بخش فرهنگ، دفتر خاک – دریا با ادبیات داستانی و با شعر پیوندی دیرینه دارد. مثل این است که دریا همواره الهامبخش نویسندگان و شاعران بوده است. در رمان “بیست هزار فرسنگ زیر دریا” ژول ورن داستانش را به اعماق دریاها میبرد، هرمن ملوین در “موبی دیک” دریا را برمیآشوباند و موج ها را به خروش وامیدارد.
ژوزف کنراد عظمت اقیانوس آرام را با اقیانوس های دیگر میسنجد، به مفهوم خردی انسان در برابر طبیعت میرسد و و سر در گریبان فرومیبرد و بودلر به دریا که مینگرد به رهایی انسان میاندیشد و از تاریکیها و پرتگاههای روحی فاصله میگیرد.
13 January 2012
با سلام. واقعا شهر شهر فرنگ است! همه چیزش از همه رنگ است …!! چند ساعتی است که بدلیل مرض مزمن سراغ زمانه امدم ! هر جارا گشتم تا ماهم خودمان را قاتی ادم حسابیها بکنیم ولی دیدیم انقدر شلوغ است که جای سوزن انداختن نیست ! حالا چه برسد به مبخ طویله ای مثل ما !!. الغرض !. چشممان به دریا افتاد ودریائی شدیم ! خانم یا بعبارتی دیگر مادر بچه ها به تلافی ما رفتند اطریش واز انجا دل به دریا زدند! (وهرچه فکر میکنم اطریش از کجا راه به دریا دارد؟نفهمیدم!) . دیشب اصلا حالم خوش نبود ! تلفن کوتاهی زد وکمی مهربان بود! پیش خودم فکر کردم حالا روی عرشه ایستاده وبه یاد من با ستاره ها وماه عشقی میکند! شبی سخت کذشت! به همه دنیا نفرت ریختم!(احتمال شماهم ترکش خورده اید؟!). صبح که چه عرض کنم؟! ظهر بیدارشدم ومنگ ومریض کلیک کردم ! دست ورو میشستم که کفت یک کشتی با بیش از چهارهزار سرنشین به صخره های کنار سواحل ایتالیا برخورد کرده !! زمین وزمان را(الیته کنار کامپیوتر وتلفن ) بهم ریختم!! کشتی (کوستا کون کاردیا) دیشب درحالی که کاپیتان وهمه خدمه مست بودند ! اره بابا مست بودند! کشتی را با بیش از چهارهزار سرنشین به صخره کوبیده اند! جنون داشتم ! نمیدانستم انها هم هستند یا نه ؟! بلاخره خانم جان عصری زنگ زد که بله ما بودیم !! ولی این کشتی نه قایق نجات به اندازه مسافرها داشت ونه حتی جلیقه نجات داشتیم !! احوالش را پرسیدم! گفت همه ما زنده ایم! این احمقها! اعلام کردند فعلا سه نفر مرده اند ولی شصت نفر هم ناپدید شده اند!!. من در جنوب وکنار ساحل زندگی کرده ام ومن وجب به وجب دریا و رودخانه را میشناسم! اگر کاپیتان مست نباشد در هر طوفانی کشتی به ساحل میرسد ! حساب من وشما باشد تا بعد .
Anonymous / 14 January 2012