شکوفه تقی – در میان اغلب قبائل بدوی، مراسم آئینی ورود برای پسران بین سنین هفت تا دوازده سال، دارای اهمیت فراوان بوده است. پسران را دستهجمعی،گاه با زور از خانواده، بخصوص مادر، جدا میکردند، تا در محلی دور از چشم دیگران بهویژه زنان، ختنه کنند. وگرنه به کشیدن دندان جلویی اکتفا میکردند.
در این ایام پسران میبایست در مکانهایی، مثلاً نقاط متروک جنگلی که یادآور گور بوده، برای مدتی بهسر میبردند. بر تنشان گاه گل اخراگاه خاکستر میمالیدند. گاهی هم پوشاکی که یادآور لباس زنان یا حیوانات بوده در برشان میکردند. و پس از آن ایشان را از بوتهی امتحانات سخت جسمانی میگذراندند.
علاوه بر تحمل آسیبهای سخت جسمانی که گاه سبب مرگ نوآموز میشده، ایشان میبایست غذایی مخصوص که عموماً گیاهی بوده بخورند. در بسیاری موارد هم مجبور میشدند از دستشان مطلقاً استفاده نکنند. علاوه بر آن بهزبانی نامفهوم سخن بگویند. در برخی مراسم این پسران باید مدتی بالای درخت زندگی میکردند، همزمان مادرانشان بهصورتی آئینی برایشان به عزاداری مشغول میشدند. رسم بوده در این دوران نوآموزان بهوسیله مرد پیر یا بزرگتر قبیله تعلیم میدیدند. از جمله موارد آموزشی، افسانهای بوده که به تاریخ قدسی مراسم مربوط میشده است. پس از آن باصطلاح “رازآموخته” شده، در هیئت مردی جوان با هویتی نو و یا لقبی تازه، بهزندگی اجتماعی قبیله خود باز میگشتهاند.
این مراسم نه تنها در افسانههای بسیاری ثبت شده، که آثار و بقایای آنها هنوز در میان اقوام و ملل موجود است. بهعبارت دیگر هم مدارک تاریخی و نشانههای آئینی دلالت بر وجود آن مراسم میکند و هم افسانههای فراوانی.
در مجموعه مقالاتی که در روزهای آینده در رادیو زمانه می خوانید، سعی است نشان داده شود در آن نوع از افسانههای ایرانی که موضوعش گذر یک پسر نوجوان از آستانهی کودکی به بلوغ است، بهلحاظ موضوع و مضمون یعنی بنمایه و نماد، وحدتی تیپولوژیکی وجود دارد.
دکتر شکوفه تقی، نویسنده، شاعر و مردم شناس
بر اساس موضوع، افسانههایی که قهرمان آن شاهزاده است، به شش طبقه و افسانههایی با قهرمان فقیر، به پنج طبقه تقسیم میشوند. در هر یک از این افسانهها دسته یا دستههایی میگنجند. در حالی که کل افسانهها بهلحاظ خاستگاه اجتماعی قهرمان، به دو گروه تقسیم میشوند. اگرچه ممکن است در بعضی موارد قهرمان فقیر و شاهزاده جای عوض کنند.
از آنجایی که در این افسانهها، قهرمان اصلی برای رسیدن به جایگاه نوین، یعنی برخورداری از موقعیت اجتماعی، رسیدن به همسر والاتبار و ثروت، دست به کارهایی میزند، تا از مراحل آزمونی متفاوتی بگذرد؛ و گذر از این مراحل و نحوهی این گذر، به هر دسته از افسانهها مشخصات ویژهای میدهد. در زیر، ضمن طبقهبندی افسانهها به آن مشخصات نیز پرداخته میشود.
در این مقاله همچنین قصد است که نشان داده شود افسانههایی که قهرمانش شاهزاده است، زن و چگونه رسیدن به او موضوع اصلی افسانههای گذر است. در حالی که در افسانههایی با قهرمان فقیر، موضوع اصلی رسیدن به ثروت است.
شاهزادهی قهرمان
موضوع طبقهی اول افسانهها اگرچه در ابتدا انتخاب یکی از پسران به جانشینی پادشاه است، اما شرط جانشینی آوردن دختری است که پادشاه خوابش را دیده و شفای زندگی خود را در یافتن او میداند. گاه به جای دختر، موضوع جستوجو پرنده یا میوه است؛ و درد پدر همگاه پیری است،گاه کوری.
افسانههای این طبقه بهلحاظ مضمونشان به سه دسته تقسیم میشوند. در این سه دسته افسانه، اگرچه صورت نمادها و موتیفها تغییر میکند، مثلاً سیب انار یا نارنج میشود. اما میوه بودن خود را حفظ میکند. پرنده نیز گاه طوطی میشود،گاه پرندهای سفید و نایاب،گاه مرغ زرد، اما پرنده میماند. خوانهایی هم که قهرمان باید از آن بگذرد، گاه مبارزه با دیو است، گاه زن جادوگر. مرکوب قهرمان گاه دختر دلاوری است که خود را به صورت سیمرغ درآورده،گاه خود سیمرغ است. گاهی هم دیوی که به اطاعت قهرمان در آمده است. وسایل جادویی هم که بهدست قهرمان میافتد اگر از دیوان گرفته باشد همانی است که یک مرد برای اداره خانواده و تأمین معاش لازم دارد. آنچه دختر به قهرمان میدهد هم نماد توانائیهای زنانه است. از این رو میتوان سه دستهی اول را به لحاظ موضوع یعنی جانشینی پادشاه و نحوهی یافتن همسر، در یک طبقه جای داد و به لحاظ مضمون در سه دسته گنجاند.
شاهزاده و عشق و چندهمسری
مضمون افسانههای دستهی اول یکی به مشکل برخوردن جان یا سلطنت پادشاه پیر است، و ارائه راه حل بهوسیلهی وزیر یا کسی مانند او. راه حل هم معمولاً به یافتن دختری دلخواسته برای پادشاه ختم میشود. سپس افسانه به معرفی نوجوانی میپردازد که معمولاً کوچکترین پسر پادشاه است و افسانه شرح مرد شدن اوست.
شکوفه تقی – کشکول وسیله امرار معاش است؛ سفره نماد توانایی تهیه غذا برای خانواده و شاخ نفیر بر باروری مردانه دلالت دارد
به این ترتیب که او ابتدا به دلیل خردسالی یا نوجوانی برای انجام وظیفهی خطیر نجات زندگی پادشاه یا پادشاهی او انتخاب نمیشود. اما نوجوان با اصرار و گاه پنهان از پدر به تنهایی یا با برادرانش به جستوجوی خواست پدر بر میآید. این جستوجو او را از خانهی کودکی بیرون میکشد. راهی کوه، بیابان، یا جنگل میکند. در آن مکانها گاه به چاه میافتد و میبایست با دیو یا دیوانی بجنگد. جنگ نوجوان سبب رهایی دختر یا دختران و بهدست آوردن مال و خواسته فراوان میشود. قهرمان در مقایسه با برادرانش در مواجهه با خطرات و موانع، بیشترین شجاعت را نشان میدهد. او پس از گذر از خوانهای متعدد، لیاقت، هوشمندی، درستکاری، شجاعت، توانائی بدنی، توانائی پولسازی، مردانگی و بخشش خود را به اثبات میرساند. وقتی توفیق یافت که از مرز نوجوانی گذر کند، به وصال دختران متعدد که دلباختهی او هستند و او آنها را دوست دارد، پاداش داده میشود. سپس به سروری که اطاعت برادران و ثروتی فراوان را بهدنبال دارد میرسد.
افسانهی ملکمحمد و دیو یکلنگو
افسانهی ملکمحمد و دیو یکلنگو از این دست است. پادشاه هفت پسر دارد. شش نفر از یک مادر و آخرین که ملکمحمد باشد، از مادری دیگر. پادشاه خواب میبیند که مرغ طوطی و قفس طلا بالای سر اوست. و میگوید پادشاهی را به کسی میسپرد که مرغ را با قفس برای او بیاورد.
در افسانهی ملکمحمد کسی جانشین پادشاه خواهد شد که مرغ طوطی و قفس طلا را بیاورد. شش برادر بهعزم آوردن طوطی و قفس طلا میروند. اما دست خالی باز میگردند. تا نوبت به ملکمحمد میرسد. برادرها از ترس اینکه مبادا او موفق شود از پسش میروند. ملکمحمد با درستکاری عمل میکند. بر تکتک موانع با شجاعت و راهنمائی دخترانی که نجات داده غلبه میکند. اما از آنجائی که هنوز نوجوان و کمتجریه است، به برادرانش بیش از آنکه باید اعتماد می-کند. همان باعث میشود آنها او را فریب داده، در آستانهی مرگ قرار دهند. اما او که بختش بیدار است، و بهدلیل دلرحمی، زوداعتماد است، نیروهای غیبی مثل “حضرت علی” در برخی دیگر از روایات خضر یا پیرمردی روحانی یاریش میکنند. قهرمان نجاتیافته در شهری دیگر برادرانش را که همه به مشاغل ناچیز و کارهایی بیارزش مشغولاند، مییابد. ملکمحمد به خانهی پیرزنی میرود. در آنجا خبر مییابد که دیوی قصد کشتن دختر پادشاه را دارد. ملکمحمد دختر پادشاه را نجات میدهد، و او نامزدش میشود.
شکوفه تقی – در افسانه میآید که مرغ و قفس طلا در قصر دختر شاه پریان است. راهی که ملکمحمد به سوی مرغ و قفس طلا باید بپیماید راه “پلنگ و شیر و عفریت” است. (عکس: دختر شاه پریان اثر پروانه اعتمادی)
اما از آنجائی که در دوران آئینی نامزدی، قهرمان میبایست نفس خود را نگاه دارد، ملکمحمد به دختری که از دست دیو نجات داده میگوید: “ای دختر تو حالا خواهر من هستی بیا تا بخوابیم. آنوقت شمشیر را بین خودشان گذاشتند و خوابیدند.” سپس دختر را میگذارد و به جستوجوی طوطی و قفس طلا میرود. در مرتبهی بعد برادرانش را مییابد. به آنها علیرغم بدی که در حق او کردند نیکی میکند. سپس برادرها با هفت خواهر پریزاد ملاقات میکنند که کوچکترین آنها به ملکمحمد دل میبندد. (دختری که در مرتبهی دوم پیدا میشود معمولاً دختر دلاوری است که با شجاعت و نیروی بدنی قهرمان را یاری میکند و به سوی مقصد نهایی خود میبرد.) دختر یک دسته موی خود را به ملکمحمد میدهد تا در صورت نیاز به کمکش بیاید. سپس ملکمحمد اموال جادویی سلیمان را که در دست دیوان بوده، بهوسیلهی هوشیاری خود بهدست میآورد. این اموال شامل کشکول، سفره و شاخ نفیر میشود که هر سه نماد بیان مرد شدن و قابلیت تشکیل خانواده است؛ کشکول وسیلهی امرار معاش، سفره نماد توانایی تهیهی غذا برای خانواده و شاخ نفیر دلالت بر باروری مردانه دارد.
در افسانه میآید که مرغ و قفس طلا در قصر دختر شاه پریان است. راهی که ملکمحمد به سوی مرغ و قفس طلا باید بپیماید راه “پلنگ و شیر و عفریت” است. شهر دختر شاه پریان هم هفت دربند دارد. و در دربند آخر یک دیو هفتسر زندگی میکند. در راه رفتن به سوی جایگاه دیو، دختری که همراه ملکمحمد است تبدیل به پرنده می-شود و او را بر پشت خود مینشاند. در بیست فرسخ آخر دختر به شکل اصلی خود باز میگردد. ملکمحمد را سوزنی میکند. زیر گلویش میزند. سپس تبدیل به کبوتر شده، شاهد اعمال ملکمحمد میشود. ملکمحمد در آن شهر به دیوی که اول داستان دیده، بر میخورد. به او باج میدهد. دیو با او همراه میشود. به او یاد می-دهد چگونه به اتاق خواب دختر شاه پریان راه پیدا کند. ملکمحمد دختر شاه پریان را در خوابگاهش خفته مییابد. همانطور که به او گفته شده، جای لالهها را عوض میکند. از گونهی دختر بوسهای برمیدارد. بندهای زیر جامهی او را میگشاید. مرغ و قفس را از قلعه بیرون میبرد. باز هم دختری که پیش از آن نجات داده، به صورت مرکوب پرندهاش در میآید.
ملکمحمد که هنوز به بلوغ و رشد کافی شخصیتی بهلحاظ شناخت آدمها نرسیده، باز هم گول برادرانش را میخورد. آنها او را کور میکنند و در چاه میاندازند. “حضرت علی” برای بار دوم به یاریاش میآید. ملکمحمد بهوسیلهی تاجری از چاه در میآید. سپس دو کبوتر او را راهنمایی میکنند که از پوست درخت برای شفای چشم و گذر از دریا بهره بگیرد. این هر دو به کار پادشاه شدن او میآید. دیگر اینکه در زیر درخت هفتخم خسروی مییابد. در پایان دختر شاه پریان بیدار میشود و در جستوجوی مردی که مرغ را ربوده برمیآید. برادران خود را یابندهی مرغ اعلام میکنند. اما در پاسخ سؤالات دختر، خاموش میمانند. ملکمحمد که خود را به دختر شاه پریان رسانده، نشانیها را میدهد. برادرانش رسوا میشوند. ملکمحمد صاحب اموال جادویی سلیمان که قبلاً ذکرش رفت، هفت خم خسروی، سه زن که یکی شاهزاده خانم است، دیگری پریزادی دلاور و سومی پری صاحب قلعه میشود.
افسانهی “برگ مروارید”
افسانهی “برگ مروارید” روایتی دیگر از قصهی ملکمحمد است. درویشی به پادشاهی که چشمش کور شده، میگوید برگ مروارید درمانکننده اوست. برگ مروارید هم در قلعهای که به دیوان تعلق دارد یافت میشود.
دو برادر به راهی میروند و برادر کوچک راهی دیگر را که دشوارتر است برمیگزیند. این راه او را به قصر دختری پریزاد میرساند که برادرش دیوی است آدمخوار. پریزاد که جادوگری میداند، شاهزاده را به صورت یک دسته جارو در میآورد و گوشهی خانه میگذارد. در این قلعه دیو با شاهزاده کشتی میگیرد. وقتی شکست میخورد و جانش بهخطر میافتد، غلام حلقه به گوش شاهزاده میشود. در قلعهی دوم و سوم همان اتفاق میافتد. بعد دیو برای ملکمحمد دو اسب بادپیما میآورد. و او را به باغی که در آن برگ مروارید یافت میشود، راهنمایی میکند. این باغ هم مانند قصر دختر شاه پریان در قصهی قبلی چهار نگهبان دارد. میبایست برگ را با چوبی دو شاخ برید. در این باغ هم جانوران وحشی هستند. در باغ پلکانی با چهل پله و چهل زنگ است، که ملکمحمد باید زنگها را با پنبه ببندد. در آنجا دختری مانند قصهی قبلی خوابیده، ملک محمد باید جای لالههایی که بر بالا و پایین پایش میسوزد را عوض کند و از روی دختر بوسهای بردارد و بند چهل تا از چهل و یک شلوار دختر را باز کند و بقیهی اعمال آئینی. در این قصه هم برادران خیانت میکنند و قهرمان را به چاه میاندازند. اما دختر کوچکی که نامزد ملکمحمد است با او میماند. او ملکمحمد را از چاه نجات میدهد. دختر شاه پریان وقتی بیدار میشود سوار قالیچهی حضرت سلیمان میشود. به همان شیوهی قصهی قبلی آورنده برگ مروارید را میشناسد. در این قصه هم ملکمحمد مانند قصهی قبلی زنان متعدد میگیرد که آخرین آنها همان دختر شاه پریان است.
قصهی شاه زنان
در قصهی شاه زنان، پادشاه چشمدرد دارد و دوایش در شهر زنان. در این افسانه قهرمان با دیوی و دختری ملاقات میکند. دیو از ترسش با شاهزاده همراه میشود و به صورت پرندهای درمیآید. او را به شهر زنان میبرد. او دختر را میبوسد و دارو را برمیدارد. قهرمان در پایان شیشهی عمر دیو را میشکند. برادرها در راه خانه به او خیانت میکنند. او را به چاه میاندازند و او در چاه دریچهای پیدا میکند. خود را به صورت کچلی در میآورد. از آنجا میگریزد. در پایان پادشاه شهر زنان به دنبالش میآید. او را مییابد. و برای شاهزاده همان اتفاقی میافتد که برای قهرمانان قبلی.
افسانهی “شاه و پسرش”
در افسانهی “شاه و پسرش” علاج چشم شاه خاک پای دختر پادشاه روم است. پسر کوچک پادشاه موفق میشود دیوی را شکست بدهد. اما در این قصه به جای دختری که اسیر دیو است خود دیو دستهای از مویش را به پسر میدهد. موی دیو به یاریش میآید. بعد با پهلوانی برخورد میکند که معلوم میشود دختری است. دختر میگوید عهد کرده با کسی ازدواج کند که در کشتی بر او غلبه کند. دختر عاشق و همراه او میشود. وقتی به حضور پادشاه روم میروند، او میگوید در قبال خاک پای دخترش، اسب چالاکی میخواهد.
در این قصه پادشاه وقتی چشمش بینا میشود طمع در همسر پسرش میکند- در افسانهها نابینایی پدر میتواند نماد عدم توانایی او در باروری جنسی باشد. برای اینکه بتواند دختر را تصاحب کند پسر خود را کور میکند. پسر هم با کمک کبوتری شفای چشمش را مییابد. بر پدر پیروز میشود. همسرش را بهدست میآورد. در اینجا سخن از زنان متعدد نیست. در این قصه برادران قبل از رسیدن به مقصود مردهاند. در پایان تنها رقیب پسر کوچک، پدرش است.
افسانهی “چین و ماچین”و پری چلگیسو”
افسانهی “چین و ماچین” نیز به این دسته تعلق دارد. در پایان ملک جمشید با هر سه دختر عروسی میکند و به پادشاهی میرسد. “پری چلگیسو” از مجموعه قصههای فارس نیز زیرمجموعهی این دسته از افسانههاست. اگر چه در ابتدا بهنظر میرسد موضوع آن انتخاب جانشین برای پادشاه نباشد. به این ترتیب که پدر ملک ابراهیم که غیر از او دو پسر دیگر دارد، از او میخواهد به اتاق چهلم نرود. او که همهی قصر در اختیارش گذاشته شده مگر آن اتاق، وارد حریمی که نباید، میشود. در آنجا تصویر دختری را مییابد که صورتش لابلای عکس یک خروس سفید پنهان است. یافتن خود دختر انگیزهی خروج قهرمان از خانه میشود. در این افسانه ملکابراهیم در شهری که مردم لاغر دارد ساکن میشود. درمییابد که او طلسمشکنی است که مردم شهر انتظارش را میکشند. ملکابراهیم پس از شکستن طلسم دنبال آن خروس سفید میرود. از خوانهای دیگر هم میگذرد. اموال جادویی حضرت سلیمان را از دیوان میگیرد. در پایان پری که صاحب خروس سفید است بیدار میشود. بهدنبال ملکابراهیم میآید. از نشانهها درمییابد که چه کسی خروس سفید را برده است.
شکوفه تقی – خوانهایی که قهرمان باید از آنها بگذرد ملاقات با دیوان و شکست دادن آنها و به انقیاد درآوردنشان، نجات جان نامزد آینده از دست دیو، نبرد با دختر پهلوان و غلبه بر او، رفتن به قصر دختر شاه پریان و غلبه بر میل جنسی در حریم ممنوعه و دزدیدن مرغ است.(عکس: دیو زرد)
موضوع این دسته از افسانهها انتخاب جانشینی برای پادشاه است. پسری میبایست جانشین پدر شود که بتواند جوانی و قدرت را به او بهوسیلهی آوردن دختر جوانی که وجودش با نمادهای متفاوت نشان داده میشود بازگرداند. خوانهایی که قهرمان باید از آنها بگذرد ملاقات با دیوان و شکست دادن آنها و به انقیاد درآوردنشان، نجات جان نامزد آینده از دست دیو، نبرد با دختر پهلوان و غلبه بر او، رفتن به قصر دختر شاه پریان و غلبه بر میل جنسی در حریم ممنوعه و دزدیدن مرغ است.
قهرمان که در آغاز افسانه هنوز نوجوان، حتی کودکی است. در طول افسانه به بلوغ جسمانی میرسد. اما ساده لوحیاش که سبب گول خوردن او از برادرانش میشود نشان میدهد که هنوز کاملاً به مردی نرسیده است. از این رو دختران، پرنده و هر چه بدست آورده را از دست میدهد. تا اینکه بهدلیل درستکاری و مهربانیاش یک نیروی غیبی به کمکش میآید. قهرمان جوان، بعد از اینکه از چاه درمیآید برای تأمین معاش ناچار است حرفهای بیاموزد. او در انجام کارهای دستی ارزشش محک میخورد. و موفق میشود چیزی را بسازد که دیگران نمیتوانند. در پایان با حضور دختر شاه پریان حق به حقدار میرسد. شجاعت قهرمان و جنگش با دیوان که دشمنان امنیتی محسوب میشوند از یک طرف، دفاع از حقوق ناموسی، مبارزه با نفس و یادگیری فنون و حرف و با عشق رسیدن به همسر مورد علاقه، از مشخصات قهرمان این دسته از افسانههاست. قهرمان نه اجازه دارد بترسد و نه نادرستی بورزد. مضافاً میبایست بختش بیدار باشد تا در موقع تنگنا به یاریاش بیاید. به همین دلیل در پایان به چند همسر که هر یک با ارزشتر از دیگری است پاداش داده میشود.
ادامه دارد
با سلام. از اینکه قصه و متلهای ایرانی را مورد توجه قرار داده اید دست مریزاد !! قصه ملک محمد وملک جمشید و ملک ارسلان و… هزاران نکته روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دارد. لطفا قصه به قصه ونکته به نکته پیش بروید شاید ماهم به سهم خود راهی به جائی ببریم ؟!. من داستان ملک جمشید را فراموش کرده ام! این همان شاهزاده نیست ؟! که سوار براسب سفید برای نجات دختران زیبا ودلتنگ ما به خوابگاه انها میاید؟! وانها با بوسه ای میمیرند وبا بوسه او افتاب را سلام میگویند؟؟! از امیر ارسلان و دختر زندانی در قلعه سنگباران بنویس ! که خیلی از دخترکان ما گرفتار این دیو هستند! کمک کن تا وردی بخوانیم وطلسم این عجوزه را باطل کنیم!.
کاربر نادر / 07 January 2012
با سلام. مجددا مزاحم شدم. گرچه دیر وقت است ! ولی هیچ توجه کرده اید که بیشتر این متلها مربوط به امیر ارسلان وقزل ارسلان و… و دختر شاه پریان است؟! ودوستی دارم که از ترکیه است و با یک قوش (باز) هزار عکس گرفته که این پرنده بر سر او نشسته وبرای او سعادت اورده! چونکه اوزرگر است و توی این واویلا ثروتی بهم زده! از انطرف خیل عربان انطرف خلیج فارس خواب چراغ علائدین را میبینند! که با یک ورد ومالش همه خوشیهای دنیا نصیب انها شده. این وسط ما ایرانیها که به کار وتلاش ودرستی توصیه شده ایم گرفتار یم! حالا شما بفرمائید: ما خوشبختیم که به چاه جمکران چشم دوخته ایم و انتظار؟! یا انها که هفت شهرعشق را بی هیچ حماتی رفتند ؟؟!.
کاربر نادر / 07 January 2012