درک منطقی و منسجم رابطه «هویت سیاسی/تهدید امنیتی» از جمله موضوعات چالش برانگیزی است که ادامه سنت نظریه پردازی در ایران را با پرسش هائی جدی روبرو ساخته است. تحلیل ماهیت «هویت سیاسی» نظام حاکم و رابطه اش با جریانهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی که ازانها به عنوان «ضدانقلاب، منافق، فرقه ضاله و عوامل فتنه» (تهدید امنیتی) نام برده شده است، حادترین چالش تئوریکی پیش روی روشنفکران است.
سنت نظریه پردازی در علوم اجتماعی
از نقطه نظر فلسفی، سنت نظریه پردازی در ایران که مقبولیت گستردهای را بدست آورده پیرو مدل پوزیتویستی است. نظریه پرداز سنتی مغبون ظرفیت پیشبینی پدیدهها توسط علوم طبیعی است و به همین خاطر در کپیبرداری از این مدل درنگی بهخود راه نمیدهد. مدل پوزیتویستی (Positivism) مورد استفاده دانشمندان علوم تجربی، تجربیات حسی (Sensory Experience) را قابل اعتمادترین شیوه شناخت پدیدههای جهان هستی میداند. تجربیات حسی که ارتباط مستقیم با جهان فیزیکی و عدم ارتباط آن با جهان ایدهها و معناهای اجتماعی را امکان پذیر میداند. به عبارتی، به تقابل و استقلال شیء/ذهن اعتقاد محکمی دارد.
تحلیل نظریه پردازی مرسوم در ایران؛ از رابطه “هویت سیاسی” و “تهدید امنیتی” ؛ بر سه پیش فرض استوار است. اول، رئالیسم معرفتی (Epistemic Realism) دیدگاهی که به واقعیت عینی و مستقل از جهان ایده و معناهای اجتماعی باور دارد. دوم، زبان علمی جهانشمول (Universal Scientific Language)، اعتقادی که توصیف جهان به کمک زبانی عاری از پیش فرض های فکری و اجتماعی انسان را امکان پذیر میداند. سوم، تئوری حقیقت (Theory of Truth)، مشاهده گر (Observer) قادر است با ارائه فاکتورهای عینی و اثبات ارتباط انها با «واقعیت عینی» حقیقت را آشکار کند. سنت نظریه پردازی مرسوم در ایران مفاهیم «انقلابی» و «ضدانقلاب؛ …» را به عنوان ماهیتهائی مستقل از هم که ساختمان درونی انها جدای از تأثیرپذیری متقابل است فرض نموده و سعی در ارائه کردن شواهد و فکت های عاری از تاثیرات ایدئولوژیک برای اثبات آن دارد.
در مقابل، رویکردی که در این نوشته ارائه خواهد شد، رویکردی پساساختارگرایانه و متاثر از آراء میشل فوکو و ژاک دریدا است. با کمک این رویکرد، نشان خواهیم داد نقشی که مفاهیم «انقلابی/ضدانقلاب» و یا «ما/آنها» در گفتمان سیاسی ایفا می کنند، رویکرد موثرتری برای توضیح و تحلیل آنها است. هر چند استفاده از دوگانههای بالا دستاوردهای مثبت تئوریکی به همراه دارد، با این حال، اثبات ساختار اجتماعی رابطه «انقلابی/ضدانقلاب» و نقش ایدئولوژی در موجودیت آن، پیش فرض های تئوریک سنت نظریه پردازی در رابطه با «هویت سیاسی/تهدید امنیتی» را با پرسش هائی جدی روبرو خواهد کرد.
ساختار اجتماعی واقعیت
تفاوت عمده رویکرد پساساختارگرانه با چارچوب تحلیلی مرسوم و تحت تاثیر مدل پوزیتویستی در حوزه انتولوژی است. هر چقدر تحلیل سنتی بر عینی و مستقل بودن «هویت سیاسی» جمهوری اسلامی و «تهدید امنیتی یا خطر» به مثابه موجودیتهائی بیرون از ما و قابل اشاره تاکید میکند، رویکرد این نوشته بر انتولوژی «اجتماعی بودن واقعیت» اصرار میورزد. این تفاوت، مهمترین ویژهگی که نتایج تئوریکی متضاد در عرصه های سیاسی و اجتماعی دارد را به همراه خواهد داشت.
یافتن فکتهایی “عینی” و مستقل از جهان ایده و معنا جهت دستیابی به حقیقت هدف نهائی نظریه پردازی مرسوم است. در مقابل، رویکرد این نوشته، درکی متفاوت و پویا از رابطه “هویت سیاسی” و “تهدیدات امنیتی” در جمهوری اسلامی ارائه می کند. این رویکرد، رابطه «هویت سیاسی/تهدید امنیتی را بدون توجه به نمایندگان اجتماعی و سیاسی این مفاهیم (فارغ از اینکه در حقانیت اطلاق این مفاهیم به وابستگان آنها مجادله کنیم)، و ویژگیهای ایدئولوژیک و تاریخی این نیروها را غیر کارآمد میداند. نیرو های اجتماعی و سیاسی با “هویت های مشخص” در آفرینش یکدیگر نقشی حیاتی و لازم ملزوم ایفا می کنند. و این مطلب، تقابل عینیت/ذهنیت و یا استقلال فکت و دادههای آماری از جهان ایده و معناهای اجتماعی را با مشکل روبرو خواهد کرد.
توجه به پارامتر «اجتماعی گری» (Socialisation) در مفهوم «انقلابی/ضدانقلاب» و «ما/آنها» بسیار حائز اهمیت است. پارامتر اجتماعیگری به تلاش نیروهای سیاسی در جامعه که برای کسب قدرت مبارزه می کنند اشاره دارد. تحلیل توازن قوای سیاسی و درک کیفیت های رقابت بدون توجه به تاثیرپذیری بازیگران از ایده هائی که در جریان این مبارزات بدست می آید غیرممکن است. اصولا، حذف ویژگی اجتماعی از رابطه «انقلابی/ضدانقلاب» و فروکاستن آن به واقعیتی جهان شمول و مستقل از جهان ایدهها سادهانگاری است.
نقش زبان و تفسیر در ساختار “واقعیت”
«هر گونه تلاش برای خارج ایستادن از زبان و درک بی واسطه جهان خارج از ما غیرممکن است» (ریچارد رورتی-1980). پر واضح است که جهان خارج از ما وجود دارد، اما دسترسی و درک آن تنها بواسطه زبان و «تفسیری» که از آن ارائه می کنیم میسر است. هیچ واقعیتی بیرون از حوزه اندیشه و مستقل ازگفتمان سیاسی که زبان یکی از عناصر اصلی آن است، وجود ندارد. بنابراین، رابطه «هویت سیاسی/تهدید امنیتی» محصول گفتمان سیاسی است که زبان تاریخی (منعکس کننده زمینه های اجتماعی و سیاسی) از عناصر اصلی تشکیل دهنده آن است. تحلیل رابطه مورد نظر با توجه به نقش زبان و خشونت آشکاری که منعکس می کند، پیچیدهگیهای رابطه را بهتر از تحلیلی که در نظریهپردازی مرسوم متداول است؛ بیان میکند. زبان مورد استفاده؛ شرایط سیاسی و اجتماعی و کیفیتهای فکری را منعکس میکند که مختص زمان و مکانی مشخص است. با توجه به این مطلب، بنیان زبان علمی جهان شمولی که سنت نظریهپردازی روشنفکرانه مرسوم بر آن متکی است پرسشبرانگیز است.
از ویژگیهای زبان توان ابستراکت (Abstraction) سازی، تأویل و تفسیر است. نیاز تحلیلگر به این تکنیکها به این علت است که «واقعیت» خود را بی واسطه و از پیش آماده شده در اختیار ما قرار نمیدهد. در رویکرد پساساختارگرایانه و مدل پوزیتویستی که موضوع هویت سیاسی/تهدید امنیتی در جمهوری اسلامی را مورد نقد و بررسی قرار می دهند نیاز به «تاویل و تفسیر» ضروری است. حتا واقعیترین (Most Objective) نظریه و تحلیل نیز از تاویل و تفسیر بینیاز نیست. بنابراین، تکنیک های بالا؛ بر اجتماعی بودن و نقش خرد انسانی در ساختار “هویت سیاسی/تهدید امنیتی” را نشان می دهند. این مطلب؛ رئالیسم معرفتی (پیش فرضنظریه پردازی مرسوم) که بر استقلال واقعیت عینی از جهان ایده و معناهای اجتماعی باور دارد را با اشکال روبرو خواهد ساخت.
ساختار «هویت/خطر» در جمهوری اسلامی
هویت سیاسی در جمهوری اسلامی ماهیتی متغیر و در حال «شدن» دارد. کیفیت هویت سیاسی نظام حاکم از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ تا زمان حاضر یکسان نبوده و در آینده نیز شاهد تغییر و تحول خواهد بود. «هویت سیاسی» جمهوری اسلامی و وابستگی آن به تغییراتی که در ساختار سیاسی هرم قدرت در بستر زمان به وقوع پیوسته است چگونگی شکلپذیری دوگانه های »انقلابی/ضدانقلاب و معتقد به ولایت فقیه/ضد ولایت فقیه، …» را پر اهمیتتر می سازد. رابطه شکل گیری «هویت سیاسی» و نیاز به «دیگری» سازی و اهمیت «تهدید امنیتی»؛ هم موضوع اجتماعی بودن واقعیت و هم عدم کارائی زبان جهان شمول علمی را برجسته تر میسازد.
ساختار دوگانههای رایج (انقلاب/ضدانقلاب، حامی ولایت فقیه/ضدولایت فقیه و ما/آنها) که سیاست امنیتی نظام حاکم را منعکس میکنند، وابستگی تمام عیار هویت سیاسی و نیاز به معرفی بعضی از گروههای اجتماعی و سیاسی به عنوان “تهدید امنیتی” را بیان میکند. ژاک دریدا (Jacques Derrida, 1930-2004) ، فیلسوف فرانسوی، با استفاده از تکنیک ساختارشکنی (Deconstruction)، و از راه برگرداندن نظم درونی دوگانه ها، وابستگی متقابل دو طرف معادله (“انقلاب/ضدانقلاب …”) و ادامه حیات آنها را بهخوبی نشان داده است. با توجه به تکنیک فوق، طرد و یا نفی (دیگری سازی) “ضدانقلاب” و یا هر گونه “عنصر خطرناک” پارامتری ضروری در شکل دهی “عنصر انقلابی و هویت سیاسی” نظام حاکم در ایران شمرده خواهد شد. تمرکز بر پروسه طرد و یا اخراج (Exclusion)، این مطلب راکه: ما آنچه که میدانیم از طریق آنچه که نیست و یا غیر آن است می شناسیم و می دانیم، پر اهمیت می سازد.
“هویت سیاسی” جمهوری اسلامی منعکس کننده تفسیری مشخص و هدفمند از رابطه اش با عنصر “غیر خودی” است. در واقع عنصر “غیرخودی” (دشمن بالفعل و بالقوه)؛ حاصل «تفسیری» است که جمهوری اسلامی از مناسبات سیاسی واجتماعی خود با دیگر هویتها دارد. حاکمیت فعلی در ایران، مرزهای هویتی خود با هویتهای «دیگر» را در قالب مفاهیمی چون “ستون پنجم” ، “عامل فتنه” و یا “عنصر مشکوک” (تهدید امنیتی) بیان میکند. با توجه به این مطلب می توان نتیجه گرفت که “هویت سیاسی” جمهوری اسلامی محصول پروسه “غیر خودی” سازی و امنیتی کردن دیگر هویتهای اجتماعی /سیاسی بوده و هر گونه مقاومت در برابر خود را در حوزه سیاست داخلی به “گفتمان خطر”( “تهدید امنیتی”) ربط می دهد.
گسترش و نفوذ پدیدههای جهانی (Global) در کنار دستاوردهای نوین در فلسفه علم بر آشفتگی فکری تحلیلگران وابسته به متد مرسوم نظریهپردازی افزوده است. عینیگرائی (Objectivism)، به مثابه ثقل مرکزی “چارچوب تحلیلی” در معرض بحران جدی است، و این مشکل، ادامه هویت روشنفکری برخی از فعالان این حوزه را با پرسش روبرو ساخته است. در نتیجه؛ نیاز به تجدید نظر در شیوه و متدهای مرسومی که ناکارائی خود را نشان دادهاند ضروری است.
لینک در تریبون زمانه
(1)
دوست عزیز!
اگر سئوال در باۀ تعداد دندان های اسب باشد اینقدر می دانیم که دندان های اسب در دهان اسب است.
می رویم طویله. آنجا می رویم سر آخور اسب و دندانهایش را می شماریم.
بر این اساس اگر سئوال در بارۀ شکل و شیوه و مراد و منظور از حکومت ـ آنچه که اکنون در ایران است ـ در میان باشد این قدر می دانیم که شکل و شیوه اش ولایت فقیه است. می رویم نگاه به مقدمۀ کتاب “ولایت فقیه” خمینی می اندازیم تا درست بدانیم:
1- چطور “دیوانه از قفس پرید؟”
2- چرا چنین شد؟
– اکنون چگونه می توانیم از شر این بختک رها شویم؟
4 – چقدر باید هزینه پرداخت؟
ادامه در 2
بهرنگ / 27 November 2017
(2)
خمینی در آغاز کتاب “ولایت فقیه” می نویسد: بسم الله الرحمن الرحیم … نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد … دامنۀ آن تا به حال کشیده شده است … نوبت به طوایفی رسید که شیطان تر از یهودند. این ها استعمارگرانند که از سیصد سال پیش یابیشتر به کشورهای اسلامی راه پیدا کرده اند… قصدشان این است که اسلام را نابود کنند … اسلام سدی در مقابل منافع مادی آنهاست و منافع مادی و قدرت سیاسی آنها را به خطر می اندازد … تحصیل کرده و دانشگاهی و بسیار از محصلین روحانی اسلام را درست نفهمیده اند و از آن تصور خطایی دارند … یک در صد اسلام عبادیات است بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصایات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است… آن روز که در غرب هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحش به سر می بدند و آمریکا سرزمین سرخ پوستان نیمه وحشی بود … خدای تبارک و تعالی قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آن ها به شگفت می آید. برای همه امور قانون و آداب آورده است. برای انسان پیش از آن که نطفه اش منعقد شود تا پس از آن که به گور می رود قانون وضع کرده [دست از سر مرده هم بر نمی دارد!]
ادامه در 3
بهرنگ / 27 November 2017
(3)
خمینی در ادامه می نویسد: خارجی ها به واسطۀ تبلیغاتی که کرده اند و مبلغینی که داشته اند قوانین قضایی و سیاسی اسلام را تمام از اجرا خارج کرده اند و به جای آن مطالب اروپایی نشانده اند تا اسلام را کوچک کنند و از جامعۀ اسلامی طرد کنند و عمّالشان را روی کار بیاورند و سوء استفاده کنند …. ما معتقد به ولایت هستیم و معتقدیم پیغمبر اکرم باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. خلیفه برای حکومت است. ما خلیفه می خواهیم که قوانین اسلام را اجرا کند… اگر پیغمبر خلیفه تعیین نکند رسالت خود را به پایان نرسانده است … پیغمبر اسلام خودش دست سارق را می برید، شلاق می زد و سنگسار می کرد. خلیفه و حکومت اسلامی هم برای همین است. خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم آورده اجرا کند. این جاست که تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم می آید… ولایت فقیه این است. آن را همین طور که هست معرفی کنید و بگویید که ما به ولایت فقیه معتقدیم. به این که خدا رسول اکرم را واداشته تا تعیین خلیفه کند و “ولیّ امر” مسلمانان را تعیین کند. ما [شیعیان اثنی عشر] باید به ضرورت تشکیل چنین حکومتی معتقد باشیم. و باید کوشش کنیم …
با احترام
داود بهرنگ
بهرنگ / 27 November 2017
افرین به جناب بهرنگ. // معضوب و طردشدگان امروز نظام ولایی، مانند افرادی چون بنی صدر، قطب زاده، سروش، میرحسین موسوی، اکبرگنجی، صادق زیباکلام، محمد خاتمی، مسعود رجوی، … اینها آیا کتاب ولایت فقیه خمین خوانده بودند؟! آیا نادان و جاهل بودند بهخ چیزی در سر خمین میگذشت و میخواست اجرا کند؟!
من بعید میدانم اینها جاهل به این حقیاق بوده باشند! انها خودشان به تجاهل زدند و شادی گفتن این پیرمد ملا را سرش شیره میمالیم به اسم او انقلاب میکینم ولی بعد به کام خوش (ایدئلوژی خویش) میبریم. اما زهی خیال باطل، به قول احمد کسروی، این مملکت ایران یک حکومت به ملاها بدهکار بوده، حالا بدهی اش با بهره سنگین و انگار تمام نشدنی در حال پرداخت است. این مردم ایران بدهی حماقت و جهالت و البته تجاهل رونشفکران و تحصیلکردگان دارند میپردازند، ایران سرنوشتش بدرت از کره شمالی خواهد بود. هنوز من به نجات مردم رکه شمالی دارم، چرا کره شمالی حکومت سکولار دارد و هر چند دیکتاتوری است، دوم اینکه مرم کره شمالی این خوش شانسی دارند کخ بهتکی به نام سالام یا شتیع بر مغزشان نه نشسته. این بزرگترین شانس مردمانش غیر مسلمان مانند کره شمالی است.
آذر / 28 November 2017
اما جناب نویسنده محترم مقاله گفته:
“کیفیت هویت سیاسی نظام حاکم از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ تا زمان حاضر یکسان نبوده و در آینده نیز شاهد تغییر و تحول خواهد بود.”
نه جناب، شما اشتباهی به عرض مخاطب رسانده اید و شادی میدانید ولی خوب نتوانستید منظورتان برسانید از دید من. این هویت از اول مشخص بود، از همان زمانی خمین کتاب ولایت فقیه منشتر کردف هویتش مشخص بود، اما برای پیشبرد اهداف، طبق اصول مجاز بودن کذابیت و دروغگویی مانند تقیه و مکر به دشمنان ، انها دست به مکر و خدعه زدند. شماها اسلام اینها گویا خوب درک نکردی ! در اسلام اینهاف دروغ گفتن مجاز است، حیله و مکر مجزا است و بلکه واجب ! هویت اینها همان جیزی است که برخی قریبنه با داعش میگیرند و میگیوند جاعش ! جاعش و داعش قرینه یکدیگرند، اما داعش چهره عریان و کاریکاتوری وبا صداقت تر دارد ولی جاعش پرخدعه و مکارترو فریبنده تر است. اما اهداف و امال و هویت یک است. این شدن هویت نیست شما می بیند در نظام ولایی در ایران، این سیر قهقرایی است.
در سیر قهقرایی، حالت تصاعد است، گاه تصاعد جهشی میشود. خشونت لجام گسیخته، توحش ضد انسانی، از غارت اموال عمومی و بیت الماال، و کشتار انسانها، و انواع جنایتهای قرون وسطایی که با وقاحت بی مانند، و تحت نام مردم سالاری دینی و شوی انتخباتی و با تدارکچی اصلاح طلبان کذاب و اهتدالی ها دورغین انجام میدهند، در امتداد سیر قهقرایی یک هویت است. این هویت مثل سرطان است. این قدر ادامه میابد تا دنیا بگیرد و نابود کند. هر سال بگذرد این غده سرطانی بخش هیابیشتر یاز دینا خواهد گرفت. مخلص کلام همین است. بقیه هر چی بگوییم ممکن است موجب حواس پرتی شود. اصل داستان همین است. اصل داستان، داستان تکراری، حب دنیا، جاه طلبی، شهوت رسیدن به قدرت و ثورت است. حرص و ازا تمام نشدنی انسها، اصل داستان همین است. ییک از راه شعارهای زیبا آزادی و دمورکاسی و دیگری دین و خدا در این منطقه عقب مانده و سرطان خرافات و عقاید مذهبی قرون وسطایی.
آذر / 28 November 2017
جلال گرامی
حقیقتا من نوشته های فلسفی بخصوص وقتی مقاله در صدد ایجاد یک رابطه مصنوعی بین مسایل محلی با مسایل بین المللی باشد را زیاد نمی پسندم. داستان حاکمیت ایدئولوژیکی کشورما گویا تر از هر تلاشی برای تحلیل فلسفی آنست. من با عقاید پست مدرنیسم هم رابطه خوبی ندارم ، در ضمن میشل فوکو وابستگی خود به پست مدرنیسم و پست استراکچرالیسم را رد میکرد. همانطور که ابتدا از انقلاب اسلامی دفاع کرد و آنرا نوری در تاریکی لقب داد، در اواخر عمرش هم حرفش را پس گرفت.
شواهد تا بحال نشان داده است که این رژیم دارای توانایی تغییر هویت و تحول سیاسی نیست. منظورم هسته مرکزی آن است، از ابتدا همین بوده و تا الانم ادامه داشته، شاخ و برگهایش هم گاهی بهار شده و گاهی خزان. متاسفم که بگویم مزاحم ترین گروه روشنفکری ما در حال حاضر افراد اصلاح طلبی هستند که چوبی را به عنوان امامزاده علم کرده و به آن دخیل بسته اند.
ناهید حسینی / 29 November 2017