مشکل خاورمیانه چیست؟ چرا این بخش از جهان غالبا خاستگاه افراطیگری و بنیادگرایی قومی و مذهبی بوده؟ چرا نام این منطقه با خشونت و جنگ همراه شده است؟ آنچه که در پی میخوانید تحلیلی اقلیمی است درباره دلایل شکل گیری چشم انداز کنونی خاورمیانه و شمال آفریقا، همچنین پیشبینیهایی درباره روندهای اقلیمی این منطقه. واقعیت این است که اقلیم شناسان بسیار افزونتر از دیگران نگران آینده خاورمیانه هستند. این مقاله ادعا میکند که خاورمیانه باز هم گرمتر و خشکتر خواهد شد و وضعیت کنونی آن نتیجه تبعی پایان یک نرمال منسوخ و ورود به یک نرمال سرزمینی جدید است. در نرمال جدید مناطق خشکتر کنونی خاورمیانه به صورت ناگزیر متروکتر خواهند شد و به همین دلیل ستیز برای یافتن فضای حیاتی و معیشتی جدید، تا مدتها همچنان خاورمیانه را در صدر اخبار تنشها و خشونتهای منطقهای نگاه خواهد داشت. مخاطبان اصلی مقاله که در آن بارها به دادهها و واژگان تخصصی اقلیمشناسی اشاره شده، جغرافیدانان و اقلیم شناسان منکر تغییر اقلیم خاورمیانه هستند. اما مطالعه آن برای کارشناسان دیگر حوزهها نیز دشوار نیست و میتواند مأخذ مناسبی باشد برای افزودن وجهی اقلیمی به تحلیلهای سیاسی و اجتماعی درباره چشم انداز خاورمیانه و شمال آفریقا.
بررسی خشکسالی بلندمدت خاورمیانه و شمال آفریقا، که از این پس از آن منطقه با واژه اختصاری «منا» (۱) یاد میکنیم، نشان میدهد که حتی اگر نتوان گفت گرمایش جهانی همه ماجرای تغییر اقلیم نیست، دست کم بسیاری از روندهای اقلیمی دیگر از مدلهای سنتی پیشبینی روند گرمایش تبعیت نمیکنند. این بررسی ما را به مفهوم تازهای میرساند: «بیش فعالی اقلیمی». در خشکسالی منا با پدیدهای روبرویم که با روندهای معمول بارش و دما متفاوت است، اما چندان غیرخطی نیست و از این جهت نمیتواند تغییر ناگهانی اقلیم نامیده شود؛ از سوی دیگر نشانهای برای موقت و یا برگشت پذیری ندارد، از این جهت نیز با مفهوم تغییر کلان اقلیم متفاوت است. به واقع خشکسالی منا گونهای بیشفعالی در رفتارمؤلفههای اقلیمی معمول منطقه است که در هزارههای گذشته نیز وقوع آن سابقه داشته و هر بار باعث خشکتر و گرمتر شدن این منطقه شده است. اما این تحقیق بیش از آنکه بر شناختشناسی (۲) تغییر اقلیمی منا متمرکز باشد، تلاش کرده است آن را با پارادایم رایج و مسلط موضوع تغییر اقلیم، یعنی گرمایش جهانی ناشی از افزایش اثر گلخانهای زمین مقایسه کند. بررسی مؤلفههای بیشفعالی عوامل اقلیمی در منا نشان میدهد در اثر پدیدههایی خارج از اراده انسان، تغییر اقلیم میتواند شدیدتر و نگران کنندهتر از بدبینانهترین سناریوهای IPCC (پانل بین دولتی تغییر اقلیم، (۳) مهمترین نهاد متولی مسائل اقلیمی جهان) رخ دهد.
مقدمه
تدوین مدل برای پیشبینی روندهای اقلیمی، هم مهمترین وظیفه دانش اقلیمشناسی است، هم چالش برانگیزترین مسئله آن. روندهای آماری که مبنای روشهای سنتی پیشبینی اقلیم است روز به روز غیر قابل اعتمادتر شدهاند؛ آنچنان که امروزه به روشنی گفته میشود در اقلیمشناسی گذشته چراغ راه آینده نیست. روندهای آماری بیشتر برای مقیاسهای کوتاه زمانی پاسخگو هستند و مؤلفههای نه چندان قابل سنجشی همچون تغییر تابش خورشیدی میتواند این روندها را کاملا تغییر دهد. از سوی دیگر در دهههای اخیر که عوامل انسانی، به ویژه افزایش اثر گلخانهای زمین از طریق انتشار گسترده و فزاینده دی اکسید کربن، باعث تغییر شرایط اقلیمی کره زمین شده روندهای آماری مرتبط بر اساس مؤلفههایی جدا از روندهای سنتی، از نو مدلسازی شوند. امروزه پارادایم مسلط پیشبینیهای اقلیمی ترکیبی است از روندهای تاریخی و پیش بینیهای مرتبط با تغییرات اقلیمی آنتروپوژنیک.(۴) همه ساله IPCC بر مبنای سه گروه داده پیش فرض روندهای پیشبینی اقلیمی را منتشر میکند:
۱ روندهای آماری هواشناختی (که غالبا در نقاط مختلف جهان سابقهای صد تا دویست ساله دارند).
۲ روند انتشار دی اکسید کربن و افزایش اثر گلخانهای زمین.
۳ تغییر مؤلفههای اقلیمی، به ویژه دما، تحت تاثیر بازخوردهای (۵) انتشار دی اکسید کربن و افزایش اثر گلخانهای زمین.
نگرانی جهانی درباره موضوع گرمایش زمین و توجه گسترده رسانهها در سالیان اخیر به این موضوع موجب شده گزارشهای IPCC و روش مدلسازی آنها در رسانهها، افکار عمومی و حتی در فضای آکادمیک و علمی، واقعیت وضعیت اقلیمی جهان تلقی شوند. مروری بر بیشتر تحلیلهای اقتصادی، اجتماعی، جغرافیایی و زیست محیطی نشان میدهد اغلب آنها گزارشهای IPCC و یا گزارشهای تهیه شده با روش IPCC (مثل گزارشهای NASA ) را مبنای تحلیل اقلیمی خود قرار دادهاند.
اما کاستیهای این پارادایم چیست؟ پیشبینیهای آن تا چه اندازه قابل اعتماد است؟ آیا میتوان جایگزین مناسبی برای آن یافت؟ البته IPCC همیشه تلاش کرده با تنظیم مجدد دادهها (تیونینگ) (۶) تا میشود خطای مدلهای خود را کاهش دهد. اما همین لزوم تیونینگ مستمر یکی از کاستیهای نظریه تغییر اقلیم است. IPCC تیونینگ را ضرورت فنی اینگونه مدلها دانسته و غالبا مشکل را به نقص دادههای ورودی مرتبط میداند، نه ناشی از مدل. ( IPCC , ۲۰۱۴) نکته این است که همیشه تلاش شده با کنترل دادهها و یا تیونینگ مدلها پیشبینیهای دقیقتری ارائه شود، ولی کمتر به اهمیت بازنگری در مفاهیم و فروض اولیه توجه شده است. در مواردی مثل خشکسالی در منا که موضع تغییر اقلیم از یک نگرانی برای آینده به یک بحران در زندگی روزمره تبدیل شده، پاسخگو نبودن مدلها و تعاریف کنونی تغییر اقلیم نمود بیشتری دارد. روندهای اقلیمی در این منطقه نه با روندهای صد ساله همخوان هستند و نه با گزارشهای(IPCC. Mwangi و همکاران، ۲۰۱۴) این در حالی است که شکنندگی زیستبوم در این منطقه باعث میشود توان پیشبینی روندهای اقلیمی یکی از پیش شرطهای اساسی پایداری باشد. چهل سال است که خشکسالی بلندمدت بیشتر کشورهای این منطقه را در برگرفته است. (فائو، ۲۰۰۸) این خشکسالی در شمال آفریقا، به ویژه محدوده غرب دریای سرخ چشمانداز توسعه و پیشرفت را تباه کرده و به نابودی شماری زیر ساختهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انجامیده است. (عمر و همکاران، ۲۰۱۳). نقطه اوج این خشکسالی بلندمدت که در سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ رخ داد باعث شد دوران معاصر شاهد یکی از اقلیمیترین وقایع سیاسی باشد: بهار عربی. بسیاری از محققان برآنند مجموعه تحولات مشهور به بهار عربی که به تغییر حاکمیت در تونس، مصر و لیبی، همچنین تغییر فصلی سیاسی در برخی دیگر از کشورهای منا منجرشد، اساسا منشأ اقلیمی دارد.
این خشکسالی منا (که به سبب تداوم، شدت و به ویژه احتمال برگشت ناپذیری میتوان آن را حتی خشکیدگی نامید) یکی از نشانههای نارسا بودن مفاهیم اقلیمشناختی موجود است. چرا این خشکسالی مدت و شدتی کاملا مغایر با روندهای معمول خشکسالی در این منطقه دارد؟ اگر آنچنان که مدلسازیهای علمی تاکید دارند میتواند برگشت ناپذیر تلقی شود چرا خشکسالی نامیده میشود و نه خشکیدگی؟ خشکسالی به وضعیت موقت، کوتاه مدت و برگشت پذیرِ بارشِ کمتر از نرمال گفته میشود. مرور تاریخ منا نشان میدهد که این منطقه به صورت تاریخی همواره با پدیده خشکسالی روبرو بوده است. اساسا توالی دورههای خشکسالی نرمال و به ندرت تَرسالی در این منطقه عادی است. اما نه تداوم خشکسالی کنونی منا با روندهای تاریخی موجود انطباق دارد، نه شدت آن و نه فراگیری جغرافیایی اش از شمال غرب آفریقا تا جنوب غرب آسیا. این خشکسالی با سناریوهای طراحی شده IPCC در زمینه روندهای اقلیمی این منطقه نیز همخوانی ندارد.
در این مقاله به موضوع خشکسالی بلندمدت خاورمیانه به مثابه مدلی برای تفاوت روندهای اقلیمی با پارادایمهای مسلط و غالب کنونی دانش اقلیمشناسی توجه شده است. یکی از نکات مهم درباره خشکسالی بلندمدت خاورمیانه این است که نه دولتها واکنش مناسبی به این پدیده نشان دادهاند، نه مردم. (ساورز و همکاران،۲۰۱۰) بیشتر تصور میشود که این یک نوسان معمول اقلیمی است و با فرا رسیدن دورههای تازه ترسالی اثرات آن بر طرف خواهد شد. به واقع به جای هماهنگ کردن خود با شرایط جدید همه منتظرند آسمان دوباره به رفتار پیشین برگردد. این بی توجهی به واقعیتِ تغییر اقلیم باعث شده که با سوء مدیریت در مصرف منابع آب، خشکسالی اقلیمی در سراسر منطقه به خشکسالی کشاورزی و هیدرولوژیک (۸) تبدیل شود؛ به واقع پدیدهای مربوط به آب وهواشناسی (کلیماتولوژیک) (۹) به پدیدهای زمینریختشناسی (ژئومورفولوژیک) (۱۰) تبدیل شده است.
نشانههای خشکسالی بلندمدت به ویژه از نیمه دهه هفتاد در خاورمیانه کاملا آشکار بوده است. (دای، ۲۰۱۱) اما شواهد نشان میدهند همیشه تصور این بوده این فقط یک خروج موقت از وضعیت نرمال است و طبق روال صد سال گذشته بارش دوباره به وضعیت نرمال بازگشته و ترسالی بار دیگر جای خشکسالی را خواهد گرفت. در ایران طی سی سال۷۰% منابع آب زیرزمینی مصرف شده است. (کرمی، ۲۰۱۵) در نتیجه این مصرف بیرویه به طور میانگین هر سال ۸۰ سانتیمتر از سطح آبهای زیرزمینی کاسته شده و تداوم این روند به خشکیدگی دشتها، تالابها و دریاچهها و حتی رودخانههای بزرگ انجامیده است. فوریه ۲۰۱۵ وزارت نیروی ایران کشاورزی در نیمی از دشت های ایران را رسما ممنوع کرد. در همان ماه سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرد ۷۰% درصد تالابهای ایران کاملا خشک شدهاند. تأخیر در واکنش نسبت به پدیده «خشکیدگی» باعث شده که عملا دیگر فرصتی برای نجات بسیاری از عرصههای طبیعی ایران وجود نداشته باشد و برای نجات آنچه باقی مانده نیز چارهای نیست جز روی آوردن به یک پروژه دشوار «ریاضت ملی» که به نظر نمی رسد دولت ایران آمادگی اجرای آن را داشته باشد. (کرمی، ۲۰۱۵) بیتردید بخشی از این سوء مدیریت و عدم واکنش یا واکنش دیرهنگام در برابر نابودی منابع آب ناشی از ناآگاهی از مدت، شدت، و وسعت خشکسالی خاورمیانه بوده است. البته مستندات و آمارهای اقلیمشناختی در دسترس همه بوده است. همگان میدانسته اند و می دیدهاند که بسامد آمارهای هواشناختی به سمت سالهای نرمال کمتر و خشکسالیهای طولانیتر و شدیدتر است، اما چون شناخت مفهومی و درستی از این پدیده وجود نداشته، واکنش متناسب با آن صورت نگرفته است. به نظر میرسد تا پیش از گزارش ناسا درباره وقوع آنومالی (۱۱) در بارش جهانی تحت تاثیر تغییر اقلیم، تصور میشده که تغییر اقلیم دغدغهای است عمدتا مربوط به عرضهای بالا و مهمترین نگرانیهای مرتبط با آن یعنی ذوب یخهای قطبی و بالا آمدن سطح آب اقیانوسها بر کشورهای قارهای عرضهای پایینتر، به ویژه منطقه خاورمیانه اثر چندانی نخواهد داشت. (ساورز و همکاران، ۲۰۱۰) برابر گزارش ناسا نتایج ۱۴ مدل پیش بینی اقلیمی (شمار این مثالها سپستر به ۲۳ مدل افزایش یافت) نشان میدهد تغییر اقلیم در سالهای آینده به تحولات اساسی در رژیم و پراکندگی بارش در سراسر کره زمین خواهد انجامید. به این صورت که از میزان بارش در عرضهای جنب حاره و مناطق خشک کنونی کاسته شده، برعکس بر میزان بارش در مناطق حارهای و استوایی افزوده خواهد شد. نتیجه این وضعیت، گسترش بیابانها و افزایش خشکسالی در مناطق خشک کنونی و افزایش میزان توفانهای حارهای وسیلابهای شدید در مناطق استوایی خواهد بود. (هانسن، ۲۰۱۳) اهمیت این گزارش آن است که تاکید میکند خشکسالی کنونی منا نه یک نوسان معمول اقلیمی، بلکه وضعیتی تازه و پایدار است. البته این گزارش به همان روشی که کارشناسان و مشاوران IPCC استفاده میکنند تهیه شده است؛ یعنی مدلی ریاضی که با لحاظ اثرات گرمایش جهانی (ضریبی از افزایش دما تحت تاثیر افزایش اثر گلخانهای زمین) در روندهای معمول آماری میزان تغییرات این روندها در آینده را پیشبینی میکند. درباره اعتبار علمی گزارش ناسا و انطباق آن با وضعیت اقلیمی کنونی خاورمیانه در ادامه این مقاله بحث خواهد شد، اما تردیدی نیست که انتشار این گزارش در تغییر نگاهها به موضوع خشکسالی بلندمدت خاورمیانه موثر بوده است. البته به طور کلی پس از بهار عربی شاهد تکاپوی گستردهتر نهادهای علمی و دانشگاهی برای ارائه فهمی تازهتر، مستندتر و کاربردیتر از تحولات اقلیمی در منطقه منا هستیم.
شاید بتوان گفت بهار عربی نمایهای از عبور طبیعت منا از آستانه تحمل اقلیمی، همچنین تغییر خشکسالی از پدیدهای موثر در حوزه محیط طبیعی به محیط انسانی است. در دهههای گذشته غالبا کشورهای این منطقه کوشیدهاند با مهندسی گسترده طبیعت (۱۲) و دستکاری در نظام هیدروشناختی (۱۳) زمین، از طریق سدسازیها و حفر چاههای عمیق و اقداماتی مشابه بخش عمدهتری از بارش را به چنگ آورند. به این شکل روز به روز سهم محیط طبیعی از آب کمتر و سهم مصرف انسانی بیشتر شده است. در نتیجه امروزه در ایران حدود ۹۰% بارشهای جوی پیش از جاری شدن در طبیعت و یا تغذیه سفرههای آب زیرزمینی به مصرف انسانی میرسد. این روند البته به تدریج حیات طبیعی را تهدید میکند. اما پایین بودن استانداردهای زیستمحیطی و نیز بیابانی و شورهزار بودن بخش عمدهای از مساحت این کشورها که حفظ تعادل اکولوژیک (۱۴) آنها از اولویت دولتها نیست، باعث شده تاثیرات بلندمدت خشکسالی در محیط طبیعی واکنش چندانی برنیانگیزد. فقط وقتی که این تاثیرات از آغاز قرن بیست و یکم به حوزه کشاورزی و سپستر به آب شرب رسید به تدریج توجه نهادهای علمی را جلب کرد. خشکسالی ۲۰۰۹تا ۲۰۱۱ بیش از همیشه در منا پای سیاست را به موضوع تغییر اقلیم باز کرد.
در این مقاله با مرور ابعاد خشکسالی خاورمیانه، عوامل موثر در بروز این خشکسالی و تداوم و تشدید اثرات آن بررسی شدهاند. اما هدف نهایی این تحقیق مقایسه تحولات اقلیمی یک ناحیه خاص از کره زمین با مدلهای معمول تحلیل و پیشبینی اقلیم جهان است. در نهایت تلاش شده در این باره مفهومی منطبق با وضعیت خاص تحولات اقلیمی در مناطقی همچون خاورمیانه ارائه شود.
بحث و تحلیل
خاورمیانه و شمال آفریقا (منا) محدوده وسیعی از فلات ایران در جنوب غرب آسیا تا مراکش در کرانه اقیانوس اطلس را در بر میگیرد. به طور معمول فلات ایران لبه شرقی، کشورهای شرق مدیترانه و جنوب خزر مرزهای شمالی، شبه جزیره عربستان و شاخ آفریقا و کشورهای محدوده شمال صحرای آفریقا لبههای جنوبی و مراکش و موریتانی در غرب آفریقا و کرانههای اقیانوس اطلس لبههای غربی این منطقه تلقی میشوند. (تصویر ۱) البته برخی منابع، شاخ آفریقا را نیز بخشی از منا در نظر میگیرند. در مقاله حاضر از این نظریه پیروی شده است. با وجود گستره جغرافیایی منا میان سه قاره آسیا و اروپا و آفریقا، برخی اشتراکات تاریخی، فرهنگی، مذهبی و به ویژه اقلیمی چشم اندازی از همبستگیهای قوی در برخی مفاهیم فضایی و مکانی منا فراهم میسازد.
ویژگی عمومی اقلیمی منا آن است که به شدت متاثر از محدوده پرفشار جنب حاره است؛ خصلتی که سبب میشود به جز در برخی مناطق کوهستانی، سراسر منطقه گرم، خشک و نیمه خشک باشد. در مناطق محدودی از منا ممکن است میزان بارش سالانه بیشتر از میانگین کره زمین باشد. مثلا در سواحل جنوب غرب دریای خزر در شمال ایران میانگین بارش سالانه ۱۲۰۰ میلیمتر است. اما در عمده مساحت منا میزان بارش سالانه کمتر از یک سوم میانگین جهانی، حدود ۲۵۰ میلیمتر است. در مناطق وسیعی همچون بیابانهای لوت و دشت کویر در ایران، صحرای ربعالخالی در عربستان و صحرای افریقا میزان بارش سالانه حتی از ۱۰۰ میلیمتر کمتر است. دمای هوای منطقه نیز تابع عرض جغرافیایی و ارتفاع است. در نواحی کوهستانی ایران، افغانستان و ترکیه دما در ژانویه به زیر ۲۵ درجه سانتیگراد میرسد، اما در مناطقی همچون کرانههای دریای سرخ دمای هوا حتی در ژانویه از ۲۵ درجه سانتیگراد پایینتر نمیرود. این در حالی است که در نواحی کم ارتفاع خاورمیانه که عمده مساحت آن را تشکیل میدهند، در جولای بیشینه دمای هوا معمولا بالاتر از ۴۵ درجه سانتیگراد است. به صورت رسمی بیشترین دمای کره زمین در صحرای بنعزیز لیبی، ۵۸ درجه سانتیگراد است. به صورت رسمی بیشترین دمای کره زمین در صحرای بنعزیز لیبی، ۵۸ درجه سانتیگراد، و به صورت غیر رسمی در کویر لوت ایران، ۶۳ درجه سانتیگراد در جولای، ثبت شده است.
تاریخ منا به رودخانههای بزرگی همچون نیل، دجله و فرات و کارون گره خورده است. مهمترین کانونهای تمدنی منطقه در کرانه رودخانهها شکل گرفتهاند. نکتهای که نشان میدهد خاورمیانه از دیرباز با چالش تامین منابع آب روبرو بوده است. آنچه که موجب شده مردم این منطقه روشهای بومی پیجیدهای برای مهار آبهای جاری، ذخیره سازی، استخراج، انتقال و تقسیم آب ابداع کنند. از جمله روشهایی مثل آبخوانداری یا ساخت قنات در ایران و یا شیوههای خاص آبیاری آبرفتی در مصر که قدمتی چند هزار ساله دارند. تحلیل دادههای دیرینهاقلیمشناسی (پالئوکلیماتیک) (۱۵) نشان میدهد تاریخ همیشه علیه منا عمل کرده است. از شواهد تاریخی بر میآید بین۴۰۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش خاورمیانه اقلیمی معتدلتر و مرطوبتر داشته، شرایطی که موجب شده برخی از کهنترین کانونهای تمدنی جهان مثل کارتاژ و فنیقیه در شمال آفریقا، سومر و آکد در میانرودان و امپراطوری هخامنشیان در ایران شکل گیرند. اما روندها به سمتی بوده که خاورمیانه روز به روز خشکتر شود. شواهدی وجود دارد که از حدود ۲۰۰۰ سال پیش تاکنون حرکت تدریجی خط همدمای ۲۱ درجه (دمای مناسب برای شکل گیری مدنیت و توسعه شهرنشینی) از خاورمیانه به سمت عرضهای بالاتر بوده است. مثلا در تاریخ باستان ایران، بین ۳۰۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش، عمده کانونهای مدنیت در جنوب کشور، یعنی استانهای سیستان و بلوچستان، فارس و خوزستان مستقر بودهاند. در قرون میانه این استانها دچار رکود شده، استانهای محدوده مرکزی ایران مثل کرمان، یزد و اصفهان رونق داشتهاند. در دوران معاصر نیز اقبال محدوده مرکزی ایران فروکش کرده، عمده رونق سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران نصیب استانهایی در محدوده شمالی کشور همچون تهران و آذربایجان میشود. این وضعیت کمابیش در دیگر مناطق منا هم مشاهده میشود.
در دهههای اخیر بهرهمندی از درآمدهای نفتی باعث شده منا عرصه بزرگترین پروژههای مهندسی در حوزه منابع آب باشد. از جمله ساخت سد بزرگ آسوان در مصر، پروژه نهرالصناعی در لیبی، بزرگترین طرح کشاورزی با شیرینسازی آب دریا در عربستان و رواج سد سازی در کشورهایی مثل ایران و ترکیه. امروزه کارشناسان جغرافیای طبیعی و محیط زیست منتقد جدی بیشتر این پروژهها هستند. آنان میگویند غالبا سیاستهای مدیریت منابع آب در خاورمیانه بلندپروازانه و فاقد ارزیابی مناسب زیست محیطی بوده است. مشکل بزرگتر البته رشد جمعیت و افزایش تقاضا برای مصرف آب بوده است. اما به هر حال خیلی زودتر از آغاز خشکسالی بلندمدت، مصرف فراتر از استاندارد منابع آب باعث شده که خشکسالی هواشناختی در منا زمینه تبدیل سریع به خشکسالی هیدرولوژیک را داشته باشد.
روندهای اقلیمی
دهه هفتاد میلادی را میتوان نقطه آغاز خشکسالی فراگیر منا شمرد. از آنجا که منا همیشه با توالی دورههای خشکسالی، نرمال و ترسالی روبرو بوده غالبا تصور میشده که خشکسالی چهل سال اخیر نیز یک نوسان معمول اقلیمی است و به صورت طبیعی دورههای نرمال و ترسالی باز خواهند گشت. (مجمع آب کشورهای عرب، ۲۰۱۴) البته طبیعی است که شدت خشکسالی در همه جا یکسان نباشد. میتوانیم بررسی در این باره را از غربیترین بخش منا آغاز کنیم. میتوان گفت تحولات اقلیمی در غرب آفریقا یک تا دو دهه زودتر از میانگین تغییر اقلیم و پیشبینیهای IPCC رخ داده است. مراکش را میتواند یکی از قربانیان خشکسالی مداوم پایدار (خشکیدگی تغییراقلیم) به شمار آورد. این کشور در ابتدای قرن بیستم هر ده سال یک بار خشکسالی داشت. الان هر ده سال بین ۵ تا ۶ خشکسالی دارد.
بارش در جنوب مدیترانه و منطقه صحرا در تمامی قرن بیستم به طور پیوسته رو به کاهش بوده است.(علاشه، ۲۰۱۰) اما همین روند از دهه هفتاد میلادی به تدریج شدت گرفته است. آنچنان که دهههای هفتاد و هشتاد میلادی شدیدترین دورههای خشکسالی در تمام ساحل صحرا (شمال و جنوب آن) ثبت شده است.(ساورز، ۲۰۱۰) همچنین برابر گزارشهای رسمی از ابتدای دهه هفتاد بارش در نوار ساحلی شمال آفریقا، شامل کوهستان اطلس و ساحل مدیترانهای الجزایر و تونس به شدت کاهش یافته است. (هوئرلین و همکاران، ۲۰۱۱) در این منطقه تعداد روزهای خشک سال (کمتر از یک میلیمتر بارش در شبانه روز) به ۳۳۰ روز در سال رسیده است. (IPCC, ۲۰۱۴)
این سوتر در شاخ آفریقا، بارش موسمی تابستانی (جون سپتامبر) در تمام ۶۰ سال گذشته به تدریج کاهش یافته است. دلیل این پدیده، تغییر فشار سطح دریا و شیب (گرادیان)(۱۶) میان سودان و ساحل جنوبی مدیترانه و حاره جنوبی منطقه اقیانوس هند اعلام شده است. (عبدالرئوف، ۲۰۰۹) ترکیب افزایش دما و کاهش بارندگی در حوزه آفریقای شرقی باعث بروز خشکسالیهای طولانی در ۳۰ سال گذشته در این منطقه شده است. (جنسیس، ۲۰۱۳) شرق آفریقا امروزه نماد قهقرای سرزمین به واسطه تغییر اقلیم است. آنچه که برای کشورهای صنعتی و شمال اروپا و آمریکای شمالی یک کابوس مبهم به شمار می آید (مثل ذوب یخهای قطبی، افزایش سطح آب اقیانوسها) در شرق آفریقا مسئلهای روزمره و ملموس است. البته به شکل دیگری، یعنی خشکیدگی سرزمین.
تداوم طولانی مدت گرمای بیش از نرمال، به واقع شرق آفریقا را به پیشواز دوران پست نرمال تغییرات اقلیم فرستاده است. خشکسالی ۳۰ ساله این منطقه میتواند اثرگذارترین و طولانیترین خشکسالی دوران ثبت آمارهای اقلیمی به شمار آید. (Huttner , ۲۰۱۴) نکته قابل توجه روند تقریبا مشابه در منا است؛ یعنی شروع روند گرمایش از حدود ۶۰ سال پیش و تشدید آن از حدود ۳۰ سال پیش.
تصویر شماره ۲ تغییرات دمای سالانه آفریقا میان۱۹۰۱-۲۰۱۲ و بارش سالانه میان ۱۹۵۱-۲۰۱۰ را نشان میدهد. میبینیم که روندهای کاهش بارش و افزایش دما در منطقه منا در راستای مستنداتی هستند که در همین باره ذکر شد.
گفتنی است منطقه افزون بر کاهش بارش شاهد تغییر الگوی بارش نیز بوده است. در کنار خشکسالی های شدید، در ۳۰ تا ۶۰ سال گذشته سیلابهای سنگین در شرق آفریقا رخ دادهاند؛ یعنی بارشی که تاثیر کمتری در تغذیه منابع آب داشته ولی باعث تشدید فرسایش خاک و قهقرای محیطی میشود.
برای دانستن آنکه تغییر اقلیم در سال ۲۰۵۰ یا ۲۱۰۰ چه بلایی بر سر طبیعت نازل میکند لازم نیست بسیار صبر کنیم. به دردناکترین شکل ممکن این تغییرات هم اکنون در سوریه قابل مشاهده هستند. سوریه در چهل سال گذشته کمابیش با خشکسالی روبرو بوده است. اما آنچه میان ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ رخ داد عملا به نابودی بخش عمده تولید کشاورزی و دامداری این کشور منجر شد. (فیما و وارل، ۲۰۱۲) صدها هزار نفر در مناطق روستایی شغل خود را از دست داده، روانه شهرها شدند. شهرهایی که امکانی برای جذب آنها نداشتند. خشکسالی باعث شده است که نزدیک به نیمی از اراضی کشت آبی و حدود ۸۰% درصد اراضی کشت دیم سوریه به حال خود رها شوند. اغلب دامداران هم یا دامهای خود را بسیار ارزان فروختهاند، یا آنها را از دست دادهاند. بررسی تفاوت میزان آب قابل دسترس میان سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۲ در جنوب غرب آسیا نشان میدهد بیشترین تغییر در دو کشور عراق و سوریه رخ داده است، که دسترسی به منابع آب تقریبا نصف شده است. در همان دهه به شکل معناداری این دو کشور به سمت بیشترین ناپایداری سیاسی و اقتصادی پیش رفتهاند. خشکسالی شدیدی که از سال ۲۰۰۷ در عراق شروع شده، باعث شده سطح زیر کشت که قبلا ۹% مساحت این کشور را بود، در سال ۲۰۰۹ به ۴% برسد. (گزارش برنامه عمران سازمان ملل، ۲۰۱۵) روندها بیانگر تداوم وضعیت خشکسالی در این کشور و تشدیدآ است. تصویر ۳ برآورد تقلیل آب در حوزه های فرات و دجله در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۵ را نشان میدهد. زندگی در عراق بسیار به کشاورزی در این دو حوزه وابسته است. در همسایگی عراق، مطالعات نشان دهنده تغییر اقلیم در کویت است. این کشور از سال ۱۹۵۷ تاکنون بین ۵/۱ تا ۲ درجه سانتیگراد گرمتر شده، یعنی هم شدیدتر از میاگین جهانی افزایش دما، و هم بسیار زودتر از آن.
تصویر ۴ آمار بارش در ایران در ۶۰ سال گذشته را نشان می دهد. برابر این آمار که بر مبنای گزارشهای رسمی سازمان هواشناسی و وزارت نیروی ایران تدوین شده، میزان بارش در ایران به صورت کاملا معنادار ۱۸/۸درصد کاهش یافته است. (وزارت نیرو ۲۰۱۶) تصویر ۵ تغییرات درجه حرارت را در ایران در آن دوره نشان میدهد که بیانگر ۱/۱ درجه سانتیگراد گرمتر شدن ایران است. (همان منبع)
تصویر ۶ نیز بیانگر کاهش ۸۰% دبی (۱۷) کرخه، طولانیترین رودخانه ایران است. (مدیریت سد کرخه، ۲۰۱۶) اما مدیر طرح ملی تغییر آب و هوا در سازمان حفاظت محیط زیست ایران میگوید میانگین افزایش دما در ایران تاکنون بین ۵/۱ تا ۲ درجه سانتیگراد بوده و احتمال دارد تا ۲۰۳۰ این میزان افزایش حتی به ۴ درجه نیز برسد. (خبرگزاری آنا، ۲۰۱۶) از نیمه دهه ۹۰ میلادی بیشتر مساحت ایران به سرعت در معرض خشکیدگی هیدرولوژیک قرار گرفته است و روند تغییر چشم انداز در این کشور به گونه ای است که بارها هشدار داده شده یکی از کهنترین خاستگاههای تمدن بشری در معرض قهقرا قرار گرفته است.(همان منبع) به گفته مشاور رئیس جمهوری ایران شاید تا بیست سال دیگر نیمی از جمعیت ایران ناچار به مهاجرت شوند و همچنین هشدار داده شده ایران در روند تبدیل شدن به کشور خشکی مانند سومالی قرار گرفته، چون خشکیدگی در حال بلعیدن همه ساختارهای اقتصادی و اجتماعی است. (کرمی، ۲۰۱۵)
تحلیل کلی روند تغییرات اقلیمی در منا
مهمترین نکته این است که هم اکنون بسامد وقوع خشکسالی در منا از یک مورد در هر ده سال در ابتدای قرن بیستم به پنج تا شش مورد در هر ده سال رسیده است. حتی سازمان فائو که معمولا از آمارهای محافظه کارانه و کاملا تثبیت شده استفاده میکند تاکید دارد که ۱۰ تا ۳۰ درجه کاهش در میانگین بارش خاور نزدیک و شرق مدیترانه کاملا قابل انتظار است. (فائو، ۲۰۱۰) برابر بیشتر بررسیها افزایش دما در دهههای اخیر در شمال آفریقا بسیار سریعتر از روند معمول گرمایش جهانی در حال افزایش است. دست کم میتوان گفت گرمایش در منا یک تا دو دهه سریعتر از روند جهانی و روندهای یشبینی شده رخ داده است.
اما همچنان که ذکر شد، گزارشهای IPCC تصویر بسیار محافظه کارانهای از روندهای تغییر اقلیم در خاورمیانه ارائه میدهند. در جدول شماره ۱ که بر مبنای گزارش رسمی IPCC تهیه شده روندهای پیشبینی شده برای دمای خاورمیانه بر مبنای سناریوهای مختلف خوشبینانه و بدبینانه برای سه مقطع ۲۰۳۰ و ۲۰۷۰ و ۲۱۰۰ ارائه شده است. میبینیم آنچه هم اکنون (در سال ۲۰۱۷) در بیشتر منطقه رخ داده، حتی از بدترین سناریوی پیش بینی شده IPCC برای سال ۲۰۳۰ شدیدتر است. میتوان گفت آنچه که هم اکنون در خاورمیانه رخ داده به سناریوهای سال ۲۰۷۰ نزدیکتر از سناریوهای سال ۲۰۳۰ است. میتوان گفت آنچه IPCC برای سال ۲۰۵۰ پیشبینی کرده در کشورهایی مثل سوریه، عراق و ایران در سال ۲۰۱۷ کاملا قابل لمس است.
نتیجه گیری
اگر بخواهیم خشکسالی بلندمدت منا را مبنایی برای بررسی موضوع تغییر جهانی اقلیم قرار دهیم، میتوانیم بگوییم با وجود همه عدم قطعیتها، ابهامات و پرسشهای پرشمار و دشوار و بیپاسخ، تغییر اقلیم در جهان موضوعی بسیار نگران کننده تر از چیزی است که تاکنون حتی در بدبینانه ترین گزارشهای مربوط به روندهای گرمایش جهانی دیدهایم. زیرا شواهدی وجود دارد که در پهنه گستردهای از جهان روندهای اقلیمی کاملا خارج از اراده انسان در مدت زمانی بسیار کوتاه چشم انداز را به زیان او تغییر میدهند. روندهایی که به نظر نمیرسد انسان ابزاری برای مهار آنها داشته باشد. اگرچه دوباره باید تاکید کرد در این باره عدم قطعیتها بسیار بیشتر از یافتههای قطعی هستند و با دادههای موجود دشوار است بتوان حتی به توافقی نسبی درباره کلیت موضوع رسید. در عین حال نکاتی هستند که باید بسان مبنایی برای تحقیقات علمی گستردهتر و دقیقتر در این باره جدیتر بررسی شوند. مثلا خشکسالی منا نشان میدهد روشهای رایج برای پیشبینی اقلیم، از جمله روندسازیهای آماری و یا مدلسازی بر مبنای یک مؤلفه مشخص (یعنی آنچه IPCC بر اساس روندهای انتشار CO2 انجام میدهد) تا چه میزان میتوانند خروجیهای تردیدآمیزی داشته باشند. خشکسالی منا دست کم نشان میدهد روندهای آماری برای پیشبینی آینده قابل اتکا نیستند؛ همچنین نمیتوان موضوع را با لحاظ یک یا چند مؤلفه کمّی در قالب یک مدل ریاضی به پدیدهای قابل پیشبینی تبدیل کرد. البته گزارشهای IPCC از دقت ریاضی کافی برخوردارند که مؤلفه مشخصی را با دادههایی قابل سنجش و بر اساس یک مدل دقیق مبنای تحلیل قرار می دهند. مسئله مهم در منا این است که از سویی مؤلفهها بسیار گونهگون هستند، از سوی دیگر بشر تاکنون نتوانسته مدلی برای پیشبینی رفتار و یا شدت تاثیر آنها طراحی کند. به واقع اختلاف نظرها با IPCC میتواند از آنجا بروز کند که نشانههایی از تاثیر افزونتر مؤلفههای طبیعی موثر بر تغییر روندهای اقلیمی نظیر آنچه در منا به نظر میرسد رخ داده است وجود داشته باشد. به هر روی «آمارمحور» بودن گزارشهای IPCC میتواند با انتقاد اقلیمشناسانی روبرو شود که معمولا برای تحلیلهای اقلیمی به روندها و یا میانگینهای آماری اعتماد ندارند. برای مثال IPCC به طور معمول در گزارشهایش (مثلا گزارشهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴) بارها به روندهای تغییر اقلیم در آسیا اشاره میکند، در حالی که آشکار است برای رسیدن به چنین نتیجهای نواحی کاملا متفاوتی مثل جاوه و لوت و هیمالیا و سیبری با هم جمع بسته شدهاند.
شاید این انتقاد مطرح شود که IPCC فقط تغییرات ناشی از افزایش اثر گلخانهای زمین را تغییر اقلیم میداند و یا اینکه اساسا بیشتر بر آن بخش از تغییرات اقلیمی جهان متمرکز است که منشأ انسانی دارند. البته همین تمرکز بر یک مؤلفه (افزایش اثر گلخانهای) و تلاش برای تبیین روندهای ناشی از آن امتیازات گزارشهای IPCC نیز به شمار میآید چون به گزارشهای این نهاد منطق ریاضی و قابل تعمیمی میدهد. در عین حال، آنچه که پیش از این ذکر شد نشان میدهد که در منا پارادایم بحث تغییر اقلیم قدری متفاوت است. البته شاید تاکید بر اینکه برای تحلیل تحولات اقلیمی منا باید با تامل بیشتر به تاثیر تغییرات در چرخههای کلان اقلیمی نگریست، نوعی بازگشت به اپیستمولوژی و پارادایم تغییر اقلیم در دهه نود میلادی باشد که معمولا هر تغییر بزرگ اقلیمی به نوسان تابش خورشیدی نسبت داده میشد. ولی به هر حال نمیتوان به آسانی خشکسالی بلند مدت منا را همچون یک اکستریم اقلیمی ناشی از افزایش اثر گلخانهای زمین تبیین کرد. پیشتر نیز گفته شده که حتی اگر تغییرات اندک دما تداوم طولانی داشته باشد (به هر حال «مدت» یکی از سه ویژگی اکستریمها است) به واسطه احتمال ایجاد و تشدید بازخوردهای مثبت میتواند به عامل بروز اکستریم تبدیل شود. اما تغییرات دما با منشأ انسانی معمولا سیستماتیک هستند و حتی IPCC هم مدعی نیست که تاکنون گرمایش جهانی به مرحلهای رسیده باشد که شدت و بازخوردهای مثبت آن بتواند لزوما عامل خشکسالی شدید در منطقه وسیعی همچون منا باشد.
نکته مهم این است که برابر مستندات در دسترس نشانهای برای برگشت پذیری این خشکسالی وجود ندارد، پس ما با شکلی از تغییر اقلیم که در قالب خشکیدگی (تبدیل سرزمین به منطقه خشکتر) روبرو هستیم. خشکیدگی منا میتواند پارادایم خاصی از مفهوم تغییر اقلیم باشد: تغییر اقلیمی که منشأ انسانی ندارد و اثرات آن شدیدتر (و برای انسان واجد زیانهای افزونتر) از سناریوهای پیشبینی تغییر اقلیم بر مبنای پارادایم افزایش اثر گلخانهای زمین باشد. شاید بتوان خشکسالی منا را در ردیف تغییرات اقلیمی بزرگ (Major) دسته بندی کرد. از آن جهات که نسبتا خطی است و در چارچوب مؤلفههای معمول اقلیمی منطقه است (منطقه خشک و گرم، خشکتر و گرمتر شده) و در عرصهای به گستردگی هزاران کیلومتر رخ داده است. اما باید توجه کرد که هم تغییرات اقلیمی ناگهانی (Abrupt) و هم تغییرات اقلیمی بزرگ (Major) ماهیتی کاملا برگشت پذیر دارند و یا دست کم اینکه میتوان گفت قطعیتهای برگشت پذیر بودن آنها بیشتر از عدم قطعیتها در این باره است. در حالی که در خشکسالی منا کاملا برعکس، قطعیتهای برگشت ناپذیر بودن بیشتر از عدم قطعیتها هستند. این واقعیت را که در چند هزار سال گذشته این گونه تحولات اقلیمی در منا رخ داده و هر بار منجر به خشکتر و گرمتر شدن این منطقه شده میتوان نوعی بیش فعالی (۱۸) اقلیمی دانست. یعنی اینکه سرزمین تمایل دارد در دورههایی ویژگیهای اقلیمی معمول خود را تشدید کند و به این شکل مؤلفههای کلان اقلیمی آن، گونهای بیش فعالی از خود بروز دهند. حتی اگر فرض کنیم این بیش فعالی در آینده فروکش کند، باز هم این گونه بیش فعالیهای دورانی میتوانند در یک دستهبندی متفاوت از پارادایم تغییر اقلیم بررسی شوند. البته مطالعات دیرینه اقلیمشناسی منا نشان میدهد این بیش فعالیها غالبا به طور کامل برگشت پذیر نیستند؛ چون به خاطر تاثیر شدیدشان در تبدیل خشکسالیهای هواشناختی به هیدروشناختی و نتیجتا تشدید روند قهقرای سرزمین و کاهش توان بیولوژیک آن هر بار سرزمینی خشکتر و گرمتر به جا میگذارند. پذیرفتن این وضعیت، به معنای قبول مسئولیت برای انطباق با یک دوران تازه تاریخی در خاورمیانه و شمال آفریقا است. خشکتر و گرمتر شدن معیشت در گسترههای وسیعی از این منطقه را ناممکن، دشوار و یا دست کم از نظر اقتصادی فاقد توجیه کافی میکند. این به معنای تغییر جغرافیای سکونت خواهد بود. جابجاییهایی که در طول تاریخ همیشه رخ داده و وجود داشتهاند، اما در دوران معاصر به واسطه مرزبندیهای سیاسی (که بعضا با واقعیات جغرافیای تاریخی و زیستی منطقه هماهنگی ندارند) دشوارند و منشأ جنگهای منطقهای میشوند. جنگها تا آن هنگام که سرانجام خاورمیانه به نرمال جدید اقلیمی خو بگیرد ادامه خواهند داشت.
منبع: قلمرو