«بیش از ۱۶۸ میلیون کودک و نوجوان در سراسر جهان، به دلیل فقر و برای گذران زندگی خود و خانوادهشان، ناگزیر به کار مزدوری هستند. به استناد آمارهای یونیسف و سازمان بینالمللی کار، ۱۲۰ میلیون نفر از کودکان کار کمتر از پانزده سال دارند و ۸۵ میلیون نفر از آنان در بخشهایی کار میکنند که برای وضعیت جسمی و روحیشان خطرناک محسوب میشود؛ برای نمونه در کارگاههای پارچهبافی در بنگلادش، مزارع کاکائو در ساحل عاج، معادن طلای بورکینا فاسو؛ اشتغال در کارخانهها، معادن، بارها، یا در مراکز خوشگذرانی و فحشا و قاچاق مواد مخدر. همچنین تخمین زده میشود که پانزدهمیلیون کودک و نوجوان در بخش خدمات خانگی به خدمتکاری و پادویی اشتغال دارند که بخش بزرگی از آنان دختربچهها هستند. مشخصههای کار کودکان در بخش کار خانگی عبارت از طولانی بودن مدت کار، اعمال خشونت از سوی کارفرما، و آزار و اذیتهای جنسی است.“ (unicef)
در این نوشته به چگونگی شکلگیری کار مزدوری کودکان در اروپا ، مبارزاتی که علیه استثمار کودکان و برای حمایت از آنان انجام گرفته است، و نگرشهای متفاوت دربارة کار کودکان پرداخته میشود.
کار کودکان پدیدهای نوظهور و تنها متعلق به عصر کنونی نیست و همواره در شکلهای متفاوتی در بافت طبیعی زندگی روزمرة انسانها تنیده بوده و هماکنون نیز در بسیاری از کشورهای جهان رایج است. کار کودکان محصول فقر، نابرابریهای فزایندة اجتماعی، و تمرکز ثروتهای طبیعی و اجتماعی در دست گروههای قدرتمند معدود، و توزیع ناعادلانة ثروت در جهان است. شکل و میزان کار کودکان همواره یکسان نبوده و متناسب با تحول صورتبندیهای اجتماعی متحول شده و شکل آن، بهتدریج، از همکاری کودکان در سیستمهای خویشاوندی، بهکار مزدوری کودکان در ساختارهای پیچیدة سسیستم سرمایهداری تغییر یافته و کیفیت نوینی پیدا کرده است. از اینرو، تا پیش از دورة صنعتی شدنِ تولید و شکلگیری مناسبات سرمایهداری، کار کودکان را بهعنوان مسئلهای اجتماعی در افکار عمومی و ادبیات موضوعبندی نمیکردند. چرا که جایگاه و وضعیت کودکان در گذر تاریخ ثابت و یکسان نبوده و، متناسب با تغییر شکلبندیهای اقتصادی ـ اجتماعی، تحول افکار و گسترش آگاهی عمومی، رشد فرهنگ مهرورزی، و اهمیت پیدا کردن آموزش در جوامع انسانی، پیوسته دگرگون شدهاست. به بیانی دیگر، جایگاه و رویکرد اجتماعی به کودک در جامعههای مختلف و در دورههای تاریخی، متناسب با چگونگی ارزیابی جامعه از کودک و تعریف کودکی در هر عصر است. چگونگی واکنش اجتماعی به وضعیت کودکان از سویی به میزان آگاهی هر جامعه نسبت به اهمیت رشد و آموزش کودکان، و از سوی دیگر به رشد حساسیت و تلطیف احساسات انسانی نسبت به کودکان بستگی دارد.
کشف کودکی
کودک، کودکان، کودکی در شمار موضوعهای مهم و جذاب عصر ما محسوب میشوند. در اغلب مباحث اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی به بهبود وضعیت زندگی، رشد، آموزش، حقوق، و سعادت عمومی کودکان نیز پرداخته میشود. هر روزه در مجامع و رسانهها دربارة تربیت کودک، روانشناسی کودک، آموزش کودک، تغذیة کودک، سلامت کودک، و آیندة کودک بحث و بررسی و برنامهریزی میشود. مهرورزی، مراقبت، و احساس مسئولیت نسبت به کودکان یکی از شاخصهای اجتماعی و اخلاقی جوامع مدرن بهشمار میآید. این شاخص اخلاقی و اجتماعی امری ثابت، همیشگی، و جهانشمول نبوده، و در روند تاریخ شکل گرفته و مدام متحول شده است. همچنین تحول آگاهی و اخلاق بشری دربارة کودک و کودکی، متناسب با تحولات اجتماعی و تثبیت حقوق انسانی بوده و بنابراین در همة جوامع بشری یکسان و هماهنگ پیش نرفته و به واقعیت تبدیل نشده است. از اینروست که کودکان بسیاری همچنان در عصر و جهان کنونی در فقر و گرسنگی بهسر میبرند، امکان آموزش و رفتن به مدرسه را ندارند، جسم و جانشان بر اثر خشونت خانگی و خشونتهای اجتماعی مجروح است، و جنگ و بیخانمانی به روند زندگی روزمرة آنان تبدیل شده است.
فیلیپ آریس (Philippe Ariès)، مورخ فرانسوی پیرو مکتب تاریخنگاری آنال، در جمعبندی مطالعاتی گسترده که در فاصلة سدههای چهاردهم تا شانزدهم انجام شدهاند، مطرح میکند که در جوامع پیشامدرنِ فرانسه و انگلستان درک روشنی از کودکی بهعنوان مرحلهای ویژه در زندگی و رشد کودکان و تربیت کودکان وجود نداشته است. فیلیپ آریس که در ۱۹۶۰ نتایج کار پژوهشی خود دربارة مسئله کودکی را در کتابی زیر عنوان تاریخ کودکی به انتشار رساند، بر این باور بود که کودکان در عصر پیشامدرن چون «بزرگسالان کوچک» فهمیده میشدند. محدودة خصوصی و قواعد رفتاری و تربیتی جداگانهای برای کودکان تنظیم نشده بود. بزرگسالان با آنان مانند حیوانهای کوچک خانگی بازی میکردند. کودکی فقط دورة کوتاه پیش از دندان درآوردن را دربر میگرفت و هفتسالگی پایان کودکی محسوب میشد. سپس این بزرگسالان کوچک بهطور طبیعی وارد شبکة همکاری در مناسبات خویشاوندی میشدند و حتی مجاز به انتخاب زوج بودند و ارزشگذاری کودکان بر اساس میزان مفید بودن آنان انجام میگرفت.
ژانژاک روسو، متفکر فرانسوی، نخستین کسی بود که در اثر نبوغآسای خود امیل (۱۷۶۲)، به تجزیه و تحلیل کودکی بهعنوان مرحلة تعیینکنندهای که باید مورد توجه و مراقبت آگاهانه قرار بگیرد، پرداخت. روسو در مقدمه کتاب امیل مینویسد:
„مردم روحیة کودکان را نمیشناسند، با افکار غلط خود هرچه بیشتر مطالعه میکنند بیشتر اشتباه میکنند. عاقلترین آنها بیشتر به آنچه که بزرگسالان باید بدانند توجه دارند و به هیچوجه متوجه نیستند که کودکان چهچیز را میتوانند یاد بگیرند. این اشخاص همیشه در کودکان خصوصیات بزرگسالان را جستوجو میکنند و هیچ فکر نمیکنند که طفل قبل از اینکه بالغ شود، چه روحیهای دارد. “1
امیل داستان پسربچةپنجسالهای است که، پس از مرگ پدرش، زیر نظر یک مربی تربیتی بزرگ میشود. ژانژاک روسو در رسالة وزین خود مباحث بیسابقه و تأملبرانگیزی را دربارة روش تربیتی عاری از زورگویی/ بدون اتوریته برای کودکان طرح میکند. تا آن زمان، درک شایستهای از هستی کودک وجود نداشت.
کودکی بهعنوان یک دورة معیّن زندگی، در جریان تحولات اجتماعی و فرهنگیای که در جوامع اروپایی به وجود آمد، کشف شد و اهمیت و معنای دیگری یافت. تصور اینکه کودک برای زندگی در جامعه به تربیت و آموزش نیاز دارد، در دوران تحولات روشنگرانة سدههای هجدهم و نوزدهم شکل گرفت. در حقیقت کودکی فرزند دوران روشنگری بود و در متن آن، به قول هان هندریک واندِنبِرگ Han Hendrik van den Berg روانشناس هلندی، «کودک، کودک شد».
نکتة کلیدی در پژوهشهای فیلیپ آریس تعریف کودکی بهعنوان فرایندی تاریخی و قابل تحول است. کودکی برساختهای اجتماعی و قابل تغییر است، نه پدیدهای انسانشناسانه و جهانشمول. گرچه نقدهای زیادی بر کتاب تاریخ کودکی نوشته شده است، اما تز اصلی کتاب، «تحول مفهوم و جایگاه اجتماعی کودکی در طول تاریخ»، همچنان از استحکام تجربی و پژوهشی برخوردار است.
کودکان، بزرگسالان کوچک در جامعة متکی بر مناسبات زمینداری
در ساختارهای اجتماعی فئودالی هستی انسانها قویاً به یکدیگر وابسته است. کشت و کار، آبیاری، جمعآوری محصول، دامداری، خانهسازی، و صنایع دستی خانگی اساساً از طریق کار دستهجمعی و مشارکتی امکانپذیر میشود. برای فرد و رشد فردیّت در این سیستم، فضا و امکانهای کافی وجود ندارد. فرد و کار فردی در جمع و کار جمعی معنا پیدا میکند. کودکان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنها به خانوادة بزرگ تعلق دارند. از بدو تولد در بافت اجتماعی متکی بر وابستگی، همبستگی، و همکاری رشد میکنند و در ساختار موجود تنیده میشوند. کودکان در این سیستم بزرگسالان کوچکی هستند که بهویژه از زاویة نیروی کار آینده و برای دوران ضعف و کهولت اعضای خانواده اهمیت بسیاری دارند و قرار است، بهاصطلاح، عصای دورة پیری و کوری پدر و مادر شوند.
کار زودرس کودکان در اقتصاد کشاورزی محصول کمبود و تنگناهای اقتصادی است و نه سودآوری مطلق. در دوران سلطة این نوع اقتصاد تصوری از واقعیت کودکی و نیاز کودکان به مراقبت و آموزش وجود نداشت. البته در خانوادههای نجبا و اشراف زمیندار، به همکاری کودکان در مطبخ، روی زمینهای کشاورزی، یا مراقبت از حیوانات نیازی نبود. این کودکان در دامان دایهها و ندیمهها «نازپروده» میشدند ومتناسب با زمانه به پسران فنونی چون سوارکاری و به دختران آداب خانهداری و گلدوزی میآموختند. کار کودکان در دورة قبل از صنعتی شدن بدون دستمزد و مستقیماً در خدمت منافع خانوادة بزرگ بود؛ کارهایی مانند تعمیر خانه، برداشت محصول، نگهداری از دامها، نظافت و آشپزی، و نگهداری کودکان کوچکتر در چارچوب خانواده.
کار مزدوری کودکان در مناسبات سرمایهداری
از اواخر قرن هجدهم در اروپا، همزمان با شکوفایی انقلاب صنعتی در انگلستان، رقابت سختی میان سرمایهداران نوپای کشورهای اروپایی برای هماوردی با سرمایهداری پیشقراول انگلستان درگرفت. یکی از رازهای این پیروزی جایگزینی دوکهای نخریسی یکنفره با ماشینهای صنعتی نخریسی بود که با نیروی زغالسنگ کار میکردند. این پیشرفت صنعتی نهتنها به افزایش تولید کالاهای کمیاب منجر شد، بلکه نیاز به نیروی کار در کارگاههای صنعتی را نیز گسترش داد. از آنجایی که کار کردن در کارگاههای صنعتی مستلزم نیروی بدنی قابل توجهی نبود، صاحبان صنایع در آلمان، برای کسب سود بیشتر، به استفاده از نیروی کار زنان و کودکان، که دستمزد کمتری دریافت میکردند، روی آوردند. استفاده از نیروی کار ارزان زنان و کودکان به کاهش دستمزدها و بیکاری مردان کارگر منتهی شد. کار زنان و کودکان برای بقای بسیاری از خانوادهها اجتنابناپذیر بود و بنابراین هیچگونه مخالفتی با کار کودکان بروز نمیکرد.
بهرهجویی از کار کودکان حد و مرزی نمیشناخت. صاحبان صنایع در برخی از نواحی صنعتی آلمان کودکان را به شانزده ساعت کار روزانه وادار میکردند. کودکان در اثر فشار کار، فقدان امکانات بهداشتی، و تغذیة نامناسب مدام بیمار میشدند و میزان مرگومیر آنان مدام افزایش پیدا میکرد.2
فردریش انگلس در کتاب وضعیت طبقة کارگر در انگلستان که در سال ۱۸۴۵ منتشر شد، مطالعات و مشاهدات عینی خود را در سالهای اقامتش در منچستر (۱۸۴۲ تا ۱۸۴۴) از معادن و کارخانههای صنعتی شهرهای مختلفانگلستان جمعآوری کردهاست. او دربارة کودکان کارگر مینویسد:
„در معادن آهن و زغال سنگ کودکان چهار، پنج، و ششساله هم کار میکنند. البته اکثریت کودکان بیش از هشت سال دارند. از آنان برای جمعآوری و حمل و نقل مواد تولیدی که از منافذ و شکستگیهای دستگاه تولید خارج میشوند، استفاده میکنند. همچنین مسئولیت باز و بسته کردن دروازههاییکه بخشهای مختلف معدن را از یکدیگر جدا میکنند، برعهدة آنها میگذارند تا هنگام عبور کارگران معدن و حمل و نقل مواد تولیدی در راهروهای معدن دروازهها را باز کنند. مراقبت از این دروازهها را معمولاً به کوچکترین کودکان میسپارند و وادارشان میکنند که دوازده ساعت در روز، تکوتنها، در گوشة ورودی تنگ و تاریک و نمناک بهنگهبانی بنشینند. حمل و نقل زغالسنگ و آهن کار بسیار شاقی است. کودکان این مواد را در گاریهای بدون چرخ تلمبار میکنند و روی زمینهای سنگلاخ، پرگلولای، سربالاییهای تند، و از میان درهای تنگی که برای عبور از آنها، ناگزیر به خزیدن روی دستها و پاهایشان میشوند، با زحمت هُل میدهند…
برای چنین کار دشواری، کودکان بزرگتر و دختران ۱۸ تا ۲۱ساله را به کار میگمارند. زمان کار متداول یازده تا دوازده ساعت و گاه طولانیتر است. زمان کار در اسکاتلند چهارده ساعت است. در بسیاری موارد کارگران را مجبور میکنند که دو برابر زمان تعیینشده کار کنند، بهگونهای که تمامی کارگران ۲۴ ساعت و بهکرات ۳۶ ساعت مداوم، در اعماق زمین کار میکنند. زمان ثابتی برای صرف غذا وجود ندارد. بهگونهای که کارگران، آنگاه که گرسنهاند و فرصت دارند، با شتاب غذایشان را میخورند. کودکان و جوانان کارگر که در بخش حمل و نقل زغالسنگ و آهن به کار گماشته شدهاند، از خستگی عمیق و بیوقفه رنج میبرند. این کارگران خردسال، به محضی که به خانه میرسند، خودشان را روی زمین سنگی مقابل اجاق پرت میکنند و بلافاصله، بدون غذا و با شکم گرسنه، به خواب میروند. والدین این کودکان آنها را میشویند و به رختخواب میبرند. گاه در راه بازگشت به خانه از فرط خستگی بر زمین میافتند و از هوش میروند. شبانگاه والدینشان به جستوجوی آنان میروند و فرزند خفتهشان را در کنار کوچه و خیابان پیدا میکنند. بیشتر این کودکان تمامی یکشنبه را در رختخواب میمانند تا شاید فرسودگی یک هفته کار را از تنشان بیرون کنند. فقط معدودی از این کودکان به مدرسه و کلیسا میروند. آموزگاران مدرسه همواره از خوابآلودگی و بیتفاوتی این شاگردان اظهار نارضایتی میکنند. دختران کارگر هم وضعیت بهتری ندارند و به خشنترین شکلی به کار کشیده میشوند. “3
اولیور تویست و کوزت: نمایندگان کودکان کار در ادبیات اروپا
گسترش صنعتیشدن تولید بیکاری و فقر کارگران و زحمتکشان را در پی داشت. افزایش کار کودکان به رشد بیسوادی، افزایش اختلالهای جسمی و روحی، و گسترش جرم و جنایت در میان آنان منجر شده بود. رمانِ اولیور تویست، به قلم چارلز دیکنز، که از فوریة ۱۸۳۷ تا آوریل ۱۸۳۹ در مجلةBentley’s Miscellany منتشر میشد، از چنین شرایطی الهامگرفته و وضعیت مصیبتبار کودکان فقیر و کارگر را در مرکز توجه قرار میدهد. چارلز دیکنز در سیزدهسالگی، پس از به زندان افتادن پدرش در اثر قرض و ورشکستگی، برای تأمین مخارج خانوادهاش سالها ناگزیر به کار کردن در یک کارخانة کفشسازی شد. دیکنز رنجهای کودکی خود را در کاراکتر اولیور تویست ترسیم کرده است.
اولیور تویست کودکی یتیم است که از هنگام تولد در پرورشگاه بزرگ شده است. در نُهسالگی او را به نوانخانه میفرستند تا خودش نانش را بهدست آورد. مسئول نوانخانه، اولیور را برای کارگری به مردی تابوتساز میفروشد. زندگی پررنج اولیور مدام دشوارتر و رنجبارتر میشود. هیچگونه رحم و شفقتی نسبت به این کودک نحیف و دردمند روا نمیدارند. همة جزيیات داستان با پژوهشهای فیلیپ آریس انطباق دارد، وجدان عمومی نسبت به کودک و کودکی حساسیت ویژهای ندارد.
„شبهنگام خانم ساوربری، همسر تابوتساز، اولیور را به رختخوابی کوچک و فرسوده که در گوشة کارگاه تابوتسازی قرار داش، هدایت میکند. هوای کارگاه خفه و مرطوب است و بوی جسدهای مردگان را میدهد. اولیور در تنهایی و تاریکی شب، سنگینی عجیبی بر قلبش احساس میکرد. آرزو میکرد که بهجای این تختخواب در یکی از تابوتها به خواب ابدی فرومیرفت و علف روی تابوتش میرویید. 4 او وقتی که از همهسو زیر جرح و ستم قرار میگیرد، نالهکنان زمزمه میکند:
هیچوقت کسی تشویقم نکرد. کسی دستم را نگرفت. تروخشکم نکرد، و هرگز نگفت دوستم دارد. امید برایم واژهای غریبه بود، تا چه برسد به واژههای امید به آینده! کدام آینده؟ بهیاد میآورم روزهایی را که خیلی بچه بودم اما مثل همه، مجبور بودم کار کنم. هروقت از کنار کلیسایی میگذشتم میایستادم، انگشتانم را بههم قلاب میکردم و با چشمانی بسته به سینه میفشردمشان و تندتند، کولیوار، جملههای درست و غلطی را سر هم میکردم و رو به خدا میگفتم: خدایا نمیشه تو زودتر از مردهشورا بیایی و منو ببری پیش خودت؟ میبینی که اینجا چه زندگی گهییه! “5
ویکتور هوگو در رمان جاودانة خود، بینوایان (۱۸۶۲)، به تشریح بیعدالتیهای اجتماعی و فقر و فلاکت در جامعة فرانسه که برای صنعتی شدن خیز برداشته است میپردازد. یکی از شخصیتهای بسیار جذاب رمان بینوایان دختربچهای به نام کوزت است. فانتین، مادر کوزت، زن جوان و زیبایی است که در اثر فقر و بیکاری ناگزیر میشود دختر خردسالش را به خانوادهای مسافرخانهدار، ساکن حومة پاریس، بسپارد تا خود بتواند برای گذران زندگی به کارگری برود. خانوادة حریص و سنگدل تناردیه که به بهانة مراقبت از کوزت مدام پول بیشتری از فانتین طلب میکنند، از کودک با بیرحمی بیگاری میکشند، مدام سرزنش و تحقیرش میکنند، و به هر بهانهای کتکش میزنند.
خوشوقتی کوزت در لحظاتی است که همة کارهای مسافرخانه انجام شده است و خانم تناردیه وجود او را فراموش کرده است. او، در این لحظات کوتاه، به گوشهای از آشپزخانة بزرگ میخزد، و در روشنایی اجاق، برای دختربچههای اربابش، جوراب پشمی میبافد. بهرهکشی از کودک، همراه با خشونت، در صحنة علنی مسافرخانه انجام میگیرد، ولی حساسیت و همدردی مسافران را برنمیانگیزد. کار کودکان در متن جامعة قرن نوزدهم فرانسه، هنجاری رایج و پذیرفته است:
„کوزت بالا میرفت، پایین میآمد، میشُست، پاک میکرد، چنگ میزد، میروفت، میدوید، جان میکند، نفسنفس میزد، چیزهای سنگین را جابهجا میکرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام میداد. نسبت به او هیچ رحمی در کار نبود. خانمی بیدادگر و آقایی زهرآگین داشت. […] کودک بیچاره در همهحال اطاعت میکرد و ساکت بود. […] کوزت هرچند بیش از هشت سال نداشت، اما در این مدت کوتاه چندان رنج برده بود که پیوسته، با وضع محنتآلود پیرزنان، دستخوش رؤیا بود. پلک یک چشمش از یک ضربت مشت که زن تناردیه به او زده بود، سیاه شده بود که همین سیاهی گاهبهگاه زن تناردیه را وامیداشت تا با خود بگوید: چقدر زشته با این کفگیرک روی چشمش! “6
ممنوعیت کار کودکان در اروپا، محصول ۱۵۰سال مبارزة سیاسی ـ اجتماعی
در اثر وضعیت فاجعهبار سلامتی کودکان صداهای مخالفی در انتقاد به ابرقدرتیِ ماشینها و فشار بیرحمانه بر کودکان کارگر شکل میگرفت و بهتدریج توجه مقامات دولتی را به خود جلب میکرد: ضعف بدنی، اختلالهای رشدی، بیماریهای دهان و دندان، ضعف بینایی و شنوایی، کمغذایی، بیماری سل، و دیگر بیماریهای واگیردار در میان کودکان مدام گسترش مییافت. در یک گزارش ناحیهای دولتی در دوسلدورف به تاریخ ۱۸ ژوئیة ۱۸۲۵ نوشته شده است:
„صورتهای رنگپریده، چشمان قیکرده، شکمهای متورم، گونههای بادکرده، لبها و بینی ورم کرده، دملهای روی گردن، لکههای بدخیم روی پوست، و نشانههای تنگی نفس (آسم) این کودکان را از دیگر کودکانی که در کارخانه کار نمیکنند، متمایز میکند. وضعیت اخلاقی و تربیتی آنها نیز بهتر از وضعیت جسمیشان نیست.“7
البته عزیمتگاه مخالفتها متفاوت بود و از سوی جناحهای حکومتی انگیزهای محافظهکارانه داشت؛ نگرانی عمده نابودی ذخیرة انسانی برای ارتش و سربازگیری، و فقدان نیروی متخصص بزرگسال بود. از اینرو، برای نخستینبار در سال ۱۸۳۹، در دولت پروس، قانونی برای حمایت از کودکان وضع شد. بر مبنای این قانون حداقل سن قانونی برای اشتغال کودکان، پایانِ نُهسالگی و حداکثر ساعت کار آنان روزانه ده ساعت در نظر گرفته شد. کار در یکشنبهها نیز ممنوع اعلام شد. البته اجرای این قانون که هیچگونه ضمانت اجرایی نداشت، به درازا کشید.
کارل مارکس و فریدریش انگلس در مانیفست حزب کمونیست (۱۸۴۸) آموزش مجانی برای همة کودکان و ممنوعیت کار کودکان در کارخانهها8 را بهعنوان یکی از مطالبات عمومی کمونیستها طرح کردند. سوسیالدموکراتها ابتدا در ۱۸۶۹ خواهان ممنوعیت کار کودکان شدند. قانون کار، در ۱۸۸۵، کار کودکان زیر چهاردهسال را به شش ساعت در روز محدود کرد و زمان رفتن به مدرسه را به سه ساعت در روز افزایش داد. در سال ۱۸۹۱ کار کودکان زیر سیزدهسال در کارخانهها کاملاً ممنوع اعلام شد و زمان کار روزانة مجاز برای کودکان سیزده تا چهاردهساله به شش ساعت و برای نوجوانان چهارده تا شانزدهساله به ده ساعت تقلیل یافت. علاوه بر این، شبکاری کودکان و نوجوانان نیز ممنوع شد. همچنین از ۱۹۰۳ کودکانی که برخلاف مصوبات قانونی بهتوسط والدینشان به کار گماشته میشدند، مشمول حمایت قانونی شدند. در ۱۹۷۶ قانون کار کودکان به این ترتیب اصلاح شد که کار بیش از چهل ساعت در هفته را برای نوجوانان ممنوع میکرد، و سرانجام در سال ۱۹۸۹ توافقنامهای در سازمان ملل متحد به تصویب رسید که بر مبنای آن میبایست تغذیه، مسکن، نیازهای دارویی و درمانی کودکان، همچنین حق آنان بر داشتن آموزش، بازی، و گذران اوقات فراغت تأمین شود. این قانون همچنین بر حمایت از کودکان در برابر سوءاستفاده، عدم رسیدگی، و استثمار تأکید میکرد. در این سند به کار کودکان و جلوگیری از کار مزدوری آنان نیز اشاره شده است. در ۱۹۹۷ قانونی در اتحادیة اروپا برای نظارت و رسیدگی به کار کودکان و نوجوانان به تصویب رسید. برمبنای این قانون، هرگونه اشتغال کودکان زیر پانزدهسال در بخش اقتصادی و تولیدی اکیداً ممنوع اعلام شد. در ۱۹۹۸، بر مبنای تکملهای قانونی، کودکان پانزدهسالهای که مدرسه را به پایان نرساندهاند، منحصراً در تعطیلات مدارس مجاز به کارهای سبک و کوتاهی همچون پخش روزنامه هستند.9
تداوم و گسترش کار مزدوری کودکان در مناسبات جهانی نئولیبرالیستی
ممنوعیت کار کودکان در بخش اقتصادی و تولیدی در اروپا، به لطف و سخاوت سرمایهداران و تولیدکنندگان انجام نگرفت، بلکه ازسویی محصول جامعة مدنی و فرهنگ دموکراتیک در اروپا و، از سوی دیگر، مدیون عملکرد دولتهای رفاه ملی سوسیالدموکراتیک بود. دولتهای رفاه در این کشورها با الهام از اندیشههای جانمینارد کینز John Maynard Keynes اقتصاددان بریتانیایی، بهوجود آمده بودند. دولت، در مدل کینز، دارای وظیفهای اخلاقی و سیاسی است و بایستی، بهنام منافع همگانی و خواستهای عمومی، برای رونق بازار و ایجاد اشتغال سرمایهگذاری کند. همچنین دولت موظف است که برای ایجاد تعادل میان سرمایهگذاران و کارکنان تلاش کند. تبلور کامل این سرمایهداریِ خوب و عاقل را میتوان در دولتهای رفاه ملی که پس از جنگ جهانی دوم بهوجود آمدند، مشاهده کرد. پرنسیپ مالیاتی ساختاری منشاء قدرت عملکرد دولتهای رفاه است. هزینة بهداشت عمومی، تأسیسات فرهنگی، زیبایی و پاکیزگی شهرها، و خدمات عمومی از مالیاتهای دریافتی از شهروندان و واحدها و تولیدیهای صنعتی و اقتصادی تأمین میشود. به همین دلیل نیز روحیة نظارت و دخالت شهروندان در سیستمهای متکی بر مالیات قویتر از شهروندان کشورهایی است که دولتهای اقتدارگرا آنها را مدیریت میکنند.
دولتهای رفاه در اروپا تا دهة ۱۹۹۰ موفق به مهار سرمایهداری بومی و وادار کردن آن به رعایت قوانین کار و پرداخت مالیات شده بودند. این «سرمایهداریِ اهلی»، در فضای تکامل خارقالعادة تکنیک و علوم ارتباطات، پتانسیل خارقالعادهای برای رشد و توسعه پیدا کرده بود؛ اما در چارچوب کنترل دولتهای رفاه وضعیت غولی را داشت که درون بطری دربستهای محبوس شده باشد. این سرمایهداری دربند، برای رقابت با سرمایهداری جهانی، نیازمند به آزادی بود و مدام برای گسیختن بندهای دولتهای اجتماعی طفره میرفت و تقلّا میکرد. گسترش سرمایهداری وابسته به آزادی عمل بدون قید و شرط، گشودن مرزها، لغو سیستم مالیاتی، حذف قانون کار اجتماعی، عدم دخالت دولت در رشد سرمایه، آزادی مطلق برای جولان دادن سرمایهداری چند ملیتی یا فراملیتی، و در یک کلام نئولیبرالیسم بود. بدیهی است که رشد سرمایهداری اروپایی در گرو قدرتزدایی از دولتهای رفاه قرار داشت. روند قدرتزدایی از دولتهای اجتماعی در اروپا، در جریان معامله، تولید، و فعالیتهای روزمره اقتصادی انجام میگرفت، از جمله:
۱. صدور اشتغال به نقاطی از جهان که هزینههای تولید و دستمزد کارگر در نازلترین سطح ممکن قرار داشته باشد، و دست سرمایهداران در چپاول ثروتهای اقتصادی و اجتماعی باز، و سیستم مالیاتی فرمایشی و گزینشی باشد. کشورهایی که در آنها ممنوعیت کار مزدوری کودکان وجود ندارد.
۲. خرد کردن و توزیع تولید و فعالیت خدماتی در ارزانترین کشورهایی که سطح دستمزدها نازل، دسترسی به مواد اولیة ارزان امکانپذیر، و بهرهگیری از کار کودکان مجاز باشد. این تقسیم کار در جهان بهاندازهای پیچیده است که نمیتوان بهآسانی پیبرد که پیچ و مهرهها و قطعات کوچک یک دستگاه ماشین لباسشویی زیمنس در کدام کشورها تولید شده و آیا کودکان کارگر در ساختن این قطعات مشارکت داشتهاند یا نه.
۳. سرمایههای فراملیتی، دولتهای مستبد و فاسد در کشورهای کوچک و فقیر را وادار به رقابت با یکدیگر میکنند و تولید را در مناطقی سازمان میدهند که بیشترین تسهیلات در اختیارشان قرار بگیرد. به این ترتیب آنها را وادار به پایین آوردن بهای مواد اولیه، میزان دستمزدها، و کاهش مالیات میکنند. پرنسیپ مرکزی سرمایهگذاران فراملیتی کسب سود بیشتر است. آنها، زیرکانه، امور اجرایی تولیدات خود، از جمله میزان دستمزدها، ساعت کار، اِعمال تبعیض حقوقی نسبت به زنان کارگر، و بهرهگیری از کارکودکان با دستمزدهای نازل را به سرمایهداران محلی واگذار میکنند.
۴. سرمایهدارهای فراملیتی محل سرمایهگذاری و تولید، محل پرداخت مالیات و محل سکونت خود را، مستقل از یکدیگر در نقاط مختلف جهان سازمان میدهند. آنها در نقاطی از جهان زندگی میکنند که دارای امنترین، زیباترین، و بیشترین امکانات رفاهی و بالاترین جلوههای فرهنگی باشند. کشورهایی که به حقوق کودکان احترام گذاشته میشود و کار کودکان ممنوع است، و در کشورهایی مالیاتشان را میپردازند که ارزانترین باشد و کنترل دولتی بر آن نظارت نداشته باشد.
۱۶۸ میلیون کودک کار در سراسر جهان را فقط سرمایهداران محلی استثمار نمیکنند. اغلب سرمایهداران محلی، بهناگزیر، در شبکة سرمایهداری فراملیتی عمل میکنند و بهگونهای بهسرمایهداری بزرگ وابستهاند. آنها برای خرید تکنولوژی مدرن، قطعات یدکی، کودهای شیمیایی، برای تعمیرات ماشینآلاتی که از آنها میخرند، و سرانجام استفاده از بازارهای بینالمللی، به سرمایهداری بزرگ وابسته هستند. سرمایهداران کشورهای دموکراتیک نیز، که در کشور خودشان ناگزیر به رعایت قانون حداقل دستمزد و ممنوعیت استفاده از کار کودکان هستند، از موقعیت فلاکتبار کشورهای فقیر حداکثر استفاده را میکنند. برای مثال حداقل دستمزد در آلمان در سال ۲۰۱۵ به ۵/۸ یورو در ساعت افزایش یافته است، در حالی که درآمد متوسط روزانة ۶۱ درصد جمعیت بورکینافاسو کمتر از یک دلار است. طبیعی است که در منطق سودجویانة سرمایهداری، بورکینافاسو، در مقایسه با آلمان، مکانی رؤیایی برای سرمایهگذاری و افزایش سرمایه است. مهمترین منبع درآمد مردم این کشور معادن طلا است. کودکان بورکینافاسو، همراه با خانوادههایشان، در این معادن، برای دستمزدی کمتر از یک دلار در روز کار میکنند. محصول طلای این معادن مستقیماً به کانادا صادر میشود.
….. باری کار مزدوری کودکان همچنان در جاهایی از جهان واقعیت پیدا میکند که نشانی از بیعدالتی و نابرابریهای اجتماعی و ویرانی دارند.
جنبشهای کودکان کار
از اواخر دهة ۱۹۷۰ شکلگیری جنبشهای کودکان کار در کشورهای امریکای لاتین آغاز شد. این جنبشها را نخست کودکان کارگر کاملاً خودانگیخته، در محلهها و شهرهای خودشان بهوجود آوردند. آنها بدون طرح و برنامهریزی قبلی گرد هم آمدند تا با هم گفتوگو و تبادل نظر کنند، و راههایی برای مقابلة جمعی در برابر بهرهکشی بیرحمانة کارفرمایان، تحقیر اجتماعی و سوءاستفاده، یورشهای پلیس، و برای بهبود شرایط کار بیایند.
جنبش کودکان کار در امریکای لاتین / NATs Niños, Niñas y Adolescentes Trabajadore و در کشورهای انگلیسی و فرانسه زبان / WCY working children and youth نامیده میشود. از ۱۹۹۰ کودکان کارگر در کشورهای آفریقایی و بخشی از کشورهای آسیایی نیز جنبش همبستگی خود را بهوجود آوردند. این سازمانها عمدتاً از طریق حق عضویتها، حمایت سازمانهای غیرحکومتی، برگزاری کنسرتها و جشنها و تئاتر، و برگزاری نمایشگاههای نقاشی و کاردستی کودکان هزینههای خود را تأمین میکنند. جنشهای خودگردان کودکان با تکیه بر مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر، بهویژه حقوقی که در کنوانسیون سازمان ملل در سال ۱۹۸۹ دربارة حقوق کودک به تصویب رسیده است، مطالبات خود را دربارة بهبود شرایط کار، رعایت کرامت و حرمت انسانی کودکان، و مشارکتدادنشان در تصمیمگیریهایی که مربوط به حقوق انسانی و اجتماعی آنان میشود، پیگیری میکنند. سازمانهای کودکان کار در سراسر جهان از مشاوره، همکاری، و حمایت بزرگسالان استقبال میکنند، به شرط اینکه انگیزة بزرگسالان اعمال نفوذ و دخالت در امور و ادارة سازمان آنها نباشد. سازمانهای خودگردان کودکان و جوانان کار قاطعانه با شعارها و فعالیتهایی که صرفاً در جهت ممنوعیت کار کودکان، بدون در نظر گرفتن و اِعمال تصمیمهای جایگزینی/ alternativ باشند، مخالفت میکنند. زیرا این تلاشها، به جای بهبود وضعیت، آنها را به کار غیرقانونی/ سیاه و تبهکاری سوق میدهد.
ممنوع کردن کار کودکان بایستی حقانیت خود را با ارائة بدیلهای اجتماعی برای حمایت از اقشار ضعیف جامعه اثبات کند. در غیر این صورت فقط حکم موعظهخوانی اخلاقی را دارند و این برای بخش تهیدست جامعه، که به کار کودکان نیازمند است، نان و آب نمیشود. سازمانهای خودگردانِ کودکان کار مطرح میکنند که مبارزة بیامان علیه فقر، بیعدالتی اجتماعی، و استثمار برای کمک به کودکان بهمراتب مؤثرتر است تا شعار توخالی ممنوعیت کار کودکان. مطالبات سازمانهای کودکان کار، مخالفتهای بسیاری را علیه خود برانگیخته است؛ از جمله مخالفت سازمان بینالمللی کار را که پیگیرانه شعار لغو کار کودکان را سر داده است.
سازمانهای کودکان کار از سوی دولتهای برخی از کشورها به رسمیت شناخته شدهاند؛ از جمله سنگال، بولیوی، و پرو. این دولتها توافقنامههایی برای بهبود امکانات آموزشی، خدمات پزشکی رایگان، و حمایت از کودکان کار در برابر یورشهای نیروهای امنیتی و پلیس با NATs امضا کردهاند. سازمانهای کودکان کار همچنین همبستگی و تبادل تجربه با جنبشهای کشورهای دیگر را ارج مینهند. آنها نخستینبار در سال ۱۹۹۶ در شهر کوانداپور هندوستان کنفرانسی سراسری برگزار کردند. در این کنفرانس ۳۴ نماینده از ۳۳ کشور شرکت کردند و در پایان این کنفرانس خواستههای مشترک شرکتکنندگان در فراسوی مرزهای ملی و فرهنگی زیر عنوان ده نکتة کونداپور10 جمعبندی شد. این نکات که به مانیفست کودکان کار شهرت یافتهاند، همچنان موضوعیت دارند و از اعتبار سیاسی و تشکیلاتی برخوردارند:
۱. ما خواهان بهرسمیت شناخته شدن مشکلات، پیشنهادها، کوششها، و سازمانهای خودمان هستیم.
۲. ما مخالف بایکوت کالاهایی هستیم که کودکان کارگر تولید میکنند.
۳. ما خواهان ارجنهی و امنیت شغلی هستیم.
۴. ما خواهان آموزش هستیم تا به کمک آن وضعیت خود و زندگیمان را بشناسیم.
۵. ما خواهان دورههای آموزشی هستیم که با استعدادها و شرایط زندگی ما انطباق داشته باشند.
۶. ما خواهان خدمات بهداشتی و پزشکی مناسب و مکفی هستیم که برای ما قابل دسترس باشند.
۷. ما خواهان مداخله در همة تصمیمگیریهایی هستیم که به خود ما مربوط میشوند، هم در دهکدة ما، هم در شهر ما، و هم در سطوح بینالمللی.
۸. ما میخواهیم که علتهای زمینهساز وضعیت دشوار زندگی ما شناخته شوند، به بیان درآیند، و علیه آنها مبارزه شود.
۹. ما میخواهیم که شرایط زندگی در روستاها بهبود یابد تا کودکان ناگزیر به ترک خانه و محل زندگی خود نشوند.
۱۰. ما با استثمار کارمان مخالف هستیم و میخواهیم با عزت و احترام کار کنیم و وقت کافی برای یادگیری، بازی، و استراحت داشته باشیم.
لغو کار مزدوری کودکان: رؤیایی همچنان دستنیافتنی
کار مزدوری کودکان همچنان در جاهایی از جهان رایج است: در کشورهایی که در آنها فقر و نابرابریهای اجتماعی گسترده است. هیچ کودکی که سرپناهی داشته باشد و نانی در سفره، و مادر و پدری که او را راهی مدرسه کنند، داوطلبانه به کار مزدوری روی نمیآورد. برای مثال، کودکان اقشار ضعیف در کشورهای اروپای غربی که موظف به یادگیری در مدارس روزانه هستند و زندگی روزمرهشان، با استانداردهای اجتماعی حداقل، تأمین میشود، اصراری بر کار مزدوری ندارند.
کار مزدوری کودکان نشانه و حاصل فقر و اضطرار است. بنابراین طرح شعار ممنوعیت کار کودکان امنیت و حمایتی شایسته برای کودکان جهان به ارمغان نمیآورد. قانونی کردن این شعار کودکانی را که برای زندگی خود و خانوادهشان ناگزیر به کار کردن هستند، به ورطة کار سیاه میکشد، آنها را در معرض استثمار شدیدتر قرار میدهد و شانسهای تدافعی آنها را در برابر خطرهای بیشمار اجتماعی کاهش میدهد. مانفرد لیبل، استاد علوم اجتماعی در برلین، بر این باور است که: کار کودکان درجایی افزایش پیدا میکند که درآمد کودکان، برای بقای خانواده، صرف نظر کردنی نباشد. بنابراین بایستی برای پایان دادن به استثمار انسانها، در هر ردة سنی، تلاش کرد. 11 برخی متخصصان علوم تربیتی این نظر را نمایندگی میکنند که کار مناسب و خلاق برای تربیت، یادگیری، و رشد کودکان بسیار مفید است؛ آنچه مردود است کار اجباری و بهرهکشی از کودکان است. این گرایش با ممنوعیت بدون قید و شرط کار کودکان مخالف است. برخی متخصصان علوم اجتماعی نیز بر این باورند که تصویب قانون عمومی برای تشویق یا منع کودکان از کار، منطقی نیست. وضع چنین قوانینی در کشورهایی که آلترناتیو تأمین اجتماعی دولتی وجود ندارد، بیشتر زیانبار است تا سودمند. نگرشی که با کار کودکان مخالفت بیچونوچرا میکند، موقعیت زندگی کودکان، فقر مالی آنان، و ناگزیر شدن کودکان به کار برای کمک به خانواده را نادیده میگیرد و کودکان را ناگزیر به کار غیر قانونی و تن دادن به دستمزدهای کمتر، پذیرش شرایط غیرانسانی محیط کار، و ریسکهای خطرناکتری برای تأمین معاش میکند. همچنین کار غیرقانونی به محروم شدن کودکان کارگر از بسیاری حقوق و مزایا میانجامد، و هرگونه امکان مداخلة دولتی در بهبود کار کودکان و حمایت از آنها را از زاویة حقوق کار مسدود میکند. فقدان نظارت دولتی و قانونی بر کار کودکان، همچنین مانع فعالیت سندیکایی و تلاش برای بهبود شرایط کار کودکان و تنظیم ساعات کار با ساعات یادگیری در مدرسه میشود. اعتراض به شرایط نامناسب کار، و پایین بودن دستمزد، و نداشتن بیمه در شرایطی امکانپذیرند که کودکان کارگر بتوانند علناً از حقوق خود دفاع کنند، در حالی که همة انرژی کارگران غیرقانونی برای پنهان کردن خود از کنترل کارگزاران قانون، به هدر میرود.
پینوشتها
[1] https://www.unicef.de/informieren/aktuelles/blog/2015/kinderarbeit/78828
۲. ژان ژاک روسو، امیل یا آموزش و پرورش، ترجمة منوچهر کیا، انتشارات دریا، ۱۳۴۹، ص. ۱۳.
۳. Sozialgeschichte, ein Arbeitsheft für die schule. ‘Herausgeber: Stiftung Jugend und Bildung in Zusammenarbeit mit dem Bundesministerium für Arbeit und Soziale.’ Eduversum GmbH, Wiesbaden. S. 35
۴. Friedrich Engels, Die Lage der arbeitenden Klasse in England, Barmen 1845, Seite 162.
۵. Charles Dickens, Oliver Twist, Ravensburger Buchverlag Otto Mainer GmbH., S. 19.
۶.https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA%DB%8C
۷. ویکتور هوگو، بینوایان، ترجمة حسینقلی مستعان، انتشارات جاویدان، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۱، ص. ۵۵۷.
۸. Sozialgeschichte, ein Arbeitsbuch für die Schule, Herausgeber: Stiftung Jugend und Bildung in Zusammenarbeit mit dem Bundesministerium für Arbeit und Soziales, Stand 2014, unveränderter Nachdruck 2016. a.a.o. S.36
۹. Friedrich Engels & Karl Heinrich Marx. Manifest der Kommunistischen Partei. Edited by Sálvio M. Soares., MetaLibri, 31. Oktober 2008, v1.0s, S. 60.
۱۰. Vgl. Sozialgeschichte, a.a.O. S 37.
۱۱. در این مورد بنگرید به:
۱۲. منبع: