زندانهای ایران پر از زندانیان سیاسی هستند. اسم بعضی از این زندانیان در تارنماهای اینترنتی، شبکههای اجتماعی، رادیوها، تلویزیونها و روزنامهها تکرار میشوند و اسم بعضیها هم از یاد میروند.
ما چقدر این زندانیان سیاسی را میشناسیم؟ چقدر با آرمانها و آرزوهای آنها آشنا هستیم؟
محمد صدیق کبودوند، فعال حقوق بشر و روزنامهنگار کرد ایرانی یکی از این زندانیان سیاسی است که به ۱۱ سال حبس در زندان محکوم شده است.
محمدصدیق کبودوند اگرچه سال ۱۳۴۱در شهر دیواندره در استان کردستان به دنیا آمده اما تا قبل از بازداشت، همراه با همسر و فرزندانش در تهران زندگی میکرده است.
تحصیلات آقای کبودوند در مقطع کارشناسی مدیریت بازرگانی و کارشناسی ارشد مالی تمام شده اما در مقطع کارشناسی ارشد در رشته حقوق بینالملل ناتمام مانده است.
او به دلیل دو فعالیت اجتماعیاش به چهرهای شناخته شده تبدیل شده است: اول، انتشار هفته نامه «پیام مردم» و دوم پایهگذاری «سازمان حقوق بشر کردستان».
هفتهنامه «پیام مردم» از سال ۱۳۸۲ در زمینه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اجازه انتشار یافت. این هفتهنامه که به دو زبان فارسی و کردی منتشر میشد، بیشتر به حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زنان، حقوق اقلیتها و مردم کرد و حقوق مدنی و شهروندی اختصاص داشت. این هفتهنامه بیشتر از یک سال و نیم عمر نکرد و در سال ۱۳۸۴ به دستور دادگستری کردستان توقیف شد. ولی کبودوند تارنمایی با نام «پیام مردم» را راهاندازی کرد و برای تحقق ایدههایش در خصوص ضرورت تاسیس انجمنهای مدنی و سازمان حقوق بشر در فروردین ۱۳۸۴ موجودیت «سازمان حقوق بشر کردستان» را در تهران اعلام کرد.
از جمله کارهای برجسته این سازمان، شکلگیری گروههای «گزارشگران حقوق بشر کردستان» و «دیدهبانان حقوق بشر کردستان» بود که فعالیتهای بسیار گستردهای در شهرها و روستاهای مناطق کردنشین آغاز کردند و با آگاهسازی و آموزش، شبکه اجتماعی گستردهای را بهوجود آوردند که تمام اتفاقهای کوچک و بزرگ منطقه به آن گزارش داده میشد و بر اساس این گزارشها، بیانیهها و نامههایی شامل درخواستهای رفع تبعیض برای بهتر کردن شرایط تنظیم میشد.
آقای کبودوند سه کتاب در مورد جنبش حقوق مدنی نوشته است که دولت ایران اجازه چاپ آنها را نداده است: «نیمه دیگر» درباره حقوق زنان، «برزخ دمکراسی» و «جنبش اجتماعی».
محمد صدیق کبودوند در تیر ماه ۱۳۸۶ بازداشت و در دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل و اداره سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به ده سال حبس و از بابت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق ارتباط و مراوده با سازمانهای بینالمللی حقوق بشر و ارتباط و مکاتبه با شخص کوفی عنان، دبیرکل سازمان ملل متحد و گفتوگو با رسانههای عمومی به یکسال حبس محکوم شد.
در سال ۱۳۸۸ «دیدهبان حقوق بشر» جایزه «هلمن- همت، نویسندگان تحت آزار» را به کبودوند اهدا کرد و در همین سال مطبوعات بریتانیا او را به عنوان «روزنامهنگار بینالمللی سال» معرفی کردند.
خیلی از فعالان مدنی آقای کبودوند را که پنج سال است که در زندان بهسر میبرد، پدر حقوق بشر کردستان مینامند. به همین بهانه از دختر او، تونیا کبودوند درباره شخصیت پدرش پرسیدهامو
او به من صداقت را یاد داد
آقای کبودوند برای شما چگونه پدری است؟
تونیا کبودوند: پدر من خیلی آدم مهربان و دلسوزی بوده است و هست. حتی در داخل زندان، همیشه حواسش به برادرها و خواهرهایش، به مادرم و به برادرهایم است. یک آدم واقعاً خانوادهدوست است. زمانی که خارج از زندان بود، تمام سعی و تلاشش را برای نگهداشتن خانوادهاش میکرد و برای برآورده کردن خواستههای بچههایش هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. فکر میکنم بهترین پدر بوده و هست. البته برای هرکسی پدر عزیز است، ولی برای من پدرم بهترین مردی بوده که در طول زندگیام و تا به حال دیدهام. یکی از چیزهایی که به من یاد داد، این بود که همیشه در زندگی صداقت داشته باشم. به من یاد داد که شرافت داشته باشم؛ شرافت کاری، شرافت زندگی. او همیشه میگفت در هر چیز وجدانم را قاضی خودم قرار بدهم و اینکه در کل انسان باشم. یعنی انسانیت را بر هر چیزی مقدمتر بدانم و در زندگیام مثل یک انسان زندگی کنم. به قول معروف یک انسان با تمام بدیها و خوبیهایی که دارد. به من یاد داد دست همنوعهایم را بگیرم و اینکه برای چیزی که در زندگی برایم مهم است، یعنی آزادی، مبارزه کنم.
وقتی الان به پدرتان فکر میکنید، اولین چیزی که از او به ذهنتان میآید چیست؟
دلسوزیهایش، مهربانیهایش و اینکه همیشه با ما خوب برخورد کرده و همیشه احترام گذاشته است. به من که دخترش بودم، حداقل این را یاد داد که زن، جنس ضعیف نیست، جنس دوم نیست. به من همیشه بهعنوان یک انسان احترام گذاشته. نه اینکه برخلاف خیلیهای دیگر بخواهد از مردانگیاش یا موقعیتی که بالاخره به عنوان پدر دارد، استفاده کند و بخواهد به من چیزی را تحمیل کند. همیشه به من اجازه داده خودم تصمیم بگیرم، خودم انتخاب کنم و خودم با زندگی و مشکلات روبهرو شوم.
هیچ وقت با شما راجع به آرزوهایش صحبت نکرده بود؟
دوست داشت همه انسانها به آگاهی برسند و بدانند واقعاً چه حق و حقوقی دارند. دوست دارد تأثیرگذار باشد. ً یک انسان مفید برای جامعهاش و جایی باشد که در آن زندگی میکند. حالا هرچقدر که میتوانست. بارها میگفت حتی اگر یک نفر را هم بتوانم آگاه کنم، مثل این است که به همه آرزوهایم رسیدهام.
چه شد که پدرتان علاقهمند به حقوق بشر شد و رفت دنبال تحصیل حقوق بینالملل و بعد سازمان حقوق بشر کردستان را تأسیس کرد؟
پدرم تا جایی که من یادم هست و میشناختمش، همیشه به مسائل روز سیاسی و اجتماعی علاقه خاصی نشان میداد. حتی آن زمانی که در رشته مدیریت فعالیت میکرد، همیشه اوقات فراغتاش را به خواندن روزنامه و مطالعه کتاب و کسب اطلاعات از اینور و آنور سپری میکرد. همیشه دوست داشت بیشتر بداند و از مسائل اجتماع مطلع باشد. خیلی دنبال این بود که روزنامه تأسیس کند و این کار را هم کرد و یک هفتهنامه در سنندج منتشر کرد.
واقعاً کار سختی بود، چون پدر در تهران شاغل بود. از تهران پنجشنبه و جمعهها میآمد سنندج. یک سفر هشت ساعته را طی میکرد که برود آنجا و تمام چیزهایی که باید برای روزنامه هفته بعد مشخص شود را آماده میکرد. واقعاً کار طاقتفرسایی بود. ولی او با عشق و علاقه این کار را میکرد. علاقه خاصی به این کار داشت. دو، سه کتاب هم نوشت که متأسفانه توسط وزارت اطلاعات همان زمانی که آمدند و پدرم را بازداشت کردند توقیف شد. دستنوشتههایش را هم با خودشان بردند. او معتقد است که هرکس واقعاً حقوق اولیه و ابتدایی خودش را بداند و همه جامعه خواهان این حقوق باشند، شاید ریشه ظلم، ریشه فساد و ریشه خیلی از بدیها و رذالتها از بین برود.
آن موقع که پدر شما فعال حقوق بشر در کردستان بود، هفتهنامه پیام مردم را میگرداند و برای فعالیتهای مدنی به جاهای مختلف سفر میکرد. آیا او به این آگاه بود که فعالیتهایی که انجام میدهد، خارج از خواست حکومت ایران است؟
بله، صددرصد. یعنی از سه سال قبل، قبل از اینکه اصلاً بازداشت رسمی شود، خودش این آمادگی را داشت و به همه ما میگفت. میگفت مطمئن باشید که این نظام یا این حکومت این روش مسالمتآمیز را، اعاده حقوق و اعاده حق را برنمیتابد. تنها چیزی که انتظارش را نداشت، چنین حکم ناعادلانهای بود.
وقتی ما سرنوشت چنین کارهایی را برایش بازگو میکردیم، او همیشه میگفت همه از انجام این کارها میترسند، این درحالی است که این کار حق قانونی ماست و من کار غیر قانونی یا کار خلاف نمیکنم.
شما بهعنوان فرزند یم فعال حقوق بشر، برایتان پذیرش این واقعیت سخت نبود که احتمال دارد یکروزی پدرتان را بگیرند و به ناچار از او دور شوید؟
خیلیها با این کار او موافق نبودند. یعنی توی خانواده، خواهرهایش و یکی از برادرهایش میگفتند که این کارها را انجام نده. حتی مادر خودم هم میگفت. ولی من زیاد مخالف کار پدرم نبودم. اتفاقاً خیلی هم به او کمک میکردم و دوست داشتم این کار را. چون میدیدم حق با ایشان است. این مسیری بود که پدرم انتخاب کرده بود و من به آن احترام میگذاشتم.
در این پنج سالی هم که افتاد زندان، نه تنها عقبنشینی نکرد، بلکه مستحکمتر و استوارتر شد.
او سالی حداقل سیصدتا کتاب درخواست میکند که ما برایش میفرستیم. البته کتابهایی را میخواهند که مجوز داخلی دارند. من کسانی را دیدهام که با رفتن به زندان، فعالیتشان کم شده یا اصلا متوقف شده است. خوشبختانه پدرم این طوری نبوده. حتی در آن ۱۵ دقیقهای که ما روزهای دوشنبه برای ملاقات کابینی با او میرویم، پدرم ۱۰ دقیقهاش را در مورد دادن اطلاعات و در مورد نوشتههایش حرف میزند یا حرفهایی را مطرح میکند که میخواهد به بیرون منتقل شود. شاید فقط پنج دقیقه به احوالپرسی و جویا شدن حال ما سپری شود.
یکی دیگر از چیزهایی که من میخواهم همه بدانند، این است که شرایط زندگی ما واقعاً سخت است. در ایران خانوادهای که پدر بالای سرش نباشد، واقعاً با مشکلات زیادی روبهرو است. در تصمیمگیریهایمان، در آن لحظاتی که باید پدر پشتمان باشد، او نیست. در آن پنج دقیقههای هر هفتهای هم نمیتوانیم مشکلاتمان را به پدر منتقل کنیم. چون آنجا واقعا محیط سختی است. بنابراین باید مشکلاتمان را خودمان حل کنیم. البته در لحظاتی هم که میخواهیم درددل کنیم، همیشه او از داخل زندان به ما دلداری داده است. به جای اینکه ما به ایشان دلداری بدهیم.
واقعاً همیشه شخصیت محکماش جلوی چشمم است.
نامه محمد صدیق کبودوند به مادرش
در وبگردیهایی که در مورد محمدصدیق کبودوند داشتم نامه او را به مادرش دیدم که خواندن آن برایم بسیار شیرین بود. بخشی از این نامه را با هم میخوانیم: «مادر! از تمام معایب و مفاسدی که مردان مسئول بوجود آوردهاند، هیچکدام به این اندازه انحطاط برانگیز و خشونت آمیز نیست که نیمهای از جامعه بشری، نیمهای که تو از آنی، مورد نابرابری و تبعیض قرار گیرد. اما مادر، من این نیمه که تو از آنی نه جنس ناتوان که از جنس مرد تواناتر، نجیبتر و شریفتر میدانم. زیرا تو مظهر فداکاری، رنج خاموش و تواضع و ایمان و دانشی.
مادر! تو مظهر فداکاری و قربانیسازی خویشتنی، و امتیاز عظیمی بر پدر به عنوان یک مرد داری. مادر من تردید ندارم که تو خیلی بیش از مردان برضد جنگ اقدام میکنی. مادر عزیزم، وظیفه توست به عنوان یک زن هنر صلح را به جهان جنگآلود پس از خشونت و تشنه صلح و آشتی و محبت و مروت بیاموزی.»
اگر علاقهمند هستید که بیشتر با نگاه این فعال حقوق بشر آشنا شوید میتوانید تقریباً تمام مطالب نشریه «پیام مردم» را روی سایت او بخوانید:
لطفا تاریخ حمله و اشغال شرق کردستان برزگ توسط نیروهای ایرانی رو هم ذکر بفرمایید. در ضمن ارومیه متعلق به آذربایجان جنوبی است یا کردستان بزرگ؟
ممنون از اطلاعات با ارزش تان.
کاربر مهمان / 12 August 2011
ملت کرد به تنهایی تاریخی برای خود ندارد اما در غالب ایران صاحب تاریخ می شود شما اگر از ایران جدا شوید کجا فردوسی ها خواهید داشت؟ *****
ایراندوست / 13 August 2011
1-با سر کار آمدن رضا خان در ایران و ملغی شدن ایالتی و ولایتی شدن شرق کردستان و قبل از ان در جریان تجزیه کردستان در جنگ چالدران کردستان اشغال گردید.2-اورمیه (ورمی) بخش جدائی ناپذیر خاک کردستانه3- جناب ایراندوست فرض کن ما نخواهیم تاریخی داشته باشیم به خودمان مربوطه ،شما این فرض را بفرمائید.
کاربر مهمان / 13 August 2011
امیدوارم حکومت ایران هر چه زودتر به این اندازه از بلوغ فکری برسد که بفهمد وی می باید میان کار و فعالیت مدنی با کارهای خشن تروریستی تفاوت بنیادین گذارد و قایل شود.
افرادی مثل آقای کبودوند جامعه ی ایران را به پیش می برند و به سمت مدرنیسم واقعی هدایت می کنند. جای این عزیزان در زندان نیست.
زندان جای تبهکاران و قانون شکنان و دزدان است که به مردم و جامعه آسیب می زنند.
اعمال دولت ایران خلاف حکومت داری مدرن است که در آن دولت وظیفه دارد حقوق ملت را حفظ کند نه آن که خود دولت حقوق ملتش را زیر پا بگذارد.
مردم ایران دیگر رعیت نیستند.
این حکومت باید بفهمد که کارهای افرادی مانند آقای کبودوند باعث ایجاد ثبات و امنیت در جامعه و کشور می شود. در واقع وی داشت بخشی از کارها و وظایف دولت را انجام می داد.
اما کسانی که به بیت المال دست اندازی می کنند راست راست در خیابان های ایران می گردند و زندگی می کنند. بدون آن که مجازات شوند. این وضعیت مصداق حکومت دزدان است.
دولت ایران باید بفهمد که این وضعیت نمی تواند تا ابد ادامه یابد.
آقای کبودوند را هر چه زودتر آزاد کنید و بابت آسیبی که به وی و خانواده اش وارد کرده اید غرامت بپردازید.
هر حرکتی جز این، خلاف عدالت است.
امضاء محفوظ / 09 August 2011
کرذستان کجا هست؟
کاربر مهمان / 09 August 2011
لطفاً نوشته هایتان را بهتر ویرایش کنید .
کاربر مهمان / 09 August 2011
برای کسانی که واقعا نمیدونند شرق کوردستان (کردستان ایران) کجاست.
شرق کوردستان شامل این استانها و مناطق هستش(از بالا به پایین):
آذربایجان غربی، کوردستان، کرماشان (کرمانشاه)، ایلام، لورستان (لرستان)، دزفول، شهرکورد، کهکیلویه (یاسوج)، و کازرون
امیدوارم این کمک کنه که ذهنیت اشتباهی که ملتهای دیگه نسبت به ملت کورد دارن که فقط استان کوردستان کورد هستش رو عوض کنه چون واقعیت 100% غیر از اینیه که فکر میکنید.
با تشکر از رادیو زمانه به خاطر فراموش نکردن پدر حقوق بشر کوردستان محمد صدیق کبودوند… امیدوارم اخبار کوردستان رو بیشتر از این پوشش بدید چون واقعا از این سکوت رسانه های فارسی زبان ملت کورد واقعا عصبانی و ناامید شدن.
موفق باشید
کاربر مهمان / 10 August 2011
کردستان شامل استانهای ارومیه (ورمی)،سنندج(سنه)،کرمانشاه(کرماشان)،ایلام(ئیلام)و قسمتی از لرستان میشود که در شرق کردستان بزرگ و هم اکنون تحت اشغال ایران قرار دارد.
کاربر مهمان46 / 10 August 2011