شکوفه تقی – کلیله‌ودمنه کتابی است که گردآوردنده‌ی آن به‌وسیله‌ی تماثیل، حکم و امثال می‌کوشد زندگی خردمندانه را از زندگی نابخردانه تفکیک کند. همچنین به خواننده درس بدهد چگونه با پرهیز از فریب خوردن و فریب دادن عقل را برای صلاح زندگی خود و دیگران انتخاب کند.

برای اینکه مطلب کاملاً در ذهن خواننده جا بیفتد و مورد فهم پیر و جوان، شاهزاده و عامی قرار گیرد کتاب مورد نظر نخست می‌کوشد نشان دهد حیله چیست. چه حیله‌ای و چرا به صواب است و کدام به زیان. دیگر اینکه بی‌عقلی چیست و چه مضراتی دارد و آفات عقل کدام است. سوم اینکه عقل چیست و شروط رشد و تحقق آن کدام است. برای تعلیم این مراحل صاحب کلیله‌ودمنه از حکمت که میوه‌ی خرد و تکامل یافته‌ی آن است بهره می‌گیرد تا به خواننده‌ی خویش نشان دهد چگونه می‌توان به وسیله‌ی استفاده درست از عقل، شهوت، غضب و آزمندی را به زیر پا گذاشت، به سعادتمندی رسید. برای اینکه معنای حکمت و حکیم کاملاً در ذهن خواننده جا بیفتد در ابتدای کتاب فصلی می‌آید به نام باب برزوی طبیب که در آن نشان داده می‌شود حکمت چیست و حکیم کیست. در واقع با تصویر کامل زندگی برزوی، کتاب درس می‌دهد منظور از حکیم کیست و چگونه می‌توان به آن درجه از حکمت رسید. سپس در کل کتاب مرحله به مرحله رسیدن به آن مرتبه را به خواننده تعلیم می‌دهد.

هدف مقاله‌ی حاضر این است با کمک تدقیق و تحقیق در تماثیل، امثال، حکم و عبارات مستقیم کلیله‌ودمنه به درکی که صاحب کلیله‌ودمنه از تعاریف مورد نظر دارد برسد و آن‌ها را تبیین، دسته‌بندی، تفکیک و تعریف نماید. قصد نویسنده‌ی مقاله آن نیست نتیجه شخصی بگیرد و یا نظر صاحب کتاب را با سایر فیلسوفان مسلمان یا متشرعین و عرفا مقایسه کند. بلکه می‌کوشد جهان‌بینی صاحب کتاب را در رابطه با تعریف حیله و عقل و حکمت از مطالب کتاب مورد نظر دریابد.

 متونی که در اختیار نویسنده بوده دو ترجمه از کلیله‌ودمنه یکی «داستان‌های بیدپای» به ترجمه بخاری (حدود سال ۵۴۴) است و دیگری ترجمه نصرالله منشی معروف به کلیله‌ودمنه بهرامشاهی (حدود سال‌های ۵۳۸-۵۴۰). علت انتخاب این دو متن همزمانی آن‌ها در ترجمه و در دست داشتن نسخ کامل و بی‌غلط بوده است. 
 

علت گزینش مفاهیم حیله، عقل و حکمت از جانب نویسنده، باور این نکته است که، در ادبیات فلسفی فارسی نه تنها بین هر یک از سه مفهوم با سه مرحله از رشد نفسانی، عقلانی و روحانی انسان که با نماد حیوان، انسان و پرنده نشان داده می‌شوند ارتباطی نزدیک وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی سه مرحله از رشد توانایی‌های انسانی است. علاوه بر آن تعریفی که کتاب کلیله‌ودمنه از عقل به طور اخص دارد می‌تواند تعریف کننده‌ی جهان‌بینی نویسنده یا گردآورنده‌ی آن باشد و برای من درک این جهان‌بینی و معرفی آن مهم بوده است. مضافاً می‌خواسته‌ام بدانم کتابی که عمرش حداقل به دو هزاره می‌رسد و به همه زبان‌های زنده‌ی دنیا ترجمه شده و تأثیری عمیق در فرهنگ شفاهی و کتبی همه‌ی ملت‌های جهان گذاشته است، چگونه به درک من از مفاهیم، حیله، عقل و حکمت کمک می‌کند و چگونه می‌توان آن را در زندگی روزمره و زندگی علمی به کار بست و با دیگران تقسیم کرد. امید است که این مقاله‌ی کوچک بتواند حداقل بخشی از منظور را برساند.

نصرالله منشی در تجلیل کتاب کلیله‌ودمنه می‌گوید که «از آن پرفایده‌تر کتابی نکرده‌اند بنای ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده» (بهرامشاهی ۱۹). و هم می‌گوید که «آن حکمت‌ها کان خرد است که هم پادشاهان به آن محتاجند و هم مردم.»

١. حیله
الف: چاره‌اندیشی

حیله در کلیله‌ودمنه در پاره‌ای موارد در صورت رعایت شرایطی، مثبت تلقی شده و از آن می‌توان تعبیر به چاره‌اندیشی، حتی تدبیر و عقل کرد. اما در صورت عدم رعایت آن شرایط فریب، مکر و نیرنگ تلقی شده، امری منفی شمرده می‌شود. یعنی اگر حیله در راه نیات خیر بکار گرفته شود در کلیله‌و دمنه ارزش محسوب می‌شود.

شکوفه تقی: کلیله‌ودمنه کتابی است که گردآوردنده‌ی آن بوسیله‌ی تماثیل، حکم و امثال می‌کوشد زندگی خردمندانه را از زندگی نابخردانه تفکیک کند. همچنین به خواننده درس بدهد چگونه با پرهیز از فریب خوردن و فریب دادن عقل را برای صلاح زندگی خود و دیگران انتخاب کند. 

به همین دلیل وقتی فرد فارغ از آزمندی، قصدی خیر برای خود و جامعه دارد و در عین حال قصد آسیب رساندن به طرف مقابلش را هم ندارد، اما برای رسیدن به خواستش نمی‌تواند از طریق معمول و متعارف وارد شود، ناچار می‌شود از حیله استفاده کند و آن حیله در کلیله‌و‌دمنه مثبت است. بطور مثال برزوی پزشک اگر در لباس پزشک وارد هند می‌شد و اعلام می‌کرد که آمده است کتابی را به ایران ببرد که سال‌ها دربار ایران در جستجوی آن بوده، کسی به او اجازه‌ی چنین کاری را نمی‌داد. پس برزوی با هشیاری راهی را پیدا می‌کند که کمترین زیان را در بر داشته باشد. بطور مثال نامش را عوض می‌کند. از مال و ثروت خرج می‌کند. با جماعت اهل ادب دوستی می‌کند. به دربار به دلیل فضائلش راه می‌یابد. بعد کسی را که خزانه‌دار کتاب است می‌یابد با او طرح دوستی می‌ریزد و وقتی دوستی به کمال می‌رسد، او را از راز خود باخبر می‌کند. تنها خطری که در اینجا برای فرد خزانه‌دار می‌توانست وجود داشته باشد این بود که برزوی پزشک پس از آنکه کتاب را بدست آورد کاری می‌کرد که دیگران بفهمند و موقعیت خزانه‌دار را به خطر بیندازند. اما او مراعات کافی را می‌کند و تا زمان اقامتش در هند نمی‌گذارد کسی به آن راز پی ببرد. به شهادت قصه کتاب کلیله‌ودمنه با موفقیت به ایران می‌رسد و از آنجا به همه‌ی جهان می‌رود. بریده‌ی زیر مثالی از متن کلیله ودمنه است: 

«چون به نزدیک شهر آمد جامه بگردانید و به زی کسی بر آمد که خبرجوی باشد و ساخت با داناآن و بزرگان و مقدمان آشنایی کردن تا در میان ایشان معروف شد و دل‌های ایشان به شرافت و لطافت به خود مایل کرد و از آن طرایفی که برده بود هرکسی را می‌داد تا کار به جایی رسید که سخن وی پیش ملک هند بگفتند» (داستان‌های بیدپای۴۳- ۴۲). در این قصه البته حیله‌ای که برزوی می‌اندیشد برای نجات جان خود نیست برای انجام یک خدمت فرهنگی برای جامعه است، بی‌آنکه قصد، آزمندی و یا زیان رساندن باشد.

مثال دیگری که از حیله‌گری مثبت به منظور کمک به همنوعان در کلیله ودمنه می‌آید. موضوع کلاغ وزیر است. وقتی بین کلاغان و جغدان جنگ پیش می‌آید کلاغ وزیر که زیرک و دانا بوده می‌گوید: «در این کار زور به کار نمی‌آید باید حیله‌ای اندیشید.» پس به پادشاه پیشنهاد می‌کند که در مجمعی او را زخمی و خون‌آلود کند و از آشیانه به زیر بیندازد.‌‌ همان شب جغدان قصد حمله به کلاغان را داشتند که کلاغ مجروح را می‌یابند. کلاغ با درد و ناله از خیانتی که به دلیل دوستی با جغدان در حق او رفته با آن‌ها می‌گوید. از سه وزیر پادشاه جغدان یکی حرف او را باور نمی‌کند چون او را از پیش می‌شناسد که دانا و زیرک است. از این رو اصرار می‌کند که دیگران را از اشتباه در آورد. می‌گوید: «بر گفتار این کلاغ اعتماد مکنید که صد هزار دشمن آن است که مراد خود را در اظهار عداوت حاصل نتواند کردن اما به دوستی نمودن و نزدیکی جستن مقصود خود برآورد» (داستان‌های بیدپای ۱۹۳). 
 

شکوفه تقی: در کلیله‌ودمنه اگر فرد حیله‌ای بیندیشد که قصدش نجات جان خود از دست ظالمی است، ولو اینکه نتیجه در نابودی ظالم بدهد پسندیده است. مانند داستان مار و زاغی.

علیرغم حرف‌های جغد ناباور همه به کلاغ اعتماد می‌کنند و به او در دربار جایگاهی والا می‌دهند. وقتی کلاغ اعتماد پادشاه و درباریان را جلب می‌کند به نزد کلاغان می‌پرد و به آن‌ها خبر می‌دهد که بومان همه در غاری جمع شده‌اند. پادشاه کلاغان می‌گوید که کلاغ‌ها هیزمی را که در اطراف غار ریخته جمع کنند و بدر غار بیاورند. کلاغ وزیر هم می‌رود و شراره از آتش چوپانی که مشغول چرا دادن گوسفندانش است می‌آورد و در هیزم‌ها می‌افکند. کلاغ‌ها به سرعت باید با پرشان در آتش بدمند تا افروخته‌تر شود. به این ترتیب بومان وقتی از غار بیرون می‌آیند گرفتار آتش می‌شوند و بعضی از اثر شعله و برخی از دود آن از بین می‌روند. پادشاه کلاغ‌ها از وزیرش می‌-خواهد: «مرا از اندازه‌ی خرد بومان آگاه گردان» کلاغ می‌گوید تنها یکی از میان ایشان خردمند بود اما هرچه کرد هیچ کس به او گوش نداد. در قصه می‌توان دید که وزیر کلاغان در پایان‌‌ همان بزرگی و عزتی را از پادشاه می‌بیند که برزوی از انوشیروان دید. شاه در تحسین کلاغ وزیر می‌گوید: «دولت ما از رأی و عقل و تدبیر تو مستغنی نیست که مرد بود که به تنهایی کارهای بزرگ برآورد که به لشگر بسیار و عدت بی‌شمار برنیاید و تو ازآن جمله‌ای» (داستان‌های بیدپای ۲۰۰).
 

یکی دیگر از انواع حیله که در کلیله‌ودمنه صریحاً به تدبیر، نه حیله، تعبیر شده داستان خرگوش و فیل است. فیلان آبشخور خرگوشان را تصاحب کرده‌اند خرگوشان پیش بزرگ‌تر خرگوشان می‌روند و از او می‌خواهند: «در کار ما نظری بکن و تدبیری بساز» البته «تدبیری» به عقل بزرگ‌تر خرگوشان نمی‌رسد. مگر خرگوشی دیگر که نامش پیروز است. او با استفاده از تاریکی شب و ماه شب چهاردهم و انعکاسش که در چشمه دیده می‌شود، فیل را گول می‌زند و به او چنان می‌باوراند که و چشمه به ماه تعلق دارد و او فرستاده‌ی ماه است و اگر فیلان به آن چشمه نزدیک شوند با ماه طرف خواهند بود. فیلان هم باور می‌کنند و گرد چشمه دیگر نمی‌گردند (داستان‌های بیدپای ۱۸۳). 
 

یکی دیگر از انواع حیله‌ها که در کتاب مثبت تلقی می‌شود چاره‌ای است که فرد برای نجات جان بوقت آگاهی از خطر می‌اندیشد. نمونه‌اش داستان بوزینه و سنگ‌پشت است. در قصه می‌آید که دوستیِ بوزینه و سنگ‌پشت، همسر سنگ‌پشت را نگران می‌کند و خواهرخوانده‌ی زن به او حیله‌ای می‌آموزد از این قرار که خود را به مریضی بزند و بعنوان دوای دردش از شوهرش بخواهد که «دل» میمونی را برای او بیاورد. سنگ‌پشت ساده که تنها یک میمون می‌شناسد، برای‌‌ همان او نقشه می‌کشد که با حیله‌ای به جزیره‌ای بکشدش و قلبش را از سینه بیرون بیاورد. بوزینه از رفتار سنگ‌پشت نر می‌فهمد خطری در پیش است وقتی با اعتراف سنگ‌پشت پی به همه چیز می‌برد، با خود می‌گوید: «اکنون جز حیله و مکر دستگیری نمی‌شناسم» (بهرامشاهی ۲۴۳). سپس با حیله‌ای ماهرانه خود را از خطر مرگ نجات می‌-دهد. او با چاره اندیشی خود به موقع نجات پیدا می‌کند بی‌آنکه کسی در ماجرا آسیب ببیند و نهایتاً زن سنگ‌پشت هم به خواست خودش که در اختیار داشتن شوهر است می‌رسد.
 

نوع دیگر حیله وقتی است که ضعیف برای نجات جان خود از دست ظالم بیندیشد. مثالش قصه‌ی سه ماهی است که دو تا عاقل و با احتیاط بودند و یکی عاجز. این سه وقتی خبر می‌شوند که ماهی‌گیران قصد صید کردنشان را دارند اولی که اهل خرد و تجربه بوده و می‌دانسته معنای آمدن ماهی‌گیران چیست، تردید نکرده زود روی آب آمده و فرار می‌کند بی‌آنکه وقتی را هدر بدهد. ماهی دوم که کمی سستی کرده بود با آمدن صیادان پی به اشتباه خود می‌برد و برای نجات جانش حیله‌ای می‌اندیشد. یعنی خود را به مردگی زد و جان سالم بدر می‌برد. سومی که هم غافل از اوضاع بوده و هم عاجز در عمل، می‌ماند و گرفتار می‌شود (بهرامشاهی ۱۰۰-۱۰۱).
 

در کلیله‌ودمنه اگر فرد حیله‌ای بیندیشد که قصدش نجات جان خود از دست ظالمی است، ولو اینکه نتیجه در نابودی ظالم بدهد پسندیده است. مانند داستان مار و زاغی. در این قصه می‌آید که مار همواره جوجه‌های پرنده را می‌خورد و پرنده در فکر است که چشم مار را وقتی که خوابست در آورد. اما دوستش شغال که حیوان حیله‌گر و دانایی است او را از این کار باز می‌-دارد می‌گوید: «این تدبیر باب خردمندان نیست چه خردمند قصد دشمن بوجهی نکند که در او خطر جان باشد» (بهرامشاهی ۹۱). در ادامه می‌آید که «چون فرد از قوت باز می‌ماند بنای کارش را می‌بایست بر حیله بنهد» (بهرامشاهی ۹۱). در همین رابطه شغال به کلاغ یاد می‌دهد طلایی را بردارد و مردم را به دنبال خود بکشاند و آن طلا را بر سر مار بیندازد. کلاغ‌‌ همان کار را می‌کند و مردم با چوب و چماق مار را از پای در می‌آورند. در پایان قصه تأکید می‌شود که «آنچه به حیلت توان کرد بقوت ممکن نباشد» (بهرامشاهی ۹۴). این قصه نشان می‌دهد که برای از پای در آوردن دشمن و نجات باید حیله‌ای اندیشید که بی‌نیاز از زور و قوای بدنی باشد و فرد به خطر نیفتد. از آنجایی که حیله اندیشی با ضعف قوای جسمانی و حفظ حیات ارتباط مستقیم دارد در کتاب بهترین حیله آنست که کمترین نیاز را به قوای بدنی داشته باشد و بیشترین تأثیر را.
 

به این وسیله کلیله‌ودمنه به فردی که فاقد توانایی است و در معرض خطر تهاجم و آسیب قرار دارد یاد می‌دهد چگونه با دشمنش بجنگد که پیروز شود. یکی از راه‌ها این است که از نقطه ضعف حریفش باخبر باشد و با محاسبات دقیق به جنگ او برود. بطور مثال در قصه‌ی شیر و خرگوش نقطه ضعف شیر خود بزرگ بینی و باورش از قدرت خودش است و نمی‌تواند باور کند که کسی می‌تواند روی دست او بلند شود و یا خرگوشی ناچیز بتواند به او کلک بزند. همین حماقت و بی‌خبری شیر است که دست خرگوش را باز می‌گذارد تا کلک او را با حیله‌ای ساده بکند. به این ترتیب در کلیله‌ودمنه به ضعیف تعلیم داده می‌شود که حیله را با مآل‌اندیشی و تدبیر تؤام کند تا برای او عواقب بدی نداشته باشد: «ای پسر بسا حیلت که بر محتال وبال گردد و مبادا که مکر تو چون مکر غوک شود» (بهرامشاهی ۱٢٧). قصه از این قرار است که غوکی در کنار مار زندگی می‌کند و مار بچه‌ی غوک را می‌خورد. غوک با خرچنگی دوست است، درددلش را به او می‌گوید و خرچنگ در جواب او را راهنمائی می‌کند که: «با دشمن غالب توانا جز به مکر دست نتوان یافت» (بهرامشاهی ١٢٧). به او می‌گوید که راسویی در آن نزدیکی زندگی می‌کند که دشمن مار است. به او یاد می‌دهد که ماهی فراوان بگیرد و از سوراخ راسو تا سوراخ مار بچیند. راسو در پایان مار را می‌خورد. و وقتی دیگر ماهیی نمی‌یابد بچه‌های سنگ‌پشت را هم می‌خورد.