برخى از مهمترین ستمهاى مردان به زنان در زندگىهاى عاشقانه و در خلال نزدیکىها و صمیمیتها رخ مى دهد. شاید بد نباشد گامى فراتر از مسائلى چون خشونتهاى کلاسیک علیه زنان برداریم.
مادر شدنِ سویهی مؤنثِ رابطه و کودک شدن سویهی مذکر، از آن جمله است؛ چیزی رایج در روابط زناشویی طبقه متوسط شهرنشین . ظاهر امر نیز معمولاً در زرورقى بنام دوست داشتن و عشق پیچیده میشود؛ و غالباً هم با رضایت مادرِ جدید.
مادر شدنِ همسر براى شوهرش (یا جدیداً دوست پسرش) هرچند در زمانه ما گسترش یافته اما ریشه در تاریخ دارد . مثلا در تورات، آدم از حوّا انتظار رفتارى مادرانه را دارد. بتریس ماربو در les mères imaginée مىنویسد: در زبان عبرى این عبارت که خداوند حوا را به آدم مى بخشد که “همچون خود اوست” به معناى “شهرى است با دژهاى محکم” . حوا چون شهرى است که آدم را در بر گرفت. این عبارت متضمن مفهوم حفاظت و حراست زن از مرد است. در جاى دیگرى از تورات آمده که مرد، بى زن آشیانه ندارد و صراحتاً این که، همچون کودکى است که به کژراهه رفته است.
در فرهنگ ما نیز اینگونه عبارات و شبه تجلیلها کم نیست که: پشت سر هر مرد موفقى زن فوق العادهاى است؛ که زن در اینجا یعنی همسر در حالی که منطقا باید به مادر ارجاع داده شود. و خب چه بسیار زن ها که دلشان غنج مىرود وقتى این را مىشنوند یا قامت معشوقشان را پس از هر موفقیتى مىبینند و در نقش مادرى آبستن نشده، کِیفاش را مىکنند؛ تر و خشکاش مىکنند و صبحها رهسپار مدرسه یا همان محل کارش .
در آیاتى دیگر از تورات آمده که “بر مردان است که زنانى زیبا و نیک برگزینند، اما زنان را بر هر نوع شویى گشودگى باید”. آن موقعیتى که بر هر نوع انسانى گشودگى دارد تنها مختص رابطه مادر-کودک است. کودک است که هرچه باشد، مادر مىباید پذیرایش باشد و حق انتخاب ندارد نه همسر. میبینیم که چگونه نقش مادری از درون فرهنگ و متن مقدس به درون رابطه زناشویی کشیده میشود. و با تغییر در شکل رابطه زن و مرد، مقدمات نابرابری و ستم اختیاری را فراهم میسازد.
نتیجه این نوع مواجهه این است که در داستان تورات، آنهنگام که حوا به آدم میوهاى از درخت دانایى مىدهد، مادرى را مىماند که منتظر است با هوشى که او در ضمیر کودکش به عاریت گذاشته، فرزندش به تمامى جهان، معرفت یابد.
تغییر موقعیت مرد و زنِ عاشق به مادر-کودک، پذیرفتن صمیمانهی نابرابرى و خدمات یکسویه است. تنها کودک است که صلاحیت بهرهکشى دارد. هیچ رضایت و هیچ صمیمیتى در واقعیت بهرهکشى موجود در رابطه زن/مادر- مرد/کودک اختلال و نقصان ایجاد نمىکند. باید یادمان باشد که نزدیکى و عاشقى -بالذات- ستم را توجیه نمىکند.
در این بین بیشترین تقصیر با مادرِ جعلى است. همانکه در حال ادامه عروسک بازىاش است. وگرنه کمتر مردی از «سرورى عاشقانه» یا همان «نابرابرى با حفظ آرمانهاى روشنفکرانه» بدش مىآید. مثل پدرت باشى اما شیک تر.
مرد در روابط سنتى، «پدرِ» جدیدِ دختر یا همان ناقص العقل مرسوم است؛ و در روابط مدرن «کودکِ» تازه؛ ایماژ کودکى که هنوز نیامده است.
برآمدن هر نوع شکلى از اَشکال نابرابرى از دل دوستى، صمیمیت و حتى عشق مىتواند موجد نوعى بردگى اختیارى شود.