چندی روز پیش یادداشتی نوشتم در فیس بوک با عنوان «کی گند زد؟ فرح پهلوی و شایگان یا «چپ زدگی شدید» یا.. ». که به ویژه سلطنت طلبان را خشمگین کرد. نمی دانستند که «شهبانوی گرامی» آن ها، سرمایه گذار گرایش «احیا، اشاعه و بازگشت به سنت های اسلامی» و از زمینه سازان جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگی بوده است. در متنی مستقل در باره گرایش بازگشت خواهم نوشت. متن واکنشی بود به جمله ای از آقای داریوش شایگان. آقای عمار ملکی نقدی بر نوشته من نوشت. (لینک این دو متن در پایان همین مقاله هست). متن دوم اقای ملکی به چپ و چپ ستیزی می پردازد و متن حاضر پاسخی است به این نوشته که بلندتر از ظرفیت فیس بوک از آب درآمد.
جمله شایگان، که نخست در نشریات فرهنگی کاران امنیتی داخل در موج چپ ستیزی رایج منتشر و آب از لب و لوچه چپ ستیزان و سلطنت طلبان «سرازیر» کرد، به نقل از نوشته اقای ملکی این است «ما روشنفکران (دهه۴۰ و۵۰) پرت بودیم و تحلیل درستی ازجایگاه خود در جامعه و جامعه خود درجهان نداشتیم. یکی دیگر از آسیبهای جامعهی ما در آن هنگام چپزدگی شدید بود. باید اعتراف کنم شرمندهام که نسل ما گند زد»
«چپ ظلمستیز» و «چپ غربستیز»
آقای ملکی عزیز / در پاسخ شما به نوشته من مشکلی متدیک (روش شناختی) هست که راه را بر بحث و نقد جدی می بندد. شما با ارائه تعریف هائی شخصی و اختصاصی، و اگر ناراحت نشوید من درآوردی، از اصطلاح های «چپ» و «چپ زده» و «چپ ظلمستیز» و «چپ غربستیز»، مبنای بحث را بر تعریف های شخصی و اختصاصی خود گذاشته اید. تعریف های شما چنان تنظیم شده اند که نتیجه گیری دلخواه شما را اثبات کنند.
دستکم بر سابقه دانشگاهی خود می دانید که این شیوه اسکولاستیکی و مدرسی و قرون وسطائی با بحث جدی بیگانه است. این شیوه در جهان مجازی و برخی رسانه های فارسی زبان بر ذهن های ساده ی پذیرنده ی فرمول های ساده، موثر است اما با سابقه آکادمیک شما و با روال بحث جدی در تضاد.
من هم می توانم به مثل برای آب و سنگ دو تعریف اختصاصی و شخصی جعل کنم و بگویم آب در تعریف من جسم جامدی است که… و سنگ ماده سیالی است که… و نتیجه بگیرم که با زدن آب بر سر ادم ها می توان آن ها را کشت و سنگ را می توان نوشید و هر کس انتقاد کرد بگویم که تعریف من از این دو کلمه چنین است و نتیجه با تعریف های من همگن. اما که چه بشود؟
البته حق شما است که اصطلاح سازی کنید یا از هر واژه ای هر تعریفی که خواستید ارائه کنید. مشکل این جا است که با تعریف های شخصی و اختصاصی و من درآوردی نمی توان با دیگران گفت و گو و تبادل نظر کرد.
تعریف های شما شاید بر ذهن های ساده ای تاثیر بگذارید که به مثل از خود نمی پرسند داریوش شایگان دوره ی بازگشت به سنت های اسلامی و معتقد به کرامات مابعدالطبیعی و جلال آل احمد دوره ی غرب زدگی را چگونه می شود با به مثل با امیرپرویز پویان در یک مقوله جای داد آن هم وقتی سه متن درخشان امیرپرویز پویان در نقد عمیق و رادیکال و جدی آل احمد و گرایش «احیا، اشاعه و بازگشت به هویت و سنت» های اسلامی در دهه چهل هنوز در دست است و می توان آن ها را خواند. نمی پرسند که روشنفکرانی مدافع دستاوردهای فرهنگی و تمدنی مدرنیته چون پویان یا شاملو را چگونه می شود با دفتر فرح پهلوی، داریوش شایگان، احمد فردید، احسان نراقی، حسن نصر و… (درباریان هوادار بازگشت) و علی شریعنی و روح الله خمینی و آل احمد و…، (مخالفان حکومت اما معتقد به بازگشت)، با انگ «چپ غرب ستیز» یا «چپ زده» در یک گونی چپاند؟ از خود نمی پرسند اگر همه چپ ها، «جز اقلیتی کوچک» «غرب ستیز» و مخالف دستاوردهای مدرنیته بودند پس آن همه آثار هنری و ادبی، که چپ های ایرانی بر بستر دستاوردهای مدرنیته ی به اصطلاح غربی خلق کردند و آن همه نهاد مدرن که برساختند، از کجا آمده است؟
شیطان و خدا، چپ و …
تعریف شخصی و اختصاصی شما از «چپ غربستیز» چنان گل و گشاد است که به نوشته خودتان از «شایگان و حزب توده و اسلام گرایان سنتی و حزب توده ایران – فداییان اکثریت و رهبر آن آقای فرخ نگهدار – امثال علی علیزاده و فواد شمس، دکتر فریبرز رییس دانا و هوشنگ ابتهاج» بگیر تا «حتا حزب ظاهرا لیبرال نهضت آزادی» و… را در بر می گیرد… همه این ها «چپ زده» یا «چپ غربستیز» اند. کافی است با همان متد آکادمیک، که به سابقه تحصیلات علمی خود بیش از من با آن آشنا هستید، به شیوه یک کاسه کردن و برساختن شیطان در متن خود بنگرید تا خود به انتقاد از متن خود برخیزید.
نوشته اید «چپزدگی» خصوصیتی است از «چپ غربستیز چپ». «چپ غرب ستیز» شما شیطان مجسمی است که به گفته شما «تمدن اسلامی را در برابر تمدن غربی قرار داد»، (یعنی حتا پیش از پیدائی چپ در کشورهای اسلامی واکنش منفی برخی مسلمانان را به دستاوردهای فرهنگی مدرنیته برانگیخت) «فضا را «چپزده» کرد»، «هم اسلامگرایان سنتی مثل شایگان و نصر را متاثر از غربزدگی کرد و هم بنیادگرایان اسلامی مانند خمینی را و هم روشنفکران مذهبی همچون شریعتی را» یعنی شما آثار حسین نصر، رئیس دفتر فرح را که «چون شهبانوی گرامی» خود منادی بازگشت به سنت های اسلامی بود، نخوانده و از پیشینه خانوادگی و فکری او خبر ندارید؟ یعنی شما از پیشینه شخصی و ذهنی اقای خمینی و انگیزه های ضدیت او با فرهنگ غیراسلامی، به ویژه با دستاوردهای پس از رنسانس اروپا، بی خبراید؟ از واکنش مسلمانان ایران به فرهنگ مدرنیته از دوران ناصرالدین شاه قاجار به بعد خبر ندارید؟ از آثار سید قطب در مصر چطور؟ از شیح فضل الله نوری یا حتا از سید جمال الدین اسد آبادی (یا افغانی) چطور؟ همه این ها را می توان در کارنامه شیطان رجیم «چپ های غرب ستیز» نوشت؟
چه کسی در ایران فرهنگ ساز بود؟ چپ یا دیگران؟
نوشته اید «متاسفانه گرایش غالب در چپ ایرانی در دهه چهل و پنجاه (و متاسفانه تاکنون) همین چپ غربستیز بوده که فضا را «چپزده» کرد».
در دهه چهل و پنجاه هم حزب توده بود (البته به طور عمده در خارج) و هم چپ نو مستقل در داخل کشور (جنبش فدائی) و این ها یکی نبودند در بینش و نظر و مواضع.
جز این کافی است ادم کمی، و فقط کمی، به تحولات فکری و فرهنگی اواخر مشروطه به بعد، و به ویژه به پیدائی و تحولات ژانرهای ادبی و هنری برآمده از فرهنگ مدرنیته در ایران چون نقاشی مدرن، گرافیک، مجسمه سازی، تاتر، سینما، موسیقی، داستان نویسی و رمان نویسی، روزنامه نویسی و… و به صدها کتاب نظری و ادبی و هنری و… ترجمه شده بنگرد تا بیبنید که اغلب دستاوردهای فرهنگی ایران در بستر مدرنیته، حاصل خلاقیت چپ های ایران است. این چپ ها بودند که دستاوردهای فرهنگی و هنری و ادبی ّو فکری برآمده از فرهنگ مدرنیته در اروپای غربی و آمریکا را به جامعه ایرانی معرفی کردند و در جامعه ایرانی رواج دادند. این چپ ها بودند که نهادهای مدرنی چون حزب، سازمان زنان، اتحادیه های صنفی کارگری و کارمندی و روشنفکری، نهادهای دموکراتیک و… را برساختند و در ایران رواج دادند. اغلب کتاب های ادبی و هنری و نظری برآمده از مدرنتیه ی غربی در اروپای غربی و امریکا را ترجمه کردند و… بورژوازی ایران، جز در دوره مشروطه و اندکی در زمان رضا شاه، و جز با چند چهره البته بزرگ، خلاقیت فرهنگی نداشت. عقیم بود به ویژه از ۱۳۲۰ به بعد و متاسفانه. (بورواژی را نادقیق به کار برده ام)
نقد چپ و چپ ستیزی
گفته اید نقد چپ، چپ ستیزی نیست. درست. «نقد چپ» وقتی است که به حق خطاهای بزرگ برخی گرایش های چپ، از جمله به مثل خطاهای فکری و سیاسی حزب توده و اکثریت را در حمایت از یکی از ناانسانی ترین استبدادهای ضد مردمی، سرکوب ناانسانی و سرمایه داری رانتی ـ نفتی جمهوری اسلامی نقد می کنید. چپ ستیزی وقتی است که آن خطاها را به پای چپ نو دهه های چهل و پنجاه و به پای همه ی سازمان ها و گرایش های چپی بنویسید که در همان سال های به گفته شما «گند زدن» حزب توده و اکثریت، با جمهوری اسلامی به مبارزه برخاستند و شمارشان در جمع بیش از اعضای حزب توده و اکثریت بود. چپ ستیزی وقتی است که نقش چپ را در رواج و گسترش و تعمیق فرهنگ مدرنیته غربی در ایران نبیند و… می بینید که مرز نقد چپ و چپ ستیزی روشن است.
چپ کی است و چیست؟
می رسیم به یکی از مضمون های اصلی تعریف شما. چپ کی است و چیست؟ این جا مجال بحث در باره این تعریف نیست اما توافق کنیم که شورای نگهبان چپ، شورای نگهبان لیبرال یا اسلام و… نداریم تا صلاحیت مدعیان را تعیین کند. برای ادامه بحث، و فقط برای ادامه بحث، توافق کنیم که هر کس که گفت «من چپ هستم» با او بحث ذاتی و اصطلاحی نکنیم بلکه بینش، نطرها، مواضع، گفتار و کردار او را بررسی کنیم و با چه معیار و سنجه ای؟
معیارهای به تقریب پذیرفته شده این ها است:
۱ـ مخالف و مبارزه جدی و پیگیر با هر نوع بهره کشی انسان از انسان در هر قالبی. این در عصر ما یعنی مخالفت و مبارزه با سرمایه داری، از سرمایه داری مونوپولی آمریکا تا سرمایه داری دولتی شوروی سابق و سرمایه داری مافیائی روسیه کنونی، از سرمایه داری دولتی ـ خصوصی چین کنونی و سرمایه داری رانتی ـ نفتی ایران تا سرمایه داری دولتی ـ انگلی خاندان اسد در سوریه و… (از صفت های نادقیق که نوشته ام بگذریم. نمونه هائی نوشته ام که در بحث با شما اهمیت دارد)
۲ ـ مخالف و مبازه جدی و پیگیر با هر نوع استبداد در هر قالب. از استبداد جمهوری اسلامی و استبداد اسدی و پوتینی و چینی و کره شمالی و… گرفته تا استبداد نامحسوس رسانه های جریان اصلی در امریکا و اروپا و… (البته استبداد رسانه ها فرق بسیار دارد با استبداد حکومت)
۳ـ مخالف و مبارزه جدی و پیگیر با هر نوع تبعیض جنسیتی و سیاسی و عقیدتی و دینی و…
۴ـ مخالف و مبارزه جدی و پیگیر با تخریب محیط زیست
۵ ـ مخالفت و مبارزه جدی و پیگیر با جنگ افروزی و خشونت حکومت ها و قدرت های سیاسی و اقتصادی.
شاخصه های دیگر هم هست اما این شاخصه ها که نوشتم، با هم و نه جدا جدا، شاخصه های مهم چپ است. از منظر من هیچ چیر در دنیا بر این شاخصه ها الویت ندارد. سیاست چپ بر این شاخصه ها استوار است.
با این شاخصه ها حمایت از استبدادهای سرمایه داری چون جمهوری اسلامی و خاندان اسد و… سیاست چپ نیست به هر دستاویزی.
به حمایت حزب توده و اکثریت از استبداد خمینی به دستاویز مبارزه با امریکا اشاره کرده اید. حق دارید اما چپ فقط این نبود. در بحث ها به من اشاره شده پس از خودم شروع می کنم. در همان نخستین هفته های اشغال سفارت امریکا، زمانی که اغلب نیروها از این حرکت حمایت می کردند، مقاله ای در نشریه رهائی منتشر کردم با عنوان «فدائیان خلق، پیروان نوین خط امام» در انتقاد از مواضع گروه های حمایت گر. مقاله حاصل کار جمعی چند نفر بود که من تقریر کردم. در همان سال های نخست در اخرین شماره تهران مصور، که همراه با آیندگان توقیف شد، مقاله ای نوشتم صریح در انتقاد از استبداد خمینی و… این ها مهم نبودند اما مهم این بود که برخی سازمان های چپ و بسیاری از روشنفکران چپ با نگاهی عمیق تر و با شیوه هائی موثرتر مواضعی چنین داشتند. ندیدن آن تلاش ها گژدیسه کردن تاریخ است.
نوشته اید «احزاب چپ مانند حزب توده و فداییان اکثریت گند زدند که بخاطر چپزدگی حامی حکومت اسلامگرایان شدند و هنوز هم هستند». حق با شما است. اما وقنی در باره چپ می نویسید حق است که بنویسید که سازمان های اقلیت فدائی، وحدت کمونیستی، اتحادیه کمونیست ها، گروه های خط ۳ و ۴، کومله و… در همان زمان با استبداد جمهوری اسلامی مبارزه کردند. جبهه دموکراتیک ملی، که بر الویت حفظ و بسط دموکراسی تاکید داشت، از کسانی چون آقای متین دفتری، که چپ نبود، و از برخی چهره های چپ آن روزگار چون شکری پاک نژاد و منوچهر هزارخانی و از چند گروه چپ چون وحدت کمونیستی شکل گرفته بود. همین جبهه تظاهرات علیه دستور خمینی برای بستن روزنامه ایندگان را، که شاید بزرگ ترین تظاهرات ضداستبدادی آن سال ها بود، سازمان داد.
سوریه
چند بار به سوریه و از مدعیان چپی که از حضور نظامی روسیه و جمهوری اسلامی در سوریه دفاع کرده و می کنند، اشاره کرده اید.
از نظر من و بسیاری چپ ها، هیات حاکمه سوریه به رهبری خاندان اسد، روسیه، آمریکا، اروپای غربی، جمهوری اسلامی، قطر، عربستان، ترکیه و… و گروه های جهادی و وابسته، در سوریه جنایت می کنند البته با سهم نامساوی و بسته به قدرت و نفوذ خود. اسرائیل نیز در پشت صحنه، و گاه البته جلو صحنه، شریک جنایت ها است.
نیروی چپ در سوریه به نظر من در کنار جنبش های مردمی می ایستد که خواهان دموکراسی، رفع همه تبعیض های جنسیتی و قومی و دینی و…، خواهان خودگرانی دموکراتیک مردمان در کانتون ها است و می بینید که همه نیروهای درگیر در آن جنگ ناانسانی، از ترکیه عضو ناتو گرفته تا روسیه، ان ها را سرکوب کرده و کمر به نابودی ان ها بسته اند.
مبارزه با سلطه سرمایه داری آمریکا
یکی از محورهای بحث شما مخالفت با سلطه آمریکا است. شما که مدعی نیستید که هر کس و در هر زمانی با سرمایه داری مونوپولی آمریکا و سلطه آن بر کشورهای پیرامونی مبارزه کرد شیطانی است متعلق به گروه «چپ زده» و «چپ غرب ستیز».
چپ مستقل ایران در زمان شاه علیه سلطه همه جانبه سرمایه داری مونوپولی امریکا بر کشورمان نیز بود. این موضع فرق بسیار داشت با موضع حزب توده که به شوروی ان زمان وابسته بود. چپ مستقل ایران و جنبش فدائی با سلطه شوروی نیز مخالف بود. (به نطریات مکتوب مسعود احمد زاده در باره حزب توده و شوروی ان زمان نگاه کنید). سلطه آمریکا، که ما با ان مخالف بودیم، سلطه ای بود که بر همه جا، از دربار، ارتش تا اقتصاد و سیاست سایه افکنده بود. اگر سلطه را انکار نمی کنید چه عیبی در مبارزه با آن می بینید؟
این درست است که روحانیت شیعه و گرایش بازگشت به سنت هم با امریکا مخالف بود اما این گرایش در واقع نه با سلطه سرمایه دارانه، که با دستاوردهای بزرگ فرهنگ و تمدن بعد از رنسانس، از اومانیزم و عقل گرائی و روشنگری گرفته تا سوسیالیزم و مارکسیزم و… مخالف بود. دیدیم که در ۴۰ سال گذشته برای پیوستن به بازار سلطه جهانی سرمایه، تقویت سرمایه داری رانتی ـ نفتی و حذف و سرکوب تمدن و فرهنگ پس از رنسانس از هیچ تلاشی دریغ نکرده اند. می پرسم یکی کردن گرایشی مدرن، که مروج اصلی مدرنتیه در ایران بود، با گرایش بازگشت، صرقا به دلیل این که هر دو با امریکا مخالف بودند درست است حتا به رغم این که یکی مخالف سلطه سرمایه دارانه امریکا بود و دیگری مخالف مدرنیته و دستاوردهای فرهنگی و هنری و ادبی بعد از رنسانس؟
حاشیه داعش و القاعده
نوشته اید چپ زده کسی است که می نویسد «کلینتون در کتاب خاطراتش نوشته داعش را ما خودمان ساختیم!» . من نمی دانم که این را که نوشته اما حمله ارتش امریکا به عراق و افغانستان هنوز روز است و چون توطئه دولت های آمریکا و انگلیس علیه مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و یا کودتای سازمان سیا علیه آلنده در شیلی کهنه نیست. این ها البته دخالت نظامی شوروی سابق در افغانسان و یا دخالت نظامی روسیه را در سوریه تبرئه یا توجیه نمی کنند. همه این ها جنایت است. جنایت، جنایت است و انسان شریف از جنایت حمایت نمی کند با هیچ توجیهی.
درباره نقش فرح پهلوی و سه گرایش هنری و ادبی «بازگشت، تقلید و تلفیق» که بحثی فرهنگی است نه سیاسی، در مقاله های کتاب شب دردمند آرزومندی نوشته ام و در مقاله ای جدا نیز خواهم نوشت.
در دو لینک زیر نظرها و انتقادها و گفت و گوهای بسیار در قالب کامنت هست که بسیار خواندنی است.
لینک یادداشت اول من
لینک پاسخ پاسخ اقای عمار ملکی
لینک این مطلب در تریبون زمانه
منبع: اخبار روز
(1)
با سلام
آقای فرج سرکوهی عزیز در این نوشته اقدام به دو کار کرده اند:
1) با معیار قرار دادن تعاریف “من در آوردی” ابراز مخالفت شدید کرده اند.
2) اقدام به تعریف معناشناختی “چپ” در معنای عام کرده اند چنانکه دربرگیرندۀ “چپ” در ایران نیز باشد.
آنچه آقای سرکوهی در محور شماره (1) نوشته اند نظر به این عبارت عمار ملکی است که می نویسند: “… من این نگرش را ناشی از خصیصه چپزدگی می دانم؛ چه یک چپ آنرا انجام دهد چه یک راست یا لیبرال، مذهبی یا غیرمذهبی.”
آقای فرج سرکوهی در محور شماره (2) تعریف خود از ترم “چپ” را با درج پنج مشخصه که گویا دارای اولویت است آورده اند. [یعنی نمی توان برای مثال جای مشخصۀ شماره یک را با مشخصۀ شماره چهار عوض کرد.]
من می خواهم بگویم که نوشتۀ عمار ملکی اتفاقاً فقط به لحاظ دانشگاهی درست است و عمار چون در این نوشته موازین دانشگاه را به خیابان آورده آن را برخوردار از کارکرد به ظاهر نادرست کرده است.
در هر نوشتۀ دانشگاهی فرد در صورت لزوم در آغاز نوشتۀ خود “تعاریف اختصاصی” مربوط به نوشته اش را در میان می نهد. به لحاظ نوشتاری هیچ اشکالی ندارد که بگوید: “من در این نوشته آب را جای سنگ به کار برده ام.”
ادامه در 2
داود بهرنگ / 07 April 2018
(2)
اما آنچه که در دانشگاه به لحاظ نوشتاری اشکال ندارد آنجا که در جلسۀ ارزیابی مقابل “داور” و “ممتحن” می نشینیم و نوشتۀ خود را در میان می نهیم ممکن است سبب ردی یا قبولی شود.
در ارتباط با نوشتۀ عمار به نظر من “داور” یا “ممتحن” نخست می پرسد: “آقای عمار ملکی شما چرا و به چه دلیل در این نوشته آب را جای سنگ به کار برده اید؟” پاسخی که عمار می دهد در تعیین تکلیف نوشتۀ او بسیار مؤثر خواهد بود.
به نظر می رسد آقای فرج سرکوهی عزیز اگر چه که این جا در نقد خود پرسشی از عمار ملکی نکرده اند ولی ـ تا این جا به حق ـ منظورشان همین است. بعلاوه این که با عصبانیت پنجره را هم باز کرده اند و عمار را از پنجره به بیرون پرتاب کرده اند.
من به گمانم درست می بود اگر عمار ملکی می نوشت: جامعۀ ما دچار یک عارضه یا بیماری است [یا بوده است.] اسم این بیماری این جا در نوشته من “چپ زدگی” است و انگیزۀ من در گزینش این عنوان این است که … [“انگیزه” این جا توضیح داده می شود.]
و به گمانم درست تر می بود اگر عمار ملکی می نوشت: در جامعۀ ما کارهای نابخردانه ای از ما سر می زند که ما آن را چون بنا به درکمان “چپ” ایم از ویژگی های چپ بودن می دانیم. از جملۀ این کارها موارد زیر است که آقای شایگان نظر به این موارد جایی ـ به حق یا نابه حق ـ گفته اند که “ما چپ ها در فلان دوره در ایران گند زده ایم.”
ادامه در 3
داود بهرنگ / 07 April 2018
(3)
در پایان می خواهم به آقای فرج سرکوهی عزیز این را بگویم که: انتظار ما ایرانی ها از شما آموزش نیز است. از جمله این که: نقد چیست؟ و بر چند گونه است؟ و چه نیست؟
من بر این باورم که بشر در غرب در طی تاریخ ـ تا کنون ـ از دو مرحلۀ “پیشاعقل و روشنگری” گذر کرده و اکنون بر این اساس در مرحلۀ سوم یعنی “عقل” بسر می برد. عصر روشنگری دست کم از قرن شانزده تا بیست را دربر می گیرد. باور دیگر من این است که همه عصر روشنگری به یک معنا “عصر نقد” است. غربی می داند که”نقد” چیست و یعنی چه. یکی از خدایان نقد در غرب “کانت” است. [من این جا به احترام فرج سرکوهی عزیز پاراگراف دوران سازی از کانت را ـ فراخور موضوع ـ می آورم:]
پیشاپیش بگویم که به نظر من خواندن و فهمیدن مقدمۀ شماره یک و دو کتاب قطور و سنگین [و سردرد آور] “نقد عقل محض” کانت دارای اهمیت بسیار بسیار زیاد است و اما خود کتاب او از دور خارج است و فقط دارای اعتبار تحقیقاتی است.
کانت در مقدمۀ اول است که می نویسد: «من جادوگر نیستم. و به گمانم آن که عقل در کلۀ ما نهاد هم منظورش این نیست. کلید کار من در این کتاب کشف “سوء تعبیرهای ناخواسته” است. من به تمامی پرسش ها در این کتاب از این جنبه پرداخته ام.»
پس از این گفتۀ کانت است که اندیشمندان در غرب متوجه شدند که پاسخ به یک پرسش از نقد پرسش [یا طرح درست پرسش و یا پیراستن پرسش از سوء تعبیرهای احتمالی] آغاز می شود:
after discovering the point where reason has misundrestood itself, I have resovled them … could not be satisfied expecte through magical powers in which I am not an expert… and the juty of philosophy was to abolish the semblance arising from misinterpretation …, [Critique of pure Reason; Cambridge University press 1998]
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 07 April 2018
داود بهرنگ عزیز، در مقالات و نوشته های آکادمیک هم تنها مفاهیم تازه را در ابتدای مقاله تعریف می کنند. هیچ آکادمیسینی یک واقعیت بیرونی را به زعم خود تعریف نمی کند و مبنای نقد نیز همین تطابق مفهوم سازی با واقعیت خارجی است. «چپ» تنها یک مفهوم نیست، یک جنبش اجتماعی مشخص هم هست که 100 سال تاریخ را پشت سر گذرانده است. نمی توان یک چپ تخیلی تعریف کرد و سپس ادعا کرد که این چپ همان چپ است! دیگر اینکه همان مفهوم پردازی ها نیز در ابتدای مقالات آکادمیک فقط به شرط تازگی و بداعت است که تعریف می شود. اگر کسی مفهومی را رد معنای مألوفش در یک گفتمان مشخص به کار ببرد، زبیعتاً نیازی هم نیست که بخواهد تعریفی از آن ارائه دهد، چرا که فرض می شود که تعریف آن مفهوم از پیش مشخص است. من در این بحث کاره ای نیستم، اما جناب ملکی که خود من از خوانندگان کارهایش هستم برای «چپ» که یه واقعیت بیرونی مشخص است، تعریفی ذهنی ارائه داده است که بسیار گل و گشادتر و نادقیق تر از تعریفی است که در گفتمان سیاسی موجود برای آن سراغ داریم. بنابراین علیرغم اینکه معمولاً مواضع سرکوهی را منزه طلبانه و کمی مالیخولیایی می بینم، در اینجا حق را به جانب ایشان می بینم. چپی که ملکی از ان حرف می زند تنها در ذهن ایشان وجود ارد: چنین جنبشی در تاریخ ایران وجود نداشه است.
کارو / 07 April 2018
نویسنده معیارهای کلی را برای چپ تعریف کرده که شامل بینش روشنفکری به معنای عام نیز میشود . این معیار ها میتواند برای افراد غیر سازمانی و حزبی ملاک باشد ولی در قالب یک سازمان یا حزب سیاسی که هدفش کسب قدرت است پایبندی به چنین منشور اخلاقی چگونه امکان پذیر است ؟! این سازمان ها درمقاطعی ناچار به اتخاذ تاکتیک هایی میشوند که به نظر آنها هدف را توجیه میکند و نمیتوانند در چهار چوب منشور ی این چنین محدود شوند ! از طرفی لیبرال های مترقی هم با این معیارهای کلی موافق اند و چپ محسوب نمیشوند ( گرچه به طور نسبی در مقابل لیبرال های محافظه کار چپ اند).
bijan / 08 April 2018
1- بنظرم در مقاله آقای سرکوهی، تعریفی که از چپ ارائه گردیده است بیشتر منطبق با تعریف آن در کشورهای غربی است و با مفهوم ایرانی آن که عمدتا مترادف با استالینیسم است، کاملا متفاوت است و در نتیجه طیف وسیعی از جریانات فکری سیاسی و مدنی را از کمونیسم و آنارشیسم و سوسیال دموکراسی تا جریانات مرتبط با حقوق بشر، فمینیسم، ضد جنگ و محیط زیستی در بر میگیرد.
2- هر چند در تعریف که ارائه داده اند، اشاره ایی تصریحی به مفاهیم حقوق بشر و آزادی نشده است.
3- اشاره ایشان به سرمایه داری و انواع آن ( سرمایه داری رانتی، سرمایه داری دولتی، سرمایه داری انگلی، سرمایه داری مافیایی، سرمایه داری مونوپولی) بنظر می رسد مبهم است، زیرا در فارسی واژه سرمایه داری معمولا معادل کاپیتالیسم گرفته می شود.
4- بنظرم قرار دادن انواع پلوتوکراسی (plutocracy) ، اولیگارشی (oligarchy )، کلپتوکراسی (kleptocracy) ، استراتوکراسی (stratocracy) و آریستوکراسی (Aristocracy ) در زیر چتر کاپیتالیسم صحیح نمی باشد.
5- اگر منظور ایشان از سرمایه داری همان کاپیتالیسم است، این سوال پیش می آید که مگر سرمایه داری یک مفهوم غربی با تعریف خاص نمی باشد.
6- سوال دیگر این است در کدام برهه از تاریخ ایران، کاپیتالیسم در مفهوم متعارف و معمول آن وجود داشته است که ایشان مبارزه با کاپیتالیسم را یکی از شاخصه های چپ ایرانی می دانند.
7- به هر حال گروه هایی فکری در ایران بوده و هستند که بر چپ بودن خود تاکید دارند، هر چند ممکن است آقای سرکوهی آنان را به عنوان چپ واقعی بشمار نیاورند.
8- این سوال نیز مطرح است که اگر مفهوم چپ ایرانی منطبق با مفهوم چپ غربی است، مصادیق طیف مقابل آن یعنی راست و راستگرایی و محافظه کاری ( با تعریف غربی ) کدام طیف های فکری و شخصیتهای ایرانی هستند؟ به عبارت دیگر همانگونه که چپ ایرانی وجود دارد، آیا اصولا راست ایرانی نیز وجود دارد؟
9- این نکته نیز قابل تامل است که همه طیف های ضد تمدن غربی در ایران، چه ملی گرایان، چه آنها که خود را چپ می دانند و چه مذهبی ها و روشنفکران دینی اصرار عجیبی بر ” بازگشت به خویشتن خویش ” دارند و توضیح نمی دهند که در آن لجنزار، چه گوهرتابناکی را یافته اند که در پی بازکشف آن می باشند.
10- به هر روی ، مقاله ایشان ضمن ارائه تعریفی از چپ که در فضای سیاسی ایران سابقه نداشته است، می تواند باب گفتگو در زمینه مفهوم چپ و راست را بگشاید.
جهانگرا / 08 April 2018
با سلام
عمار ملکی حجمی از فاکت های قابل اعتنا را درج کرده اند و در جمع بند آن می نویسند که: ” من این نگرش را ناشی از خصیصه چپزدگی میدانم چه یک چپ آنرا انجام دهد چه یک راست یا لیبرال، مذهبی یا غیرمذهبی.”
عزیز ما آقای فرج سرکوهی نظر به کاربرد ولونتاریستی واژۀ “چپ” و “چپ زدگی” در نوشتۀ عمار ملکی و نظر به استبداد و اختناق ویرانگری که جامعۀ ایران از دیر باز گرفتار آن است و نظر به این که استبداد برای سلامت ذهن جامعه خطر بنیادین دارد و می تواند منجر به جعل هویت گردد و هویت ها را از اذهان بزداید و حافظۀ تاریخی جامعه را از بین ببرد ـ کما این که جمهوری اسلامی ایران در چند دهۀ اخیرکرده است و کماکان می کند ـ واکنش نشان داده اند و حرف حسابشان [به نظر من] این است که چپ هویت من و نسلی از جامعۀ من است و من نوشتۀ عمار را خدشه بر هویت خود می دانم.
آیا حق با فرج سرکوهی است؟ آری حق با اوست.
آیا عمار ملکی حق انتقاد ندارد؟ دارد اما نوشتۀ عمار نقد نیست. این است که من از آقای سرکوهی تمنا دارم که به آموزش نیز بپردازند و توضیح دهند که برای مثال نقد یعنی چه؟
یکی از ویژگی های نقد این است که مجاز به تعرض به هویت دیگران نیست. هویت کسی نبایست خدشه دار گردد. ما در نقد خود “زیبائی” را می ستاییم و اما [بی محابا] نام “زشت” بر کس ـ چه حقیقی چه حقوقی ـ نمی نهیم.
عمار ملکی که چشم ماست در مشاهدات اجتماعی ـ سیاسی خود متوجه عارضه ای شده اند که به نظرشان هم گریبان چپ و هم گریبان راست را می گیرد و بخشی از آسیب های اجتماعی ما ایرانیان پیامد آن است. عمار بایست به این موضوع با دلسوزی یک پزشک انساندوست بپردازند و گفتن این که “این چپ زدگی است” دارای ایراد و اشکال است. اولین اشکال ناخواسته اش این است که هویت نسلی از جامعۀ ایران را خدشه دار می کند.
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 08 April 2018
زنده باد چپ نوستالژیک همیشه منزه و زنگ زده ی ایزان. بله، علیرغم سرکوهی، ایدههای سطحی و رتوریک چپ در انزمان گند زد و متاسفانه هنوز هم میزند.شایگان و سایر رندان امتالهم هم بهمچنین. خدا رو شکر همگی در این کشتی مسافر همان یک مقصدیم.
نازلی / 08 April 2018
بدون تردید بزرگترین مشکل جریان “چپ”
در ایران ” سرکوب چپ” بوده نه “تعریف چپ”
جریان چپ همواره و بلاانقطاع سرکوب شده،
آنهم نه از نوع تحدید و مقابله بلکه ازنوع
ریشه کنی .
چپ همبشه یک تهدید امنیتی دیده شده
و همیشه سعی وافر بوده در اینکه چپ ها
مزدور ، جاسوس و مجمع خائنین هستند .
دیکتاتورها
حکومت های مستبد
نهادهای نظامی و امنیتی
روحانیون
بازار
سرمایه داران
اقشار سنتی
جریان های سیاسی محافظه کار
ملی گرایان افراطی
محافل ذینفع داخلی و خارجی
دولتها و قدرت های خارجی راست و حتی چپ
ده ها جریان ، حزب ، قشر ، افراد و نهادهای دیگر
را می توان به این فهرست طولانی اضافه کرد .
و نتیجهء نهایی اینگه :
جریان ها و احزابی که همیشه تحت شدیدترین
سرکوب ها قرار گرفته ، اعضا و هوادرانشان
اعدام ، ترور ، زندانی ، تبعید و مفقود شده اند،
هیچگاه و هیچگاه مجالِ آن را نیافته اند تا
به رشد و بالندگی رسیده و نقاط ضعف را نقد
و برطرف کرده و نقاط قوت خویش را در خدمت
جامعه و مردم به کار گیرند .
تمامی جریان ها و احزاب و تشکیلات چپ
بدلیل همین سرکوب مداوم و حداکثری ،
همیشه ابتر باقی مانده اند .
لذا بسیار غیر منصفانه است که کاستی ها ،
سستی ها و اشتباهات جریانات چپ را فقط
به باورمندان این طیف نسبت دهیم .
سپاس.
کوین / 09 April 2018
هر چند مقاله نویسان ایرانی معمولا کامنت مخاطبان را نمی خوانند و یا اگر بخوانند، از موضع نگاه عاقل اندر سفیه ، به ابهامات و سوالات پاسخ نمی دهند، اما چون آقای سرکوهی با تعریفی که از چپ ارائه داده اند و خود را منتسب به چپ آزادیخواه و دموکرات می دانند، سوالات زیر را که به نظرم مهم هستند و پاسخ آنها در نوشته های ایشان و دیگران مقاله نویسان ایرانی مغفول مانده، می پرسم:
۱-نظر شما از موضع یک نفر چپ ( مطابق تعریف خودتان و نه چپ متعارف ایرانی)، در مورد نسبیت گرایی فرهنگی ( Cultural relativism ) چیست؟
۲- طبق تعریفی که ارائه داده اید، قاعدتا شما مخالف فرآیند جهانی سازی ( Globalization ) هستید. اگر چنین است، علت مخالفتتان بطور اخص در مورد ایران که در طول چهل سال گذشته کشوری انزوا گرا و دارای اقتصاد رانتی- دولتی- غیر شفاف – انحصاری بوده و خارج از این فرآیند، چیست؟
۳- رژیم ولایی ایران هم ضد کاپیتالیسم ( کاپیتالیسم با تعریف متعارف آن)و هم ضد امپریالیسم و هم ضد جهانی سازی است. در رابطه با این سه شاخص، آیا چپ ایرانی نباید نمره قبولی به نظام ولایی بدهد؟
۴- نظر شما در مورد چپ واپسگرا ( Regressive left ) چیست؟
جهانگرا / 09 April 2018