برگرفته از تریبون زمانه *  

سریال ایرانی شهرزاد، یکی از سریال های مورد توجه دختران و زنان جوان در افغانستان است سریالی که نه تنها در ویدئوکلوپ ها بلکه از طریق برخی شبکه های تلویزیونی افغانستان قابل دسترسی و تماشا است. این فیلم، از یک مدل زنانگی در گذشته و امروز ایران حکایت دارد کشوری که سیمای شهری و فرهنگ و اجتماع گذشته اش شباهت به زندگی شهری افغانستان دارد. هر چند که کاراکترهای این فیلم، تطابق واقعی با شخصیت های تاریخی گذشته ندارد اما کارکتر اصلی فیلم، شهرزاد از چند مورد بررسی است.

مریم شاهی

او در ابتدای سریال با یک تعریف مردسالاری ریشه دار از زن مواجه می شود در کارکتر بزرگ آقا که به او می گوید تو جایت اینجا نیست زن فقط یک تعریف دارد اینکه خانه دار خوب باشد و سرش به فرزندانش گرم باشد نه اینکه دانشگاه برود و طبیب شود و آمپول (پیچکاری) بزند اما همین کارکتر مرد سنتی فیلم در مراحل بعدی، شهرزاد که مدلی از دختران نوگرای عصر خودش محسوب می شود و از جمله دختران انگشت شماری است که به دانشگاه راه یافته است، وارد بازی زندگی خود و فرزندش می کند او را به عنوان همسر دوم دامادش به خانه اش می آورد و شخصیت شهرزاد، دختربزرگ آقا را که بر طبق تعریف پدرش زندگی می کند، به چالش می کشاند و این چالش، به طلاق شهرزاد از همسرش منجر می شود. در این فیلم، همه مردانی که در اطراف شهرزاد زندگی می کنند؛ به عنوان شوهر، پدرشوهر و پدرش او را زنی می دانند که بیش از زنان دیگر اجتماعش می فهمد و تلویحا او را به عنوان یک زن شایسته پذیرفته اند، بطوری که حتی در محافل زنان اشرافی جامعه اش حاضر می شود برای زنان سخنرانی می کند و برخی مفاهیم قالبی در جامعه اش را به چالش می گیرد، همچنین با عشق اول زندگیش ازدواج می کند، حتی طلاق، معیارهای مناسب بودن زنی مثل او را در جامعه مخدوش نمی کند و پس از طلاق، شهرزاد از جامعه رانده نمی شود در فیلم، او زنی است که هیچ وقت خطا نمی کند بلکه خطای دیگران، باعث مشکلات در زندگیش می شود. او بین منطق و احساس راه میانه ای را انتخاب کرده است و به عنوان یک همسر یا مادر، به خوبی می داند که چگونه احساس و منطق را رعایت کند و فیلم شهرزاد به عنوان الگویی از زن ایده‌آل و همه چیز تمام را معرفی می کند. اما سوال اینجاست که ایا واقعا چنین کارکتر و بستر اجتماعی که شهرزاد را به عنوان زن ایده‌آل معرفی می کند با واقعیت های جوامع ما همخوانی دارد؟

براساس تجربه باید گفت که شهرزاد، در تعاریف دختر ایده ال و خوب گذشته و حتی امروز نمی گنجد؛ چون از یک طرف، او دختر آفتاب و مهتاب ندیده نیست، چشم و گوشش بسته هم نیست و مهمتر از همه، در عرصه هایی وارد کار و تحصیل شده است که عرصه مردانه محسوب می شود و در تعاریف مردانه جای دارد و گذر از دیوارهای مردسالاری، مستلزم شکستن هنجارهای مورد پذیرش جامعه است و تغییر اوردن در قواعد و ارزش های جامعه است، هنجاری که بودن زن در پستوی خانه و پشت پرده خانه را یک حسن برای زن محسوب می کند و چشم و گوش بستگی دختران را یک ارزش. او با مقاومت مردسالارانه هم مواجه نمی شود؛ بطور مثال، همسرش که ثمره زندگی خان سالاری و زورگوهای جامعه است، مانع از تحصیل شهرزاد در دانشگاه نمی شود.

از طرف دیگر، در گذشته، طلاق، یک ننگ و انگ بزرگ اجتماعی برای زن و خانواده اش محسوب می شد. مهم نبود که زن در طلاق چقدر نقش داشت اما اجتماع، زن مطلقه را طرد و به یک موجود منزوی و گاه منحوس تبدیل می کرد اما در فیلم، شهرزاد را جامعه طرد نمی کند.

همچنین، ایا می توان انسانی را فارغ از جنسیتش، تصور کرد که در جوامع ما عاری از هر خطا و اشتباه باشد، همه چیز را بداند و بفهمد؟ سریال شهرزاد با همه جذابیت های هنری اش ربطی به واقعیت های جامعه¬ای ندارد که ما در ان زندگی می کنیم و برای ما بیشتر، شباهت به یک کارکتر تخیلی به نام زن ایده آل دارد. ما در تاریخ نمونه هایی از زنانی داریم که فراتر از عصرشان می اندیشیدند و عمل می کردند اما با مقاومت های سرسختانه ای مواجه می شدند.

اگر به گذشته نظری بیندازیم نمونه اش، طاهره قره العین، زن شاعر و محدث، که یک قرن پیش زندگی می کرد او در دوره زندگی زنان در پستوهای خانه ها، بدون روبنده در جامعه حضور می یافت و وارد بحث و جدل می شد و از رهبران جنبش بابیه بود که سرانجام با مقاومت های هنجاری جامعه، او را بطور مخفیانه در چاه انداختند. چرا راه دورتر برویم، در دهه ها و سالهای گذشته در جامعه افغانستان، دختری که به انتخاب خود ازدواج می کرد یا طلاق می گرفت از جامعه طرد و حتی در مواردی به مرگ تهدید می شد این وضعیت هنوز هم در برخی قبایل افغانستان وجود دارد؛ حتی در اجتماع شهری کابل، زنان فعال اجتماعی و تحصیلکرده شهر کابل، در تعریف مردانه از زن مناسب، جایی ندارند. در چنین وضعی همچنان یک سوال برای ما بی پاسخ می ماند اینکه زن مناسب و هویت زنانگی را چگونه تعریف کنیم؟

این شرایط را فیلم ها و سریال هایی چون شهرزاد پاسخ نمی دهد این سوالی است که باید زنان تحصیلکرده جامعه ما، پاسخ بیابد و هویت زنانگی را بازتعریف کند و این تعریف را به جامعه بقبولاند. در یک تعریف کلی و با توجه به تجربه های اجتماعی زنان، چگونه زن بودن را براساس نیازهای نسل امروز زنان تعریف می کنیم: زن مناسب کسی است که نمی خواهد انسان ایده ال باشد، همان طور که مردان، ایده ال نیستند. زن مناسب می داند که حق دارد، اشتباه کند، خطا کند و ریسک پذیر باشد و گاه انعطاف پذیر برای اینکه یاد بگیرد، چگونه زندگی کند و جسارت جستجو و یافتن زندگی مناسب برای خود را داشته باشد.

زن مناسب به دنبال درک هر چه بهتر از فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود است و برای خود، حق انتخاب قایل است نه انتخاب شدن. زن مناسب دیگر مفهوم سکوت ندارد، زن مناسب یعنی صدا یعنی فریاد بر سر ساختارهای متعصبانه و محدودکننده. زن مناسب فقط مدعی تربیت فرزندان نیست بلکه، خود را صاحب حق برای اصلاح اجتماع محسوب می کند و سرانجام زن مناسب، زنی است که برای رفتارهایش چارچوب خاص عقلی دارد و برای تعیین رفتار و عملکرد خود، نیازمند امر و نهی کسی نیست. در پایان بحث باید گفت تا زمانی که چشم بدوزیم، ساختار مردسالارانه، چگونه هویت ما را به تعریف می گیرند تا خودمان را با این تعاریف و بدون درنظرداشت فهم و درک زنانه مان، عیار کنیم و با هر تغییر که در نوع نگاه جامعه به هویت مان ایجاد شد، تغییر کنیم. هیچ گاه نمی توانیم فرد موثر در خانواده و جامعه مان باشیم، حتی مردان زندگی مان چه در نقش همسر یا فرزند از ما خسته خواهند شد هرچند که خودمان را صرفا با ویژگی های مورد پذیرش انان و بدون توجه به علایق و خواسته هایمان هماهنگ کنیم.

منبع: بخش رویکرد، هفته نامه نیمرخ

لینک مطلب در تریبون زمانه