مقدمه
خانواده در تمامی فرهنگها و جوامع، جایگاهی ارزشمند و در برخی از آنها، جایگاهی دچار تقدس دارد. تقدسی که نه تنها توسط ادیان و مذاهب مختلف به انسانها گوشزد شده، بلکه مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه نیز به حسب منافعی که این سپهر خصوصی میتواند برای جمع افراد یا گروهی از آنها یا حاکمیتها در پی داشته باشد، مقدسمآبی آن را به طرق مختلف تمدید و تشدید کردهاند.
در این سپهر خصوصی که بر مبنای بازی نقشها و تعیین حقوق و وظایف، پایههایش استحکام بخشیده میشود، یکی از عناصر کلیدی چگونگی و کجایی جایگیری افراد، جنسیت منتسب به آنهاست. جنسیتی که فارغ از تلاشهای در حال پیشروی در این حوزه، همواره در تفکرات جمعی، مناسبات اداری، رسانهها و همچنین علوم مختلف جریان اصلی، امری دوگانه، تقسیم شده به هویتهای زنانه و مردانه است؛ هویتهایی که نقش، حق و وظیفه افراد را در بستر خانواده مشخص میسازند.
گستره خصوصی بر خلاف گستره عمومی یا حوزه عمومی که به گفته یورگن هابرماس، افراد به منظور مشارکت در مباحث باز و علنی گرد هم میآیند، حوزهای است که مناسبات شخصی و خانوادگی که متأثر از حوزه عمومی هستند، اما ساختار سنتی تلاش میکند تا آن را حوزهای محدود به قدرتی درونی و بومی نگاه دارد، کم و کیف آن حول محور چگونگی ساختار قدرت در جامعه بزرگتر، مشخص میشود. رابرت اریکسون، از اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی معاصر از تعیین جایگاه افراد در خانواده به واسطه و بر مبنای، جایگاه قدرت آنها در بازار کار سخن میگوید و نقطه عطف مطالعهاش را روی زنان متأهلی که در چارچوب خانواده زندگی میکنند و در بازار نیروی کار نیز، نیروی کار فعال محسوب میشوند میگذارد. جایگاه زنان در خانواده بر حسب جایگاه آنان در جامعه و در بخشهای مختلف آن مانند بازار کار کجاست و چگونه منجر به تعیین حدود استقلال یا عدم استقلال آنها خواهد شد؟ میزان تأثیرگذاری دیگر عوامل، همچون تعاریف نظری در باب زنانگی در این زمینه چقدر است. همه این پرسشها میتواند منجر به ایجاد پرسش بزرگتری شود که در ادامه پیرامون آن بحث خواهد شد.
زن؛ موجودیت مستقل یا جزء وابسته به کل
ذکر این مقدمه به نسبت طولانی، بدان دلیل است که بستری شفاف برای شکافتن مباحث پیرامون این که چرا زنان عموماً در جوامع سنتی، نه به مثابه افراد دارای استقلال با هویت مجزا، بلکه به عنوان اجزایی وابسته به تعیین معنای خانواده، تعریف میشوند، به نحوی که هر گونه پیشرفتی در روند احقاق حقوق از دست رفتهشان هم به واسطه کلمات و تعاریف انتزاعی محکوم به کندتر پیش رفتن میشود.
به طور خاص و مشخص، این مطلب به یکی از دغدغههای مهم پیرامون یکی از دستاوردهای اخیر فعالیتهای فعالان حقوق زنان در ایران و پافشاری و تأکید زنان بر به دست آوردن یکی از حقوق از دست رفتهشان یعنی ورود به استادیومهای ورزشی میپردازد. در هفتههای اخیر و پس از سالها تلاش فعالان جنبش زنان در ایران، طی برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ روسیه، زنان با تجربههای متعدد رانده و طرد شدن از استادیومها، توانستند به منظور دیدن مسابقات تیم ملی فوتبال مردان ایران در این جام به همراه دیگران وارد استادیوم آزادی شده و بازیها را از طریق نمایشگرها تماشا کنند. آن چه که در ابتدا و در اولین حضور نیز با مشکلات متعدد مواجه شد و باورها را پیش از بازی ایران و اسپانیا به این سمت سوق داد که این بار هم به علت حضور زنان، برخی نهادها، اجازه نمایش بازی را ندادهاند که البته دقایقی پیش از برگزاری بازی، مجوز نهایی و رسمی این حضور صادر شد و دربهای استادیوم صدهزار نفری به روی همگان باز شد.
فضای مجازی ایرانیان اعم از توییتر، اینستاگرام و غیره، مملو از تصاویر زنانی بود که با خرسندی در استادیوم صدهزار نفری آزادی پس از قریب به ۴۰ سال پای گذاشته و تجربیات خود را از این موفقیت با دیگران به اشتراک گذاشتند. زنانی که چه فعال حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی بودند و چه نه اما از بازیابی این ورود به مثابه حقشان، با وجود شکست ایران در آن مسابقه، پیروزی همهجانبه را تصویر کردند.
آن چه شاید در پسِ این خرسندی و موفقیت، نه که نادیده انگاشته شود، بلکه دیده نشد، محدودیتی بود که رسانههای خبری فارسیزبان در ورای کلمات به این حضور و دستاورد، آگاهانه و ناآگاهانه تلقین و تحمیل کردند. بررسی و تأملی در تیترهای خبری رسانههای رسمی و رسانههای غیررسمی پیرامون این اتفاق نشان میدهد که زنان در آن شب، نه زنان و افراد مستقل، بلکه دارای موجودیتی وابسته به نهاد خانواده تعریف شدند: آنهایی» که با مردان خانوادهشان پای به استادیوم گذاشتند، آنهایی که تحت مراقبت مردان خانوادهشان در فضای استادیوم ـ که نه حتی رسمیت بازیهای حضوری را در آن زمین داشت، نه بهمنزله صدور مجوز دائمی و رسمی برای حضورِ زین پسِ زنان بودـ حاضر شدند، آنهایی که جو استادیوم را معتدل کردند، آنهایی که ورودشان از بروز اغتشاشات احتمالی و فحاشیهای رکیک جلوگیری کرد، آنهایی که تصاویرشان در حالی که کودکشان را به آغوش داشتند و بازی را تماشا میکردند و غیره،استادیوم را زیباتر و ملایمتر کردند:
اعتراض جوانان و خانوادهها به لغو تماشای فوتبال در مقابل ورزشگاه آزادی (عصر ایران)، دستور شخص رئیسجمهور موجب بازگشایی دربهای استادیوم به روی خانوادهها شد (انتخاب) تا بیشمار تیتر خبری دیگر که خبر از ورود زنان به ورزشگاه استادیوم میدادند، اما همچنان جایگاهی برای زنان مجرد بسیاری که در گروههای دوستی وارد استادیوم شده بودند، قائل نبودند و زنان را زیر پرچم خانوادهها هویتیابی میکردند.
کاربری کلیشههای جنسیتی؛ عامدانه و غیرعامدانه
این نگاه به نقش کلیشهای زنان نه تنها در سوگیریهای رسانهای، بلکه حتی در اظهار نظرهای بسیاری از کسانی که خواهان و هواخواه برابری جنسیتی هستند، نیز به چشم میخورد؛ از زنانی نوشته شد که با حضور خود، استادیوم آزادی را رنگینتر، زیباتر، شادتر، آرامتر، پر صلحتر، متینتر و باحیاتر کردند؛ زنانی که نه در جایگاه زن مستقل بلکه در جایگاه عضوی کلیدی از گستره خصوصی حق این را پیدا کردند که در کنار مردان به تماشای فوتبال بنشینند و اجازه یافتند تا شادی و هیجان خود را بروز دهند.
نمیتوان منکر این بود که زنان در جامعه ایران، دارای نقشهای اولیه و اساسی در بطن خانوادهاند و گذر از محدودیتهای سنتی سپهر خصوصی به منزله گذاری است به سپهر عمومی برابرتر، چرا که بسیاری از نابرابریها، مشروعیت خود را از خانواده و جایگاههای قدرت نابرابری که سهم فرودستی آن از آنِ زنان و سهم فرادستی آن از آنِ مردان است، میگیرند.
سانسور واژگانی چون زن و زنان از تیترهای خبری و در محتواهای مرتبط، برای منتقد اجتماعی نشان از آن دارد که قوانینی که وجود زنان در جامعه و خارج از خانواده را در جوامع دیگر، محدود به لزوم وجود مردان میکنند در مباحثی که بیشتر رنگ و بوی جدال سیاسی به خود گرفتهاند، همچون حضور زنان در استادیومهای ورزشی، در جامعه به نسبت مدرنترِ ایران نسبت به دیگر کشورهای منطقه، تحت لفافههای گوناگون همچون بازی با کلمات به منظور سانسور حضور زنان نمود مییابند.
آن چه از جمع این گفتوگوهای اجتماعی و سیاسی بین مردم و نهادهای مسئول، میان رسانهها و میان موافقان و مخالفان حضور دیگرانِ غیر از مردان در استادیومهای ورزشی به خصوص در استادیوم صدهزار نفری آزادی بر میآید، نشان از دوری و دیری دستیابی به حقوق مطلق حضور زنان در استادیومها بدون آنکه خانواده نامیده شوند، بدون آنکه در لُژهای متأهل و مجرد جداسازی شوند ـ که خود منجر به تفکیک جنسیتی زنان» و مردان در لُژ مجردان و مانعتراشی بیشتر برای حضور زنان مجرد در ورزشگاهها خواهد شد، دارد. توجه رسانهای به نوشتار و استفاده از واژگان و ادبیات غیرجنسگرایانه که زنان را همچون مردان صرفاً انسانهای علاقهمند به ورزش و حضور در مصافهای ملی ورزشی به عنوان تماشاچی و طرفدار نشان دهد، میتواند مانع ایجاد ناهمواریهای بیشتر پیش پای زنان در مسیر دستیابی به این حق مطلق اجتماعی شود. آن چه که لزوماً موجب ایجاد داغها و ننگهای کلیشهای بیپایه زنستیزانه برای زنان سوا و خارج از خانوادهها نخواهد بود و پایگاه اجتماعی آنان را به عنوان جنسیتی برابر در راه مطالبه حقوق به حقشان، تقویت خواهد نمود.
منبع: بیدار زنی
رفتن زنان به ورزشگاه ها، بخصوص برای تماشای فوتبال مردانه، در تمامی جهان، غالبا واکثرا به همراه تمامی خانواده و یا در مجاورت یک مرد است. من این را در تمامی ورزشگاه های انگلستان و اسپانیا مشاهده کرده ام. البته معلوم است که اگر زنی به تنهایی یا با دوستان زنش به ورزشگاه بیاید از ورود او جلوگیری نمی شود. به دنبال نابودی نهاد خانواده نباشیم که این هدف پیش از همه چیز انبوهی از زنان جامعه را در معرض آزار نهادینه شده جنسی ، طبقاتی قرار می دهد. این را هم مشاهده کرده ام، چه جوامع مرد سالار و چه به اصطلاح جوامع غیرمرد سالار . خانواده، در اکثریت مواقع ، در همه ی جوامع، نزدیک ترین پناهگاه، انسان در معرض خطر آزار است. در تامین سلامت خانواده، برای محافظت از زنان در مقابل آزار جهانشمول مردانه، با تلاش برای ایجاد عدالت اجتماعی، موثر باشیم.
علی اکبر / 30 June 2018