برگرفته از تریبون زمانه *  

شرکت خانم شیرین عبادی در نشستی در سوییس در باره بررسی حقوق اقوام ایرانی با حضور کردها، عرب‌ها، بلوچ‌ها، ترک‌زبانان و ترکمن‌های ایرانی واکنش های منفی گسترده ای در میان برخی از روشنفکران و فرهیختگان سیاسی و فرهنگی ایراندوست بر انگیخته است. روشنفکران ایرانی، فعالین سیاسی مدافع حقوق اقوام ایرانی را به استناد موضع گیری‌هایشان «جدایی طلب» می‌نامند و طرف مقابل نیز منتقدین را” ناسیونالیست تنگ نظر”.

تشدید شکاف میان احزاب سیاسی مناطق اقلیت نشین ایرانی با دیگر بخش های اپوزیسیون ایران که پس از ترور زنده یاد قاسملو رهبر فرهیخته حزب دمکرات کردستان ایران از سوی جمهوری اسلامی بتدریج ژرف تر شد، اینک متاسفانه تا حد تحریم یکدیگر و بستن درهای گفتگو پیش رفته است.

قصد این نوشته ارزیابی این پیشداوریها یا انتقاد از روش نادرست و مسلحانه و خشونت آمیز روشن‌فکران و سیاسی‌های قوم‌گرا نیست. زیرا بحث در باره درست ترین راه حل و راه‌کار واقع‌بینانه‌ای برای تأمین خواست‌های به‌حق اقوام ایرانی دهها سال است که در میان فعالین سیاسی و فرهنگی ایران ادامه دارد. اما شکاف پیش گفته با توجه به تنگناهای امروزی ناشی از موقعیت جغرافیای سیاسی کشور و سرکوب شدید اقلیت های قومی   از سوی حکومت با توجه به اوضاع پرتنش منطقه و خصومت میان دولت جمهوری اسلامی با آمریکا و اسراییل و طمع همسایگان و رشد گرایشات افراطی در میان اقوام ایرانی می‌تواند فاجعه‌آفرین باشد.  صاف و ساده همه ایرانیان آزادیخواه صرفنظر از روش و رویکرد سیاسی و تعلق قومی بازنده آنند.

۱ـ تنوع قومی در ایران در نفس خود تهدید نیست.  این امر، یک واقعیت عینی “تاریخی ـ جامعه‌شناختیِ” ایران، از بدو پیدایش آن است. ‌کشور ایران دوهزاروپانصد سال پیش، برپایه‌ی رواداری و احترام به حقوق اقلیت‌های قومی، زبانی و مذهبی اداره می‌شد. استوانه‌های برجای مانده از کورش و نوشته‌های کتیبه‌های بیستون و پاسارگاد به زبان‌های مختلف، حتی روایات کتاب مقدس تورات، بهترین گواه این راه و روش مدبرانه‌ی کشورداری در ایران بوده است. پس چه‌گونه ممکن است در قرن بیست‌و‌یکم، که بشارت‌دهنده‌ی آزادی و حقوق‌بشر در جهان است، نسبت به خواست‌های اقوام ایرانی بی‌اعتنا ماند؟ بدیهی است که تنوع قومی در ایران، همچون واقعیتی عینی در جامعه‌ی کنونی ما، حقوقی را می‌طلبد که مشروع‌اند. پس می‌بایست برای تأمین عدالت و برابرحقوقی شهروندان، به آن‌ها توجه شود و راه حل ارایه گردد. اما یافتن مناسب‌ترین را‌ه‌حلی که بتواند درعین احترام به مظاهر و شاخص‌های هویت قومی-تباری ایرانی‌ها، بهترین شرایط را برای رشد و شکوفایی آن‌ها، به انسانی‌ترین و معقولانه‌ترین وجه، فراهم آورد، نیازمند گفتگو میان همه نحله های فکری و قومی ایرانیان است. حالت “قهر” و بستن پنجره گفتگو تنها به تشدید پیشداوریها میان آنها می انجامد.

۲ـ  ترور زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو در تابستان سال ۱۹۸۹ که سه سال بعد در پاییز سال ۱۹۹۲ با ترور جانشین  او صادق شرفکندی از سوی حکومت جمهوری اسلامی، ضربات هولناکی به حزب دمکرات کردستان ایران وارد کرد، آسیب تاریخی مهلکی به دستاوردهای مهم نیروهای دمکراتیک ایرانی و نزدیکی و اتحاد آنها وارد کرد.  دکتر قاسملو از برجسته ترین متفکران سیاسی ایران بشمار می رفت و بک رهبر سیاسی اندیشمند با کلاس جهانی سوسیال دمکراتیک بود. ترور ناجوانمردانه او، آن هم در پشت میز مذاکره با نمایندگان جمهوری اسلامی بسیاری ار فعالین کرد و نیز ایرانی را در شوک ژرفی فرو برد و اثرات روانی و سیاسی ژرفی در فعالین جنبش کردستان ایران بر جای گذاشت.  او عمیقا به اتحاد همه نیروهای دمکراتیک ایران باور داشت و نیز معتقد بود که نه تنها کردستان بکله مشکل ایران و نیز اقلیت های قومی ایران راه حل نظامی ندارد. او در فکر و عمل به اندیشه “دمکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان” باور مند بود. این ترورها این ایده درست را در میان کردها و دیگر اقوام ایرانی ترور کرد.  به این ترتیب جمهوری اسلامی موفق شد که عصاره فکری بیش از نیم قرن از تجربه سیاسی را در صفوف حزب دمکرات کردستان ایران بشدت تضعیف کند. این ضربات متاسفانه با پراکندن تردید و شک نیرومند نسبت به سرانجام مبارزه رفرمیستی و مسالمت آمیز در صفوف این حزب و سایر گروههای سیاسی قومی منجر شد. از سوی دیگر اپوزیسیون دمکرات ایران نیز که موتور محرکه آن چپ های دمکرات بودند، به دلیل صرف وقت و انرژی در راه بازسازی فکری و درونی خود، موفق به ادامه و گسترش روابط دیرین خود با حزب دمکرات کردستان ایران نگردید. پس از آن  هم ضرب ‌و‌شتم و سرکوب هر اقدام و حرکت اعتراضی، که از همان اوایل پیرورزی انقلاب آغاز شده بود،  آن‌گونه که بارها در رویدادهای آذربایجان وکردستان و اهواز و غیره  شاهد آن بودیم، بتدریج احزاب و گروههای سیاسی مدافع حقوق اقوام ایرانی را از نظر روانی به نوعی واکنش متقابل در برابر حکومت و سپس  به سمت گرایشهای جدایی‌طلبی و روش های خشونت آمیز مبارزه سوق داد.

۳ـ با این وجود اگر از منظری بدون پیشداوری به سخنان و درد دل های این فعالین سیاسی ، منجمله سخنرانی مصطفی هجری، دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران در نشست پارلمان سوییس توجه کنیم، می بینیم که عصاره خواست آنها اساسا تجزبه طلبی به معنای واقعی کلمه نیست.  مهمترین فراز های سخنان آقای هجری در این نشست مربوط به “سیاست‌های تبعیض آمیز جمهوری اسلامی و به حاشیه‌ راندن دیگر مذاهب و اقوام” ، “ایجاد ‌ فضای امنیتی در مناطق آنها ؛ اعدام‌ها و زندان طولانی‌مدت فعالین سیاسی و جوانان آنها” ، “ممنوعیت تحصیل به‌ زبان مادری” ، بی توحهی به “فاکتورهای توسعه انسانی در مناطق اقلیت های قومی ایران ” است. [i]

به سخن دیگر مهم‌ترین مسأله آقای هجری در این نشست بدرستی  شناسایی حق اقوام و اقلیت‌های زبانی-فرهنگی غیرفارس‌زبان ایران برای آموزش زبان مادری درکنار زبان فارسی و به‌کارگیری آن در امور محلی و اداری؛ و فراهم‌آوردن شرایط لازم برای رشد و شکوفایی فرهنگ و هنر قومی-محلی و نیز لزوم رفع تبیعیض از اقلیتها و توجه اساسی به رشد و شکوفاتی اقتصادی و انسانی این مناطق  است. این‌ها از اصول پایه‌ای مصوبات سازمان ‌ملل‌متحد و از مبانی و موازین حقوق‌بشر است. یعنی این خواستهای برحق ربطی به ” حل مناسبات “ملت سلطه‌گر” و “ملت زیرسلطه” ندارد. امری که واقعاً هیچ موضوعیت و سنخیت و ارتباطی با واقعیت مناسبات تاریخی و کهن اقوام ایرانی با هم ندارد. ‌ ‌

افزون بر این تظاهرات مسالمت آمیز مردم در مناطق اقلیت نشین قومی و دینی، که بارها منجر به اِعمال قهر و خشونت‌ حکومتی شده  و ده‌ها کشته و زخمی برجای گذاشته است، به‌حق  نگران کننده است. البته اگر نیک  به‌خواست‌های به‌حق این مردم عمیقا رنج کشیده ، نظیر فراگیری زبان مادری و مشارکت در اداره‌ی امور محلی که مبنای دموکراسی است، توجه عاجل شود، اصلا نیازی به دراماتیزه کردن و رشد گرایشات افراطی در میان اقوام ایرانی نیست. این از شگفتی‌های جامعه‌ی سیاسی کشور ماست که دفاع از یک حق انسانی اولیه و تلاش به‌دست‌آوردن‌ ‌آن، پی‌آمد ها و واکنش های تند بویژه از سوی حکومت و واکنش تلافی جویانه  تا حد شعارها و روش های افراطی در میان فعالین سیاسی قومی ایران به‌دنبال دارد.

مثلاً فراگیری زبان مادری و به‌کارگیری آن در امور روزانه‌ی زندگی، در رأس مطالبات مردم آذربایجان و سایر اقوام و اقلیت‌های زبانی-فرهنگی قرارگرفته است. این خواست، قبل از این که موضوع و مقوله‌ای قومی و در حوزه‌ی مسایل قوم‌شناسی باشد، به‌نحوی که برخی عناصر افراطی قوم‌گرا آن‌را در مقوله‌ی “مسأله‌ی ملی” قراردهند و اصل”حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” را به‌میان‌کشند، اساساً یک خواست دموکراتیک و در زمره‌ی حقوق بشر‌ ‌است و در منشور جهانی حقوق بشر نیز با همین مضمون وارد شده و روی آن تأکید شده است. ‌ ‌

۴ـ ما اگر یک  دولت دموکراتیک برآمده از ملت ایران، داشتیم که نسبت به پیامد‌ها و اثرات ناشی از این تنوع قومی در ایران  توجه لازم را داشت، یافتن راه‌حل‌های دموکراتیک و مسالمت‌آمیز و انسانی کار چندان دشواری نبود. همه‌ی آزادی‌خواهان و پایبندان به حقوق بشر برای دست‌یابی به این خواست‌ها تلاش می کنند و از مبارزات به‌حق اقوام ایرانی پشتیبانی می ‌کنند.

در آینده نیز همه نیروی دمکرات ایرانی نه تنها اینها را حق طبیعی اقوام ایرانی میداند، بلکه هرگز از اسلحه و خشونت تا هنگامی که مداخله خارجی برای تکه تکه کردن ایران در کار نباشد، در رابطه با خواستهای اقوام ایرانی استفاده نخواهد کرد. ملت ایران دربرگیرنده‌ی اقوام و اقلیت‌های زبانی-فرهنگی متعددی است که مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده و اجزایِ جدایی‌ناپذیر آنند. ایرانی‌ها هرجای ایران و جهان باشند، از یک “هویت قومی- تباری” برخوردار هستند که ریشه در منشاء تاریخی مردم‌شناختی (اتنولوژیک) آن‌ها دارد. هویت قومی به‌ویژه در زبان یا گویش و فرهنگ آن‌ها به‌طور بارزتری تجلی دارد. از سوی دیگر، اقوام ایرانی از ورای سده‌ها همزیستی و سرنوشت مشترک، با رشته‌های فراوان تاریخی، فرهنگی و عاطفی، به‌هم پیوند خورده‌اند و ملت ایران را به‌وجود آورده‌اند. این پدیده، بیان‌گر “تعلق ملی” آن‌ها به ملت واحد ایران است. به‌عبارت دیگر، ملیت همه‌ی اقوام ایرانی یعنی تعلق‌شان به یک ملت، ایرانی است. از این منظر، “هویت قومی- تباری” و “تعلق ملی”، دو روی یک سکه و مکمل هم‌هستند، نه نافی یکدیگر. ‌ [ii]

‌این بهم پیوستگی تاریخی آنقدر ژرف و ریشه دار است که خواست جدایی از ایران نه تنها مورد پسند اکثریت اقوام ایرانی نیست بلکه طرح و تصمیم به اجرای آن هم تنها در صلاحیت همه ملت ایران است.حتی اگر یک نیروی سیاسی قوم گرا به هر دلیلی خواهان جدایی از ایران است، باز هم راه حل نه در کاربرد اسلحه و خشونت و عملیات ایذایی بلکه راه آن گفتگو و کار سیاسی و فرهنگی است.  هنگامی می توان  چنین خواستی را جدی و واقعی دانست که پس از ارایه یک طرح مستدل و کارشناسانه و با رای قانونی و در خواست اکثریت آحاد آن قوم و با همفکری نخبگان و متفکران قوم مربوطه  به پارلمان منتخب ملت ایران، پس از بحث و گفتگوی ملی و کارشناسی در صحن علنی پارلمان کشور، در سه دوره متوالی  حایز رای اکثریت نمایندگان منتخب ملت ایران تایید شود.

۵ـ برای غلبه بر پیشداوریهای و تنگ نظری هایی که در رابطه میان روشنفکران و آزادیخواهان ایرانی و  فعالین سیاسی مدافع حقوق اقوام ایرانی ایجاد شده، پذیرش گفتگو و پذیرش طبیعی دو گانگی و چندگانگی طرفهای این گفتگو یعنی پلورالیسم و همزیستی اهمیت اساسی دارد.  گفتگو یعنی تمایل به تکثر و پذیرش دیگری آنچنانکه هست نه آنچنانکه ما میخواهیم . تکثر گرائئ مایه اصلی دمکراسی و آزادی است. وقتی کسی گفتگو را پذیرفت به موجودیت یک اندیشه سیاسی دیگر اذعان کرده و نیز همزیستی و رقابت سیاسی دمکراتیک با او را دیر یا زود باید بپذیرد. نسخه‌برداری در باره “مساله ملی” ایران از کشورهای دیگرکه کوچک‌ترین سنخیتی با ایران ندارند، هیچ مشکلی را حل نمی کند. در ایران، مناسبات “ملت سلطه‌گر” که ظاهراً “ملت فارس” است و” ملت‌های زیرسلطه” که از قرار، اقوامِ ساکن ایران هستند، وجود نداشته و ندارد. این به‌معنی انکار  تبعیضات موجود و عدم رعایت حقوق اقوام و اقلیت‌های زبانی-فرهنگی نیست. منظور نقد مواضع کسانی است که با طرح این‌گونه تزهای نادرست تخم کین میان “ترک و فارس” کاشته و مسایل بیهوده می‌آفرینند.

۶ـ  تعصب ورزی و ایمان بدون گفتگوی ملی و بحث کارشناسانه در سیاست خطرناک و فاجعه آفرین است. دوری گزیدن از هر گونه “تعصب” در حوزه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به این معنا که به جز یک پنجره همه پنجره ها را به روی زندگی و جهان و جامعه ببندیم، راهی به ترکستان است که سرانجامی شبیه سوریه و عراق و لیبی برای ایران ندارد. لذا در این گفتگوها باید هم به خواست‌های به‌حق اقوام ایرانی توجه‌کرد و در‌جهت یافتن راه‌حل واقع‌بینانه، صادقانه تلاش‌کرد و هم به واقعیات تاریخ طولانی ایران و به‌ویژه با حوادثی که در یکی-دو قرن گذشته روی داده است، مکث کرد. ‌ ‌

گفتگو نه تنها يک روش سياسی دمکراتيک و مسالمت جويانه بلکه يک رفتار عقلائئ و بهترين شيوه اداره اختلافات است . بعبارت ديگر گفتگو ميان بازيگران سياسی خود يک ارزش است. اگر ايده ها و افکار سياسی برای حرکت اجتماعی لازم است، اما بدون بازگذاشتن پنجره هائئ بر فراز آنها که همان تبادل انديشه های مختلف است راه کشف افقهای تازه تر در عرصه فکر و عمل مسدود ميشود. بدون اين پنجره ها تنفس فکری سنگين و غمبار ميشود. بازگذاشتن پنجره های ديالوگ يعنی دست کشيدن از هر حکم و اصلی که از پيش برای هر پرسشی پاسخی حاضر و آماده دارد.  جوانه زدن يک جامعه باز و پيشرفته در ایران و بویژه مناطق قومی کشور، بدون گفتگو و تبادل انديشه میان همه ایرانیان صرفنظر از تعلق دینی ، فکری و سیاسی بر اساس رواداری ممکن نیست.

لینک مطلب در تریبون زمانه


[1] مصطفی هجری، دبیرکل حزب در نشست پارلمان سوییس: تبعیض علیه‌ ملیت‌های تحت ستم به آستانه خطرناکی رسیده است

http://www.kurdistanmedia.com/farsi/idame/28027

[1] مقاله بابک امیرحسروی در باره درنگ هایی در باره اقوام ایرانی و ساختار سیاسی مطلوب

https://www.raheazadi.org/