برگرفته از تریبون زمانه *  

تا به امروز بارها و بارها این جملات را شنیده ام که به مقدسات توهین شد. به اسلام توهین شد. به امام حسین، امام نقی، و … توهین شد. یا حتی جمله مضحکی که یک بار زنی چادری، همراه با تهدید و توهین‎های بسیار، در خیابان برای به اصطلاح ارشاد به من گفته بود: «با این مدل سر و وضع تو و امثال تو اسلام به خطر می افتد. شماها دشمن اسلام هستید. امثال شما را باید از سطح شهر جمع کرد. » براستی آیا اسلام و مقدسات اسلامی جایگاهش همیشه انقدر نامحکم است؟ با هر حرکتی بنیانش به خطر می افتد و پایه هایش می‎لرزد. یک روز با روسری من، فردا با لم دادن زنی بر روی مبل با یک لیوان شراب، روزی با نوشتن یک متن، و روز دیگر با آواز و ترانه‎ی خواننده‎ای.

نمایی از سینه زنی شیعیان در کربلا

چرا آزادی و انتخاب نوع پوشش یا آرایش من باید اسلام را به خطر بیاندازد و دشمنی با اسلام قلمداد شود؟ چرا باید هرگونه نقدی، نظری، یا رفتاری که مورد خوشایند و پسند اصولگراها و اسلامگراها نباشد با واکنش‎ها و عواقب سخت و خشن روبرو شود؟

عنوان کردن، یا نوشتن هرگونه نقد و یا نظری در این حیطه از یک سو با واکنش های تندی روبرو می‌شود که به عقاید دیگران احترام نمیگذارند. برای ایشان تاسف میخورند که شعورِ احترام گذاشتن به عقاید دیگران را ندارند، و … حال آنکه خود کوچکترین نظری را برنمی‎تابند. با دیگر اقلیتهای دینی با تبعیض و بی‎عدالتی رفتار می‎کنند. یهودی ستیزی، بهایی ستیزی، و … بخشی از ماهیت وجودیشان شده است.

می‎گویند اسلام دین «لا اکراه فی الدین» است، اما از دین خارج شدگان را مرتد و محکوم به مرگ می‌دانند.

نوشتن و یا گفتن هرگونه نقدی در این حیطه از سویی دیگر با مخالفت افرادی روبرو می‎شود که می گویند این سخنان، و این نقدها سبب اسلام هراسی می‎شود.

حال آنکه در واقع، نشان دادن خوی خشن اصولگرایان و اسلامگرایان، ربطی‌ به اسلام هراسی ندارد. از قضا اسلام هراسی کاریست که بسیاری از اسلامگراها و اصولگراها قرنها و سالهاست که با سر بریدن، دست بریدن‌ و اعدام‎های بسیار انجام میدهند. با زندان، با شلاق، با کشتار دگراندیشان و غیرموافقین تحت عناوینی همچون ارتداد، سب النبی، توهین به مقدسات و … با انجام دادن انواع حملات وحشیانه و تروریستی با نام «نهی از منکر»، اعم از اسیدپاشی ها بر روی زنان و دخترانی که پوششان مورد پسند ایشان نیست، یا پاک کردن روژ لب یک زن با تیغ تیز تا درس عبرتی باشد برای دیگران، تنها به این دلیل که آرایش آن زن و یا زنان دیگر مورد پسند آنان نبوده و نیست.

چرا همه افراد یک جامعه باید همانگونه رفتار کنند که اسلامگرایان و اصولگرایان آن جامعه به آن معتقدند؟ آیا این رفتارهای بدوی و اعمال وحشیانه‎ی در پی آن برای الزام افراد به رفتاری که خلاف باور و اعتقاد شخصی آنها است، اعدام به خاطر باورهای مذهبی، اعدام به دلیل تمایلات جنسی، خشونتهایی از قبیل اسیدپاشیها، حمله با باتوم، بالا رفتن از در و دیوار منازل مردم برای جمع کردن دیشهای ماهواره که مورد پسند این افراد نیست، حمله به مهمانیها و منازل شخصی مردم برای اینکه این عده از افراد معتقدند نباید کسی میهمانی مختلط و یا … بگیرد، شلاق زدن افراد برای خوردن مشروب، شلاق زدن انسانها برای اینکه در ماه رمضان روزه نگرفتند و آب یا غذا خوردند، و و و …  خود به تنهایی برای ایجاد اسلام هراسی کافی نیست؟

همگی این کارها و بسیاری اعمال وحشیانه و خشونت‎آمیز دیگر که مجالِ نوشتن تک به تک آنها در این مطلب نیست، به اندازه کافی دلیل و برهان برای ایجاد اسلام هراسی هستند. پنهان کردن، نگفتن و ننوشتن از این جنایتها و خشونتها نه تنها از میزان بوجود آمدن اسلام هراسی یا اسلاموفوبیا نمی‎کاهد، بلکه به سبب ادامه یافتن هر روزه این اعمال از سوی اصولگراها و یا اسلامگرایان؛ بر شدت آن نیز افزوده می‌شود.

باید از این جنایتها، از این خشونتها، از این تبعیض‎ها و بی‎عدالتی‎ها گفت و نوشت. پنهان کردن یک مسئله هرگز راه درمانی برای آن نبوده و نیست. سکوت در برابر این جنایات غیرانسانی، از ترس بوجود آمدن اسلام هراسی، نمی تواند راه حل درمان این خشونت‎ها علیه تمامیِ غیرخودی‎ها و دیگرانی باشد که با ایدئولوژی این افراد معتقد، موافق، و همسو نیستند.

اگر تا به امروز واکنشی مشخص در نکوهش تبعیض‎ها و بی‎حرمتی‎های توام با آزار و اذیت فیزیکی نسبت به دگراندیشان و سایر اقلیتهای دینی از خود نشان نداده و برای چنین مسایلی دست به قلم نشده ایم، به یقین این شرافت اخلاقی نیست و برخلاف اصول انسانیت است.

لینک مطلب در تریبون زمانه