شکوفه تقی – در کتاب آفرینش تورات، سخن از دو درخت قدسی می­رود؛ درخت معرفت خوب و بد و درخت حیات. این دو که در مرکزی یگانه در بهشت روئیده­اند و چهار رودخانه از زیرشان جاری است، و برگردشان فضای مقدسی قرار دارد، یادآور دیلمون اساطیری بین­النهرین اند. در این بهشت آدم که نخستین انسان و به­عبارتی فرزند خداست با اینکه سمت باغبانی دارد از خوردن میوه­ی درخت معرفت خوب وبد منع می­شود. وقتی آدم با راهنمایی حوا به حریم ممنوعه وارد می­شود خدا می­گوید:
 همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا به ابد زنده ماند. پس خداوندخدا او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود بکند. آدم را بیرون کرد. به طرف مشرق عدن، کروبیان را مسکن داد و شمشیر آتشباری را، که بهر سو گردش می­کرد، تا طریق درخت حیات را محافظت کند.[1]
 
با کمک متون شرق باستان به­خصوص بابل، می­توان دید که در باغ پادشاهان، نه تنها شجره­ی حیاتی به نشان درخت زندگی پادشاه کاشته می­شده، که باغبان اصلی این باغ­ها هم خود پادشاه بوده است.
در متن تورات جنس دو درخت مقدس روشن نیست. و گفته نمی­شود درختی که کروبیان با شمشیر آتشین از آن مراقبت می­کنند، درخت حیات خداست، اما از ترسی که بر صاحب باغ غلبه می­کند، می­توان دید که  خدا هم مانند یکی از پادشاهان بین­النهرین عمل می­کند. می­گوید: و از لفظ «ما» بر می­آید که اشاره به جمع خدایان می­تواند وجود داشته باشد. از آن رو که در دین یهود تکیه بر خدای واحد وجود دارد، می­توان از جمع بستن دریافت که قصه ریشه­ی غیر عبری دارد و از فرهنگی آمده که در آن به خدایان متعدد باور داشته­اند.  در واقع می­توان از بن­مایه و نمادهایی که به کار گرفته شده تاثیر اساطیر بین­النهرین را بیش از هر جای دیگر در آن دید.
 
… نور «الله» را می­توان به قندیلی تشبیه کرد که در آن چراغی است و آن چراغ در بلوری است و بلور مانند ستاره از درخت «مبارک» زیتون که «نه شرقی و نه غربی» است می­درخشد.
این قصه اگرچه خود به پادشاهی مطلق آدم اشاره­ای ندارد در تفاسیر بعدی تورات به مفسرین مجال آن را داده که از شخصیت آدم برداشتی بزرگتر کنند. به این معنا که او نمونه­ی کهن­الگویی نوع انسان و در تفاسیر عرفانی یهودی الهام­بخش شخصیت پردازی آدم قدمون شده است. آدم قدمون در عرفان یهودی نماد انسان کامل، تجسم خدا، محل تجلی نور خدا و انعکاس خدا در آینه­ی آفرینش است. در پرداخت شخصیت آدم قدمون مقدمات این باور که نمونه­ی کامل خدا در زمین، انسانی دینی است نه سیاسی، فراهم شده است.
 
در تورات جنس درختی که به حیات خدا مربوط می­شود روشن نیست. اما با استناد به تفاسیر تورات می­توان دریافت که میوه­ی قابل توجهی نداشته است. چرا که اولاً خدا در ابتداء آدم را از خوردن آن منع نمی­کند. دوماً با اینکه در کنار درخت معرفت خوب و بد روئیده، میوه اش به چشم نمی­آید. بنابراین احتمال دارد که این درخت هم مانند سرو و چنار بذر داشته نه میوه، خدا محض احتیاط، کروبیان را به پاسداری حریم درخت می­گمارد. و این دو درخت هم مانند درختان متون زرتشتی با اینکه از مرکز واحد روئیده­اند، بر گرد هم نمی­پیچند. اگرچه یک درخت نماد حیات خدا و یک درخت نماد زندگی آدم که نخستین انسان و پیامبر است تلقی می­شود.
 
دو درخت در قرآن
 
در قرآن دو درخت مقدس اصلی وجود دارد. یکی درخت سدرة «المنتهی» است و دیگری درخت «مبارک» زیتون. در تفاسیر اسلامی به تفصیل به این دو درخت پرداخته شده است. در ادبیات اسلامی نیز این دو درخت جایگاه ویژه­ای دارند. البته در قرآن به درختی که آدم و حوا از آن خوردند نیز اشاره می­شود، اما این درخت نه نامی دارد و نه صفتی. فقط «شجر» نامیده می­شود. در حالی که دو درخت مقدس قرآن هم مصادیق زمینی دارند هم صفت خدایی. جای این دو درخت در مرکزی واحد، یکی در زمین و دیگری در آسمان است.
 
در قرآن به میوه­ی درخت زیتون مانند میوه­ی انجیر قسم خورده شده است. علاوه بر این در سوره­ی نور می­آید که الله نور آسمان­ها و زمین است و نورش را می­توان به قندیلی تشبیه کرد که در آن چراغی است و آن چراغ در بلوری است و بلور مانند ستاره از درخت «مبارک» زیتون که «نه شرقی و نه غربی» است می­درخشد.[2] بسیاری از مفسرین از جمله ابوالفتوح رازی درخت زیتونی را که نور از آن می­تابد نماد پیامبر اسلام گرفته­اند.[3] او از عبدالله بن عمر نقل می­کند که مقصود از مشکوة جوف محمد و زجاجه دل اوست. در کشف­الاسرار روایت می­شود که مقصود از شجره­ی «مبارکه» ابراهیم است که محمد از نسل او پدید آمده است و مشکوة ابراهیم است. زجاجه اسماعیل و مصباح کنایه از محمد است. در داستان موسی و رسیدن او به پیامبری هم تصویری مشابه داده می­شود، اگر چه از درخت زیتون اسم برده نمی­شود. در تفاسیر گاه به درختی سبز و گاه به درخت سدره اشاره می­شود. از فحوای آیات مربوطه برمی­آید که موسی به حریم درختی قدسی وارد شده است. خدا از میان درخت به صورت نور می­تابد. گرد درختی که خدا از آن می­تابد حرم مقدس یا وادی مقدس یا وادی ایمن نامیده می­شود، که موسی برای ورود به آن مکان مانند ورود به هر مکان مقدس دیگری باید کفش­هایش را بکند.[4] بدنبال این پذیرفته شدن در حرم است که موسی از طرف خدا به پیامبری برگزیده می­شود تا برای فرعون «خبر» ببرد.
 
 درخت زیتون قبل از اسلام بعنوان نماد پادشاهی و بقای ملک شناخته شده بوده است. هرودت می­گوید خشایارشاه قبل از فتح یونان در خواب می­بیند که بر روی سرش شاخه­ی زیتونی است و آن شاخه گسترده شده همه­ی جهان را در سایه سار خود می­گیرد. مغی که رؤیای او را تعبیر می­کند به او مژده می­دهد که پادشاهیش به سراسر جهان خواهد رسید.[5]
 
هرودت می­گوید خشایارشاه قبل از فتح یونان در خواب می­بیند که بر روی سرش شاخه­ی زیتونی است و آن شاخه گسترده شده همه­ی جهان را در سایه سار خود می­گیرد
درختی که در قرآن نماد عالم بالا و تن خداست درخت سدرة المنتهاست. این درخت در سوره­ی نجم صفتی خدایی دارد به این معنا که هم صفت خدا «منتها» می­آید و هم صفت درخت. در قرآن سدرةالمنتهی درختی است که در بالاترین آسمان و در بهشت روئیده است. خدا یا جبرئیل بر این درخت آشیان دارد. خدا این درخت را در معراج محمد با نور خود می­پوشاند و از همین درخت خدا با محمد در معراج ملاقات می­کند.[6]
 
در واقع مطالبی که مفسرین در تفسیر مطلب فوق می‌آورند بر اساس مطالبی است که پیش از آن در متون و افواه وجود داشته است. در تفاسیر قرآن همچنین می‌آید که این درختی است وارونه که شاخ وبرگش مانند سقفی بر سر زمین فروریخته است. این درخت سایه گس‌تر مثالی از درخت کیهانی است؛ درختی که می‌تواند میوه‌هایش ماه و خورشید و ستارگان باشد، از اصل نورانی آسمان روییده و بر زمین چون طاق و گنبدی سایه افکنده است. به عبارت دیگر سدرة المنتهی درخت کیهان است که دوام و بقای جهان را به نمایش می‌گذارد.

در معراجنامه‌ای که منسوب به ابن‌سیناست ضمن سخن از سفر آسمانی محمد (ص) به سدرة‌المنتهی اشاره می‌شود که در آسمان هشتم قرار‮ ‬دارد. در تعریف‮ ‬سدرة‮‌‬المنتهی‮ ‬می‮‌آید‮ ‬که‮ ‬ریشه‮ ‬در‮ ‬آسمان‮ ‬و شاخ‮ ‬و برگ‮ ‬رو به‮ ‬زیر‮ ‬دارد‮ ‬که‮ ‬سایه‮ ‬آن‮ ‬بر‮ ‬آسمان‮ ‬و زمین‮ ‬افتاده‮ ‬است.[7]

 
طبری در شرح معراج می‌گوید که در آسمان چهارم محمد (ص) درخت طوبی را دید که بر گرد آن ارواح پیامبران جمع بود.[8]
 
شیخ شهید سهروردی از نماد درخت بخصوص درخت همه‌تخمه در رسالات خود بهره گرفته است. در عقل سرخ او مفهوم زرتشتی درخت همه‌تخمه را با معنای اسلامی طوبی یا بهشت می‌آمیزد و درخت مورد نظر را چنین تعریف می‌کند:
 
 
درخت طوبی درختی عظیم است. هر کس که بهشتی بود چون به بهشت رود آن درخت در بهشت ببیند و در میان این یازده کوه که شرح دادیم کوهی است که او در آن کوهست. پیر در پاسخ پرسشگر که میوه درخت می‌پرسد می‌گوید که هر میوه که تو در جهان می‌بینی بر آن درخت باشد و این میوه‌ها که پیش تست همه از ثمره اوست. اگرنه آن درخت بودی هرگز پیش تو نه میوه بودی و نه درخت و نه ریاحین و نه نبات. پس پیر ادامه می‌دهد که سیمرغ بر سر طوبی آشیان دارد و بامداد سیمرغ از آشیان خود بدر آید و پر بر زمین باز گستراند. از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین.«.[9]  
در واقع او درخت طوبی و «درخت همه­تخمه» را که در بن دهشن آمده یکی می­گیرد.
 
درختی که در قرآن نماد عالم بالا و تن خداست درخت سدرة المنتهاست. این درخت در سوره­ی نجم صفتی خدایی دارد به این معنا که هم صفت خدا «منتها» می­آید و هم صفت درخت.
 در‮ ‬تفسیر‮کشف‌الاسرار ‮ ‬از‮ ‬زبان‮ ‬محمد (ص) ‮ معراج چنین ‬شرح‮ داده ‬می‮‌شود‮ ‬که «از ‬آسمان‮ ‬هفتم‮ ‬برگذشتم‮ ‬تا‮ ‬به‮ ‬سدرة‌المنتهی‮ ‬رسیدم» ‮ ‬سپس ذکر می‌شود که از ریشه‌ی درخت چهار جویبار جاری بودند دو تا از آن‌ها پنهان و دوتای دیگر آشکار. ‬ میبدی درخت را در مرکز بهشت می‌بیند. او همچنین از زبان محمد می‌گوید که نوری عظیم دیده که بر آن درخت می‌درخشد.[10]
 
در قرآن می­توان دید که درخت سدر همان درخت هزار تخمه و درخت چنار طلایی یا چنار مقدس هخامنشیان است. گذشته از مشابهت فراوانی که بین درخت چنار، هزار تخمه و درخت سدرة المنتهی وجود دارد می­توان به لحاظ حضور خدا در درخت یاد آوری کرد که در یکی اهورامزدا، در یکی سیمرغ و در درخت سدرة المنتهی جبرئیل و یا خدا آشیان دارد.
 
با توجه به خاصیت روشنایی بخشی روغن زیتون و دوام و خرمّی برگش، زیتون نماد مناسبی برای حیات پادشاه روحانی یا پیامبر شده است. از این رو می­توان چنین برداشت کرد که درخت زیتون قرآن ، هوم اساطیر زرتشتی، تاک هخامنشیان و خرمای سومریان[11] قصدشان نشان دادن انسان کاملی است که جانشین خدا در زمین شده است. این جانشینی را در تاریخ شرق باستان به پادشاه نسبت می­داده­اند و باور بر آن بوده است که او تن زمینی خداست. این باور در زمان داریوش هم وجود داشته است. فرمانروایی و سلطه­­ی مطلق هخامنشیان در مدتی نزدیک به سه قرن بر زمین می­توانسته به تقویت این باور کمک کرده باشد.
 
 در دین زرتشت فره پادشاه از پیامبر جدا شده است این با نماد گریختن سه پرنده از تن جمشید در متون زرتشتی نشان داده می­شود. سپس زرتشت واسطه­ی میان اهورامزدا و پادشاه شده است. بعبارت دیگر پادشاهی درخت پادشاه بی واسطه گرد درخت خدا نمی­پیچید. در مسیحیت نیز پادشاه دین بالاتر از پادشاه زمینی قرار می­گیرد و چنین باوری به دین مانی نیز می­رسد. در اسلام به­خصوص تصوف محمد پادشاه مطلق روحانیت و نخستین آفریده است. از این جهت حتی ورای آدم قدمون می­رود. او در باور صوفیه نوری است که سبب شده خدا خود را در آینه­ی وجود ببیند.
 
نورمحمدی یا حقیقت محمدی از دید متصوفین و فلاسفه اسلامی لوگوس، عقل اول و یک هستی جهانی است که از ازل وجود داشته است و خدا خود را نخستین بار در آینه­ی وجود او دیده است. از نظر ظهور نور خدایی اولین و از نظر کمال آخرین و رسیده­ترین میوه­ی هستی است که همه­ی دانش خداوندی را در خود دارد. از دید فلاسفه­ی اسلامی حقیقت محمدی همان حق در اولین مرحله از تجلی ابدی است. یعنی حق به عنوان علم تجلی. حقیقت محمد به لحاظ وجود شناسی حقیقت حقایق هم خوانده می­شود. حقیقت حقایق در نهایت چیزی جز خود حق نیست. اولین آینه و اولین صورتی است که حق در آن خود را جلوه­گر می­سازد. محمد از دید تصوف اسلامی به عنوان انسان کامل در سطح کونی اولین تعین حق و به لحاظ کلامی اولین مخلوق خداست.
 
دو درخت زیتون و سدرة‌المنتهی در قرآن، مانند دو درخت چنار و تاک در زمان هخامنشیان و یا دو درخت همه‌تخمه و گئوکرن یا هوم سفید در اساطیر زرتشتی، نماد انسان کامل و یا عالم کوچک و نماد خدا یا عالم بزرگ است
عرفا و متصوفه از جمله ابن­عربی همواره به این حدیث توسل می­جویند که «اولین چیزی که خداوند آفرید نور من بود» حقیقت محمدی را نور محمدی هم می­خوانند. از دید ابن­عربی این نور در پیامبران سلف محمد، مرحله به مرحله خود را نشان داده است، تا در محمد به نهایت و کمال خود رسیده است. در واقع در جهان­شناختی عرفانی ابن­عربی، نور محمد نخستین نور است. همه­ی نور­های بعدی از او پدید آمده است.  و او اساس آفرینش جهان است. در رابطه با محمد و انسان کامل بودن او ابن­عربی در فص حکمة فردیة فی کلمة محمدیة می­گوید که او کاملترین موجود در این نوع انسانی است. از این روست که امر با او آغاز و بدو ختم می­شود. «و او هنگامی که آدم میان آب و گل بوده نبی بوده است.»
 
به این ترتیب می‌توان دید که دو درخت زیتون و سدرة‌المنتهی در قرآن، مانند دو درخت چنار و تاک در زمان هخامنشیان و یا دو درخت همه‌تخمه و گئوکرن یا هوم سفید در اساطیر زرتشتی، نماد انسان کامل و یا عالم کوچک و نماد خدا یا عالم بزرگ است. نماد دو گانه‌ی درختان نشان می‌دهد در سنت پادشاهی شرق به-خصوص ایران و آشور ابتداء پادشاه و پیامبر یکی بوده‌اند. در دین زرتشتی تقسیم شده‌اند و در دین مسیح و مانی پیامبر تجسم خدا در زمین شده است. در اسلام به خصوص عالم تصوف، پیامبر اسلام نه تنها نماینده و محل تجلی نور خدا که بهانه‌ی مطلق پدید آمدن موجودات و کیهان نیز قلمداد شده است. 
 
منابع:
 
آموزگار، ژاله-احمد تفضلی، اسطوره­ی زندگی زرتشت، تهران ۱۳۷۲
اوستا، به گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، دو جلد، تهران ١٣۷۰
بندهشن، فرنبغ دادگی، به گزارش مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹
بهار، مهرداد ، از اسطوره تا تاریخ، تهران ١٣۷۶
بهار، مهرداد ، پژوهشی در اساطیر ایران، پاره­ی نخست، تهران ۱٣۶۲
بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت هخامنشیان، ترجمه­ی همایون صنعتی­زاده، جلد دوم تهران ۱۳۷٥
بویس، مری ، زردشتیان باورها و آداب دینی آن­ها، ترجمه­ی عسکر بهرامی، تهران ١٣٨١
خوارزمی، تاج­الدین حسین، شرح فصوص­الحکم شیخ اکبر محیی­الدین ابن­عربی، تهران ۱۳۶۴
درخت آسوریگ، برگردان و تصحیح ماهیار نوابی، تهران ۱۳۶٣
دوبوکور، مونیک، رمزهای زنده جان، ترجمه جلال ستاری، تهران ١۳۷۳
رازی، جلال­الدین ابوالفتوح ، تفسیرروح­الجنان، مجلدات ۷-۸، تهران ۱٣٨٥ هجری قمری
سفرنامه­ی مادام ژان دیولافوا، ترجمه ی ایرج فره­وشی، دو جلد، تهران ۱۳۷١
فره­وشی، بهرام ، جهان فروری، تهران ۱۳۶۴
کلیم، کایت هانس تواخیم ، هنرمانوی، ترجمه­ی ابوالقاسم اسماعیل­پور، تهران ۱٣۷٣
کمپ، هارولد آلبرت ، کورش کبیر، ترجمه­ی دکتر رضازاده شفق، تهران ۱۳٨۴
کندی، ادی سموئیل، آئین شهریاری در شرق، ترجمه­ی فریدون بدره­ای، تهران ۱٣۸١
کوک جان مانوئل، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه­ی مرتضی ثاقب­فر، تهران ۱٣٨۳
کینگ، لئوناردو، تاریخ بابل، ترجمه­ی رقیه بهزادی، تهران ١٣۸۶
گزنفون، بازگشت ده هزار یونانی، ترجمه­ی حسینقلی میرزا سالور عمادالسلطنه به اهتمام مسعود سالور، تهران ۱٣٨۴
لوکوک، پی­یر، کتیبه­های هخامنشی، ترجمه نازیلا خلخالی، تهران ۱٣۸۲
موله، م.، ایران باستان، ترجمه­ی ژاله آموزگار، تهران ١۳۷۲
مینوی خرد، ترجمه­ی احمد تفضلی، تهران ۱٣۷٩
هوک، ساموئیل هنری، اساطیر خاور میانه، ترجمه­ی علی اصغر بهرامی-فرنگیس مزداپور، انتشارات روشنگران
ویسپرد، به گزارش ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فره وشی ، تهران ۱۳٥۷
هینلز، جان ، شناخت اساطیر ایران، ترجمه­ی ژاله آموزگار-احمد تفضلی، تهران ١٣۶۸
یاحقی محمد جعفر، فرهنگ اساطیر ایران، تهران ۱۳۶۹
الیاد، میرچه، رساله در تاریخ ادیان، ترجمه­ی جلال ستاری، تهران ١۳۷٩
یشت­ها، به گزارش ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فره وشی، دو جلد، تهران ۱۳٥۶
ایزوتسو، توشیهیکو، صوفیسم و تائوئیسم، ترجمه­ی محمد جواد گوهری، تهران ۱٣۷٩
 
Samuel Noah Kramer, Mythologies of the Ancient World, NY 1961
Diane Woldstein and Samuel Noah kramer, Inanna, Stockholm, 1995
Mrs. J. h. Philpot, The Sacred Tree in Religion and Myth, NY 2004
Samuel Noah Kramer, The Sumerians, Chicago and London 1971
Herodotus, the Histories, London 1998
 

[1]سفر پیدایش باب سوم ۲۲-۲۴.
[2]نور: ۳٥.
[3] تفسیرروح الجنان ج. ۷-٨: ۲۲۴.
[4]طه: ۱۰-۱۲.
[5]کتاب هفتم ١۹.
 [6] نجم:١۶.
[7]معراجنامه١١٢.
[8]ترجمه تفسیر طبری، ج. ۱٫۲، س. ۱٨٥
[9]رسالهعقلسرخ،۸-١۰.
[10]کشف الاسرار وعدة­الابرار، ج. ٥، ص. ۴٩۲
[11]در اساطیر سومری ایزدبانوی آشوری ایش‌تر وهمتای سومری او اینانا که هردو الهه‌ی باروری هستند که با نماد گیاهی درخت خرما ‮ ‬نشان‮ ‬داده‮ ‬می‌شده اند‮. ‬ در اساطیر بین‌النهرین این درخت نخستین بار بوسیله‌ی اینانا کاشته شده است.
درخت خرما در اساطیر بسیار متقدم بین‌النهرین بعنوان نماد باروری اهیمت فراوان داشته است. این درخت معمولاً به ایزد بانوی باروری که مسئول توالد و تناسل و نگهداری از فرزندان و خانمان است مربوط می‌شده است.
چه بسا وقتی سارگون اذعان می‌دارد که مادرش کاهنه‌ای است و پدرش را نمی‌شناسد، اشاره به همین نسب بردن ازمادر دارد.
در ارتباط درخت زندگی پادشاه بین النهرین با درختی در باغ و کاهنه‌ای که آن را کاشته است باید گفت که اینانا کاهنه‌ی مقدس آسمانی و ملکه‌ی آسمان و زمین نخستین درختی که بعد از رویش آسمان و زمین درمیان آب‌های فرات روئیده می‌شود را بر می‌دارد به اوروک می‌برد و در باغ مقدس خود می‌کارد. با دست‌ خودش از آن درخت مراقبت می‌کند و بر گردش پای می‌کوبد و زمین را هموار می‌کند. از خود می‌-پرسد چه زمانی خواهد پائید تا از آن درخت اورنگی بسازد و بر آن بنشیند و بستری بر پا کند که بر آن بیاساید. این درخت پنج سال و سپس ده سال طول می‌کشد تا بزرگ شود. سپس یک مار در خاکش خانه کرده و پرندگان جوجه‌هایشان را در شاخ و برگ درخت آشیان می‌دهند.
این داستان قابل مقایسه با داستان بارداری مریم و تولد عیسی در قرآن است. به خوبی می‌توان دید که مریم هم به سان کاهنه‌ای در معبدی بزرگ شده و به شکلی معجزه آسا از روح‌القدس باردار می‌-شود. او به هنگام وضع حمل به بیابانی می‌رود. در آنجا به درخت خرمایی چنگ می‌زند. درخت در دم سبز می‌شود، از آن خرمای تازه می‌ریزد و آبی از زیر آنجاری می‌شود. بدنبال آن باروری عیسی‌ع بدنیا می‌آید. عیسی هم از دید پیروانش تجسم خدا در روی زمین و دارنده‌ی پادشاهی آسمانی است.
 

در همین زمینه:

::جستارهای دکتر شکوفه تقی در “دفتر خاک”، رادیو زمانه::