دونالد ترامپ با گماردن مايک پمپئو به سمت وزير امور خارجه و جان بولتون به سمت مشاور امنيت ملي، گروه مسئول سياست خارجي ايالات متحده را عميقا ترميم کرده و به «بازها» نيرويي فوق العاده بخشيده است.
آيا دونالد ترامپ قصد دارد جنگي عليه کره شمالي، يا به احتمال بيشتر ايران، به راه اندازد؟ با آن که نمي توان به اين پرسش پاسخ قطعي داد، يک چيز يقين است: اودرحال تدارک زمينه براي انجام احتمالي اين کار است. او با گماردن مايک پمپئو در راس وزارت امور خارجه و سپس جان بولتون به سمت مشاور امنيت ملي، دو چهره از جنگ طلب ترين هاي حزب جمهوري خواه را انتخاب کرده است. به ويژه، از سه دهه پيش بولتون تجسم گرايش به حل و فصل هرمسئله اي – ديروز عليه کوبا، امروز عليه ايران يا کره شمالي – با نيروي نظامي است. اين تا جايي است که او در محافل جمهوري خواه با لقب «استرنج لاو» – دکتر معروف فيلم استانلي کوبريک، که نماد ديوانگي هسته اي بود – خوانده مي شود.
با اين انتصاب ها ( و نيز گماردن جينا هسپل در راس سي آي اِي، زني که مستقيما مديريت يک پايگاه شکنجه آمريکا را پس از ١١ سپتامبر به عهده داشت و اجازه ازبين بردن نوارهاي مربوط به آن را داد)، ترامپ جنگ طلب ترين گروه عصر مدرن آمريکا را تشکيل داده است. گروهي که مبناي اعتقادي آن، دستکم درمورد دونفر اول، بسيار به راست افراطي نزديک است.
از ٤٠ سال پيش، بولتون تجسم ديدگاهي يک جانبه و به شکلي استثنايي ستيزه جو از سياست خارجي آمريکا است که «جنگ پيشگيرانه»، که حقوق بين المللي آنرا منع کرده، را مبناي راهبرد خود قرارداده است. او به مکتب فوق ملي گراي خشني در سنت داگلاس مک آرتور تعلق دارد. مردي که درسال ١٩٤٨ انداختن بمب روي چين را توصيه مي کرد تا جلوي پيشروي کمونيست ها را بگيرد، و سپس در ١٩٥١ مي خواست همين کار را در کره شمالي بکند. او تجسم کاريکاتور وار چيزي است که ريچارد هافستادتر، کارشناس سياست در اثري معروف درسال ١٩٦٥ (١) از آن به عنوان «شيوه روان پريشانه» راست راديکال آمريکايي يادکرده که در آن در همه جا نظريه توطئه ديده مي شود و نسبت به هرچه که بخواهد رسالت مشروع ايالات متحده براي سلطه بر دنيا را ازبين ببرد تنفري عميق دارد. اين چنين بود که بولتون در سازمان ملل متحد اعلام کرد: «بايد شوراي امنيت سازمان ملل را از نو به نحوي تشکيل داد که بيش از يک عضو دايمي نداشته باشد و آن عضو ايالات متحده باشد».
راست راديکال مورد مطالعه هافستادتر از پردازش هيچ گونه دروغ و جعلي براي توجيه بلندپروازي هاي خود پرهيز نمي کند. بولتون هم همين طور. زماني که درسال ٢٠٠٢، جرج دبليو بوش «محور شرارت» خود – کره شمالي، ايران و عراق صدام حسين – را مطرح کرد، بولتون بلافاصله اعلام کرد که «ارتباط هاي نيرومندي بين سه رژيم» براي ساخت سلاح هاي کشتار جمعي وجود دارد. زياده روي هايش زماني به اوج رسيد که بوش او را به سمت سفير ايالات متحده در سازمان ملل منصوب کرد که مدتي کوتاه درسال هاي ٢٠٠٦- ٢٠٠٥ در اين سمت بود. او به سرعت، حتي در محافل محافظه کار، به حاشيه رانده شد اما اين امر مانع از آن نشد که وال استريت ژورنال و فاکس نيوز، شبکه همه دست راستي ها، تا روز آخر با گرمي پذيراي او باشند. او آزادانه انتقادات تند و خشن خود عليه تهديدهاي پرشمار اسلام، اروپا، چين، دشمنان داخلي – که آنها نيز پرشمار بودند- نسبت به آمريکا را نثار اين دشمنان کرد و تنها وسيله اي که براي جلوگيري از آنها مي شناخت زدن ضربه هاي پياپي بود.
«ايران را بمباران کنيد»
حتي اگر فقط خاور نزديک را درنظر بگيريم، نقل قول هايي که مي توان از گفته هاي ديوانه وار بولتون يادآوري کرد از حد شمار بيرون است. کمي پيش از آن که توافق بين المللي درباره برنامه هسته اي ايران [برجام] نهايي شود، او در نيويورک تايمز مقاله اي با عنوان: «براي متوقف کردن ساخت بمب اتمي، ايران را بمباران کنيم» در ٢٦ مارس ٢٠١٦ منتشر کرد. اين درخواست صدها بار ديگر نيز تکرار شده بود. از سال ٢٠٠٢ تاکنون، بولتون بي وقفه اعلام کرده که تهديد هسته اي ايران «قريب الوقوع» است. در سال ٢٠٠٩، او در دانشگاه شيکاگو اعلام کرد: «مگر آن که اسراييل حاضر به استفاده از سلاح هسته اي عليه برنامه اتمي ايران باشد، ايران در آينده خيلي نزديک سلاح هسته اي خواهد داشت». همان طور که دوري فريدمن در ٢٢ مارس ٢٠١٨ در نشريه آتلانتيک با عنوان «مک مستر بيرون رفت و کوسه درنده تري جاي او را گرفت» نوشت، اين تنها مورد شناخته شده است که يک سياستمدار آمريکايي توجيه کرده باشد که کشوري بجز ايالات متحده «نه تنها بتواند از بمب اتمي استفاده کند، بلکه حتي آن را به اين کار تشويق کند».
اين به خاطر آن است که بولتون دوست اسراييل يا به عبارت دقيق تر جناح تندروي آن است. او همواره با تکرار کسل کننده يک مضمون قديمي اسراييلي اعلام کرده که: «راه حل وجود دو دولت بي معناست. يک حکومت فلسطيني به طور اجتناب ناپذير به صورت حکومتي تروريست در مرز اسراييل درخواهد آمد». به علاوه، گزينش او به سمت رييس شوراي امنيت ملي آمريکا با اشتياق دولت اسراييل روبرو شد. آيلت چاکد وزير دادگستري اسراييل و عضو حزب راست افراطي مستعمره سازي مذهبي گفت: «رييس جمهوري ترامپ همچنان به انتصاب دوستان واقعي اسراييل ادامه مي دهد و بولتون برجسته ترين آنهاست». درسوي مخالف، حنان ا شراوي، يکي از چهره هاي روشنفکر و ملي گراي فلسطين براين باور است که با حضور بولتون، دولت ترامپ «به صهيونيست هاي تندرو، بنيادگرايان مسيحي و نژادپرستان سفيدپوست مي گرود». درمورد اسلام، کافي است يادآوري شود که بولتون هوادار «شوک تمدن ها» است. در سال ٢٠١٠ از اثري با عنوان «پسا رياست جمهوري آمريکا»( The Post-American Presidency) که توسط دو تن از راديکال ترين اسلام هراسان، رابرت اسپنسر و پام گلر که بنيانگذاران جنبش «اسلامي کردن آمريکا را متوقف کنيد» بوده اند تمجيد کرده است. آنها در اين کتاب تاکيد مي کنند که باراک اوباما يک مسلمان نقاب دار است و مدعي هستند که دولت آمريکا «زير نفوذ» يک «دسيسه مخفي اسلامي» قرار گرفته است. چه کسي تعجب مي کند که پس از انتصاب بولتون، رند پل، سناتور جمهوري خواه او را يک « ديوانه » توصيف کرده است.
«ما مي دانيم که مسيح منجي ما است»
مايک پمپئو هم يک راديکال از نوعي ديگر ولي با عقايدي مشابه است. او که يک بنيادگراي مسيحي و سياستمداري حرفه اي است – که ٨ سال نماينده مجلس بوده – از نزديکان استيو بنن، نظريه پرداز جناح راست و يکي از رهبران مهم تي پارتي، جنبشي است که شديد و زننده ترين حملات نژادپرستانه را عليه باراک اوباما رييس جمهوري پيشين انجام داده است. به محض پيروزي ترامپ در نوامبر ٢٠١٦، پمپئو به انتقاد از توافق هسته اي امضاء شده با ايران توسط قدرت هاي بزرگ و تاييد شده توسط دو قطعنامه سازمان ملل پرداخت: «من براي لغو اين توافق فاجعه بار که با بزرگ ترين حامي تروريسم در جهان منعقد شده شتاب دارم». پمپئو که نزديک به نتانياهو است، درسال ٢٠١٤ در ويچيتاي کانزاس مي گفت که تروريسم اسلامي «ما را وامي دارد که دعا کنيم، بجنگيم و با فرياد اعلام کنيم که عيسي مسيح منجي ما است و به راستي او تنها راه حل براي دنياي ما است». ديدگاه آخرالزماني يک نبرد سهمگين بين «خير» (از ديد پمپئو آمريکا) و «شر» (همه ديگران و در درجه اول اسلام)، همواره تا زماني که به رياست «سيا» منصوب شد مرجع او بوده است. تعريف او از سياست ؟ «نبردي که هرگز پايان نمي گيرد… تا زماني که به پيروزي خير بيانجامد». اين موضوع «پيروزي خير» که بايد با بازگشت مسيح به زمين انجام شود، در مسيحيت آمريکايي نقشي خيلي برجسته دارد. سرانجام، پمپئو يک جايزه افتخاري از «اکت» براي آمريکا ! دريافت کرده است. انجمن ديگري که چهره هاي بزرگ اسلام هراسي راديکال در ايالات متحده را گرد هم آورده است.
چرا دو چهره چنين «شبيه به هم»، يکي از جناح راست ملي گراي افراطي و ديگري هوادار مسيحيت آمريکايي توسط ترامپ منصوب شده اند ؟ در ماه هاي اخير، ترامپ حرکات بسياري، از جمله در عرصه بين المللي، انجام داد که نشان مي داد در درجه اول نگران سياست داخلي است. از اظهارات تهديد کننده عليه ايران (وکره شمالي) تا درشت گويي در سازمان ملل و وضع عوارض گمرکي شديد بر فولاد وارداتي و نيز شناسايي بيت المقدس به عنوان پايتخت اسراييل، فهرست بالابلندي از تصميم هايي که اخيرا توسط ترامپ گرفته شده وجود دارد که در درجه اول هدف آنها آرام کردن راي دهندگاني است که بطور کلي از پيوستن ملي گرايان حمايت جو به مسيحيان بنيادگرا تشکيل شده اند. در هردو اين اردوگاه ها، وسواس دفاع از مرد سفيد پوست آمريکايي که هويتش مورد تهديد است، زيرا به تدريج موقعيت مسلط خود را از دست مي دهد، وجود دارد. با نزديک شدن به موعد انتخابات، به دست آوردن دل اين راي دهندگان با ميدان دادن به اميدهايشان، براي ترامپ امري حياتي است.
مثل رييس جمهوري نيکسون در ويتنام
اکنون از اين انتصاب هاي نگران کننده چه انتظاري مي توان داشت ؟ در ميان مفسران آمريکايي دو نظر وجود دارد. يا ترامپ به «ترامپ وار» رفتار کردن ادامه مي دهد، که به اين معناست که وارد مرحله اي تازه در دوره رياست جمهوري خود شده است. «ترامپ وار» رفتار کردن چيست ؟ بنياد بروکينگز در اکتبر ٢٠١٧ اعلام کرد که گفتگويي خصوصي در کاخ سفيد بين دونالد ترامپ و مشاورانش انجام شده است. اين گفتگو پيرامون دادن اخطار به کره شمالي بوده است. ترامپ در اين گفتگو گفته: «نه، نه، شما به آنها (براي پذيرش) سي روز مهلت نمي دهيد. به آنها مي گوييد که اگر فورا آنچه خواسته شده را انجام ندهيد، آن ديوانه درهر لحظه مي تواند موضوع را ملغي کند »! خلاصه، ترامپ خود را به «ديوانگي» زده تا بتواند از هول و هراس آنچه ممکن است بکند، چيزي را که مي خواهد به دست آورد و «نظريه مرد ديوانه»اي را زنده کند که رييس جمهوري نيکسون درسال ١٩٦٩ انديشيده بود تا به ويتنام شمالي ها وانمود کند که ممکن است براي پيروزي در جنگ برسرشان بمب اتمي بريزد. در اين ديدگاه، ترامپ در آستانه گفتگو با پيونگ يانگ، پيشنهاد «طرح صلح» در خاور نزديک که او درنظر دارد به فلسطيني ها تحميل کند و زير سئوال بردن توافق هسته اي با تهران، پمپئوو بولتون را با هدف به هول و هراس انداختن مخاطبان ناراحت خود منصوب کرده تا بتواند در موضعي مطلوب به گفتگو بپردازد.
برآيند نظر ديگر اين است که اين تحليل برپايه تنها روشي است که ترامپ براي هر موقعيتي بلد است – تحميل نظر خود با ايجاد هراس – اين امر پاسخگوي پرسش ها نيست، زيرا اگر نتيجه مطلوب نداشته باشد – چيزي که در هر سه مورد محتمل است -، تنها نتيجه براي به کار برنده اش اين است که يا به شکلي رقت انگيز عقب نشيني کند يا دست به عمل بزند.
در اينجا است که «سناريوي استرنج لاو» [کاربرد سلاح اتمي] موجه مي شود و چنان که باب کورکر، سناتور جمهوري خواه کميسيون امور خارجه سنا، آن را چهارچوب بندي کرده، اين خطر را دارد که ترامپ «ما را به سوي جنگ سوم جهاني بکشاند».
ازاين رو، تا جايي که به خاور نزديک مربوط است، به سختي مي توان دريافت که چرا ايراني ها، که ازنظر حقوق بين المللي در موضع قدرت هستند، مي بايد دادن کمترين امتياز براي تجديدنظر در توافقي را بپذيرند که دو قطعنامه سازمان ملل به آن اعتبار بخشيده است. تهران پيش از اين با ابراز تنفر نسبت به اعلام تشديد تحريم ها توسط ترامپ واکنش نشان داده است. با اين حال، با انتصاب پمپئو و بولتون، ناظران اتفاق نظر دارند که ١٢ ماه مه آينده، در سررسيدي که ترامپ تعيين کرده او از توافقي که سلفش امضاء کرده پا پس خواهد کشيد. از آن پس، گزينه هاي جنگ طلبانه عليه ايران از نو روي ميز خواهد بود. از سوي ديگر، درحالي که دولت ترامپ همچنان قصد دارد «توافقي» اسراييلي- فلسطيني را تحميل کند که در آن اسراييل بخش عمده مناطق اشغالي خود درساحل غربي رود اردن را حفظ مي کند و فلسطين تبديل به سرزميني از هم گسيخته با پايتختي در حومه بيت المقدس مي شود، کمک مالي همراه با اين «توافق صلح» واهي هرچه که باشد، نمي توان تصور کرد که يک رهبر فلسطيني – يا رهبر عرب – آشکارا به آن تن دهد.
در آن زمان، سياست «مرا بگيريد وگرنه مي زنم داغان مي کنم» به احتمال زياد دربرابر واقعيت هاي بين المللي مي شکند و فرومي ريزد و در آن موقع است که دهشتناک ترين گزينه ها ظاهر خواهد شد. زيرا اگر کيم جونگ اون رها کردن زرادخانه کوچک اتمي خود، که تنها سلاح بازدارنده اش براي بقا است، را رد کند، ترامپ دربرابر اين الزام قرارخواهد گرفت که سطح فشار را بالا ببرد. تا کجا ؟ به همين ترتيب، وقتي که توافق با ايران لغو شود و فشار هاي جديدي عليه تهران اِعمال گردد، تا چه زمان ايران خواهد پذيرفت به توافقي احترام بگذارد که طرف اصلي آن را زير پا نهاده است ؟ در اينجا است که، نيت واقعي ترامپ هرچه که باشد – اعم از اين که ديوانه باشد يا ديوانه بازي دربياورد – مسئله اهميت زيادي ندارد و وارد دوراني از تلاطم خواهيم شد که انتصاب پمپئو و بولتون مي تواند به آن قاطعيت بخشد.
عراق و سوريه ميدان هاي جديد رودررويي
به نظر بيشتر تحليل گران، حمله عليه پايگاه توليد [سلاح] اتمي کره شمالي غيرقابل تصور به نظر مي رسد. چين، ژاپن و کره جنوبي از ديرباز به واشنگتن درباره خطراتي که چنين حمله اي برايشان خواهد داشت هشدار داده اند. حمله عليه پايگاه هاي ايران گزينه اي است که گروه ترامپ- پمپئو- بولتون ترجيح مي دهد. اين حمله به صورت فعال يا ضمني از حمايت اسراييل، عربستان سعودي و امارات متحده عربي برخوردار خواهد بود و اين کار با سهولت انجام مي شود زيرا ايران سلاح هسته اي در اختيار ندارد. در اينجا است که بولتون و پمپئو به عنوان جنگ طلبان مصمم مي توانند چنان که ريچارد سيلورستين در نشريه ميدل ايست آي مورخ ١٤ مارس ٢٠١٨ نوشته «سياست امنيت ملي آمريکا را به سوي آب هاي ناشناخته برانند». حتي پيش از انتصاب آنها، رابرت مالي، رييس گروه بحران بين المللي و مشاور پيشين اوباما درمورد خاورميانه، به شدت نگران احتمال درگيري نظامي بين ايران و آمريکا در منطقه، مثلا در عراق، بود که موجب «وخامت» بالقوه و غيرقابل کنترل وضعيت شود. با قرار داشتن سکان در دست پمپئو و بولتون، بايد از بدترين ها ترس داشت.
البته، از نظر عملکرد ترامپ، کسي نمي تواند پيش بيني کند که نفوذ واقعي آنها تا چه حد خواهد بود. اما از نظر بسياري از تحليل گران، رفتار اروپايي ها، به ويژه آلمان و فرانسه، در برابر فرار به جلوي جنگ طلبانه دولت ترامپ قاطعانه خواهد بود. اگر آنها به طور قاطع حفظ توافق امضاء شده با تهران را برگزينند، بايد سياستي در پيش گيرند که هرچه بيشتر واشنگتن را منزوي کند تا اين اميد پديد آيد که دولت ترامپ به عوارض شوم رفتارش آگاهي يابد. در عين حال، اطميناني نيست که افرادي مانند ترامپ، پمپئو و بولتون دراين مورد حساسيتي داشته باشند. به عکس، مي توان انتظار داشت که اروپايي ها – که به ندرت جسارت وافي و به ويژه اتحاد خلل ناپذير دربرابر آمريکا در صحنه خاور نزديک داشته اند- از اين بترسند که چنين انزوايي ترامپ و نزديکانش را به سوي بيرون رفتن از مخمصه با درگير شدن مسلحانه با ايران سوق دهد. چنان که اين احتمال تحقق يابد، عوارض آن در سطح منطقه اي و شايد سراسر کره خاک مي تواند غيرقابل اندازه گيري باشد.
نکات ناشناخته بسياري باقي مي ماند. آيا بولتون نفوذي که به او نسبت داده مي شود را دارد؟ آيا ژنرال جيمز متيس در پنتاگون وژنرال هاي ستاد مشترک ارتش که مخالف يک ماجراجويي جنگي عليه ايران هستند، مي توانند درصورت صدور فرمان جلوي اجراي دستور کاخ سفيد را بگيرند ؟ بي گمان، جنگ طلبي ترامپ در ايالات متحده از اکثريت برخوردار نيست. اما مي دانيم زماني که يک درگيري آغاز مي شود، افکار عمومي تا چه حد مي تواند تغيير يابد. در پاريس، ايو اوبن مسوزير(Yves Aubin de la Messuzière)، مدير پيشين بخش آفريقاي شمالي و خاورميانه وزارت امور خارجه براين باور است که مي بايد ايالات متحده را در وضعيت انزواي حداکثري قرارداد. او مي گويد: «فرانسه اين افتخار را خواهد داشت که در اقدامي بلند پروازانه فراخوان مشترکي به اروپايي ها، چيني ها و روس ها با موضوع “احترام به توافق، فقط توافق، تنها توافق” تهران بدهد تا جلوي هرگونه رويداد جنگ طلبانه با عوارض غيرقابل پيش بيني گرفته شود». يک چنين فراخواني حتي از پشتيباني طبقه سياسي آمريکا نيز برخوردار خواهد شد، زيرا اگر ايالات متحده مستقيما به خاک ايران حمله کند، ايرانيان «مي توانند با بستن تنگه هرمز و حمله به مواضع آمريکا در عراق و سوريه واکنش نشان دهند و پيامد ماجرا ناشناخته است». اوبن براين باور است که رهبران آمريکا براين موضوع آگاهي دارند. او نتيجه گيري مي کند که بيشترين احتمال اين است که درصورت حمله ترامپ به نيروهاي ايران، او عمليات نظامي عليه آنها را در سوريه انجام خواهد داد: «اين کار سنگيني حمله به خاک ايران را نخواهد داشت، اما حتي در اين حالت نيز ، خطر از مسير خارج شدن غيرقابل کنترل و عوارض آن در سطح منطقه مهم خواهد بود».
منبع: orientxxi فارسی
١- The Paranoid Style in American Politics ; traduit en français en 2012 sous le titre Le style paranoïaque dans la politique américaine, François Bourin éditeur.
تنها چیزی که در رسانه های دسته چپی در مورد جمهوری اسلامی به چشم نمی اید ضد انسانی بودن ان نیست بلکه اگر رژیم ضد امریکاییی باشد کافیست
jjojo / 13 April 2018
مشخص نیست که چرا چپ گرایان غربی و پیروان ایرانی آنان و همچنین مسلمانان ساکن غرب حتی یک بار بر علیه دیکتاتورهای خون آشام حاکم بر برخی کشورهای اسلامی که از خون کودکان و ضعیف ترین اقشار جامعه خود نیز نمی گذرند، مقاله نمی نویسند.
مثلا این سوال مطرح است که اگر بولتون و پومپئو و ترامپ از نظر چپ گرایان غربی جنایتکار هستند، چرا خیل عظیم جنیاتکاران حاکم بر برخی کشورهای اسلامی جنایتکار نیستند؟
آیا بدلیل نسبیت گرایی فرهنگی، از نظر اینگونه چپگرایان، جنایتکاری حاکمان مسلمان ،بخشی از فرهنگ اسلامی است و با آن ” اوکی” هستند؟
شاید زمانه که ظاهرا از نظر فکری به طیفهایی از چپ غربی نزدیک است جواب این سوال را بداند.
دریافت پاسخ به اینگونه ابهامات که خالی از هر گونه کنایه و طعنه ایی به مقام شامخ چپگرایان غربی و پیروان ایرانی آنان است ، مزید امتنان خواهد بود.
موفق باشید.
جهانگرا / 15 April 2018