روزگار ما بیگمان روزگار مهاجرتهای گروهی است؛ روزگار پشت کردن به جغرافیای آشنا و فرود آمدن بر جغرافیایی تازه؛ روزگار زیستن با کسانی است که هیچ چیز آنها، نه زبانشان، نه داستان زندگیشان و نه دورنمای فرا رویشان، آشنا نمینماید. مهاجرت، جابهجایی، رفتن و بار سفربستن از سرزمین مادری و فرهنگ نیاکان هنگامی که به اجبار باشد، تجربه ناگواری است. وقتی این مهاجران یا تبعیدیان، شاعر و نویسنده و هنرمندند، این تجربه و بازگویی و بازنمایی آن روایتی ویژه و جهان معنای متمایزی خلق میکند.
مفهوم مهاجر، که بارها میتوان آن را بازتعریف کرد، لایههای درهم پیچیدهای دارد، اما در این یادداشت کوتاه ناگزیر دامنه بحث را به هنرمندان و نویسندگان و شاعرانی محدود گرفتهایم که پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ جلای وطن کرده و خارج از فضاهای آشنای سرزمینشان می زیند و در متن گسستها و شکستهای برآمده از تبعید و مهاجرت، حماسه پیروزی انسان را بر ناهمواریهای زندگی و جهان روایت کردهاند. یکی از اهداف این مقاله فراهم آوردن نام هنرمندان موفق با کمترین اطلاعات درباره زندگی شخصی و دستاوردهای هنری آنان در مهاجرت است؛ هر چند واژه موفق در نفس خود تنها میتواند گردآوردنده پیامدهای نسبی و صورتها ی خلاق در زمان و مکانهای فشرده باشد. از کارهای تولید شده هنری در حوزههای متفاوت در خارج از مرزهای وطن و تلاشها و دستاوردهای هنرمندان مهاجر، تنها با معیارهایی نسبی میتوان سخن گفت.
بر چه اساس میتوانیم کارهای تولید شده در خارج از ایران را در زیر مجموعه دستاوردهای هنر مهاجرت قرار دهیم؟ مبنا و معیار موفقیت چیست؟ در این تقسیم بندی ملاک، کیفیت و شیوه عرضه این آثار برای مخاطب فارسی زبان است، یا یافتن مخاطبان جهانی؟ آیا توفیق هنرمند مهاجر ایرانی منوط به خروج از مرزهای زبان فارسی است و اگر اثری که به زبان فارسی نوشته شده به زبانهای دیگر ترجمه نشده باشد، دیگر نمیتوان از اهمیت و ارزش آن به آسانی سخن گفت؟
برخی، فارغ از زبان و در نتیجه تنوع و گسترش مخاطب، خود اثر و تأثیرات آن را معیار اصلی «موفقیت» میدانند و در مقابل، تعدادی دیگر معقتدند تا زمانی که هنرمندان و بهویژه نویسندگان مهاجر به زبان فارسی وابستهاند، خبری از تغییر و تحول و «موفقیت» در کار نخواهد بود. آنها بر این باورند که در دنیای امروز نویسندگان مهاجر از قاعده هویتِ چندگانه و یا جهانی مستثنی نیستند و ناگزیرند آثارشان را به زبان خارجی بنویسند و منتشر کنند.
یافتن چارچوبی نظری که بتواند به شکلی متقاعد کننده هم به این پرسشها پاسخ دهد و هم همگان را راضی کند، اگر دست کم در حال حاضر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. از همین رو، مطلوب این یادداشت این است که ادامهدار باشد و در غایت خود فرصتی سنجیده و واقع بینانه فراهم کند برای آشنایی بیشتر با هنرمندانی که در خارج از مرزهای کشور در مواجهه با ناکجا آبادِ غربت و آفرینش جایی میان اینجا و آنجا، از پا ننشستهاند و آثاری با چگونگی و لحن متفاوت آفریدهاند. به گمان من موضوع مهاجرت در سالهای آینده همچنان از مسائل جدی زندگی ایرانیان باقی خواهد ماند.
در آغاز این بحث مفصل، و برای گشودن روزنهای به چشماندازی با مرزها و حدودی روشن و دقیق، از تعدادی از هنرمندان، منتقدان، کارشناسان و روزنامهنگاران هر حوزه خواستم تا مرا در تهیه فهرست نخستین یاری کنند. آنچه اکنون پیشروی شماست نتیجه این نظرسنجی است. دوستانی که مرا یاری کردند، و اغلب نخواستهاند نامشان گفته شود، با اشارههایی کوتاه به معیارهای انتخابشان، از نویسندگانی و هنرمندانی که بیشتر پسندیدهاند یا آنها را «موفقتر» دانستهاند، نام بردهاند. در این نظرسنجی، تکرار نام هنرمند تا حدی برای فراهم کردن این لیستِ نه چندان دقیق، تعیین کننده بوده است.
در جمعآوری این اظهار نظرها و انتخابها تا آنجا که مجال داشتم، کوشیدم نظر افرادی را با دیدگاهها و سلایق متفاوت و متنوع جویا شوم. در پرسشهای خود، به تاکید گوشزد کردم قصد من برپا کردن مسابقهای برای پیدا کردن «نفر اول و دوم» نیست. هرچند، پیش فرضها همیشه به نوعی در معیارهای ما عیانند، امیدوارم نامها و آثاری که دوستان شرکت کننده در این نظرخواهی به آنها اشاره کردهاند، تنها درآمدی بر بحثی تازه قلمداد شوند و بیآنکه گمان رود پرونده چنین موضوعی با قضاوتی سریع برای همیشه بسته شده، با ادامه جستجو راهی به سوی آشنایی بیشتر با هنر و ادبیات ایرانی در مهاجرت و چارچوبهای نظری دسته بندی و نقد و ارزیابی آنها گشوده شود.
داستان و رمان
حسین نوش آذر نویسنده و منتقد ادبی در محدوده ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۵ چند درونمایه مهم در ادبیات خلاقه در خارج از ایران را قابل شناسایی می داند: بازنگری در تاریخ انقلاب؛ مصائب پناهجویی وماجراهای فرار از ایران؛ و سرانجام تنهایی ودورافتادگی و دشواری های انتگراسیون در کشور میزبان.
بر اساس معیار نخستین، یعنی بازنگری در تاریخ انقلاب، نام غلامحسین ساعدی،مهشید امیر شاهی، رضا دانشور و محمود مسعودی بیش از دیگران درفهرست افراد مختلف تکرار شده است.
غلامحسین ساعدی نویسنده و نمایشنامه نویس به خاطر انتشار« مجله الفبا» و رمان «سنگ روی سنگ» نامش در صدر فهرست ادبیات مهاجرت قرار میگیرد.
روایت غلامحسین ساعدی از مهاجرت ناگزیر و تبعید در سالهای نخستین پس از انقلاب را میتوان وصف حال دقیق و فراگیر بسیاری از هنرمندان و نویسندگانی دانست که عمری در آروزی انقلاب زیسته بودند، اما انقلابی که روی داد آنان را آواره و تبعید کرده است. او که در پی بازداشتها و سرکوب ها، در اواخر سال ۱۳۶۰ به اجبار وطن را ترک کرد و راهی پاریس شد، در باره دوران اقامتش در پاریس نوشته است: «در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیدهام. تمام وقت خواب وطنم را میبینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور، حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شدهاند. همه چیز را نفی میکنم. از روی لج حاضر نیستم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی میدانم. حالت آدمی که بیقرار است و هر لحظه ممکن است به خانهاش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجههاست. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم و این چنین زندگی کردن برای من بدتر از سالهایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر می بردم.»
بسیاری از نویسندگان و هنرمندان همنسل و اغلب همسو با ساعدی، درک و دریافتی چون او از مهاجرت و تبعید، جامعه میزبان و نسبت خود با آن دارند و همین نگاه را در آثار خود بازتاب دادهاند.
اسماعیل نوریعلا، شاعر و منتقد، تعبیر گویایی از مهاجرت دارد: کشور خارج از کشور، و معتقد است که تاریخ ادبیات داستانی و شعر فارسی در «کشور خارج از کشور» با انتشار نشریه الفبا به کوشش زندهیاد غلامحسین ساعدی آغاز شد و تا دوران اصلاحات در شکوفایی بود. سپس با فراگیر شدن اینترنت و وبلاگنویسی و در دوران رونق روزنامههای اصلاح طلب، کمکم به فترت دچار آمد.
حسین نوش آذر درباره «سنگ روی سنگ» نوشته است :«این داستان بیش از آنکه یک داستان کامل باشد، چرکنویسهای نویسندهای است که با شتاب رویدادهای زندگیاش در تهران انقلابی را در شش فصل نوشته و پیش از آنکه بتواند فصل هفتم و آخرین فصل این داستان را به پایان برساند، ناگزیر شده از ایران فرار کند. با اینحال «سنگ روی سنگ» از نظر سندیت تاریخیاش درباره رویدادهای پس از انقلاب در سالهای دهه شصت، در ادبیات داستانی ما بینظیر است.»
مهشید امیرشاهی، که با نثری زیبا و درست، به ویژه دو رمان «در سفر» و «در حضر» از بهترین نمونه های متن فارسی در خارج ایران را آفریده است، در این نظر سنجی اهمیت فراوان دارد. مهراد قاسم فر شاعر و روزنامه نگار معتقد است بدون خواندن آثار مهشید امیرشاهی، هرگز نمیتوان به تصویر کامل و درستی از بضاعت ادبیات معاصر ایران دست یافت.
رضا دانشور نیز به خاطر رمان «خسرو خوبان» در پاسخ شرکت کنندگان در این نظرخواهی جایگاه ویژهای دارد. رضا دانشور در سال ۱۳۶۱۱ به فرانسه مهاجرت کرد و رمان «خسرو خوبان» را با نگاه به جنگ ایران و عراق نوشت. بسیاری این رمان را یکی از مهمترین رمانهای ادبیات مهاجرت میدانند.
نام محمود مسعودی نیز در بیشتر پاسخ ها ذکر شده و او را نویسندهای دانسته اند که با یک اثر، یعنی رمان «سوره الغراب» راهی تازه را در ادبیات معاصر پیموده است.
حورا یاوری، نویسنده و منتقد ادبی در کتاب «زندگی در آیینه» درباره این رمان نوشته است: « سوره الغراب در شمار داستان هایی از قبیل بوف کور است که در آن سرگذشت فرد به سرگذشت اجتماع و سیر تاریخ پیوند میخورد. سوره الغراب تعریفی است نو از یک مفهوم کهن ـ حقیقت. روایتی است تازه از یک داستان پر آوازه ـ سفر مرغان در جستجوی حقیقت. سوره الغراب داستان کلاغی ـ یا آدمی است که روزی خیال سیمرغ شدن در سر میپرورانده، به دنبال هدهدی به سوی قافی بال گشوده و امروز، خسته از آن همه بال زدنهای بیسرانجام، با منقاری و بالی شکسته و خونین، در درختزاری، روی قلوه سنگی وسط آب نشسته و به جای آیینه آرزویی عطار، خودش را در آبگینه شکستهای تماشا میکند…. سوره الغراب کتابی است که در خواب میگذرد، اما خواب را از چشم ما میرباید، ما را به بیداری، به پرسش، به آگاهی فرا میخواند. سوره الغراب کتابی در برابر ما نیست، آیینهای در پیش روی ماست.»
بر پایه معیار دوم، یعنی دشواری های پناهجویی و ماجراهای فرار از ایران، به داستانهای بلند (Novel) «آگهی برای ماشین رختشویی»، نوشته فیروز ناجی، «در آنکارا باران میبارد»، نوشته حسین دولت آبادی، و البته «پایان یک عمر»، نوشته زندهیاد داریوش کارگر با اهمیت بیشتری اشاره شده است.
و سرانجام تنهایی و دورافتادگی و دشواریهای انطباق پذیری در کشور میزبان در رمانها و داستانهای بیشماری بازتاب داشته، که درمیان آنها نام ساسان قهرمان به خاطر رمان «گسل» و حسین نوش آذر به خاطر کتاب «تأملی بر تنهایی»، بیشتر تکرار شده است.
در فهرست منتخبان، نامهای رضا قاسمی ، عباس معروفی ، قادر عبدالله و آذر نفیسی بارها تکرار شده است.
علی امینی نجفی، نویسنده، مترجم و منتقد درباره رضا قاسمی نوشته است: «رضا قاسمی را شاید بتوان به آن معنی که شما در نظر دارید، از موفقترین نویسندگان ایرانی دانست. رمان اول او به نام «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» در ایران نیز منتشر شده و با اقبال فراوان روبهرو گشته و در خارج هم به چند زبان منتشر شده است. اما قاسمی در ایران نمایشنامهنویس و کارگردان معتبر تئاتر بود، و شخصا غیبت او در این عرصه را خسرانی برای تئاتر ایران میدانم. این همان گوشه تاریکی است که در سایه «موفقیت» یک هنرمند تبعیدی پنهان یا ناگفته میماند.»
رمانهای «وردی که برهها میخوانند» و «چاه بابل» از دیگر آثار رضا قاسمی است.
عباس معروفی در دهه هفتاد در پی توقیف مجله ادبی و هنری «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و هرچند بیشتر پاسخ دهندگان بر این نظرند که او هنوز اثری همسنگ با رمان «سمفونی مردگان» ننوشته، اما دو رمان را که او در سالهای مهاجرت نوشته، یعنی «فریدون سه پسر داشت» و «تماما مخصوص» باید جزو رمانهای مهم مهاجرت دانست.
قادر عبدالله سالهاست در هلند زندگی میکند و شاید تنها نویسنده ایرانی از نسل اول مهاجران است که سعی کرده تنها به زبان کشور میزبان بنویسد. کتابهای قادر عبدالله به بیش از ۲۷۷ زبان به جز فارسی ترجمه شدهاند، هر چند او بیشتر قصه هایش را از سرزمین مادریش گرفته است. او خود در این باره گفته است: «من افکار ایرانیم را در واژگان و مفاهیم هلندی خود میریزم. من به متون هلندیام رنگ، عطر و طعم ادبیات کهن فارسی میزنم.»
علی امینی در این باره نوشته است: «عقیده دارم که بهترین راه را قادر عبدالله برگزید که از روز اول تصمیم گرفت به هلندی بنویسد. از چند نویسنده ایرانی، مثل رضا قاسمی، شنیدهام که دریغ میخورند چرا از ابتدا به زبان خارجی ننوشته و منتشر نکردهاند و حالا هم که دیگر برای بسیاری از ما دیر شده است.»
علی امینی در ادامه میگوید: «موفقترین نویسندگان ما را باید در میان نسل دوم و سوم ایرانیان مهاجر جست. دارم به کسانی مانند سرور کسمایی، شیدا بازیار، مهبد سراجی، سحر دلیجانی و بسیاری دیگر فکر میکنم که در کشورهای گوناگون برای سراسر جهان مینویسند. آثار آنها را تا زمانی که به ایران فکر میکنند و در آن مرز و بوم ریشه دارند، بخشی از ادبیات ایران میدانم. در دنیای امروز ادبیات را دیگر نه تنها با زبان، بلکه با رکن استوارتر و گستره فراختری به نام هویت تعریف میکنند. امروز بخش مهمی از ادبیات عرب (با کاتب یاسین، طاهر بنجلون، امین معلوف و کامل داوود) در زبان فرانسوی خلق میشود و بخش مهمی از ادبیات شبه قاره هند در زبان انگلیسی شکل میگیرد.»
آذر نفیسی، نویسنده و استاد دانشگاه، در سال ۱۹۹۷ ایران را ترک کرد و بعد از آن معروفترین اثرش را با نام «لولیتا خوانی در تهران» در سال ۲۰۰۳۳ در آمریکا منتشر کرد. این کتاب ماهها در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشت و تاکنون به ۳۲۲ زبان به جز فارسی ترجمه شده است. موضوع اصلی کتاب شرح و توصیف خاطرات نفیسی از روزهای انقلاب فرهنگی در ایران و اخراج استادان زن از دانشگاهها توسط تندروهای انقلابی است.
شعر
در حوزه شعر، کار بررسی و انتخاب دشوارتر است. با توجه به فراورانی کتابهای شعر منتشر شده و شاعران بسیار، معیارهای «موفقیت» مبهمتر است. شاید یک دلیل هم این است که شعر بسیار بیشتر از داستان و رمان با زبان گره خورده است. دلیل دوم را باید در وضعیت شعر و رابطهاش با مخاطب جست. در کشورهای میزبان نیز شعر، در مقایسه با داستان و رمان، مخاطبانی بسیار کمتر دارد و اشتیاق به ترجمه کمتر است. شاید به دلیل شرایط کشورهای میزبان، اغلب ایرانیهای «موفق» نسل دوم و سوم نویسنده بودهاند و نه شاعر؛ شاید به همین دلیل است که همه نامهای مشترک در فهرست نظرخواهیها متعلق به نسل اول مهاجران و شاعرانی است که در ایران پیش از انقلاب هم شاعرانی شناخته شده و نامدار بودهاند.
یدالله رویایی در جریان شعر معاصر ایران در دهه چهل و پنچاه حضوری مؤثر داشته است. اغلب پاسخ دهندگان معتقدند او پس از ترک ایران نیز رشد شعری بیسابقهای داشته است. یدالله رویایی با چاپ چهار مجموعه شعر ( لبریخته ها، هفتاد سنگ قبر، من گذشته: امضا، در جستجوی آن لغت تنها) و چاپ مقالات نظری همچنان بی رقیب، ظرفیت و فرمهایی تازه به شعر فارسی بخشیده که تأثیرش در تاریخ شعر جدید فارسی را غیر قابل انکار میکند. یدالله رویایی از سال ۱۳۵۸ در فرانسه به سر می برد و اغلب آثار مهمش به فرانسه ترجمه شده است.
اسماعیل خویی از دیگر شاعرانی است که نامش در این نظرخواهی بارها تکرار شده است. پس از انقلاب او چند سالی به طور مخفی در ایران زندگی کرد و اوایل دهه ۶۰۰ توانست از ایران خارج شود. اسماعیل خویی در طول چهار دهه اقامتش در خارج از ایران بیش از سی کتاب منتشر کرده است. تعدادی از مجموعه شعرهای او به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی و اوکراینی ترجمه شده است. اسماعیل خویی در سال ۲۰۱۰ به خاطر کتاب صدای تبعید جایزه ادبی روکرت در کوبرگ را دریافت کرد. با آنکه خویی، در مهاجرت بار دیگر به قالبهای کلاسیک روی آورد، اما هم شعرها و هم نقدهای ادبی وی از چنان وزن و مایهای برخوردار بوده که باعث شود از او به عنوان یکی از بازماندگان نسل شاعران بزرگ معاصر یاد شود.
هادی خرسندی نیز در شاخص تکرار نام، نامی پررنگ است. وی پس از انقلاب از ایران خارج و ساکن لندن شد. او در تمام سالهای اقامتش در غربت در زمینه شعر، طنز و انتشار مجله فعالیت کرده است و در اکثر نوشتهها و سرودههایش علاوه بر مسائل سیاسی ایران، مسائل ایرانیان در غربت را موضوع اصلی خود قرار داده است. هادی خرسندی در سال ۱۹۹۵ جایزه هلمن هاملت را دریافت کرد، جایزه ای که به نویسندگان قربانی آزار سیاسی تعلق میگیرد. این جایزه به پاس نوشتههای خرسندی در مورد ایران و زندگی در تبعید به او اهدا شد. بسیاری از او، به عنوان ایرج میرزای معاصر نام میبرند و شعرهایش، در میان طیف وسیع و متنوعی از مخاطبان خواننده دارد.
رضا براهنی کار عمدهاش را در ایران انجام داد و در اواخر دهه هفتاد با انتشار کتاب «خطاب به پروانهها» و برگزاری کارگاه شعر، جریانی از شعر را به نام خود کرد و جوانان شاعر بسیاری را به سوی خود خواند، اما حتی در دوران مهاجرت نیز تاثیرگذاری خود را حفظ کرد. او که ساکن کاناداست، در سالهای مهاجرت، همچون گذشته در زمینههای مختلف، از جمله رمان و نقد ادبی فعال است. وی بیشترین تاثیرگذاری را در حوزه نظریهپردازی و شعر داشته است.
سینما و تئاتر
در مقایسه با شعر و سپس داستان، هنرمندان مهاجر و تبعیدی در حوزه تئاتر و بیشتر سینما، با موانع کمتری برای دست یافتن به مخاطب، به عنوان یک ملاک عمده «موفقیت» روبهرو بودهاند. با آنکه ایرانیانی بهویژه از نسل دوم و سوم مهاجران، در مقیاس جهانی در سینما فعال بودهاند، اما کسانی که در این نظرسنجی شرکت کردهاند اغلب از هنرمندانی نام بردهاند که به نوعی ارتباط خود با ایران و موضوعات مربوط به ایران را حفظ کردهاند. تنها استثنای بزرگ در این میان، سهراب شهید ثالث است که دلیل آن را باید تاثیرگذاری گسترده او بر جریان مهمی از سینمای ایران قلمداد کرد.
سهراب شهید ثالث که بنیانگذارموج نو سینمای ایران دانسته میشود، رأیدهندگان این حوزه، همداستانند که او مهمترین فیلم ساز ایرانی مهاجر است. شهید ثالت در ایران دو فیلم «یک اتقاق ساده» و «طبیعت بی جان» را ساخت که موفقیتهای بین المللی فراوانی برای او به همراه داشت. او اندکی قبل از انقلاب بهخاطر فشارهاى دستگاه سانسورِ دولتى ایران را ترک و رسما مهاجرت را شروع کرد. شهید ثالث با ساختن فیلمهاى بسیارى در آلمان به عنوان یکى از موثرترین فیلمسازان موج نو آلمان شناخته شد. او شاید اولین سینماگر مهاجر مهم ایرانى بود که ارزشهاى کارش در خارج هم دیده شد.
محسن مخملباف از هنگامی که ایران را ترک کرد همواره یکی از توجه برانگیزترین فیلم سازان ایرانی مهاجر بوده که با آثار متفاوتش حضوری چشمگیر در جشنواره ها و سینمای مستقل جهان داشته است. وی در پىِ فاصله گرفتن از دیدگاههای اولیه و در پیش گرفتن رویکردی مستقل و انتقادی، و بعد از کش و قوس و فشارهاى فراوان، همراه خانواده سینماگرش وطن را ترک کرد و البته با توجه به شهرت و اعتبارش توانست همان مسیر را در خارج از ایران ادامه دهد. مخملباف توانست با فیلمهایش در خارج از ایران، همان روال قبل را ادامه دهد. بیشتر رایدهندگان این نظرسنجی، آخرین ساخته مخملباف، «رییس جمهوری» را نمونه موفقی از سینمای مهاجر ایرانی قلمداد کردهاند که با زبانی فراگیر یک موضوع مشترک جهانی را روایت میکند.
امیر نادری فیلم ساز مهم و مؤثر پیش و پس از انقلاب نیز در این نظرخواهی یکی از فیلم سازان موفق شناخته شده است. در ایران هنوز او را با «دونده» و «آب، باد، خاک» میشناسند، اما او بیوقفه به کارش در غربت ادامه داده و با تازهترین فیلمهایش در جشنوارههای جهانی حضور دارد. امیر نادری، در سال ۲۰۱۶۶ جایزه ویژهای از جشنواره مهم و معتبر ونیز برای یک عمر دستاورد سینماییاش دریافت کرد.
بهرام بیضایی جایگاهی غیرقابل مناقشه در تئاتر و سینمای ایران دارد. محمد عبدی، منتقد میگوید او که یک بار در دهه شصت به سوئد رفته بود، به ایران بازگشت؛ زیرا به این نتیجه رسیده بود که نمیتواند به زبانی جز فارسی کار کند. اما ادامه فشارها چنان عرصه را بر او تنگ کرد که ناگزیر راهی آمریکا شد. او در سالهای اقامتش در آمریکا فیلمی نساخته، اما چند نمایش بسیار مهم را به روی صحنه برده است و به تئاتر ایرانی مهاجر، وزن و اعتباری خاص بخشیده است.
بهمن قبادی نیز از جوانترین فیلم سازان مهاجری است که نامش در این فهرست قرار گرفته است. او اواخر دهه هشتاد مجبور به مهاجرت شد و در خارج از ایران به فیلم¬سازی باموضوعاتی مربوط به ایران و یا کردها ادامه داد.
سوسن تسلیمی نامی شناخته شده در عرصه تئاتر و سینمای است. او پس از مهاجرت به سوئد، توانست تئاتر را نه فقط به عنوان بازیگر، بلکه کارگردان نیز به زبان سوئدی ادامه دهد. او اوایل سال ۲۰۱۱ نمایشنامه شب دوازدهم شکسپیر را در سالن اصلی تئاتر شهر استکهلم به صحنه برد.
شهره آغداشلو پیش از انقلاب با بازی در فیلمهای عباس کیارستمی و علی حاتمی جای خود را در سینمای ایران باز کرده بود، اما کار وی پس از انقلاب و ترک ایران ابعاد گستردهتری به خود گرفت، به گونهای که او یکی از مهمترین و موفقترین هنرمندان مهاجر دانسته میشود. در سال ۲۰۰۳۳، کاندیدای جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم «خانهای از شن و مه» شد. افزون بر آن، شهره آغداشلو چهار جایزه انجمن منتقدین لوس آنجلس، نیویورک، سین سیناتی و آنلایم را از آن خود کرده است. وی در سال ۲۰۰۹ نیزبرای بازی در نقش مکمل زن در سریال «خانه صدام»، موفق به دریافت جایزه امی شد.
گلشیفته فراهانی از جمله هنرمندانی است که بارها نامش در این نظرخواهی ذکر شده است. محمد عبدی منتقد در باره اش نوشته است: «بازجویی اش کردند همراه با توهین. جرمش بازی در فیلمی هالیوودی در کنار لئوناردو دی کاپریو بود. دلش شکست و رفت. اما از پا ننشست؛ قید و بندهای سنت را هم از خودش باز کرد. آنقدر جلو رفت که شد موفقترین بازیگر ایرانی در جهان و برای کارگردانی چون جیم جارموش بازی کرد که آرزوی هر بازیگری است.»
هنرهای تجسمی
به نظر میرسد که در حوزه هنرهای تجسمی، حتی موانع از سینما هم کمتر بوده است. نبود مشکلی به نام زبان در ارتباط گیری با مخاطب، امکان بیشتری به هنرمندان حوزه هنرهای تجسمی داده است تا ارتباطی وسیعتر و سازمان یافتهتر با جامعه میزبان برقرار کنند. این موضوع تقریبا درباره همه هنرمندان این حوزه از نسل اول گرفته تا نسلهای دوم و سوم و نیز هنرمندانی که به تازگی به جامعه ایرانیان مهاجر و تبعیدی پیوستهاند صادق است. در نظرخواهی، تنوع اسامی در این حوزه بیشتر از هر حوزهی دیگری بود. در اینجا، من تنها به ارایه شرحی کوتاه درباره آن دسته از هنرمندانی که نامشان بیشتر در فهرستها تکرار شده، بسنده میکنم.
اردشیر محصص طراح، کاریکاتوریست و نقاش ایرانی پس از انقلاب، به نیویورک مهاجرت کرد. طرحهای او با خطوطی لرزان با یک نگاه رئالیستی به مسأله خشونت و قدرت در جهان، مورد توجه مخاطبان ایرانی بوده است.
بهمن محصص در تمامی فهرستها حضور دارد. او هنرمندی یگانه دانسته شده که معتقد است باید با زبان جهانی برای جهان حرف زد. او در این باره گفته است:«امروز با این انترناسینونالیسمی که وجود دارد، احمقانه است بیاییم به زور کار شرقی بکنیم.» محصص در آثارش با زبان نو، تند و گزنده به دنیایی متفاوت و متمایز دست پیدا کرده است. بهمن محصص سال ها پس از ترک کشور یک بار به ایران رفت، بخش عمده آثارش را سوزاند و دوباره به ایتالیا بازگشت. مراد منتظمی، منتقد، درباره او نوشته است:«بحث درباره بهمن محصص، به مثابه فیگور اصلی هنرمند مدرن ومعاصر را باید از جابهجایی جغرافیاییاش در تاریخ هنری بیمرز آغاز کرد. به بیان دیگر، رد پای این غول روشنفکری را باید در شبکهای زمانی – مکانی جست که از ایران باستان تا ایران مدرن و از اروپای رنساس تا اروپای دوران جنگ امتداد دارد؛ مسیری که محصص کم و بیش در انزوا پیمود او را همزمان از بنای با شکوه تاریخ هنر مدرن اروپا جدا میکند و به آن پیوند میدهد.»
سیا ارمجانی مجسمه ساز و معمار از نامهایی است که در فهرستها بارها به آن اشاره شده است. او در سال ۱۳۴۰۰ ایران را به دلایل سیاسی ترک کرد، اما بعد از انقلاب هم به دلیل عقایدش نتوانست به کشورش بازگردد. سیا ارمجانی که فلسفه خوانده بود، از همان ابتدای اقامت در آمریکا کار هنری خود را آغاز کرد. او تحت تاثیر ادبیات و هنر آمریکا مشعل المپیک تابستانی ۱۹۹۶ در آتلانتا را طراحی کرد. برج و پلها یبسیاری از جمله در نیویورک، نیس و مینیا پولیس و مینه سوتا در ایالات متحده از دیگر آثار مدرن او به شمار میآیند.
نیکزاد نجومی نقاش و تصویر سازی است که بیشتر آثارش جانمایه سیاسی دارند. او از معروفترین هنرمندان ایرانی در زمینه گرافیک انقلابی است. وی پیش از انقلاب برای ادامه تحصیلات به آمریکا رفت و پس از اتمام تحصیلاتش به ایران بازگشت و مشغول تدریس در دانشکده هنرهای زیبا شد، اما به دلایل سیاسی در سال ۵۹ ایران را برای همیشه ترک کرد. وی که در جامعه هنری آمریکا نیز چهرهای شناخته شده است، میگوید به دلیل مفهوم تلخ و صدمهپذیری که واژهی مهاجرت در بطن خود دارد، از اطلاق واژه مهاجر به خود میپرهیزد.
شیرین نشاط پیش از انقلاب برای ادامه تحصیلات به امریکا رفت. در سال ۱۳۶۹۹ به ایران سفر کرد و تحت تأثیر این سفر مجموعه عکسهای «زنان الله» را کار کرد. او در این عکسها که خود در آنها نقشآفرینی میکرد، با کنار گذاشتن کلیشههای رایج درباره زن مسلمان، به بررسی موضوع شهادت در اسلام پرداخت. آثار نشاط دارای ریشه بومی از زندگی و جامعه ایران است و بهویژه آثار فراوانی پیرامون زندگی و موقعیت زنان ایرانی خلق کرده است. او در آثار خود از نقوش زنانه که زنان ایرانی با آنها تأثرات روحیشان را به صورت شعر بر کف دست و پای خود نقش میزنند استفاده میکند. شیرین نشاط از شناخته شدهترین هنرمندان ایرانی در جهان است و تاکنون جوایز بین المللی بسیاری دریافت کرده است.
بهروز حشمت مجسمه ساز ساکن اتریش پیش از انقلاب، به دلایل سیاسی وطن را ترک کرد. پس از انقلاب به ایران بازگشت، اما خیلی زود دوباره مجبور شد کشور را ترک کند. آثار او در بسیاری از کشورهای دنیا به نمایش درآمده است و تنها هنرمند خارجی در اتریش است که مدال طلای خانه هنرمندان اتریش را دریافت کرده است.
همانگونه که در آغاز این بخش گفته شد، در حوزه هنرهای تجسمی تنوع بهمراتب بیشتری در نامها به چشم میخورد. در این فهرستها از جمله از این هنرمندان نام برده شده است: رامین رکنی حائر زاده ، لاله خرمیان، طلا مدنی، هدیه شفیعی، نوید نور، شیرازه هوشیاری، کامی، نیری باقماریان، نادر اهریمن و عباس اخوان.
منبع: قلمرو
ممنون از پژوهش ارزشمندتون من به یاد خانم پرستو فروهر هم افتادم
یاسی ایت / 06 April 2017