به نام خدا
دوست عزیزم
جناب آقای محسن مخملباف
با سلام و احترام
ممنون از نامه مورخ ۲۸ ژانویه (۸ بهمن ۹۶) تو که راه بر تداوم مکاتبات ما می گشاید و به شفافیت امور و تبیین مسایل ملی یاری می رساند. امیدوارم نمایندگان همه گرایش های فکری و سیاسی به این گفتگو بپیوندند که فرصتی است مغتنم و استثنایی که شاید از مشروطه تا کنون سابقه نداشته است. ما کمتر با منتقدان و مخالفان گفتگو کردهایم و بیشتر در دایره محدود موافقان خود باقی مانده ایم. پس اگر بتوان بر دامنه این گفتگوها افزود، وضعیتی منحصر به فرد ایجاد خواهد شد که می تواند سرآغاز گفتگوی ملی و ایرانی-ایرانی شود.
نامه دوم خود را با ضرورت گفتگو آغاز کردهای و با لزوم تاکید بر پیدا کردن «راهی تازه» پایان دادهای؛ راهی که معتقدی «همه ایرانیان با هر مرامی در یک همفکری و گفتگوی ملی شفاف باید بیابند». همچنین به درستی نوشتهای که «اگر گفتگو خاموش شود، سوء تفاهم و فریب و خشونت به صدا در خواهد آمد». سخن من نیز در نامه اولم این بود که ما ایرانیان فارغ از مرام و مسلک و نیز صرف نظر از علایق و منافع خود نیاز به گفتگو داریم که صد البته نباید منحصر به اصلاح طلبان و اصولگرایان شود و لازم است که صاحبان تمام گرایشها را در بر گیرد. این حق و بلکه وظیفه هر ایرانی است که دیدگاههای خود را آزادانه و امن بیان دارد و در تعیین سرنوشت حال و آینده خود و میهن خویش داوطلبانه و آگاهانه مشارکت جوید.
- مخملباف گرامی
خوشوقتم که ما در نخستین نامه نگاریها به توافق مهمی دست یافتهایم؛ “راه نجات میهن در گفتگوی همگانی است.” دومین اشتراک نظر ما مخالفت با خشونت است. تو در نامه دوم خود تصریح کردهای که نه طرفدار خشونت انقلابی هستی و نه حامی حمله خارجی و حتی در تکاپوی جلوگیری از خشونت نیز بودهای. من نیز برای پرهیز از خشونت از راهبرد اصلاحی دفاع میکنم. همچنین با این نظر تو که: «آلترناتیو جمهوری اسلامی لزوما با خشونت انقلابی یا دخالت خارجی های منفعت طلب» همراه خواهد بود، و نیز اینکه: «انقلابی که با خشونت پیروز شود برای بقای خود چاره ای جز تداوم خشونت نخواهد داشت» کاملا موافقم. اما دو مساله را درک نمی کنم. اول اصرار تو بر ساقط کردن نظام باوجود آنکه تحقق آن را خشونت آمیز می دانی و دوم متوجه کردن لبه تیز حملاتت به جنبش خشونت پرهیز اصلاحات و رهبر گفتگوباور و صلحگستر آن و اینکه چرا توجه نداری که تضعیف خاتمی و اصلاحات، به دو قطبی شدن جامعه و آشتی ناپذیر شدن اختلاف ها منجر می شود؟ یک شهروند خشونتگریز بهویژه از نظر اخلاقی مجاز به دفاع از راهکاری نیست که خشونتگستر است. خشونت پرهیزی فضیلتی شخصی قلمداد می شود، اما جلوگیری از بروز خشونت در جامعه فضیلتی سیاسی است و ما به هر دو نیازمندیم.
- محسن عزیز
در خاورمیانه جنگ زده امروز که در آن تفاوت های تاریخی و مذهبی و زبانی و قومی، به اختلافهای هویتی و دیگر ستیز تبدیل گردیده و نفرت پراکنی، خشونت ورزی، تنازع و تخاصم مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، ایرانی و عرب، ترک و کرد، کرد و عرب و … سکه رایج روز شده است و دولتهای بزرگ نیز یا با تایید شورای امنیت سازمان ملل (مانند افغانستان) یا یک جانبه و بدون هرگونه مصوبه آن شورا (مانند عراق) برای رسیدن به منافع خود به راحتی جنگ به راه می اندازند و کشورها را اشغال میکنند، نمیتوان و نباید از نقش عناصر مخرب داخلی و خارجی غافل شد و نمیتوان و نباید به گونهای سخن گفت و عمل کرد که به جنگ افروزان و تحریم طلبان در داخل و خارج از میهن بهانه داد. به باور من سوریه و لیبی را تنها اسد و قذافی به این روز نکشاندند. سه گانهی:
الف) حاکمان مستبد و فاسد،
ب) معارضان کوتهبین و خشونتورز،
ج)دولت های بیگانه و توسعه طلب،
این وضعیت اسفبار را به هر دو کشور تحمیل کردهاند. بنابراین در تحلیل حوادث منطقه و نیز در پندآموزی از تجربیات آنها توجه به هر سه دسته را لازم می دانم و اینکه غفلت از هر کدام می تواند سرنوشتی شوم برای میهن و مردم ما رقم زند. و از تو که معتقدی سوریه را اسد به پشتوانه ایران به این روز انداخته است، می پرسم که اگر تنها بازیگر مخرب منطقه جمهوری اسلامی است، پس لیبی را چه کسانی به روزگار خان خانی و برده داری کشانده اند؛ در آنجا که ایران دخالتی نداشت؟
- دوست عزیز
انسداد طلبان داخلی نقش متجاوزان خارجی و نیز وابستگی برخی مخالفان داخلی به آنها را برجسته میکنند تا با سنگر گرفتن در پشت آن دو مخالفان خود را سرکوب و تک صدایی را حاکم کنند. با وجود این دموکراسی خواهان نباید تسلیم هیچ منطق تک ساحتی شوند و با مطلق کردن سهم استبداد داخلی از اقدام های کشور بر بادده ترامپ و نتانیاهو غفلت کنند، یا عملکرد مخالفان خشونت ورز داخلی را نادیده گیرند. خود تو نیز وقتی تصریح میکنی که آلترناتیو جمهوری اسلامی یک انقلاب خشونت بار است یا دخالت خارجی، به احتمال زیاد به شرایط ملتهب منطقه و فرصت طلبی امثال ترامپ توجه داری که با وجود آنکه تمام گروه های ایرانی را خشونت پرهیز معرفی می کنی، باز هم می نویسی براندازی نظام با خشونت همراه خواهد بود.
- رفیق قدیمی
در نامه اول خود تغییر در جوامع را به سه شکل متفاوت ممکن خواندی؛ اصلاحات، انقلاب یا دخالت خارجی. به باور من سه گانه کلاسیک مزبور در مورد ایران امروز صدق نمیکند. درحقیقت اکنون دوگزینه از سه مسیر قبلی با هم ادغام شدهاند. به این ترتیب یا اصلاحات در ایران موفق میشود یا با ترکیبی از خشونتهای داخلی و دخالتهای خارجی مواجه خواهیم شد. زیرا در خاورمیانه کنونی که دو سوم بحرانهای جهان در آن جریان دارد ، بازی «برد-باخت» به معنای «پیروزی یکی و شکست دیگری» هم در درون اغلب واحدهای ملی و هم در مناسبات بین دول منطقه ناممکن شده است و تنها یکی از دو گزینه «باخت-باخت» یا «برد-برد» در دسترس ماست؛ «تعارض جویی برابر تفاهم گرایی»؛ «تکصدایی مقابل دموکراسی توافقی» و «همه در کنار هم یا همه علیه هم» در داخل کشورها و «صلح همگانی» یا «جنگ همه علیه هم» در منطقه. ۱۱ سال پیش من نام این روند را لبنانیزه شدن نهادم. در لبنان دیکتاتوری منتفی است؛ در آنجا یا دموکراسی حاکم است یا جنگ داخلی حرف اول و آخر را می زند.
به نظر من به همین دلیل است که آن گروه از سرنگونی طلبان جمهوری اسلامی که از حرکتهای خشن و دخالت نظامی بیگانگان حمایت میکنند، با آغاز اجتماعات اعتراضی اخیر، آقای خاتمی و اصلاحات را آماج حمله خود قرار دادهاند. زیرا به باور آنها نیز ایران با یک دوگانه مواجه است؛ یک طرف اصلاحات قرار دارد و در طرف دیگر خشونت انقلابی و دخالت خارجی. بر اساس چنین تحلیلی پردهها را کنار زدهاند و بر خلاف ۸۸ که در قامت حامی اصلاح طلبان و سبزها ظاهر شدند، امروز اصلاح طلبان و حتی رهبران جنبش سبز را هدف گرفتهاند با این استدلال که آنها دیگر بخشی از حل مسئله نیستند، قسمت عمدهای از خود مسئلهاند و راه بر دخالت خارجی و سرنگونی خشونت بار جمهوری اسلامی بستهاند. از این منظر به آنان حق می دهم زیرا با آنکه دال مرکزی اصلاحات «حقوق و آزادی» است، اما بزرگترین خدمت اصلاح طلبان به ایران در بیست سال گذشته، مقابله با جنگ و تحریم و حفظ «صلح و امنیت» میهن بوده است. حماسه مردم در دوم خرداد ۷۶ حمله موشکی امریکا به ایران را، به تلافی انفجار الخبر عربستان، منتفی کرد و اگر در زمان حمله تروریستی به برج های دو قلو در سال ۸۰ خاتمی رئیس جمهور نبود و احمدینژاد جای او نشسته بود، بوش بعد از افغانستان و قبل از عراق به ایران حمله می کرد. در برجام هم روحانی شبح جنگی ۸ ساله را از آسمان میهن دور کرد که ناشیگری و دشمنتراشی احمدینژاد مجال پرواز آن را بر فراز وطن بوجود آورده بود. اخیرا نیز رئیس جمهور از آقای طائب رئیس قرارگاه عمار لعن شنید که چرا اجازه نداد ایران وارد جنگ یمن شود.
- مخملباف گرامی
پرسیده ای که اصلاح طلبان چرا از حمله امریکا به افغانستان دفاع می کنند و در عین حال مخالف حمله به ایرانند. این سوال مهمی است که هر که حمله امریکا و متحدانش را به افغانستان آزادی بخش می خواند و مخالف حمله نظامی آن کشور به ایران است، باید توضیح دهد که چرا چنین می اندیشد و چه تفاوتی بین ایران و افغانستان می بیند. خود شما هم باید به این پرسش پاسخ دهی چراکه هنوز هم درباره رهایی بخشی حمله امریکا به افغانستان قلم می زنی و در عین حال هر گونه دخالت نظامی امریکا علیه ایران را رد می کنی. چرا؟
این پرسش را از باب مچ گیری به خود مخملباف بر نمی گردانم. گفتگوی ما از این جنس نیست و فرصت آن را نیز نداریم. هدفم جلب توجه همگان به این موضوع مهم است که ایران چه دارد که حتی طرفداران حمله نظامی به افغانستان را هم مخالف حمله امریکا به ایران می کند. اگر جواب این سوال را بدهی، راهی را باز میکنی که بر پایه آن می توانیم مشترکات جدیدمان را یکی پس از دیگری روی هم بچینیم و به توافقهای بیشتری دست یابیم.
البته در مورد موضع اصلاح طلبان تا حدودی حق با شماست. واقعیت این است که فضای غالب آنان، مانند اکثریت قاطع ایرانیان موافق حمله امریکا به افغانستان بود. البته در همان شرایط بودند کسانی و مشخصا «مجاهدین انقلاب اسلامی» که با صدور بیانیه اعلام کردند ایران باید مانع حمله امریکا شود و پیشنهاد دادند که با مذاکره با طالبان، آنها را راضی کنیم بن لادن را برای محاکمه در دادگاهی بینالمللی تحویل کاخ سفید دهند تا بهانه حمله به افغانستان از بوش گرفته شود. باوجود این می پذیرم که این صدا در اردوگاه اصلاح طلبان و نیز در افکار عمومی در اقلیت بود. اکثریت مردم و نیز طرفداران و بدنه اصلاح طلبان به دلیل:
الف) قتل عام ۱۲ دیپلمات کشورمان در سرکنسولگری ایران در مزارشریف و تمایل ملی برای تنبیه طالبان،
ب) تداوم اقدام های خصمانه رژیم طالبان و نیز قاچاقچیان مواد مخدر و شیوع ترور، آدم ربایی، ناامنی و … در مرزهای شرقی ایران،
ج) به شهادت رساندن احمد شاه مسعود درست قبل از حمله تروریستی القاعده به برجهای دوقلو،
د) اجماع جهانی علیه طالبان، و
ه) احتمال بالای استقرار دولتی دوست ایران بهجای رژیم طالبان،
عملا از حمله امریکا و متحدینش به افغانستان، البته پس از تایید شورای امنیت سازمان ملل استقبال کردند.
- محسن جان
حتما توجه داری که در آن زمان افغانستان برای سال های طولانی گرفتار جنگ داخلی بود و شهرهایش دائم میان نظامیان متحد رهبرانی مثل احمد شاه مسعود و نظامیان طالبان دست به دست می شد. در حقیقت جنگ داخلی هستی مردم را در معرض انهدام قرار داده و استقرار امنیت و پایان جنگ را به یک آرزو و یک ضرورت برای ایشان تبدیل کرده بود. به همین دلیل بسیاری از مردم آن کشور برای پایان یافتن مصیبت های خود حتی از حمله نظامی خارجی نیز استقبال می کردند.
می دانی که دولت اصلاحات حتی پس از کشتار دیپلمات هایمان در تابستان ۱۳۷۷ و باوجود آنکه جو عمومی خواهان مجازات طالبان بود، مانع ورود ایران به یک جنگ فرسایشی با آنان شد و کوشید حمایت بین المللی را به سود ایران و علیه طالبان جلب کند به گونه ای که طالبانستیزی جای ایران ستیزی را بگیرد.
پس از ۱۱ سپتامبر نیز دولت خاتمی هرگز موافق حمله آمریکا به افغانستان یا هر کشور همسایه دیگر ایران نبود و اگر توان جلوگیری از این تهاجم ها را داشت، مانع جنگ می شد. راهبرد دولت اصلاحات در مواجهه با بحران ۱۱ سپتامبر بر این موارد تاکید داشت:
– جلوگیری از حمله نظامی به ایران یا کشیده شدن دامنه جنگ به کشورمان،
– از شکل گرفتن جنگی فرسایشی در کنار مرزهای ایران مانع شدن،
– به حداقل رساندن تلفات و خسارات مردم افغانستان پس از آغاز حمله.
– استقرار هرچه سریعتر یک دولت غیرنظامی و منتخب مردم و متوقف کردن نظامیگری.
تدابیر فوق با مصون داشتن ایران از آسیب های جنگ به استقرار سریع یک دولت غیرنظامی مقبول مردم با حداقل خسارت وارده در افغانستان یاری رساند.
- محسن گرامی
این ادعای تو که «در نگاه اصولگرایان بنی آدم خودی و غیر خودی شدند و در نگاه اصلاح طلبان بنی آدم تنها ایرانیاناند و بس» درست نیست، زیرا فرق مهمی بین تکالیف فرد با وظایف حکومت وجود دارد. مسئولیت دولت دیدبانی همه تحولات و نیز مخاطرات مرتبط با امنیت میهن و مصالح ملت است. به بیان روشن وظیفه اولیه هر دولتی دفاع از امنیت، حقوق و منافع شهروندانی است که سربازی میروند و مالیات میدهند. رسالت انسانی دولت ها نیز در آن حد است که برای کسب اهداف و مصالح ملت خود، به حقوق شناخته شده ملتهای دیگر تجاوز نکنند. روشن است که رسالت انسانی فرد فرد ما مرز ندارد و ما میتوانیم به هر جا که صلاح میدانیم برویم و جان و مال خود را تقدیم دیگرانی کنیم که هم وطن یا هم دین و هم نژاد و هم زبان ما نباشند. “ایران برای همه ایرانیان” نیز هرگز به معنای آن نیست که بنی آدم یعنی فقط ایرانیان. کما اینکه به “مصر برای همه مصریان” هم معتقدیم.
با وجود توضیحات فوق موافقم هر اصلاح طلبی که مانند محسن مخملباف هنوز از حمله نظامی امریکا به افغانستان دفاع می کند، به دو پرسش سیاسی و اخلاقی زیر پاسخ دهد:
الف) آیا روند امور در افغانستان را در ۱۷ سال گذشته به سود مردم آن کشور و نیز استقرار دموکراسی ارزیابی و مانند تو هنوز قاطعانه از آن حمله دفاع میکند؟ یا مانند من هر چه زمان میگذرد بیشتر به این نتیجه میرسد که ای کاش توان بیشتری داشتیم و تلاش بیشتری می کردیم تا ارتش امریکا به هیچ یک از کشورهای منطقه حمله نکند؟
ب) با کدام مجوز اخلاقی آنچه را که ما بر دیگران می پسندیم بر خود روا نمی داریم؟ چرا اشغال افغانستان درست است و حمله نظامی به ایران غلط؟
بحث درباره این دو پرسش استراتژیک میتواند به یکی از ارکان گفتگوی ملی تبدیل شود.
- محسن عزیز
من نیز همچون تو با استبداد دینی سر ناسازگاری دارم، و علاوه بر آزادی نگران دین مردم نیز هستم. من استبداد دینی را بدترین نوع دیکتاتوری و مهلک تر از استبداد سکولار می دانم زیرا فقط جسم را به بند نمی کشد، روح را نیز به زنجیر میکشد و در همه حیات فردی و جمعی ما خلل ایجاد میکند.
مهمترین آسیب استبداد دینی به باور من متوجه خود دین است که هنوز نقش تعیین کننده در حفظ انسجام اجتماعی ایرانیان دارد؛ قوی ترین پشتوانه اخلاقی مردم به شمار میرود؛ سهمی بلامنازع در انجام امور خیریه به ویژه به نفع محرومان ایفا می کند و مساجد و تکایایش مردمی ترین محل تجمع غیر دولتی ایرانیان محسوب میشوند.
استبداد دینی به روحانیت نیز لطمه می زند؛ روحانیتی که پیش از انقلاب محرم مردم و در کنار آنان و حامی ایشان بود و متاسفانه پس از انقلاب با اینکه اقلیت آنها پشت میز قدرت نشست، همه آنان در مظان اتهام قرار گرفتند و به جای اینکه روحانیت همچنان بخش بزرگی از حل مسائل مردم بماند، به قسمتی از خود مسائل تبدیل شده است تا آنجا که عزیزی تلویحاً و متاسفانه آرزوی امحاء ۱۵۰ هزار آخوند را می کند.
استبداد دینی پیامدهای مخرب سیاسی نیز دارد و کارکردهای اساسی حکومت را مختل می کند و تضادهای تازه در مناسبات کشورها و جوامع بوجود می آورد.
باوجود همه اینها هرج و مرج بر آن مرجح نیست و هر تغییر و تحول اجتماعی و سیاسی تنها هنگامی موجه است که اولا احتمال قابل قبولی از موفقیت در میان باشد و ثانیا جایگزینش دارای زیان هایی بیش از مزایای آن نباشد.
- دوست عزیز
من نقد و حتی مخالفت با تک صدایی را حق و بلکه وظیفه هر شهروند میدانم، اما نه به قیمت ویرانی ایران. خط قرمز من مخالفت با جمهوری اسلامی نیست، به هم خوردن امنیت عمومی، یکپارچگی ایران و استقلال ملی است. به همین دلیل در شرایط آزاد و برابر و امن به انتخاب بهترین ها می اندیشم اما در اوضاع اضطراری به بد و بدتر نظر دارم و در موقعیت استثنایی به دفع افسد به فاسد می پردازم. پس نه فقط در انتخابات بلکه در تمام زمینه ها از زندگی خصوصی تا حیات اجتماعی شامل سیاست ملی و بینالمللی به اصول عقلانی فوق پایبندم و فکر می کنم توهم چنین باشی! زیرا اگر به فرض مخیر شوی به زندگی در زیر سایه دیکتاتوری سکولار بشار اسد یا استبداد دینی ابوبکر بغدادی ، اولی را ترجیح می دهی. لطفا نگو که مهاجرت خواهی کرد و مثلا به سوییس خواهی رفت. این امکان فقط برای اقلیتی فراهم است و نه برای یک ملت. خوشبختانه سرنوشت محتوم ما یکی از دو گزینه
الف) استبداد (دینی یا سکولار)، و
ب) هرج و مرج و درگیری مردم با مردم و دخالت خارجی
نیست و ما می توانیم بدون خشونت این مقطع حساس و نفس گیر را پشت سر بگذاریم.
- مخملباف گرامی
تو با صد در صد دیکتاتور خواندن رژیم جمهوری اسلامی مرا نقد کردهای که چرا آن را نیمه دموکراتیک-نیمه استبدادی میخوانم. برای اثبات اینکه ما با وجود همه محدودیتها از آزادی نسبی برخورداریم، نظام سیاسی کنونی را با رژیم شاه مقایسه نمیکنم که بگویی بسیاری از حکومت ها ۴۰ سال پیش مطلقا استبدادی اداره میشدند و اکنون بدون انقلاب به آزادیهای نسبی سیاسی تن دادهاند. آزادی سیاسی در ایران را با عربستان امروز مقایسه میکنم که اصلاحات اجتماعی بن سلمان را به رخ ما میکشند. در عربستان از برپایی انتخابات حتی به شکل فرمایشی آن خبری نیست. احزاب مستقل و مطبوعات منتقد مطلقا وجود ندارد و انتقاد علنی از حکومت بی معناست و امکان ندارد کسی بتواند درباره مسائل ملی مانند من و تو مکاتبه کند و در مورد مهمترین مسائل کشور به بحث آزاد بپردازد. به دلیل فقدان همین آزادی هاست که بسیاری از تحلیلگران آینده پیش روی آن کشور را به رغم برخی پیشرفت های مهم تیره می بینند.
- دوست قدیمی من
در نامه اول خود بیش از گاندی بر ماندلا تاکید کردم. علت آن شباهت بیشتر موقعیت و مطالبات ماندلا و حتی مارتین لوتر کینگ به اصلاح طلبان ایرانی است. اگر چه به دلیل تفاوت های جدی هرگز از خاتمی انتظار نداشته ام هر آنچه را که ماندلا انجام داد تکرار کند. میدانی که هدف اصلی گاندی اخراج انگلیسی ها از هند بود، ولی ماندلا هرگز در صدد بیرون کردن سفید پوستان از افریقای جنوبی نبود. هدفش تغییر رفتار آنان بود. همچنان که جنبش مدنی مارتین لوتر گینگ ضد سفید نبود. کسب حقوق برابر برای سیاهان یا آفریقاییتبارهای آمریکایی بود.
ماندلا اما کشورش را برای همه شهروندانش می خواست. به همین دلیل پس از پیروزی و شکست رژیم آپاتاید، بسیاری از سفید پوستان را دربالاترین مناسب قدرت بهکار گرفت. پس روش هر که مانند من و تو ایران را “سرزمین همه ما” میخواند و تأکید دارد که “همه ایرانیان باید در گفتگوی ملی شرکت کنند” علی القاعده باید همچون ماندلا باشد. با چنین چشماندازی نمی توان روحانیت و مردم معتقد به آنان را نادیده گرفت. «ایران برای همه ایرانیان» یعنی هر شهروندی که شناسنامه ایرانی دارد، باید بهطور مساوی از حقوق و امتیازات کشور بهره برد؛ مسلمان باشد یا سکولار؛ زن باشد یا مرد؛ شهری باشد یا روستایی؛ در ایران زندگی کند یا خارج از آن.
- هنرمند نامآور
به اصلاح طلبان انتقاد می کنی که چرا مانند ماندلا که خواهان تحریم رژیم آپارتاید توسط جهانیان شد، ما نیز از دنیا نمی خواهیم که سپاه پاسداران را تحریم کند. متاسفم که به تفاوت ماهوی شرایط دو کشور توجه نداری. تقاضای تحریم اقتصادی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی توسط ماندلا زمینه ساز حمله نظامی امریکا علیه میهنش نمی شد، کشورش را فرونمی پاشاند و به جنگ داخلی راه نمی برد. آیا نمیبینی که ترامپ به نام مقابله با سپاه، برجام را هدف گرفته است و زمینگیر کردن اقتصاد ایران را؟ وظیفه سیاسی و اخلاقی من و تو آن است که به واشنگتن بگوییم اگر دخالت در سوریه سپاه را مستحق تحریم های بین المللی می کند، بیش و پیش از سپاه باید ارتش آمریکا و انگلیس و روسیه و فرانسه مشمول تحریم های بین المللی شوند. البته از این سو نیز باید دخالت های برخی فرماندهان سپاه در عرصههای اقتصادی و سیاسی و انتخاباتی و رسانهای و … قاطعانه محکوم شود تا این نهاد نظامی به انجام وظایف قانونی خود بپردازد.
- محسن عزیز
فرض شما هرجا که از اصلاح طلبان نام می بری، گروهی از چهره های شناخته شده سیاسی هستند که حبس و تعذیب کشیده و نکشیده، همچنان در قدرت یا کنار رفته از آن، هنوز از اصلاح طلبی دفاع می کنند و نقد شما بر آنها به علت ناکارامدی شیوه آنان است. اصلاحاتی که من از آن سخن میگویم فراتر از افراد و احزاب و حتی جناحی خاص است و بنابراین تنها با رصد رفتار و گفتار آنان ارزیابی نمیشود. اصلاحات مورد نظر من یک جریان تاریخی است که با ارتجاع و حتی با محافظهکاری فلجکننده از یک سو و نیز با براندازی و انقلاب به معنای مصطلح آن از سوی دیگر نسبتی ندارد و بویژه با خشونت و دخالت خارجی در تضاد است. اصلاحاتی که من از آن سخن می گویم و همچنان بر لزوم حمایت از آن مصرم ، بیش و پیش از هرچیز یک روش است و یک راهبرد. نه قائم به افراد خاصی است و نه به احزاب معینی. منظورم از اصلاحات اراده ی معطوف به بهبود تدریجی و مستمر اوضاع دولت و ملت و در جهت تحقق آرمان توسعه و آزادی است که من و شما در پی آنیم. با این تعریف هر که به تحولات دورنزا و متکی برخود ایرانیان باور دارد، خشونت را نفی می کند، ریشه و علل مشکلات را فقط در حکومت نمیبیند، تک صدایی را به هر شکل و شیوه برنمیتابد، جامعه را رنگین کمانی میپسندد و خواهان مشارکت همه ایرانیان در عرصه تعیین سرنوشت است، اصلاح طلب محسوب می شود. پس اگر همه انتقادهای تو به اصلاح طلبان و خاتمی وارد باشد، هرگز نمی توان از آن نادرستی اصلاحات را نتیجه گرفت و تسلیم تغییر خشونت آمیز شد. بهجای ماندلا نباید به اسکندر دل بست.
- دوست هنرمند
اصلاح طلبان در صف استمرار هستی تاریخی ایران قرار دارند و نه استمرار استبداد، که اگر چنین بود باید بهجای حبس و حصر، فرش قرمز زیر پایشان می انداختند واین همه هزینه برای پیشبرد اصلاحات به آنها تحمیل نمی کردند. برچسب استمرار طلبی که برای تحقیر و تضعیف اصلاح طلبان ابداع شده، درعین حال متضمن یک اعتراف بزرگ نیز هست؛ نهادینه شدن برخی دستاوردهای مهم اصلاحی. وقتی در تاریخ یک ونیم قرن مبارزات اصلاحی در درون حکومت ها از قاجار و پهلوی تا جمهوری اسلامی و از امیرکبیر و مصدق تا بازرگان و خاتمی تامل می کنیم، آیا گسستها ما را رنج نمیدهد و استمرار و پیوستگی هریک از آن تجربههای اصلاحی را حسرت نمیبریم؟
به تجربه نزدیکتر خاتمی بنگر. آیا آنچه به ناکامی سال ۸۴ راه برد، احمدی نژاد را بر صدر نشاند و کشور را به قعر برد، نشانه استمرار اصلاحات بود یا گسست از آن؟ ناکامی ما البته علاوه بر کارشکنی های دولت پنهان و موش دوانی های جرج بوشی، ریشه در خطاهای خود ما داشت و برخی فرصت سوزی های بزرگمان. همچنان که تندروی بعضی دموکراسی خواهان به اصلاحات ضربه زد. اما اگر فرایند اصلاحات در مواردی و مقاطعی با کندی مواجه شده است، دلیل آن را علاوه بر عوامل داخلی و ضعف خود اصلاح طلبان، باید در وضعیت ملتهب خاورمیانه کنونی نیز جستجو کرد که متاسفانه در شرایط لشکرکشی های خارجی و رشد برق آسای تروریسم در پیامد چنین مداخلاتی، در مجموع و در گستره منطقه ای و حتی تاحدودی جهانی پارادایم “امنیت” را بر پارادایم “آزادی” سیطره بخشیده است وبه نفع افراطیونی عمل می کند که می خواهند به نام امنیت، آزادی را قربانی کنند و در این مسیر از سوختی که مثلث شوم “ترامپ، بن سلمان و نتانیاهو” در اختیارشان می گذارند بهره می برند. در چنین منطقه ای گفتمان “آزادی ،امنیت، آرامش و پیشرفت” در انتخابات ۹۶ ایران به نحو هشیارانه و موفقی درصدد خنثی کردن همان ترفندی بود که می کوشید و هنوز می کوشد آزادی را به نام امنیت به سایه برد و اگر موفق شود به هیچ یک از آن دو نمی رسد. همچنانکه کسانی که با مطلق کردن آزادی الزامات امنیت را نادیده می گیرند، به هیچ کدام دست نمی یابند.
ایرانیان در چنین منطقه و جهانی کاری شگفت کرده واجازه نداده اند که توازن میان آزادی وامنیت کاملا مخدوش شود. بدون تردید اگر شرایط منطقه به گونه دیگری بود، یعنی اگر لشکرکشی های امریکا و در پیامد آن رشد جهشوار تروریسم نبود، اصلاح طلبان در داخل فضای بهتری برای پیشبرد گفتمان خویش می یافتند. به عبارت دیگر می خواهم بگویم امروز ترامپ و نتانیاهو و بن سلمان که تو در نامه خود کمترین اشاره ای به نقش ضد ایرانی، ضد صلح و ضد دموکراتیک آنان نکرده ای، به سود تندروهای وطنی و منطقه ای وارد عمل شده اند.
- مخملباف عزیز
جریان اصلاح طلبی اگر با همان سرعت خردادی خود پیش می رفت اکنون ما در نطقه ای متفاوت قرار داشتیم .اما دوست من یک لحظه فضایی را که احمدینژاد از دل آن در آمد به عرصه تخیل دربیاور و به این سوال فکر کن که “عبور از خاتمی ” از کدام شرایط ملی، منطقه ای و جهانی تغذیه می کرد؟ آیا جز این بود که در سطح داخلی کسانی خواهان گسست در فرایند تدریجی اما نتیجه بخش اصلاحات شدند و بی توجه به واقعیات زمانه پیش رفتند و در عمل جز ترساندن درصد قابل توجهی از مردم و متحد و منسجم کردن جناح رقیب برای بقای خود و حذف اصلاحات کار مهمی نکردند. آیا جز این بود که برخی جوانان و حتی بعضی نخبگان از لشکرکشی برقآسای امریکا به افغانستان و عراق بهوجد آمدند و در این توهم افیونی غرق شدند که یک راه “میان بر” و”جهشی” برای نیل به اهدافشان بهوجود آمده است و “بهار بغداد” می تواند “بهار تهران” هم بشود؟ آیا تو دوست دوست داشتنی با توسل به آنچه “انقلاب مردم به جان آمده ” می خوانی، یک بار دیگر گروهی از جوانان را در دام گفتمان “انقلاب از اصلاحات برتر است” نمی اندازی که اتاق فکرهای ضد خاتمی آن را علم کرده اند؟
آیا فکر نمی کنی که ضدارزش تلقی کردن “استمرارطلبی دموکراتیک” و آن را “استمرارطلبی استبدادی” خواندن، می تواند زمینه ساز بازتولید همان تجربه تلخ ۸۴ در اشکال بهمراتب خطرناکتر و ناشناختهتری شود؟
به نظر من اگر ایرادی به ما اصلاح طلبان وارد باشد، که هست، از جمله یاس بسیاری از خود ما از استمرار اصلاحطلبی در آن دوران بود که تسهیل گر گسستی پر هزینه و در مواردی جبرانناپذیر از دستاوردها شد و همه ما اکنون و تا سالهای سال باید تاوان آن ناامیدی و گسست را بپردازیم.
- محسن جان
ما بعد از حوادث خونین ۸۸ و امنیتی شدن کامل فضا ناچار شدیم برای عادی کردن جو سیاسی کشور، از برخی مواضع – نه از اصول خود – عدول کنیم تا شرایط اضطراری سپری شود. خوشبختیم که امروز و به برکت حضور پر شکوه اکثریت ایرانیان در ۶ انتخابات گذشته و نیز پس از اعتراضات جوانان در دی ماه ۹۶ اصلاحات در موقعیتی قرار گرفته است که می تواند در حکومت حضور یابد و همزبان با دولت پنهان و حتی با شخص رهبر صریح سخن بگوید و به نقد روش ها و برنامه های غلط همه نهادها، اعم از انتخابی و انتصابی بپردازد. ما اتفاقاً امروز فرصت آن را یافته ایم که آنچه راکه «اصلاحات در اصلاحات» می خوانی، انجام دهیم، اما نه به آن معنا که اصلاحناپذیری نظام را جار بزنیم. این دیگر اصلاحات نیست، وارد شدن به پارادایم انقلاب است که تفاوتش با اصلاحات در هزینه های سنگین و البته آیندهی مبهم آن است، به ویژه در شرایط کنونی که راه بر اصلاح امور بازتر از گذشته شده است.
بله! اصلاحطلبان با همه تنوع و تفاوت هایشان در یک و نیم قرن گذشته اصلاحات را یک بازی “برد-برد” براساس حفظ ایران و آبادانی و بهبود اوضاع ایرانیان تعریف کرده اند که به سود همه اعم از مردم و حاکمان است و بقای نظام را در گرو اصلاح آن می خوانند.
- دوست دلسوز
با تو موافقم که باوجود اصلاحات بیست سال اخیر به دموکراسی تمام عیار دست نیافته ایم. اما اوضاع کدام یک از کشورهای همسایه در این منطقه استبداد زده سرجمع از ما بهتر است؟ عراق و افغانستان در غرب و شرق میهن یا آذربایجان و ترکمنستان در شمال ایران و عربستان در جنوبش؟ شبیهترین کشور به ما ترکیه است که در برخی از زمینه ها از آن جلوتریم و در برخی ابعادعقبتر. البته که شایستگی آن را داریم که حتی ترکیه را نیز پشت سر گذاریم. اما شما که بر ناکامی بیست ساله ی اصلاح طلبان تاکید می کنی، لطفاً بخشی از کامیابی های براندازان را برشمار که ۴۰ سال است وعده سقوط ۶ ماهه جمهوری اسلامی را می دهند، و بفرمایید که نتیجه فعالیت آنان آزادی ها را گسترش داده، یا برای ایجاد محدودیتهای بیشتر و سرکوب فراوانتر به دولت موازی بهانه داده است؟
اصلاحات اما نقش استثنایی در حفظ استقلال ملی، یکپارچگی سرزمینی و امنیت عمومی داشته و اجازه نداده است که ایران، کره شمالی شود یا زیمباوه و ونزولا و سر از سوریه و لیبی در آورد. آیا نقش اصلاح طلبان در نفی جنگ، لغو تحریم ها، تغییر دیپلماسی تنشزا، جلوگیری از فروپاشی میهن و نیز بازکردن فضای سیاسی و رسانه ای، رشد آگاهیهای عمومی، پاسخگو کردن نسبی حکومت، افشای فسادها حتی در درون خود آنان، تقویت نهادهای مدنی، اصلاح برخی روشهای حکومتی، تعلیق یا اصلاح پاره ای مجازات ها درجهت حقوق بشر مانند لغو اعدام در برخی جرائم، کاهش سانسور در عرصه فرهنگ و هنر ، غیرامنیتی کردن فضای دانشگاه ها و جامعه و بسط گفتمان حقوق شهروندی قابل انکار است؟ افزون بر دستاوردهای فوق اصلاحات در حال تبدیل شدن به گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی است. اکنون همه سخن از تعامل با جهان میگویند، بر مصونیت فرهنگی، به جای محدودیت، تاکید میکنند، از حقوق بشر حرف میزنند و حتی نامزدهایی مثل قالیباف و رئیسی نیز در ایام تبلیغات انتخابی طرفدار کرامت انسانی و جامعه باز و حقوق مخالفان می شوند. حتی احمدی نژاد درباره ضرورت انتخابات آزاد و نفی مهندسی انتخابات نامه می نویسد. خدمت بزرگ دیگر اصلاحات توزیع قدرت ، مهار نظری و عملی تک صدایی ، ترویج تکثر گرایی و به رسمیت شناختن مخالف بوده است.
- مخملباف آزاده
ما پس از دی ۹۶ درصدد برآمده ایم که قواعدی قابل قبول برای رقابت های سیاسی تدوین کنیم بهگونه ای که همه تلاشگران سپهر سیاست ، موافق و منتقد و حتی مخالف جمهوری اسلامی، به آنها ملتزم شوند. پیشنهاد من در اولین گام توافق درباره چند «نه» بزرگ است که باید نقد و تکمیل شود.
۱. «نه» به استانداردهای دوگانه و اینکه هر آنچه بر خود جایز نمی شماریم، بر دیگران نیز روا نداریم.
۲. «نه» به خشونت ورزی(حکومتی و ضد حکومتی)
۳ . «نه» به دخالت خارجی در امور داخلی ایران
۴. «نه» به فرقه گرایی ( مسلمان/غیرمسلمان-شیعی/سنی)
۵. «نه» به تحریم طلبی
۶. «نه» به ایران گرایی یکسانطلب و تنوعستیز
۷. «نه» به قومگرایی دیگرستیز و واگرا
۸. «نه» به بنیادگرایی تمامیتخواه ( اسلامی یا سکولار)
۹. «نه» به خودی و غیرخودیکردن شهروندان و تبعیض ( بویژه ساختاری)
۱۰. «نه» به نظارت استصوابی و محروم کردن منتقدان و مخالفان از نامزد شدن
۱۱. «نه» به فساد و رانتخواری
۱۲. «نه» به امتیاز ویژه برای فرد یا قشر خاصی قائل شدن؛
تا ملت ایران با کمترین هزینه و بیشترین سرعت بهسوی عدالت و آزادی و توسعه همه جانبه پیش رود.
- محسن جان
شعار فعلی اصلاح طلبان را “تسلیم به بالا و ترساندن پایین” خواندهای. اگر از نزدیک آقای کروبی و مهندس موسوی و دکتر رهنورد را نمی شناختی و با امثال بهزاد نبوی در زمان شاه زندان نبودی، شاید می توانستم این ادعا را حمل بر ناآشنایی تو با رهبران جنبش سبز و اصلاحات کنم. به هر حال اگر بزرگان ما اهل تسلیم به بالا بودند از موضع خود اندکی عدول می کردند و هفت سال حبس و حصر را به جان نمی خریدند. مگر کروبی صریح ترین نامه خود را به رهبر در زمانی ننوشت که گشایش هایی در حصر ایجاد شده است؟ و مگر گله رهبر آن نیست که محصوران حاضر نیستند یک کلمه بگویند که ما اشتباه کردیم تا این پرونده بسته شود؟ افزون بر آن، تو میدانی که علت اصلی مصائب ما که گاه بازجوها نیز مستقیم یا غیر مستقیم معترض آن می شدند، انتقاد به شخص رهبر و عملکردش بود، البته در مواردی که آنها را خطا ارزیابی می کردیم. هنوز هم بر همان طریقیم .
اهل ترساندن مردم هم نیستیم چرا که شجاعت مدنی را یکی از بزرگترین پشتوانه های حرکت اصلاحی و پیشرفت کشور می دانیم. اما همه اینها باعث نمیشود که درباره مخاطرات تهدید کننده میهن و مردم ، به هموطنان خود هشدار ندهیم. هنر ما آن است که ضمن حفظ امنیت عمومی، یکپارچگی سرزمینی و استقلال ملی به سوی توسعه و دموکراسی گذار و آزادی را در ایران نهادینه کنیم. “ویران نشدن ایران” دغدغه ای عقلانی و تاریخی است اگرچه هرگز نباید اجازه داد این نگرانی به ترسی فلج کننده تبدیل شود. نتیجه انذار من درباره احتمال بروز آشفتگی در ایران بیعملی و انفعال نیست که چون ممکن است سوریه و لیبی شویم پس تن به هر خفت و خواری بدهیم و گفتمان اقتدارگراها را بپذیریم و درست درحالی که ایران دارد از دست می رود، دلخوش باشیم که امنیت داریم! امنیت حتی از نوع پایدارش، چه رسد به ناپایدارش، هرگز نمیتواند جایگزین همه مطالبات ملت شود و جای عدالت و آزادی و توسعه را پر کند.
- مخملباف عزیز
از خطاهای جمهوری اسلامی در مواجهه با پیروان ادیان دیگر، اهل سنت، دراویش، بهائیان و دیگران نوشتهای، که هرچند همراه با اغراق است اما در مجموع انتقادت را وارد می دانم. مسئله این نیست که ما این اشتباهات را نمیبینیم. اگر چنین نگاه خطاپوشی داشتیم که از اصلاحات سخن نمیگفتیم. به علاوه امروز غالب اصلاح طلبانی که از نقض حقوق شهروندی اقلیت ها و دگراندیشان انتقاد می کنند، خود مسلمان و معتقدند. شکایتشان از باب مشکلات یا منافع شخصی خود نیست. ما حتی وقتی از مخالفت با حجاب اجباری سخن میگوییم به این دلیل نیست که خود به حجاب باور نداریم. بلکه از باب دفاع از حقوق دیگر هموطنان خود است که بر ضرورت اصلاح وضعیت وجود پا می فشاریم. البته به علت آنکه در ایران زندگی کنیم، پاهای ما روی زمین قرار دارد و با پذیرش واقعیات و محدودیتها کنش سیاسی میکنیم تا مشکلات و اشتباهات به تدریج و یکی پس از دیگری برطرف شوند.
- مخملباف گرامی
به درستی نوشته ای که دموکراسی معادل انتخابات نیست. اما این فقط نیمی از حقیقت است. زیرا دموکراسی بدون انتخابات فریب و سرابی بیش نیست. کدام کشور دموکراتیک را می شناسی که اساسش بر انتخابات استوار نباشد؟ و کدام نهادی را سراغ داری که فوریتر، موثرتر و کم هزینهتر از انتخابات می تواند خون تازه در رگ های حکومت و جامعه تزریق کند؟ و چه دوره زمانی را سراغ داری که بیشتر از انتخابات موج خیز باشد؟ مگر جنبش سبز محصول انتخابات ۸۸ نبود که در آن شرکت کردی؟ مگر خود تو ۳۲ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی به نامزد تایید شده شورای نگهبانی که به حق نقدشان می کنی، رای ندادی؟
انتخابات در جامعه ای با دولتی حجیم و ثروتمند و پرمسئولیت و با نهادهای مدنی ضعیف و مناسبات نحیف دموکراتیک و در خاورمیانه آشوب زده و خطر خیز ، بزرگترین فرصت برای تغییر و تحول مسالمت آمیز محسوب می شود و صد البته در روز رای گیری خلاصه نمی شود. نهاد و روند انتخابات آبستن تحولات بزرگ و ملی است . به همین دلیل مورد خشم و تجاوز دولت پنهان قرار دارد، که با وجود همه اختیارات بیحد و حصری که برای خود قائل شده است و با وجود اعمال همه تنگ نظری ها و حذف های غیرقانونی، باز هم می بیند که از زهدان انتخابات، حماسه ۷۶ و جنبش ۸۸ و شور و شوق ۹۶ بیرون می آید.
کاش اردیبهشت امسال در ایران بودی و از نزدیک می دیدی که انتخابات چگونه هوایی تازه در جامعه می دمد و مردم چگونه در انتخابات نفس تازه می کنند، حرف های جدید می زنند و می شنوند ، سیاسی می شوند، شعارهای جذاب سر می دهند ، تابوها می شکنند و به بحث درباره سرنوشت خویش می پردازند و شور و شوقی می آفرینند که هرکشوری برای پیشرفت و هر جنبشی برای آزادی به آن نیاز دارد.
- محسن گرامی
نوشته ای که شورای نگهبان به هیچ کس که تابع صددرصد رهبر نباشد اجازه نامزد شدن نمی دهد. پس تایید صلاحیت آقایان خاتمی و موسوی و کروبی و هاشمی و روحانی را چگونه تحلیل می کنی؟ حتی پیش از انقلاب نیز انتخابات فرصتی استثنایی به شمار می رفت. تشکیل جبهه ملی و نهضت ملی شدن صنعت نفت مولود انتخابات بود و مهمترین شعار آزادیخواهان از ابتدای مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی، به محض باز شدن نسبی فضا،«برپایی انتخابات آزاد» بود. در اهمیت این نهاد همین بس که اگر محمدرضاشاه در سال ۵۶ به انتخابات آزاد تن میداد، به نظر من، انقلاب ۵۷ رخ نمیداد.
- مخملباف عزیز
با اینکه در نامه قبلی توضیح دادم که اعتراضات اخیر فضایی خلق کرده است که اصلاح طلبان دیگر نباید به انتخاب نیابتی اکتفا کنند و می توانند و باید به “انتخابات آزاد” و طرح نامزدهای مورد نظر خویش بیاندیشند، بازهم اصرار داری که تظاهرات دی ماه ۹۶ را برابر انتخابات قرار دهی نه در کنار و مکمل آن! نمی دانم چرا تلاش شبانه روزی حزب پادگانی را برای به محاق بردن انتخابات نمی بینی؟ مگر اقتدارگراها انتخابات را تجمیع نکردند تا به جای هر سال، هر دوسال یکبار برگزار شود؟ اخیرا نیز بر طرح حذف انتخابات ریاست جمهوری متمرکز شده اند با این استدلال که انتخاب مستقیم رئیس جمهور ضرورت ندارد و مجلس باید رییس دولت رابرگزیند تا به این ترتیب یک انتخابات دیگر را منتفی کنند.
- دوست گرامی
گله کردهای که چرا باید کار اصلاحات بدان جا کشد که ری شهری و دری نجف آبادی جزو نامزدهای آن باشند. در این زمینه ذکر خاطرهای را بیمناسبت نمی دانم. خانم محتشمی پور شش روز قبل از انتخابات ۹۴ در ملاقات هفتگی روزهای شنبه گفت که بسیاری آماده شرکت در انتخابات هستند. اما در مورد این دو نفر سوال ها و ابهامات زیادی دارند و می گویند دست ما به رأی دادن به آنها نمی رود. گفتم من هم دربند تنهایی خود به این مساله زیاد اندیشیدهام ولی در نهایت به این نتیجه رسیدهام که هرکس میخواهد مصباح و جنتی و یزدی رای نیاورند باید به لیست به طور کامل رای دهد. زیرا به محض ایجاد تردید در فهرست آن سه رای می آورند. با وجود این اعتراف می کنم که ما میتوانستیم لیستی دهیم که در آن این دو نباشند. دقیقاً نمیدانم مرحوم هاشمی رفسنجانی با چه استدلالی آنان را در فهرست تهران قرار داد. اما وقتی چنین کرد برای ما راهی جز رای دادن به همه لیست باقی نماند. در عین حال نباید نادیده گرفت که به اعتقاد عموم اصلاح طلبان آن دو نفر فرق مهمی با حدف شدگان دارند؛ انسداد طلبی آقایان دری و ری شهری معطوف به گذشته است و امروز طرفدار بگیر و ببند نیستند و ایجاد محدودیت را راهبرد حل مسایل کشور نمی دانند. اما آقایان مصباح و جنتی و یزدی همچنان بر طبل تکصدایی در حکومت و جامعه می کوبند و با دفاع از حبس و حصر و ایجاد محدودیت و ممنوعیت حال و آینده ایران را تباه میکنند. پس اگر یکی از اهداف مهم اصلاحات را تغییر رفتار دولتمردان، افزون بر اصلاح قوانین و مناسبات سیاسی و عملکرد نهادها بخوانیم، رای به چهره هایی که عملا تغییر روش داده و می دهند، توجیه دارد.
- مخملباف عزیز
به اعتراض نوشته ای «مگر استبداد دینی، جنبش اصلاحات و جنبش سبز را درونی کرد که جنبش جان به لب رسیدگان را درونی کند»؟ واقعیت آن است که جمهوری اسلامی با همه ضعف ها و خطاها و کمبودهایش و نیز با وجود همه بگیر و ببندها و محدودیت ها، نه تنها اصلاحات را در عمل به رسمیت شناخته، حتی با ناراحتی در حال درونی کردن جنبش سبز نیز هست. درست است که در حد فاصل سال های ۸۸ تا ۹۲ رهبر به فکر حذف اصلاح طلبان بود و حد رقابت سیاسی را در سطح ملی حداد عادل و علی لاریجانی ممکن و مطلوب می شمرد، اما هم او به انتخابات ۹۲ و نتیجه اش تن داد. امروز و پس از ۴ سال از آن انتخابات اکثر قریب به اتفاق زندانیان سیاسی ۸۸ آزاد هستیم و مشغول فعالیت سیاسی و مدنی. احزاب منحل شده بار دیگر شکل گرفته اند و رو به رشدند. روزنامه نگاران سبز و اصلاح طلب که در ایران ماندهاند ، همچنان در رسانه های مستقل یا اصلاح طلب مشغول خدمتند. فضا درحال عادی شدن است، به طوری که علاوه بر نهضت آزادی ، جبهه ملی نیز پس از سی و اندی سال در انتخابات شرکت و اخیرا تقاضای برپایی اجتماعات مردمی کرده است. در مورد حصر نیز شاهد گشایش هایی هستیم و به رفع کامل آن امیدواریم. حساسیتانگیزتر از همه حضور برخی اعضای اصلی ستاد مهندس موسوی یا آقای کروبی در کابینه است. چهار زندانی ۸۸ عضو شورای شهر تهران شده اند و ریاست آن با محسن هاشمی رفسنجانی است که چهار سال پیش رد صلاحیت شد. علی مطهری نایب رئیس مجلس است و نجفی شهردار تهران. درست است که رهبر از این وضع دلخور است و شاید به دلیل حضور همین افراد در شورای شهر تاکنون به آنان وقت ملاقات نداده، اما مهم آن است که بازی را به هم نزده و چنین وضعی را تحمل می کند. افزون بر آن رهبر پس از سال ۸۸ “رای” و بعد از دی ۹۶ “اعتراضات” را “حق” مردم خواند و بر حق انتقاد از خود تاکید کرد. می دانم تا بهرهمندی کامل از این حقوق فاصله زیادی داریم، اما این روند یعنی حرکت به سوی درونی کردن اصلاحات.
برای درک اهمیت این روند، توجه داری که محمدرضا شاه، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و نیز بعد از سرکوب خونین اعتراضات مردم در ۱۵ خرداد ۴۲، نسبت به قبل از آن مستبدتر شد و انسدادیتر عمل کرد. مشهور بود که قبل از کودتا «محمدرضا شاه» از ایران رفت و پس از کودتا «رضا شاه» به کشور بازگشت، یعنی آن جوان دموکرات مآب ظرف چند روز به دیکتاتوری یکهتاز تبدیل شد. استبداد مطلقه او در دو دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی نیاز به یادآوری به تو ندارد و تا آنجا پیش رفت که دو حزب علم و اقبال را که تفاوتشان در «بله قربان» یا «چشم قربان» گفتن بود، تحمل نکرد و با همه مخالفتش با نظام کمونیستی ، سیستمی تک حزبی تاسیس و اعلام کرد هر کس مخالف است پاسپورت بگیرد و از ایران برود. این یعنی درونی نکردن اعتراضات مردم و گشودن راه برای انقلاب.
- دوست عزیزم
بعد از خواندن نامه تو به آقای خاتمی این سوال برایم مطرح شده است که چه اصراری بر اعتراف به شکست اصلاحات توسط خود آنان داری؟ آیا به راستی نمی دانی که چنین اقدامی چه معنا و پیامد خطرناکی دارد و هدیه بزرگی به ترامپ جنگ طلب و نژادپرست می دهد تا با استناد به اعلام شکست اصلاحات توسط اصلاح طلبان نظام را اصلاح ناپذیر بخواند، برجام را لغو کند و با تحریم دوباره کشورمان، بار دیگر سایه شوم جنگ را در آسمان ایران به پرواز در آورد؟
من در مقابل از تو هیچ اعترافی نمیخواهم اما انتظار دارم که با صدای رسا مخالفت با دخالت خارجی را در ایران در مجامع بین المللی فریاد زنی، با تحریم ایران که بیشترین فشار را به محرومان وارد می کند، به مخالفت بپردازی و خشونت طلبان و حقوق بگیران اجانب را از خود برانی، به ویژه در عصر ترامپ نامتعادل که می دانی مترصد بهانه است تا ایران را و نه فقط جمهوری اسلامی را ویران کند. تو شجاعت مبارزه با استبداد را داشته ای. امیدوارم که شهامت مبارزه با کج رفتاری بعضی آزادی خواهان و کژ اندیشی برخی آزادیاندیشی ها را هم داشته باشی.
- دوست آزاده
نوشتهای که من هنرمندان را خاموش میخواهم و به تو هم گفتهام که چون هنرمندی و نه سیاست مدار، پس ساکت باش و کار را به ما سیاست ورزان بسپار! ممکن است بفرمایی که از کدام عبارت نامه من چنین برداشتی کردهای؟ مگر با اندیشه و منش و روحیات من آشنا نیستی؟ آیا نفس مکاتبه ما و ترجیح تو بر بعضی سیاستورزانی که برایم نامه نوشتهاند، نشان نمیدهد که سخن گفتن با هنرمندان و تلاش برای رسیدن به همزبانی و احیاناً توافق با آنان درباره مسایل ملی از اهداف من است؟ به هر رو خشنودم که هنرمندان سرزمین من خاموش نیستند. اردیبهشت همین امسال هنرمندانمان در کنار سایر قشرهای دانشگاهی و حوزوی و کارگر و کشاورز و فرهنگی و کارمند و … با چه شور و شوقی در انتخابات شرکت کردند و مردم را به مشارکت در آن فراخواندند؛ در عین حال نقش سیاسی خود را در انتخابات خلاصه نکرده و رسالت هنری خویش را نیز هرگز از یاد نبرده اند. من بهویژه دست هنرمندانی را میبوسم که با تحمل همهی تهدیدها و فشارها، اما با خلق آثار برتر استبداد و ارتجاع را به چالش می کشند، با فساد می جنگند، با کژیها به مقابله می پردازند و زندگی را برای همه ایرانیان زیبا و زنده و غنی می سازند. اخیرا نیز به شکل فردی و جمعی از حقوق صنفی خود و حقوق سیاسی شهروندان دفاع می کنند.
- محسن عزیز
نمی دانم که چرا نوشته ای ولایت فقیه باید از فضای کشور و قانون اساسی خارج شود. با حذف ولایت مطلقه فقیه از قانون اساسی موافقم چون دلیلی نمی بینم چنین امتیاز و اختیارات وسیعی به فردی یا قشر خاصی داده شود. اما حذف ولایت فقیه از فضای سیاست کشور یعنی چه. آیا ایرانیانی که به این نظریه معتقدند، نمی توانند حزب تاسیس کنند و برای تشکیل دولت و مجلس با رقبای خود به رقابت بپردازند؟ همچنین وقتی که با تحقیر اصل و نهاد انتخابات می نویسی از درون صندوق های انتخابات هیتلر بیرون آمد، به شدت نگران می شوم که با ترویج این نگاه اصل انتخابات سست شود. برادر من! آنچه هیتلر را هیتلر کرد انتخابات آزاد نبود؛ برچیدن بساط انتخابات آزاد بود!
- دوست هنرمندم
ما اصلاح طلبان برای دفاع از عقاید و مواضع خود از امکانات برابر رسانه ای با رقبای اقتدارگرا و سرنگونی خواه خود برخوردار نیستیم. در یک طرف صدا و سیمای میلی و دیگر تریبون های رسمی قرار دارند که اگر ما را روزانه هتک نکنند، اجازه طرح افکارمان را نمی دهند. درجانب دیگر با رسانه های طرفدار براندازی مواجهیم که با وجود دادن شعار دموکراسیخواهی و دم زدن از چند صدایی، بدیهی ترین اصول قانونی و اخلاق اطلاع رسانی را زیر پا می گذارند؛ علیه ما مطلب مینویسند و پاسخ ما را منتشر نمی کنند! از آن ها انتظاری ندارم. اما از تو دوست گرامی انتظار ندارم که در این رسانهها سخنان مرا تحریف کنی. اشارهام به این ادعای شماست که تاجزاده پرسیده است اینها (منظور تظاهرات کنندگان) مردمند یا آنها (که به تظاهرات نیامده اند)؟ بعد هم ادعای خود علیه اصلاح طلبان را بر بنیاد همین اتهام ناروا استوار کردی که گویی من تظاهرکنندگان را جزو مردم نمی دانم.
فرض می کنم که مقالات، مصاحبهها و توییتهای مرا از روز اول اعتراضات اخیر نخوانده ای. ولی آیا ندیدی که چگونه از سهم معترضان دی ماه ۹۶ در غنی سازی دموکراسی در جامعه ایرانی سخن گفتم؟ آیا ندیدی که در نامه اول خود دموکراسی اعتراضی را در کنار دموکراسی انتخاباتی آوردم؟ اگر من تظاهرکنندگان را جزو مردم نمیدانستم، چگونه از درونی شدن آنها توسط جامعه و حکومت سخن میگویم؟ به هر حال من همچنان که در توییت چند روز پیش خود، قبل از مصاحبه تو با بیبیسی فارسی به صراحت ذکر کردم، هم کسانی را که در ۲۲ بهمن راهپیمایی میکنند مردم میدانم و هم آنان را که در ۲۵ خرداد ۸۸ و دیماه ۹۶ در اجتماعات اعتراضی شرکت کردند. همچنین کسانی را که در هیچ تظاهراتی، چه رسمی و چه انتقادی حضور نمی یابند مردم میدانم و با این نگاه به شدت مخالفم که هرکس صرفا طرفداران خود را مردم بخواند و دیگران را نامردم. به علاوه تلاش کردهام تا نشان دهم انتخابات و اعتراضات به دو شکل مختلف دموکراسی را در جامعه ایرانی غنی میکند. اما تو که واژه انقلاب را در توصیف جنبش اعتراضی جوانان به کار بردی، سعی کردی مرا در جانب ضدانقلاب قرار دهی و پس از ۴۰ سال دوباره همان مرزبندی ها و دیوار کشیها میان انقلابی و ضدانقلابی را ناخودآگاه برپا کردی. این یعنی بازگشت به عقب که تو همواره آن را نفی میکنی.
- هنرمند متعهد
من حساسیت تو در باره سوریه را قدر می نهم ودر نقد تو در نبود این حساسیت در فضای داخلی شریکم. با کمال تاسف مصایب مردم سوریه در کشور ما در قلمرو نمادهای ادبی و هنری هنوز جایی در خور نیافته است. هنوز یک فیلم زیبا نداریم که از جنگ های خانگی و نیابتی یکسان فاصله بگیرد و رنج آوارگان و بمباران شدگان و مصایب قربانیان خشونت فرقه ای را در همه اشکال خود به پرسش بنیادی بگیرد. کدام رمان، کدام شعر و کدام گزارش انسانی را می شناسیم که انباشت خشم و نفرت و کینه هویتی و قومیتی و مذهبی را به تصویر بکشد و فارغ از روایت های سرکوبگر فرقه ای ونژاد پرستانه، ضروری نبودن و اجتناب پذیر بودن این فاجعه عظیم بشری را نشان دهد؟ اما نمی فهمم که چرا خود تو ملتزم به لوازم منطقی حساسیت انسانی خود در مورد سوریه نیستی و چرا احتمال تکرار آن تجربه تلخ را در مورد وطن خود جدی نمی گیری و حساسیت کافی درباره پروژه های مشخصی که جنگ طلبان جهانی و داخلی ، هرکدام از موضعی خاص برای رادیکال کردن و قطبی سازی گسل های هویتی در سر دارند، نشان نمی دهی؟
- برادر درد آشنا
چگونه می توان در این جهان جهانی شده ودر این منطقه داعش زده که مرزها این سان تضعیف وعبور پذیر شده اند، تقریبا در همه اطراف خود شاهد انباشت نفرت ودیگر ستیزی هویتی بود ودر عین حال در توهم “جزیره ثبات” غرق شد و از احتمال سرایت آن مرزکشی ها به داخل کشور هراسی به دل راه نداد و هشدار های مربوط را به تمسخر گرفت که “ما را از لولوی سوریه نترسانید”. مگر فاجعه سوریه از سنخ خطرهای برساخته ی والدین است که برای تولید هراس در کودکان بدان متوسل می شوند؟ مگر سوریه دژ نیرومند سکولاریسم در خاورمیانه نبود؟ آنان که سکولاریسم را معادل دموکراسی می خوانند پاسخ دهند که چگونه جامعه ای که مسیحی و دروزی و شیعه و سنی و ارمنی و همه اقوام و اقلیت های آن همزیستی مسالمت آمیزی داشتند، ظرف مدتی کوتاه گام در مسیر فاجعه برداشت؟ و گروه های افراطی چگونه از خشونت های حاکمیت بهره بردند و به “توحش” دامن زدند و جامعه را به تله جنگ همه علیه همه کشاندند؟ آیا این دوقطبی سازی همان شیوه وتاکتیکی نیست که امروزه رسانه های کاسبان جنگ و تحریم درصدد تعمیم آن به ایران هستند؟ در فضای منازعات سالهای اخیر کمی مداقه کن و به این پرسش پاسخ بده که دوگانه “جوانان انقلابی-استمرارطلبی” که اتاق جنگ رسانه های مذکور برای ایجاد شکاف ملی در ایران ابداع کرده اند، آیا از جنس همان پروژه هایی نیست که در منطقه ما تجربه شده است؟ ایا میزان خشونت انباشت شده و بروزیافته را در جریان درگیری با درویشان ندیدی؟ باورت می شد آیا؟
در نقطه مقابل آیا نوبت آن نشده که ببینیم چگونه می توان از این فضای دوقطبی “سنی-شیعه” و “ایرانی-انیرانی” و “کرد-عرب” و… عبور کرد و وارد دوران بازسازی و ترمیم زخم های جنگ های خانگی شد؟ و ایرانیان چه سهمی می توانند در کمک به گفتگوی سوری-سوری ایفا کنند؟ و چگونه می توان در یک ائتلاف منطقه ای و جهانی برای صلح و بازسازی، همه بازیگران ترک و کرد و عرب و روسی و اروپایی و حتی آمریکایی را حول یک گفتگوی برد-برد برای آینده سوریه گرد هم آورد و بدانجا کشاند که به فرایند صلح منطقه ای تن دهند؟
- مخملباف گرامی
در نامه خود گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی را به نظام جدید ناممکن خواندی . با وجود این همراه با ۱۴ نفر دیگر پیشنهاد برگزاری رفراندوم تغییر نظام را داده اید و آن را حرکتی مسالمت آمیز می خوانید. نمی دانم چرا و چگونه ظرف دو هفته نظرت عوض شد و آیا تغییر مسالمت آمیز جمهوری اسلامی را ممکن میدانی یا نه. اگر نه، پس رفراندوم را با چه تحلیلی پیشنهاد کردهای؟ و اگر آری، و معتقدی که نظام تن به همه پرسی تغییر خود می دهد، پس چرا تلاش برای انتخابات آزاد را ناممکن می خوانی و می گویی رهبر به هیچ وجه زیر بار چنین پیشنهادی نمی رود؟ به نظر تو کدام حاکمی رفراندوم تغییر نظام را میپذیرد اما تن به انتخابات آزاد نمی دهد؟ به علاوه آیا راه تازه ای که می گفتی در پی گفتگوی ملی باید به آن برسیم همان رفراندوم است که دست کم سیزده سال از طرح آن می گذرد؟ پیشنهاد مزبور در این ۱۳ سال چه دستاوردی داشته و چه نیرویی بسیج کرده است که آن را تنها راه نجات ایران می خوانی؟ تا آنجا که من می دانم مهمترین اتفاق پس از پیشنهاد رفراندوم در سال ۸۳ رفتن اکثر طراحانش به امریکا بود به جای آنکه جمهوری اسلامی از بین برود.
مشکل تو آن است که تکلیفت با رهبر و مهمتر از آن با جامعه مشخص نیست. اگر رهبر آنچنان که در نامهات ترسیم شده دارای چنین اختیارات و قدرت و درایتی است که همه امور را در قبضه خود دارد، انتخابات را کاملا مهندسی می کند، مانع گفتگوی ملی میشود، و اجازه عبور جامعه را به سوی آزادی نمیدهد و نیز چنان متصلب است که به قیمت به باد دادن ایران، دست از رفتار و گفتار خود بر نمی دارد و مطلقا اصلاح پذیر نیست، چگونه وقتی به رفراندوم پیشنهادی شما می رسد، یک شبه به رهبری عاقل و دور اندیش تغییر ماهیت می دهد و با یک محاسبه عقلانی بین جنگ و آشوب یا برکناری آرام، اگرچه نهچندان آبرومند ، دومی را برمی گزیند؟ درباره مردم نیز یا مثل آن آقای بدنام اعلام کن که جمهوری اسلامی چنان بلایی سر مردم آورده است که همچون زنی ضعیف و ناتوان برای دفاع از خود برابر خشونت همسر، جز متوسل شدن به پلیس (آمریکا) راه و چاره ندارد و به همین دلیل روش لیبی کردن ایران را به واشنگتن پیشنهاد میکند. یا بپذیر که این ملت تواناییها و هوشمندیهای خاص خود را دارد و از کمترین روزنهها برای دستیابی به آنچه صحیح و ممکن تشخیص می دهد، بیشترین بهره را می برد.
- رفیق عزیزم
در میزگرد بی بی سی گفتی اگر رضا پهلوی بخواهد بهعنوان شاه به ایران برگردد، تو بار دیگر “محسن چریک” خواهی شد، اما مقابل نظام کنونی از اسلحه سخن نمیگویی. چرا؟آیا علت آن نیست که خود تو نیز در ضمیر ناخودآگاهت به رفراندوم/اصلاح پذیری جمهوری اسلامی و رفراندم/اصلاح ناپذیری سلطنت پهلوی معتقدی، همچنان که در عمق وجودت جمهوری اسلامی را متفاوت از افغانستان طالبان می بینی؟
- برادر بزرگوار
بوش پسر ۷ کشور را محور شرارت خواند که تهدید بشریتند و باید سر جای خود بنشیند. غیر از کوبا و کره شمالی ۵ کشور دیگر (لیبی، سوریه، سودان، عراق و ایران) مسلمان هستند. نگاهی به اوضاع ۴ کشور بهم ریخته اولی بکن و ایران را دریاب. ایران را دریابیم.
با آرزوی سلامت و بهروزی تو
سید مصطفی تاجزاده
هشتم اسفند ۱۳۹۶
لینک این مطلب در تریبون زمانه
مطالب مرتبط:
- نامه دوم محسن مخملباف به مصطفی تاجزاده: استبداد دینى برانداختنى است
- مصطفی تاجزاده: تحلیل از وضعیت، خیزش اعتراضی و خطر سوریهای شدن
- نامه سرگشاده محسن مخملباف به مصطفی تاجزاده: اصلاحات شما باعث بقای استبداد شده
- پاسخ مصطفی تاجزاده به نامه محسن مخملباف
- محسن سازگارا: اجازه هست آقا مصطفی؟
- مصطفی تاجزاده: روند مطلق و غیرپاسخگو شدن قدرت در جمهوری اسلامی
- فرج سرکوهی: وقتی آقای تاجزاده خود و اصلاحطلبان حکومتی را لو میدهد
- شهاب برهان: آنچه از سخنان تاجزاده میتوان فهمید: « اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا! »
- بحث درباره شیوه مبارزه، روند تحول و خطر سوریهای شدن ایران
چون زیاد دارند روی حملات امریکا مانور می دهند، من بدون آن که از جنگ طلبی دفاع کنم، چند حقیتی که به زعم خود دریافتم را می گویم:
1- برای جلوگیری از اطاله متن، به شرح وقایعی که منجر به حملات امریکا و متحدانش به کشورهای نظیر افغانستان طالبان، عراق صدام، لیبی قرافی شد… نمی کنم، اما حقیقت این است من نوعی حتی یک درصد شانسی برای پیروزی دموکراتیک مردم بر این دیکتاتوری وحشی و ضد بشری ندارم، کسانی مثل صدام که از کاربرد سلاح کشتار جمعی ابائی نداشتند و اگر اقدام پیشگیرانه اسرائیل نبود (نابودی مرکز اوزیراک) حتی ممکن بود مردم عراق از جمله شیعیان اکردها و ایرانی مورد خمله اتمی قرار گیرند چرا قبلا در برابرد سلاح شیمیایی نشان داد برای جان بشریت پشیزی قائل نیست!
آقایان و خانم های به ظاهر مخالف جنگ، ادر باربر دیکتاتوری مجنتون و ضدبشری، گاهی چنگ تنها گزینه است.
2- بسیاری ناحق دارند مصائب کشورهای آزاد شده از دست دیکتاتوری هاف توسط حمله امریکا را به گردن چنگ و حمله خراجی می اندزاند! در حالی دلیل اصلی دخالتهای رقیبان و دشمنان امریکا در ان کشورها بود، قطعا اگر پس مانده دیکتاتوری ها و دخالتهای مثل حکومت ایران د ر عراق و بقیه جاها نبود ، امریکا می توانست در انجا یک حداقل دموکراسی موفق اجرا کند، چرا این اتفاقات در ژاپن یا المان نه افتاد؟ مگر جچز این بود که دیکتاتوریهای امپرالیستی مانند ژاپن و آلمان و ایتالیا توسط غربی سقوط کردند سالیان سال در اشغال انها بودند ولی بعد تبدیل به دموراتیک ترین و مدرن ترین کشورهای جهان شدند؟!
سوال اینجاست چه فرقی بین ژاپن و افغانستان است؟!
متاسافنه تمام شواهد حاکیست، مردم ایران چندان شانسی برای گذار مسالمت امیز به یک رژیم دموکراسی و عادلانه ندارند و تنها گزینه انقلاب سخت داخلی یا حجمله خارجی و هر دو با هم است.
آگاه / 01 March 2018
این دو رفیق شفیق که فضای مجازی را با دلدادگی های آتشین خود لبریز کرده اند:
چرا یک بار گذشته تاریک خود را بر ملا نکرده و از آن ابراز پشیمانی نمی کنند؟
چرا هر دو چنین نابهنگام بر تغییرات دموکراتیک و مسالمت آمیز تاکید می کنند و انتظار دارند که مردم همچون مسیح آن لپ دیگر خود را برای کشیده آماده کنند تا بلکه گام به گام اوضاع بهتر شود؟
چرا، علی رغم این انتظار از مردم، خود در گذ شته چریک بودند و در صورتیکه آینده بر وفق مراد آنها نباشد، باز هم می خواهند چریک شوند ( لابد از نوع داعش و نه از نوع کاسترو)؟
چرا یک بار از آزادی و حقوق بشرسخن نمیگویند و مرتب درباره موضوع مورد علاقه خود که نوع حکومت ( اصلاح طلبی رانتی-ایرانی-شیعی) است ، قلمفرسایی میکنند؟
چرا در مورد استبداد سکولار در کنار استبداد دینی سخن می گویند، در حالیکه در هیچ دوره تاریخی( حتی در رژیم پهلوی)، سیستم سیاسی در ایران استبداد سکولار نبوده است؟
چرا این دلدادگان، بجای ایی میل و تلفن و اسکایپ و فیسبوک مسنجر و تلگرام و غیره، از طریق نامه سرگشاده با یکدیگر گفتگو می کنند؟
جهانگرا / 01 March 2018
(1)
با سلام
یکی از ویژگی های بسیار چشمگیر در “پیام رسانی” در حکومت جمهوری اسلامی ایران اشاعۀ “پارانویا” است. می توان آن را “پارانویای سیاسی” نامید. جرج اورول نمونۀ آن را در رمان سیاسی 1984 به روشنی تصویر کرده است. آنچه در اظهارات مقامات سیاسی حکومت جمهوری اسلامی ایران و در درجۀ نخست رهبر معظم انقلاب (ع) چشمگیر است همین پارانویای سیاسی است. شما با آدمی روبرور هستید که خود را هر آن در معرض حمله و هجوم بی امان از هر سو می بیند. و لذا درمان را در موشک و اتم و هواپیماهای جنگی دوربرد و نامرئی و سهمگین و دارای خرج و خزینه برای دو هزار کیلومتر بُرد و موشک های گُنده و بسیار گُندۀ بمب افکنِ مهیبِ بی باکِ شهادت طلب و … می بیند. این شخص هر آن خود را در محاصرۀ دشمن می بیند. همه را مأمور و جاسوس و در حال توطئه می انگارد.
من به نظرم این پارانویای سیاسی روی دیگر سکۀ آدمکشی و جنایتی است که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیدایش آن در ارتکاب بدان سخت بی محابا عمل کرده است و همچنان می کند.
با این مقدمه من نوشتۀ آقای تاج زاده را نشان از بیماری “پارانویای سیاسی” در بین ایرانیانی می دانم که ـ همچون اغلب ما ایرانی ها سواد سیاسی ندارند و سیاست را گرفتار آمده اند. این که ما سواد سیاسی نداریم به سبب آن است که هم در حکومت اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر و هم در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خواندن کتاب سیاسی، درس سیاسی، تشکیل حزب سیاسی، گفتگوی سیاسی همیشه ممنوع بوده است. در زمان اعلیحضرت اگر کسی کتاب صمد بهرنگی می خواند شبانه چهار مأمور می آمدند و بر سرش گونی می انداختند و با خود می بردند. در جمهوری اسلامی ایران ـ به برکت دین ـ آدم را به راحتی آب خوردن می کشند.
ادامه در 2
داود بهرنگ / 01 March 2018
اگر کسانی سکولاریسم را معادل دموکراسی می دانند از سر کج فهمی است !
کجا چنین تعریفی شده ؟
پرسش اصلی این است که آیا اصلاح طلبان هنوز این واقعیت را قبول ندارند که کشور دریک وضعیت بحرانی به سر میبرد و مانند کشتی به گل نشسته است ؟! و وقتی دستگاه حاکمه فعلی حاضر به پذیریفتن این واقعیت نیست برای نجات کشور چه باید کرد ؟!
همان ادامه تاکتیک های گذشته و انتخاب بد و بدتر ؟!!
bijan / 01 March 2018
(2)
آقای تاج زاده جا به جا ـ به جا و بی جا ـ در نوشته خود می نویسند:
«مخالفت با خشونت ، خشونت انقلابی ، حمله خارجی ، پرهیز از خشونت، لزوما با خشونت انقلابی یا دخالت خارجی، خشونت، تداوم خشونت، جنبش خشونت پرهیز اصلاحات، رهبر صلحگستر آن، آشتی ناپذیر شدن اختلاف ها، راهکار خشونتگستر، خشونت پرهیزی، جلوگیری از بروز خشونت، ما نیازمندیم، خاورمیانه جنگ زده، اختلافهای هویتی و دیگر ستیز، نفرت پراکنی، خشونت ورزی، تنازع و تخاصم مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و سنی، ایرانی و عرب، ترک و کرد، کرد و عرب، جنگ، اشغال، عناصر مخرب داخلی و خارجی، ، جنگ افروزان و تحریم طلبان، سوریه و لیبی، اسد و قذافی، حاکمان مستبد و فاسد، معارضان کوتهبین و خشونتورز،دولت های بیگانه و توسعه طلب، وضعیت اسف بار، غفلت، سوریه، اسد، مخرب منطقه، لیبی را چه کسانی به روزگار خان خانی و برده داری کشانده اند، انسداد طلبان داخلی، متجاوزان خارجی، مخالفان داخلی، سنگر گرفتن در پشت آن دو، سرکوب و تک صدایی، استبداد داخلی، اقدام های کشور بر بادده، ترامپ و نتانیاهو، عملکرد مخالفان خشونت ورز داخلی، یک انقلاب خشونت بار، دخالت خارجی، شرایط ملتهب منطقه، فرصت طلبی امثال ترامپ، خشونت پرهیز، براندازی نظام با خشونت، انقلاب یا دخالت خارجی. خشونتهای داخلی و دخالتهای خارجی، در خاورمیانه کنونی، بحرانهای جهان، تعارض جویی برابر تفاهم گرایی، جنگ همه علیه هم، لبنانیزه شدن، دیکتاتوری، جنگ داخلی، سرنگونی طلبان جمهوری اسلامی، حرکتهای خشن و دخالت نظامی بیگانگان، آقای خاتمی و اصلاحات، ایران با یک دوگانه مواجه است؛ یک طرف اصلاحات، طرف دیگر خشونت انقلابی و دخالت خارجی، دخالت خارجی و سرنگونی خشونت بار جمهوری اسلامی، جنگ و تحریم، «صلح و امنیت» میهن، انفجار الخبر عربستان، حمله تروریستی به برج های دو قلو، بوش بعد از افغانستان و قبل از عراق به ایران حمله می کرد، روحانی شبح جنگی ۸ ساله را از آسمان میهن دور کرد، ایران وارد جنگ یمن شود… »
این نوشته هراسناک و کابوس زده است.
خودکشی از ترس مرگ عاقلانه نیست.
با احترام
بهرنگ
داود بهرنگ / 01 March 2018
چرا در ایران ۱۴۰۰ میلیارد تومان نقدینگی است که توسط سیستم حکومتی و بانکی، بوجود آماده است، این نقدینگی بایست سودهی کند و تنها راهش همین گرانی رباخواری است؟
چون ، حکومت استبداد مذهبی (با قرائت خاص ولایت فقیهی) ، که تحت شرایطی ستزهجویی با مهمترین کشورهای سرمایه داری مانند غربیان و امریکا و اسرائیل را بخشی هویت سایسی و ایدئولوژیکش کرده متاسافنهف هیچ شانسی برای گشایش اقتصادی ندارد، جمعیت ایران از سال ۱۳۵۷ از ۳۵ میلیون نفر به ۸۰۱ میلیون نفر رسیده است (بیش از دو ابرابر)، اما کارمندان و پرسنل کشوری و لشگری اعم حقوق بگیران ثابت و امتیازوران بر طبق ادعای خود حکومت، بیش از ۳۰ ربرابر شده است! اکنون بالغ بر ۳۰ میلیون نفر از حکومت/دولت مزد یا امیتاز می گیرند:
ردیف الف – مجموعا بالغ بر ۹ میلیون نفر حقوق بگیر مشغول به کار و یا بازنسشته کشوری و لشکری و پیمانی ها و شرکتی ها
ردیف ب – ۱۱ میلیون افراد تحت پوشش نهادهای مانند کمیته و بهزیستی (هر چند اغلب اینان مقداری کمی پول میگیرند و مثلا برخی زنان پیر و بیمار فقط صد هزار تومان می گیرند!) ولی رغم میلیونی شان، عدد برزگی از بودجه می شود ! من شخصا مخالفتی با این کمک هزینه ندارم وبرعکس معتقدم اینها بایست بیشتر بشوند چون فقرا بسیار بیشتر از این تعداد است.
تا اینجا می شود مجموع ردیف های الف وب ۱۹ میلیون نفر می شوند، از انجات حکومت مدعی است ۲۰ ملیون نفر بسیجی دارد، این تعداد بخشی در همان حققو بگیران هستند وبخشی هم بیرون ، قسمت سخت تفککی بسیجیان حقوق بیگر و امتیازور است از این ۱۹ ملیون نفر، من تخمین ۱۱ میلیون نفر می زنم، در مجموع می شود ۳۰ میلیون نفر.
با یان حساب با این دستگاه بزرگ بروکراسی که این حکومت درست کرده است، چه می شود کرد؟
اولین قدم، انحلال قوای نظامی سربار اقتصاد مثل سپاه و بسیج است، تعداد کمی از نیروهای زبده و حرفه ای این نیرو بایست در ارتش جذب بشود (مثلا حداکثر 100 هزار نفر) و مابقی مرخص. یعنی حتی بازنشتگی هم نگیرند وگرنه معضل چند برابر می شود، یکی از راههای نجات اقتصاد پایان دادن به میلیتاریسم لاجام گسیخته نظام است. و گرنه این میلیتاریسم ادامه یابد، در سالهای ایندهمه هستی ایران اینها خواهند بلعید.
آگاه 01 / 02 March 2018
در ایران ۳۰ ملیون نفر گفتم حقوق بگیر یا امتیازور از حکومت هستند و من تخمین میزنم لااقل ۸ میلیون نفر فقیر مطلق در ایران که نه کار دارند و نه ثروتی و نه امیدی- بویزه اکثرشان مجرد هستند و بخش بزرگی از آنها بیش از ۳۵ سال سن دارند – و هرگز هیچ کمکی نمی گیرند (با توجه شاریط موجود، تنها راه حل سریع فقزدایی، توزیع رایگان و فوری سهام منابع عمومی مانند ذخایر زیزمنی نفت و گاز … و صنایع است میان ایشان در ابعاد هر نفر لااقل ۵۰ میلیون تومان سهام ، وگرنه هیچ شانسی دیگر متصور نیستم حکومت از خطر انقلاب براندازی این توده در امان بماند)، اینها اغلب در شهرها هستند. همین هشت میلیون (معادل ۱۰%) جمعیت ایران بستر انقلاب فراهم خواهند کرد.
در فضای مجازی گفته شده انقلاب اکتبر روسیه با ۱۰% بوقوع پیوست، این چمعیت میلیونی فقرای مطلق، یعنی نیروی آماده برای براندازی حکومت.
درآینده نزدیک اگر حکومت کاری نکند، مخالفان و تدوام ظلم فساد حکومتی آخر سر این نیرو به قیام می آورند یا با انقلاب و یا حمله خارجی حکومت استبداد مذهبی را سرنگون می کنند.
آگاه 01 / 02 March 2018
اکنون استبداد مذهبی (ولایت فقهی) و اعوان و انصار و مزدوران و امتیاورانش (به همراه مشتی پیروپاتال متوهم و منفعت طلب یا فریب خورده قلم بدست) همگی دست به دست هم دادند تا یک بار دیگر مردمان تحت ستم و بی عدالتی ایران فریب بدهند، با حربه های ترساندن از سوریه شدن، تجزیه، یا حقه های تکراری انتخبات نمایشی و طرح مضحک رفراندم های الکی، وقت کشی کرده و مانند برجام، برای این تدوام استبداد و ظلم و فساد پول تهیه و زمان بخرند و تا باقی مانده شیره جان این مردم بمکنند و آخرین شانس این مردم از فقر و بدبختی نابود کنند با تارج اخرین منابع تولید ثورت عمومی مانند نفت و گاز و اموال ملی شده:
آگاه 01 / 02 March 2018
بدانید، اکنون دیگر این بازی ها تمام شده، این سخنان امثال من را به مثابه آخرین پیشنهادها و بارقه ای نجات پس مانده های استبداد و آنهایی که واقعا اندکی وجدان دارند، بگویم یک بار و برای هیمشه تصمی بگیرید و خط بکشید به تدوام غارت. کار از دادن اخطار و هشدار گذشته، الان وقت تصمیم استبداد استف یا بایست برود به هر طریق (عملا تنها گزینه انقلاب و حمله خارجی مانده !) و یا تن به دموکراسی و بویژه عدالت توزیعی بدهد همین امسال، نه یک سال بعد و بعدتر!، که همان توزیع تمام فور ی ور ایگان تمام منابع ثروت عمومی میان مردم اقتصاد متوسط به پایین بویژه فقرا است.
آگاه 01 / 02 March 2018
وقتی ده د درصد جمعیت کشور به فقر مطلق پایدرا برسند، یعنی نیوری کافی برانداز که هیچ برای از دست دادن ندارد!
شماها اگر ادعای کذایی بسیج 20 میلیونی هم داشته باشیم هرگز نمی توانید در برابر انقلاب هشت میلیون فقیر مقاومت کنید چیزی برای از دست دادن ندارند.
انهایی که پشت سر شما هستند بالاخره چیزی پشتبرای ازدست دادن دارند حتی جان! اما فقرا چیزی ندارند که از دست بدهند حتی جان! و در عوض شانس دارند در انقلاب و روی کار امدن یک حکومت انقلابی حامی فقرا شانسی بدست بیاورند، حالا تئوری پردازها بیاند اینجا حرافی کنند، خوشبختانه این فقرا زیاد اهل مطالعه این مطالب هم نیستند و این قدر فریب خورده اند که دیگر فریب نخواهند خورد!،
آگاه 01 / 02 March 2018
من به آقای محسن محملباف بسیار دوستانه پیشنهاد می کنم تا فیلم بسازد. ایشان در زمان جنبش سبز حرفهایی زد و خودش را نماینده کسانی دانست که آنها شدیدا تکذیب کردند. ما نوشته و حرف و ادعا به هیچ کس بدهکار نیستیم!
ن م / 02 March 2018
این جنابان محسن مخملباف و سید مصطفی تاجزاده، بله سید! هر دو ***یشند. آنها هنور به واقعیت های این جهان آگاهی پیدا نکرده و هرگز آگاهی پیدا نخواهند کرد. چرا که هر سن و سالبی مقتضی یادگیری پدیده ها و ناپدیده های ست که پدید می شوند و گاهی دیگر دیر می شود. اینهمه به خاطر همان چیزی ست که یکی از نطردهندگان داده است: کتاب کتاب کتاب!اما *** در نوشته هر دو به عنوان نمونه ای از تشیع سیاسی ست که در درون آنها مانده و بر ادعایشان بر بیرون آمدن از آن پیشی می گیرد و جلوه می کند. تازه به دوران رسیده گی یا بهتر است گفته شود تازه به دور افتادن و بازهم بهتر بگوییم دیر به دور افتادن که باعث عصبیت آنها ست در نوشتار و گفتارشان مشهود است و درد آور. عدم اعتماد به نفس نیز که بی مایگی سیاسی و سیاست و عدم اطلاع از دانش و سیاست است در نوشتار و گفتارشان مشهود است. صحته ای درد آور «اگر پسر شاه بر گرده منم بر می گردم و میشم محسن چریک» (نقل به حافظه) نشان از بیمایگی و نا اندیشگی و هم خالی بودن میدان است از کسانی دارای تحصیلات و امکانان فکری و انتلکتوئلی هستند.
ن م ۱ / 02 March 2018
اصولا اینکه چرا کسی مثل مخملباف (از سر تحقیر نیست او در جایگاه خودش بسیار هم خلاق است)چنین امضائی برای رفراندوم می کند و بعد چرا در چنین جلسه ای شرکت می کند و بعد نمی تواند خودش را کنترل هم بکند انسان را به فکر وا می دارد. بعد وقتی نامه اش را به رضا پهلوی می خوانیم و او از پریشانی *** و هم احساس تخفیف او در برابر همان کسی که او مدعی مبارزه با اوست، به ویژه وقتی که «اسرار» و تسلیت خودش و خصوصا پاسخ فرح پهلوی را در نامه اش می آورد را می بینیم به عمق دره پی می بریم. کسانی دیگر در موارد نوشته سید مصطفی تاجزاده اشاره کرده اند اما ایشان در واقع از آنچه خودشان می ترسند ما را می ترسانند. بنده طرفدار یک دموکراسی پارلمانی و لاییک و جمهوری برابری طلب هستم بسیار هم علاقمندم که این مقوله را خودمان، ما مردم به غایت و بیمار گونه و تاریخی صبور ایران برپا کنیم. اما من به جهت پیمودنم در این راه و هم از نزدیک شاهد بودنم با آدخوارانی که بر حکومتند حتا بسیاری از اصلاحطلبان و مخوف بودن و مافیایی بودن و به نهایت سرمایه دار بودن فکر نمی کنم که بدون کمک خارجی ما ملت از پس آن بر آییم. من فکر می کنم و حتا رجای محکم دارم که حتا آنها که مدعی مخالفت به دخالت خارجی هم هستند به دو جهات است یکی از ترس همین رژیم قاتلان بر قدرت است و بر چسب خودن و دیگری رو شدن دست خودشان که اگر این دو را برداریم و دست کم خودشان در عافیت بمانند حتما موافق دخالت خارجی هم هستند. سواران سیاست و فرهنگ و دانش و فلسفه و هنر ایرانزمین کجایند؟؟؟ در پایان من به آقای محسن محملباف بسیار دوستانه پیشنهاد می کنم تا فیلم بسازد. ایشان در زمان جنبش سبز حرفهایی زد و خودش را نماینده کسانی دانست که آنها شدیدا تکذیب کردند. ما نوشته و حرف و ادعا به هیچ کس بدهکار نیستیم!
ن م۲ / 02 March 2018
سپاسگزارم
ن م۳ / 02 March 2018
با سلام خوب است در مورد نطرات شما حجم مورد قبول را ذکر کنید گاهی نوشته ما ناپدید می شود. فقط اینبار بود که با برگشنم فهمیدم که نظرم باید دو تکه شود!
ممنونم
ن م۳ / 02 March 2018
این خانم یا آقای ن م بسیار درست نوشته و به حتم بسیاری نطرات. اما تصحیح ده در صد فقرا را به بیش از بیست در صد بپذیرید. جامعه دی ایران در زوال کامل است برای دانستن آن لازم نیست جای دوری بروید به همین دو نفر نظری بیفکنید که نوشتنشان نوعی استمناء است. من بعضی از فیلمهاب مخملباف مثل دستفروش و…دوست دارم اما او نامه هایی که پراکنده واقغا بیمارگونه است خصوصا نامه اش به پسر شاه. من نه سلطنت طلبم . نه طرفدار رضت پهلوی . برعکس ایکاش کسی تندرست و کمتر بیمار این نامه را برای فرزند شاه سابق نوشته تا همه ی جمهوریخواه و پادشاهی طلب از استحکام آن لذت می بردند. من وقتی نامه محسن چریک را به رضا پهلوی می خواندم یاد از دومین رییس حکومت اسلامی محمد علی رجایی افتاد و رفتنش و نطقش و آبروریزیش در سازمان ملل. من همیشه آرزویم این بود که فرزند شاه رضا پهلوی بازماندگان کسانی که پدرش زندانی کرده و شکنجه کرده و کشته را در یک مهمانی دعوت کند و با پشتوانه دموکراتگری ای که او مدعی آن است معذرت بخواهد. اما آنچه را مخملباف به رضا پهلوی نوشته در واقع وصف الشکنجه نصف الشکنجه کرده. و در واقع همان کاری که مداحها می کنند. در هر حال بدون کمک خارجی رهایی از دست آخوند غیر ممکن نیست اما ۱۰۰ سال طول می کشد و بسیار عرض. آخوندی به من گفت ما چیزی که در دست دیگرانم هست را می گیریم شما میخواهید چیزی را که ما بدست آورده ایم را از ما بگیرید. او ادامه داده دریای خون. این جناب سید مصطفی و محسن چریک اینرا می دانند اما تجاهل می کنند!
جالیزبان / 02 March 2018
به نظر من این دو فرد برای همدیگر تولید مشروعیت می کنند. جالب است که در ایران جناب آقای مخملباف با دروغهایی که در جریان جنبش سبز گفت و راجع با عسا و اسبهای خامنه ای مزخرفاتی سر هم کرد و فکر کرد تحلیل سیاسی هم امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم و بوف کور هدایت است و مسخ کافکا که ببافد بگوید. از همه جالبتر خودش خودش را نماینده جنبش سبز نامید و جنبشیان سبز آنرا قاطعانه تگذیب کردند. آن ماجرا نشان داد که این جناب محسن آقای مخملباف چقدر احتیاج به مطرح شدن به هر قیمت دارد. و تا چه حد عزت نفس دارد و اطمینان به خود. حتما الان شب و روزش یکی شده تا فوری یه جواب جدید به این سیده بدهد. راستی آقای محسن مخملباف شما که مثل من ژنتان ژن معمولی ست چرا به جناب سیدنا مصفطفانا تاجزاده نمی گویید که چرا از ژن خوب سیدیش درز نمی گیرد تا ما به یاد فاجعه قادسیه و شکست پدرانمان و تجاوزات اعرب به مادرانمان نیفتیم . اینرا می نویسم چرا که به حق مصرانه جناب محسن مخملباف البته نمیگویم محسن چریک چون حتما باید دچار عذاب وجدان باشد که چرا چنین چیز بدی گفته است! در هر حال بدا به حال ما که وقتمان را ضرف ارجیفی از دست بکنیم. خوب است برویم ببینیم چرا میدان اندیشه و تفکر و فلسفه و هنرمان و مردان و زنان طرح نو افکن خالی ست که ما مجبوریم این عقده گشایی های به قول نویشنده ای دیگر وصف الشکنجه کل الشکنجه بخوانیم. استمناء هم کسی نوشته که بسیار خوب و به جاست. ممنونم
ف ش از حنوب تهران / 03 March 2018
کسانی که از کمک و دخالت خارجی برای تغییر نظام استقبال می کنند به چند پرسش ساده پاسخ دهند :
آیا دخالت خارجی برای حمایت از حقوق و آزادی های مدنی مردم ایران است ؟ یا به دنبال کسب منافع خودشان هستند ؟
– میزان تلفات و کشته ها و آسیب های اجتماعی وارده به مردم عراق تهاجم خارجی را توجیه میکند ؟
فرم دخالت خارجی چگونه باید باشد وضع تحریم ها ی شدیدتر و یا دخالت نظامی و چرا ؟!
بعضی بدون توجه به تبعات دخالت خارجی و صرفا نفرت از حاکمان رژیم ایران نسخه هایی برای کشور تجویز میکنند که به جای درمان مرگ و ویرانی گسترده و چشم اندازی نا معلوم دارد !!
bijan / 03 March 2018
جناب bijan گرامی (که من بارها نوشته های ارزنده شما اینجا و خوانده و اخیرا مانند جناب داوود بهرنگ واقعا دارید کمک به ما می کنید تا معارف و بینشمان تعالی یابد ، از امثالهم تشکر میکنم. اما دوست گرامی به نظرات دیگران بنگیرد از از جمله این ناچیز):
عمده نظریات مشا و بقیه از جمله آقای تاجزاده و امثالهم بر اسا نتایج است از رویدادها، من هم بر همین اسا می یگوم،
ادامه روند اصلاحات ارزومندانه ولی در عمل ناممکن فعلی طی این چهل سال بخصوص سی سال اخیر بعد جنگ 8 ساله،من مقایسه از مخالفت با هزینه احتمالی یک انقلاب براندازی تا حمله خارجی (که حمله ممکن تر از نقلاب می دانم چرا بعید مردم تضعیف شده ایران یک انقلاب بتوانند بکنند و عملا تنها گزینه نجات ما حمله نظامی دول دموکراتیک است) با این نتایج پرهزینه ادامه استبداد مذهبی و پروژه عقیم اصلاحات اشرارتی می کنم/حمله خارجی دول دموکراتیک آخرین شانس ماست :
حمله خارجی دول دموکراتیک آخرین شانس ماست / 04 March 2018
با این نتایج پرهزینه ادامه استبداد مذهبی و پروژه عقیم اصلاحات اشاراتی می کنم:
جنگ 8 ساله نتیجه مستقیم سیاست های حکومت استبداد مذهبی بود، بنگرید به منظارت اقای زیباکلام درباره چگونگی به وجود جنگ و همچنی هزاران مقاله و مطلب درباره اینکه ادامه جنگ ، از نعمات خمینی بود…
نیم میلیون کشته و 300 هزار مجروح و معلول
خسارات جنگ 8 ساله، بالغ بر هزار میلیارد دلار
لغو قراردهای خریدهای نظامی که موجب ا زدست رفتن توان دفاعی ایارن شد، همچنی ملی کردن گسترده صنایع خصوصی و د ر نتیجه بوجود امدن کارتل های بزرگ حکومتی و دولتی و انحصار گرایی شبه کمونیستی (گرانی محصولا داخلی در عین بی کیفتی !)، در عین حال سقوط سطح رفاه مردم به میزان چند برابر تا کاهش قدرت خرید مردم هزار برابر زمان 1356
اشغال سفارت امریکا و وضع تحریم های گسترده، تاکنون نمی توان به درستی هزنیه و خسارت تحمیل شده ناشی تحریم هیا غرب و امرکیا بخاطر سیاست های غرب ستیزی محاسبه کرد، ولی همین تولید نفت ایارن 6 میلیون به بشکه به 4 میلون رسیده و حداقل طی سی سال یک سم درامد نفتی از دست دادیم یک براورد حداقلی معادل چهار میلیارد دلار تنها در بخش نفت بر مردم ایران تحمیل شده است نتیجه همین ادامه استبداد مذهبی و اگر پروژه اصلاحا ناممکن شماها ادامه یابد همچنا این خسارت ادامه میباید و کلا شانس نجات ایران فقر و عقب ماندگی بر باد می رود!
در ضمن 1400 ملیار دلار درامدنفتی و گاز ی و فراوده های ها تقریبا بر باد رفته است و سبب بوجود امدن یک سرمایه داری بیرحم که فقط 1400 میلیارد تومان نقدیگی در دست دارد!!
حمله خارجی دول دموکراتیک آخرین شانس ماست / 04 March 2018
اما برحان سازی از سیاست های راهبردی استبداد مذهبی برای بقا است، برنامه دست یابی به توان هسته ای، موجب 12 سال کسترده (موجب حدود 500 میلیارد دلار خسارت ) و 5 سال تحریم قطره چکانی بعدی، موجب از دست رفتن لاقل 300 ملیارد فرصت و درنتیجه خسرات (مجموعا 17 سال تحریم به خاطر برنامه هسته و بقیه ماچرجویی ها نظام ولایی!)،
تاکنون طی این 40 سال، باعث شده 6 میلیون نفر ایرانی دست مهاجرت یا فرار از ایران بزنند که مشابه همان اوارگی جنگی تلقی می شود.
ایرانیان خارج بالغ بر دو ترلیون دلار سرمایه دارند، قطعا بخشی از این سرمایه ها از داخل ایران بخاطر حاکمیت استبداد مذهبی و نامنی ها و سکروب از کشور خارج شده.
بیش از 90% کشور دچار بحران بی آبی شده است، چرا سوءمدیریت، موجب شده تعداد چاهای عمیق در کشور به بیش از 20 برابر شود که حدود نیمی از انها غیرمجزا است و مجازها هم غیر اصولی و مخرب و مازاد بر توان ذخایرزیرزمنی و بارش سالانه هستند (تخمین بین 800 هزار تا یک میلیون چاه !).
طی این چهل سال، وسعت جنگل های ایران نصف شده است و دو سوم مراتعش تخریب و کوجب سبل های بنیان کن وفرسایش میلیاردها تن خاک این ثروت ارزشمند و تجدید نشدنی ایران و موجب تشددی پدیده ریزگردها و بیایان زایی و ….
تعداد آبادی های روستایی مسکونی کشور از 70 هزرا تا به 35 هزار رسیده است! یعنی نیمی از آبادی های ایران غیر مسکونی شده بیشتر هم طی این سی سال بوده!
یعنی بدون اینکه ایران طی این سی سال جنگ داخلی داشته باشد و یا مورد حمله خارجی قرار گیرد، نیمی از آبادی هایش نابود و مردمش آوراه شده اند! حتی چند بمب اتمی نمی توانست این همه خسارت به ایرانی ها بزند!
مجموع آوارگان داخلی حکومت استبداد مذهبی طی این سال بالغ 20 ملیون فنر است که در حاشیه شهرهای بزرگ اغلب به شکل بدی ساکن شده اند و در فقر و محرومیت بیکاری و مسائل اجتماعی روبرو هستند.
حمله خارجی دول دموکراتیک آخرین شانس ماست / 04 March 2018
حالا بگویید اگر اکثریت رنج کشیده و مظلوم ایرانیان متحدانه از یک دولت و دولتهای دموکرایتک بخواهند ایران را از شر این استبداد مخرب و ضد بشری نجات دهند و اجتمالا کمی هم خسارت بخورند بهتر است، یا اینکه سی سال دیگر حیات این استبداد ادامه یابد با این طرح های شکست خورده و بیفایده کانند اصلاحات و و رفراندوم کذایی و انتخابات نمایشی؟!
حمله خارجی دول دموکراتیک آخرین شانس ماست / 04 March 2018
کاربران گرامی که می گویند کدام یک بهتر است برای نجات مردم ایران ازشر استبداد مذهبی ولایی؟
1- ادامه همین تز های شکست خورده اصلاحاتاز درون نظام و انتخابات نمایشی و رفراندوم های کذایی-تخیلی = ادامه حیات پرخسارت و پرجنایت استبداد مذهبی ولایی
2- انقلاب سخت براندازی= به احتمال قوی مدتی بی نظمی و خشونت و…(به دلیل نبود انسجام میان مردم وگروههای سیاسی و تعارض اهداف مثلا میان جدایی طلبان و ملی گرایان وحدت ارضی) و شاید برامدن یک حکومت دیکتاتوری سکولار (به نظرم صد بار بهتر استبداد مذهبی است!) !
3- حمله نظامی قدرت های سکولار دموکرات (چون حکومت های سکولار دیکتاتوری مثل چین ورسیه که حمله نخواهند کردف یعنی حمله عمدتا زا سوی ابرقدرتهای سکولار دموکراتیک ، چون حتی اسرائیل و عربستان به تنهایی توان حمله به استبداد مذهبی ولای ندارند!) – احتمال در کوتاه مدت ایران چند ده میلیاردی خسارت می خورد و چند هزار نفری کشته می شود!
به نظرم، در مجموع گزینه سوم برای نجات مردمان ایران از این حکومت سراسر جنایت ضدبشری و پرخسارت بهتر است، همان هم حمله دولت های سکولار دموکرات مانند امریکا است، چرا که هم سریع تر است و هم کم خسارت تر.
در اقع آن خسارات و فجایع ناشی اشغال عراق پس صدام یا افغانستان پس از طلبان، نتیجه اشغال مستقیم امریکایی ها نبود، بلکه عدم همراهی بخش بزرگی از مردم عراق و افغنستان، و کارشکنی و دخالتهای تروریستی مثل نظام استبداد مذهبی ولایی ایران در عراق و افغانستان و امثالهم بود، چرا که نفع استبداد ایران ادامه بحران در کشورهای همسایه و ایجاد دشمن ساختی و فضای امنیت و بحران سازی است!
راه رهایی / 04 March 2018
طی 40 سال حکومت استبداد مذهبی ولایت فقهی در ایران؛ به دلایل مختلف از ایدئولوژی اشتباه ضد بشری و سوءمدیریت گرفته تا ظلم و فساد، موجب:
از دست رفتن هزاران میلیارد دلار منابع تولید ثروت،
و تخریب شدید محیط زیست ،
آوارگی دهها میلیون براثر محرومیت و مصیب به حاشیه شهرها،
فرار میلیونها نفر از کشور که بخشی از آنها نخبگان علمی و فرهنگی و فنی کشور بودند،
عدم جذب سرمایه گذاری و برعکس فرار سرمایه های مادی به خارج،
تحریم های متعدد و موجب عقب ماندگی کشور،
کشته شدن دهها هزار نفر بر اثر تصادفات رانندگی تا بیماری و فقر…
در مجموع من یک تخمین میز نم، این استبداد مذهبی در ایران ، سالانه موجب دویست میلیارد دلار خسارت مادی زده است که در این چهل سال می شود ، در مجموع حدود هشت هزار میلیارد دلار!
متوسط موجب مرگ یکصد هزار ایرانی می شود و در مجموع 4 میلیون نفر ایرانی مستقیم یا غیر مستقیم در نتیجه ادامه حکومت استبداد مذهبی ولایی کشته شده اند!
راه رهایی / 04 March 2018
پس هر سال تاخیر در سرنگونگی این حکومت استبداد مذهبی ولایت فقیهی (با ادامه همین تخیلات اصلاح نظام یا رفراندم بیهوده یا انتخابات احمقانه):
1- موجب نداوم سالی دویست میلیارد دلار خسارت می شود و بلکه بیشتر! ،
2- سالی یک صد هزار نفر کشته و بلکه بیشتر،
بر اثر تداوم این حکومت استبدای ولایی ناکارآمد و ظالم و فاسد !
پس حالا کدام گزینه بهتر است؟
بنظرم، با وجود عدم تمایل قلبی، گزینه زیر بهتر می نماید چون:
یک حمله نجات دهنده تمام کننده سریع از سوی همچون کشور سکولار دموکراتیک امریکا، خب بدترین حالتش می شویم مثل عراق و افغانستان که چندان فرقی هم با حال امروز ما ندارد! و اما در حالت خوبش به دست آوردن بخت برای سکولار دموکراسی و حقوق بشر و تبدیل شدن به کشورهای آزاد و مدرن همچون ژاپن و کره جنوبی و امثالهم ؟!
راه رهایی / 04 March 2018