جمهوری اسلامی است. هر کدام از این ها را بطور قراردادی صدای اول یا صدای دوم بنامیم، صدای سوم در برابر هر دوی این ها گرایشی است که طرفدار سرنگونی جمهوری اسلامی به دست خود مردم ایران است و نه فقط مخالف جنگ و تحریم اقتصادی، بلکه همچنین مخالف هر شکلی از مداخله امپریالیستی در بردن و آوردن حکومت در ایران است. صدای سوم به این اعتبار که با موضعگیری یکجانبه در جنبش ضد جنگ علیه جنگ افروزی امپریالیسم و به سود جمهوری اسلامی مخالف است، گرایشی متمایز در درون این جنبش است…»
در مطلب کوتاهی هم که پیش از خروج ترامپ از برجام در فیس بوک منتشر کردم در پاراگرافی با عنوان :« کمونیست های ایران و صدای سوم در برابر طرفین جنگ» نوشتم:
« جبهه ی مخالف تهاجم جنگی به ایران می تواند پاسیفیست های ایران و دنیا، فرصت طلبان و منفعت طلبان، میهن پرستان، طرفداران خود رژیم اسلامی، بخش هائی از جناح های امپریالیستی …. تا کمونیست های انقلابی را شامل شود که نقطه اشتراکی بجز مخالفت با یک جنگ معین ندارند. در چنین جنبشی هر جریانی به دنبال آرمان ها و یا منافع خود است. کمونیست های ایران مخالفت با جنگ را نباید از مبارزه شان با رژیم جمهوری اسلامی و مبارزه شان با سرمایه داری و امپریالیسم منفک کرده به بیراهه ی پاسیفیسم یا میهن پرستی و یا دفاع از موجودیت جمهوری اسلامی زیر لوای دفاع از میهن بیافتند. به عبارت دیگر، صدای سوم برای کمونیست های ایران در جنبش ضد جنگ، صدای مخالفت با جنگ نیست بلکه تصریح و تشدید مبارزه سیاسی و طبقاتی با هر دو طرف جنگ در متن مبارزه ضد جنگ است. کمونیست ها برخلاف بسیاری پاسیفیست ها نمی توانند به گفتن « نه به جنگ» بسنده کنند. صدای سوم واکنشی است به دو گرایش که یکی خواهان تهاجم نظامی آمریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی است و دیگری که در مخالفت با تهاجم نظامی به ایران، در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرد. شعار « نه به جنگ امپریالیستی! نه به جمهوری اسلامی!» یک موضع سوم در برابر دو موضع یاد شده در قبال جنگ است».
« صدای سوم کمونیست ها در وهله ی اول باید بیان ” نه این و نه آن ” باشد. اما صدای سوم اگر محدود به ” نه به این و نه به آن” در دوئل جنگی باشد، هنوز صدای سوم نیست، صدای انفعال و تماشاگری بیطرفانه است. صدای سوم پاسخ ِ این پرسش است: اگر نه این و نه آن، پس چه؟ شعار « نه به این و نه به آن» به معنای بی طرفی نیست به معنای طرفداری از جنبش های مترقی مردم ایران در برابر هم امپریالیسم و هم جمهوری اسلامی است. طرفداری از هرکدام از این عفریت ها یا بی طرفی یا فرعی کردن تاکتیکی یکی از آن ها با هر توجیهی ، به زیان حرکت مردم ایران برای رهائی و به دست گرفتن سرنوشت خودش تمام خواهد شد و به نیروهای مترقی و پیشرو در ایران ضربه خواهد زد. هر کدام از این دو طرف پیروز بشوند، تلفات و تاوان بلافصل و نقد اش را جنبش های آزادی خواهانه و برابری طلبانه مردم ایران خواهد داد و بازنده اولیه و نهائی اش مردم ایران – و صد البته جنبش های مترقی مردمان منطقه – خواهند بود».
در پاراگراف دیگری زیر عنوان « نوک حمله و لبه تیز مبارزه صدای سوم متوجه کدام باید باشد: امپریالیسم یا رژیم»؟ نوشتم:
« در این جنگ، هیچیک از دو طرف رهائی بخش مردم ایران نیستند. دیده ایم که آمریکا و متحدان اش با ویتنام و افغانستان و عراق و لیبی و سوریه چه کرده اند. و اما ایران. در طول دهه ها آزمون، بالاخره مردم ایران پی برده اند که در میان جناح های رژیم، هربار که بد را انتخاب کرده اند، بی وقفه اوضاع بدتر شده است. وخامت تصاعدی اوضاع عیان تر از آن است که نیازی به اثبات با ارائه آمار ارقام باشد. اما در قیاس بین این دو طرف چه؟ کدام شّر بیشتر است؟ کدام عمده است؟ پاسخ این پرسش، نباید ایدئولوژیک و اخلاقی و احساسی باشد. ما بعنوان کمونیست، باید ببینیم پیروزی کدامیک از این ها در جنگ احتمالی، راه پیشروی ما در راستای اهداف مان را که آزادی و برابری و رفع تبعیضات طبقاتی و جنسیتی و ملیتی و حراست از محیط زیست است هموارتر می کند؟ تمامی سرشت و عملکرد تاریخی و تجربی نشان می دهد که هر دو بدتر اند! حتا اگر به عمده و غیر عمده قائل باشیم و آمریکا را دشمن عمده تلقی کنیم و بخواهیم مبارزه علیه سلطه جوئی او را عمده کنیم، این کار در عمل تنها از طریق فراهم کردن شرائط استقرار حاکمیت خود مردم، فراهم کردن شرائط کنترل تمام کشور به دست خود مردم و نهادهای خودحکومتی شان معنی می دهد تا نه نیروهای اشغالگر و نه دست نشاندگان وطنی آن ها نتوانند جای خالی را بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی اشغال کنند . پرهیز از فاجعه عراق و لیبی و سوریه هم همین راه را به ما نشان میدهد. راه سوم همین است. اگر درست دقت کنیم، به این معنا عمده کردن مبارزه علیه سلطه جوئی امپریالیستی هیچ مضمون عملی دیگری جز عمده کردن مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تشدید مبارزه با سرمایه داری و همراه با تدارک استقرار خودحکومتی مردم ندارد. »
اگر تقی عنوان ” فراخوان” را به نوعی در همخوانی با این دید نسبت به صدای سوم می داند، نمی توانم با او مخالفت کنم اما این عنوان مشکلی را حل نمی کند مادام که در فراخوان پایانی ی تومار، هیچ اثری از آن نیست. سیاست مذهب نیست که با یک ” اشهد” گفتن مسلمان شوی. عنوان ” فراخوان” را همچون یک اشهد برای من شاهد می آورند حال آن که بقول بسیار دقیق رفیق اصغر ایزدی، خود متن به آن عنوان وفادار نیست. آقای امیر خوش سرور در سایت اخبار روز نقدی بر فراخوان از زاویه ی « خوانش عملیاتی» نوشته است که بسیار مهم و هوشیارانه است و چه باک که مرا اتهام زننده نامیده و از نوشته روبن تمجید کرده است. ایشان ایراد “فراخوان” را از زاویه دیگری دیده و بیان کرده است و آن این که فراخوان داده اید به افشای امپریالیسم و رژیم چینج و لغو برجام و تشدید تحریم ها با تمام قوا. بسیار خب، در میدان عمل، در ایران، در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در صف نان، در اداره بیکاری، در برابر پلیس منکرات و ارشاد، همین شعارها را بدهیم؟ همین افشاگری ها را بکنیم؟ ( همه را تقریبی و مضمونی از حافظه می نویسم و از ایشان پوزش می خواهم ضمن دعوت خوانندگان به مراجعه به نوشته ایشان). مسئله دقیقاً همین است. در عنوان فراخوان ” اشهد” تان را گفته اید و در عمل، در متن زندگی و مبارزات جاری مردم چیزی جز افشای دشمن خارجی و خطر خارجی عرضه نکرده اید. این صدای سوم نیست، با مسکوت گذاشتن آنچه مردم برای مقابله با خطر خارجی در رابطه با خطر داخلی باید بکنند، راه سوم را زیر پا گذاشته اید.
روبن و راه سوم
اما روبن از بیخ منکر وجود چیزی به نام “صدای سوم” ( که آن را ” راه سوم” می نامد) است. او ” راه سوم ” را که گوئی برای نخستین بار به گوشش می خورد، « تئوری من درآوردی» می نامد که گوئی شهاب برهان از خود اش در آورده است. روبن که با تفرعن و از بالا می نویسد : “چرخش های فکری ر. شهاب برهان برای من نا آشنا نیست” چرخش فکری خود را می پوشاند و از یاد برده است که ده پانزده سال پیش سخنرانی ها و مقالات شهاب در باره “صدای سوم” را او و تشکیلات اش پرچم و از پایه های هویت سیاسی خود کرده بودند.
چشم بندی سوسیالیستی!
روبن نفهمیده است که معنی این جمله در نقد من چیست که: « اگر نمیخواهیم برای ما با “چترباز” حکومت ارسال کنند، از هم اکنون برای حاکمیت خودمان دست به کار شویم. اول و دوم کردن، عمده و غیرعمده کردن در این نبرد با دو دو دشمن یکی از دیگری پلیدتر و خطرناکتر، یک خطای استراتژیک مهلک است. عمده کردن مبارزه علیه سلطه جوئی آمریکا هیچ مضمون عملی دیگری جز عمده کردن مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی همراه با تدارک استقرار خودحکومتی مردم نباید داشته باشد وگرنه از این فراخوان یکجانبه علیه امپریالیسم، بجز تعطیل یا تخفیف مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی در نمی آید » . شاید هم معنایش را فهمیده است اما چون هدف، تخریب شخصیتی شهاب است، پس دست به یک چشم بندی خامدستانه می زند به این صورت که: در نظر شهاب « به همان نسبت که جمهوری اسلامی خطرناک است امپریالیسم نیز خطرناک بوده و این ها هیچ نوع تقدم و تاخری بر هم ندارند… شهاب بر مبنای دستگاه من درآوردی تحلیلی راه سوم، رژیم جمهوری اسلامی را از الویت مبارزه و سرنگونی مردم خارج ساخته و آن را هم سان و هم تراز حکومتی که امپریالیسم از طریق چترباز ارسال خواهد کرد، قرار می دهد». روبن بر مبنای این چشم بندی برای ساده لوحان نتیجه می گیرد که شهاب با همتراز دانستن دو دوشمن، رژیم جمهوری اسلامی را از الویت مبارزه و سرنگونی مردم خارج ساخته است! آیا هیچ ادم بی غرضی چنین برداشی می کند از این جمله ی من: « عمده کردن مبارزه علیه سلطه جوئی آمریکا هیچ مضمون عملی دیگری جز عمده کردن مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی همراه با تدارک استقرار خودحکومتی مردم نباید داشته باشد »؟ از برکت این چشم بندی و وارونه ساز است که روبن نتیجه گرفته است : شهاب « چپ آوازه افکند و از راست رفت! » و « شهاب برهان که ظاهراً از موضع چپ به فراخوان انتقاد می کند نشان می دهد که برعکس ادعاها و اتهاماتش درست در منتهی الیه طیف راست اپوزیسیون و در شمار آن نیروهائی قرارگرفته است که هنوز با دشمن اصلی تعیین تکلیف نکرده اند.» ! روبن می نویسد: « او جدول ضربی به نام راه سوم دارد که صرفنظر از زمان ومکان، شرایط و اوضاع و احوال سیاسی از زمان کیانوری تا دوره بوش و تا دوره ترامپ و آینده … حل المسائل و پاسخ همه پازل های سیاسی شهاب برهان است و تحولات اوضاع سیاسی نه به کار دستگاه تحلیلی راه سوم می آید و نه در حقایق ابدی و ازلی آن ها تاثیری می گذارد! »
روبن از بیخ منکر وجود چیزی به نام راه سوم یا صدای سوم است و آن را من در آوردی ی شهاب می داند، اما انتظار دارد که شهاب صدای سوم را با مقتضیات و ملاحظات زمانی مکانی و مختصات بلوک بندی ها و چرخش اوضاع تطبیق دهد و همساز کند. در اینجا روبن به تقی می رسد. اما من با صدای بلند اعلام می کنم که صدای سوم برای کمونیست ها موضوعی تغییر ناپذیر و انعطاف ناپذیر و سازش ناپذیر و میانگین و معدل نگرفتنی است. صدای سوم، صدای آنانی نیست که برحسب جایگاه اجتماعی خودشان وگرایشات سیاسی مختلف شان می خواهند تومار مشترکی امضا کنند، صدای سوم، صدای آزادی خواهی، حق طلبی، برابری خواهی، ستم ستیزی، رهائی طلبی ی ضد استبدادی و ضد سرمایه داری و ضد شووینیستی و ضد نژادپرستی و ضد سکسیستی و ضد تخریب فضای زیستی انسان و حیوان، و صدای صلح طلبی است. صدای سوم در ایران، صدای مستقل آزادی خواهی و برابری طلبی ی کارگران و زنان و ملت ی همسرنوشت در پیکار علیه استبداد و تبعیض و سرمایه است. این صدا صدائی معامله کردنی یا سر و دم زدنی برای منطبق کردن با اوضاع نیست. شما حق دارید: صدای سوم برای شهاب اصلی قاصع و برای همه زمان ها و مکان هاست مادام که این صدا به کرسی ننشسته است.
اما از این هم بی اشاره نگذرم که روبن بعد از این چشم بندی و وارونه سازی موضوع، به شهاب ایراد می گیرد که چرا رِژیم را از اولویت انداخته است، اما خود اش فراخوانی را امضا می کند و از ان دفاع می کند که اولویت را به امپریالیسم داده است!
ضد امپریالیسم ناسیونالیستی چپ
من نه اکثر امضا کنندگان ” فراخوان” را حتا به اسم می شناسم، نه داوری ام شخصی است و قصد متهم کردن کسی را دارم. من با یک سند سیاسی رو به رو هستم و یک مشی سیاسی. حتا اگر هیچیک از امضا کنندگان تومار گرایش ناسیونالیستی نداشته باشند، این سند چنین گرایشی را بطور ضمنی در خود دارد چون یکجانبه خطر امپریالیسم را در برابر مردم فریاد می کند ( توضیحات کافی در باره مسکوت گذاشتن خطر درونی داده ام). این مسکوت گذاشتن و تنها ترساندن از عواقب خطر خارجی، حتا اگر امضا کنندگان قصد نداشته باشند، در میدان عمل توده ای در ایران به خطر رشد ناسیونالیسم ضد امپریالیستی میدان می دهد و در ارفاق آمیزترین تعبیر، در برابر آن منفعل است. بهره ی چنین فراخوان ضد امپریالیستی یکجانبه ای را رژیم به جیب می زند.
” پژواک ندای کیانوری”
بلافاصله پس از منتشر شدن نقد من، سه تن از دوستان به من تذکر دادند که مطرح کردن ” پژواک ندای کیانوری” خطا بوده است و سبب واکنش های منفی می شود. من نه برای نرنجاندن کسی بلکه بخاطر متقاعد شدن خودم، بلافاصله یادداشتی را در پاسخ به کامنت دوستی در فیس بوک نوشتم و آن را به سایت هائی هم که نوشته مرا منتشر کرده بودن فرستادم وبرخی منتشر اش کردند. آن توضیح را برای اطلاع کسانی که احیاناً آن را ندیده اند در همینجا می آورم.
« رفیق حمید عزیز، بجز تو دو رفیق دیگر هم به من تذکر دادند که پژواک ندای کیانوری دانستن این فراخوان، خطاست. من هم می پذیرم که این تشبیه خطاست، تنها از این جهت که کیانوری با آن شعار، از رژیم خمینی دفاع و او را به سرکوب ” ضد انقلاب” تشجیع می کرد، حال آن که بدیهی تر از این نیست که فراخوان مورد بحث من در چنین خطی نیست و قصد من مطلقاً چنین قرینه سازی نبوده است. آنچه مورد نظر من است اشاره به وجود یک سابقه تاریخی در این نوع موضع گیری های یک جانبه ی ضد جنگ و نتایج منطقی چنین بینشی است که تو را در برابر انتخاب میان دشمن داخلی و خارجی قرار می دهد. بیانیه از رژیم دفاع نمی کند و با کیانوری فرق دارد، اما وقتی جنگ شروع شود چه؟ به مردم چه خواهد گفت؟ : « سرنگونی مهم تر است یا حفظ ایران؟» و معنی عملی این سیاست چه می تواند باشد بجز جنگیدن با دشمن خارجی در سنگر نظام؟ من بیش از آن که نظر به تشبیه خط این فراخوان به سیاست کیانوری داشته باشم، خطر رسیدن به سیاست دفاع از مصلحتی و میهن پرستانه از رژیم در صورت جدی شدن یا تحقق جنگ را مورد تاکید قرار داده ام. متقاعد شده ام که بهتر بود بحث کیانوری را به میان نمی آوردم و موضوع را به شکلی که سؤتفاهم آفرین نباشد توضیح می دادم. ممنون ام از تذکر تو».
متاسفانه آن هائی که غرض خاص دارند، هنوز به همان کیانوری اشاره می کنند و این کار، بعد از آن که خودم آن را خطا دانسته ام، بی اخلاقی است.
لینک مطلب در تریبون زمانه
ادامه بحث در این لینکها: