افراد تراجنسی و تراجنسیتی هنوز هم در جوامع قربانی تبعیض، خشونت و طرد میشوند. آمار زنان ترنسی که در امریکا به دلیل ترنسهراسی و ترنسستیزی کشته میشوند هر روز بیشتر میشود. اما زنان ترنس معمولاً نمیتوانند جای خود را در جنبشهای فمینیستی پیدا کنند، آن هم به این دلیل که بسیاری زن بودن را تنها به زنان همانجنسیتی – زنانی که جنسشان با جنسیتی که جامعه به آنها در بدو تولد اطلاق کرده است یکی است – محدود میکنند و اتفاقاً زنان ترنس را محکوم میکنند که “از ساختار مردسالار – در دوران مرد بودن خود – بهره برده اند و تجربه زیستهشان به عنوان یک زن خالی از تبعیضهای جنسیتی است، پس جایی در بدنه جنبش فمینیستی ندارند.” این مقاله نشان میدهد که چطور تجربه زیسته زنان ترنس پر است از اشکال متنوع تبعیض جنسیتی و البته زنستیزی. با وجود این که جنبش زنان نیز در ایران سابقهای بیشتر از صدسال دارد، به دلایلی متعدد و متنوع زنان ترنس هنوز جای خود را در این جنبش پیدا نکردهاند.
زنان ترنس نباید مدام از زنانگیشان دفاع کنند
این ادعا که امتیازهای مردانه شامل حال همه زنان ترنس میشود مدتهاست که روشی برای انکار زنانگی و انسانیت آنها بوده است. نظرهای اخیر “چیماماندا اینگُزی آدیچی” فقط لایه خارجی این انکار است.
چهل سال پیش، شرکت انتشاراتی موسیقی «اولیویا رِکوردز»، [با رویکرد] فمینیست لزبین، مستقر در واشنگتن به یک مهندس ضبط نیاز داشت. مشکل اصلی آنها این بود که در اواسط دهه ۱۹۷۰ زنی که مهندس صدا باشد، بسیار کمیاب بود. آن زمان این شغل مردانه تلقی میشد و آموزش و کسب تجربه در آن برای عمده زنان بهشدت دشوار بود. پس تصور کنید چقدر خوششانس بودند وقتی توانستند زنی را پیدا کنند که نهتنها یک مهندس صدای توانمند بود، بلکه با افرادی چون جیمی هندریکس هم کار کرده بود. این مهندس صدا کسی نبود جز «سَندی اِستون»، یک زن ترنس.
انتشارات اولیویا علاقمند به انتشارآلبومهای فولکور لزبین در بازار کوچک، اما در حال توسعه «موسیقی زنان» بود. ابتدا کمی طول کشید تا استون را برای آغاز این همکاری متقاعد کنند، اما در نهایت به این مجموعه پیوست و کارش را در جمعآوری آلبومهای فولکلور لزبین آغاز کرد. اما در حلقههای فمینیستی خبرها خیلی سریع پخش میشود و وقتی طرفداران انتشارات اولیویا فهمیدند که استون یک زن ترنس است، اوضاع به هم ریخت.
جَنیس رِیموند، یک دانشگاهی و فمینیست لزبین رادیکال، با این برداشت که یک زن ترنس شغلی را از زنانی همانجنسیتی (سیسجندر)، که از اول زن و لایق این شغل بوده اند، «دزدیده» است، بهشدت برافروخته شد و مجموعه را تحریم کرد. همین تحریم استون را وادار به ترک مجموعه کرد. «الیویا رکوردز» در نهایت از شرکت انتشارات موسیقی تبدیل به یک شرکت قایقرانی گردشگری لزبین با نام «اولیویا کروز» شد.
بلافاصله بعد از این جریان ریموند کتابِ سال ۱۹۷۹ خود با نام امپراطوری ترنسکشوال: ساخت زن- مرد، را منتشر کرد. این کتاب آغازی بود بر نقد فمینیستی رادیکال با رویکرد حذف ترنسها، تحت نام « باجراحی زن شدن». ریموند و همفکراناش باور داشتند که زنان ترنس از امتیازهای مردانه برای تاختوتاز به عرصه زنان استفاده میکنند و زنان ترنس، صرفاً با هستی خود «با فروکاستن شکل واقعی زن بودن به یک شکل مصنوعی، به بدن زنان تجاوز میکنند.»
بسیاری از فمینیستهایی که رویکرد حذف ترنسها را دنبال میکردند، سالهای پس از انتشارامپراطوری ترنسکشوال را وقف اذیت و آزار زنان ترنس و تلاش بر بیرون راندن ما از عرصه زنان و در مجموع از جنبشهای زنان کردند. بهانه حذف ما این است که باور دارند ما در اجتماع «حضور مردانه» داشتهایم و از امتیازات این جنس از اجتماعی شدن، بهره بردهایم. و همین نگاه، ما را از زنانی که از اول زن بودهاند، بسیار دور نگه میدارد. چرا که معتقدند بسیاری از ما با آلت مردانه به دنیا آمدهایم، پریود نمیشویم، بهعلاوه بیشتر وقتها بهعنوان تهدید هم قلمداد میشویم: ما «موجوداتی متفاوت و خطرناک » هستیم.
بنابراین، وقتی چیماماندا اینگُزی آدیچی، نویسنده فمینیست تحسینشده، اوایل ماه مارس در کانال ۴ بریتانیا گفت که راجع به زنانگی ترنس چه احساسی دارد، بسیاری از زنان ترنس نه تعجب کردند و نه به هیجان آمدند.
آدیچی گفت:«وقتی آدمها راجع به اینکه “آیا زنان ترنس، زن هستند” حرف میزنند حس من این است که زنان ترنس، زنان ترنس هستند.» او ادامه داد:«اگر شما در این دنیا بهعنوان مرد زندگی کرده باشید، با همان امتیازهایی که دنیا به مردها اعطا میکند، و بعد یکجورهایی جنسیت خود را تغییر داده باشید، برای من پذیرش ایننکته سخت است که تجربه شما را با تجربه زنی که از ابتدا در دنیا بهعنوان زن زندگی کرده و از امتیازهایی که به مردان داده میشود برخوردار نبوده، یکسان بدانم».
پس از اینکه نظرهای آدیچی، بحثهای خشمگینِ آنلاین راه انداخت، او در بیانیهای خود را پشتیبان حقوق رنگینکمانیها دانست، اما خیلی از ایدههای قبلیاش را نیز تکرار کرد. او نوشت که در عین اینکه مخالف خشونت بر علیه زنان ترنس است، اما همچنان باور دارد که در نظر گرفتن تجربهی زنان ترنس بهعنوان بخشی از تجربهی زنان به او بیشتر «حس ریاکارانه» میدهد.
توهم «امتیاز مردانه» مدتهاست که روشی برای انکار زنانگی و انسانیت زنان ترنس است. ارجاع به امتیاز مردانه اغلب اشاره به این است که زنان ترنس نمیدانند زندگی کردن بهعنوان یک زن «واقعی» چگونه است – و اینکه ما آنگونه که سایر زنان متحمل رنج شده اند رنج نبرده ایم و اینکه ما بهواسطه جنسیتمان، به دلیل مردسالاری حاکم، از حقوق خود محروم نشده ایم و اینکه تجربههای پیشین به ما اجازه دسترسی به قدرت اجتماعی میدهد که چگونگی حضورمان در جهان را حتی پس ازتغییر، تحت تأثیر قرار میدهد. این استدلال ورای اینکه کل زنانگی را در چارچوب یک تجربه منحصر به فردِ رنج کشیدن تعریف میکند، اغلب برای ناچیز نشان دادن صف طویل تجربههای زنان ترنس و بقیه افراد طیف ترنسهای زنانه (transfeminine-spectrum) هم استفاده شده است. در بدترین حالتِ خود، با فرهنگ خشونت و اذیت و آزار، حذف و نادیده گرفتن، تبدیل به تهدیدی جدی برای زندگی و امنیت جانی بهحاشیهرانده شدهترینهامیشود.
ارجاع به بحث امتیاز مردانه اغلب اشاره به این امر است که زنان ترنس نمیدانند زندگی کردن بهعنوان یک زن «واقعی» چگونه است و اینکه ما آنگونه که سایر زنان متحمل رنج شدهاند، رنج نبرده ایم.
در قصه مرسوم درباره ترنسها،زندگی ما با یک ترتیب خاص به دو بخش «قبل» و «بعد» از عمل محدود شده است. نظرهای آدیچی بازتاب همین قصه است: او گمان میکند که یک زن ترنس «در این دنیا مثل یک مرد زندگی کرده است… و بعد بهنوعی جنسیت خود را تغییر داده است.» اما وقتی جوانتر بودم، پیش از اینکه حقوق جوانان ترنس به رسانههای جمعی پا بگذارد، وضع به این سادگیها نبود و برای خیلیهای دیگر هنوز هم چندان ساده نیست.
کودکی من بهطرز مشهودی در تعریفهای جنسیتی نمیگنجید: من مدام مثل یک دختر عبور و مرور میکردم و بزرگسالان اطرافام، از جمله والدینام در مواجهه با من پریشان و گیج رفتار میکردند. حتی قبل از دبیرستان اصرار به آرایش کردن و پوشیدن لباس دخترانه داشتم و معمولاً مورد آزار قرار میگرفتم، تا حدی که در نهایت مجبور به ترک تحصیل در سن ۱۶ سالگی شدم. همان سال، استفاده از هورمون را شروع کردم. من هیچوقت در این دنیا بهعنوان یک مرد زندگی نکردم و پیش از این تغییرات نیز درکام از دنیای پسران خیلی کم بود.
من، مثل خیلی از زنان ترنس جوان، مدام تجربه آزار و اذیت، حمله فیزیکی و تجاوز جنسی داشتم. راکِل ویلیس، بهعنوان یک کنشگر در پاسخ به نظرهای آدیچی در مورد امتیاز مردانه توئیت کرد:«این سخنان با معرفی بیشتر و بیشتر دوستان ترنس جوان فرو میپاشد». اما امتیاز سفیدپوست بودن، این فرصت را به من داد که جزو افراد خوششانس باشم؛ در حالی که زنان ترنس رنگینپوست بهخصوص زنان ترنس سیاهپوست و لاتین معمولاً تجربههای بهشدت بدتری دارند. ماه گذشته،سه زن ترنس سیاهپوست جوان – کیرا مکاِلوین، چینا گیبسون و جَکریس هُلند، بهفاصله چند روز از هم در لوئیزیانا کشته شدند.
در حالی که همهی زنان ترنس مثل هم نیستند، و هیچ مسیر تغییری نسبت به دیگری درستتر نیست، تجربه آندسته از ما که زودتر این گذار را انجام میدهند، ایده حضور مردانه در اجتماع را بهشدت زیر سؤال میبرد. طبق مشاهدات کِی چِنگ تام، رماننویس و شاعر، «حضور مردانه در اجتماع برای ما یک پیام کُدگذاریشده است که میگوید:” شما تنها آن چیزی که فکر میکنید، نیستید. اگر سعی کنید هر چیزی غیر از چیزی که ما میگوییم باشید تنبیه خواهید شد“.»
لاوارن کاکسِ بازیگر، این تصور در مورد امتیاز مردانه را که هنوز ادامه دارد، در پیامهای توئیتریِ تکاندهنده در هم شکست. او نوشت:«این قصه که همه زنان ترنس، گذار خود را از جایگاهی با امتیاز مردانه شروع میکنند، بسیاری از تجربهها را نادیده میگیرد و [یک ایدهی] بینابخشی نیست.» او ادامه داد:«جنسیت بر اساس فرهنگی که ما در آن زندگی میکنیم شکلهای گوناگونی دارد. تجربهی جهانی یکسانی در مورد جنسیت، و دنیای زنانه وجود ندارد.»
او اضافه کرد «مردسالاری و تبعیض جنسی – بر مبنای اینکه کسی از ابتدا با یک جنس متولد شود یا بعدتر- زنانگی و عدم تطابق جنسیتی من را مجازات کرد. جالب اینجاست که پیش از این گذار مرا دختر صدا میکردند و بعد از عمل اغلب مرد خطاب شده ام.»
همچنان که در سالهای گذشته، به بسیاری از فمینیستهای سیاهپوست – مانند کیمبِر کرِنشاو، که اصطلاح بینابخشی (intersectionality) را ابداع کرد – اشاره شده است، نژاد و تقسیمهای طبقاتی تنوع زیادی را در تجربهی زیستن بهوجود میآورند، که سبب میشود ایدهی تجربهای واحد از دنیای دختران و دنیای زنان، درحد یک افسانه باقی بماند. در واقع هیچکس نمیگوید که تجربهی زنان ترنس و زنانی که از ابتدا زن بودهاند یکسان است زیرا تجربهی هیچ دو زنی دقیقاً شبیه به هم نیست. تنها یک دنیای زنانه وجود ندارد، بلکه دنیاهای زنانه بسیاری وجود دارد.
افسانهی تجربه واحد از دنیای زنانه که آن را متعلق به زنانی میدانند که از ابتدا زن بوده اند، در دنیای واقعی عواقبی را برای تعداد زیادی از زنان ترنس ایجاد کرده است. بهعنوان مثال، در سال ۱۹۹۵، کیمبِرلی نِکسون، زن ترنس کانادایی پس از اینکه یک رابطهی توأم با آزار و اذیت با یک مرد بیرون آمد تلاش کرد تا در گروه «رهایی از تجاوز ونکوور» به عنوان داوطلب فعالیت کند. او برای ترک مرد آزارگر از همین گروه کمک گرفته بود و میخواست به دیگر زنان در موقعیت مشابه کمک کند.
نیکسون، در اولین روز آموزش خود توسط کارکنان «رهایی از تجاوز ونکوور» بهعنوان ترنس شناخته شد، آنها او را از ساختمان بیرون کردند، اقدامی که میتوانست آغاز یک شکایت قانونی باشد و راهاش را بهسوی سیستم قانونی کانادا برای دهههای بعد باز کند. «رهایی از تجاوز ونکوور» باور داشت که نیکسون، بهدلیل اینکه زمانی «مرد» بوده و امتیاز مردانه را تجربه کرده، تجربهی مشترک زن بودن از بدو تولد را نداشته، نباید اجازه پیدا کند تا در زمینهی بحرانی که زنانِ آسیبدیده از رابطههای توأم با آزار و اذیت تجربه میکنند، مشاوره دهد. نیکسون پروندهی اول را برنده شد اما دادگاه عالی بریتیش کلمبیا، در دادگاه تجدیدنظر، حکم را با صدور مجوز تعیین شرایط عضویت به گروههایی که وظایف تعیین شدهای دارند، نقض کرد – به بیان دیگر [این دادگاه] اجازه داد که «رهایی از تجاوز ونکوور» تعیین کند که کدام زنان، جدایِ از وضعیت جنسیت قانونی خود، زن بهشمار آیند.
شاید معروفترین پروندهی حذف ترنسها در ایالات متحده، سیاست واحد زنانِ همانجنسیتی و زنمتولدشده جشنواره موسیقی زنان میشیگان – که حالا دیگر از بین رفته – باشد. در سال ۱۹۹۲، این جشنواره، نانسی بِرکهولدِر را که زنی ترنس بود از محل جشنواره، که عموماً بهعنوان «سرزمین» شناخته میشد بیرون کرد (در حالی که از حضور مردان ترنس در سرزمین استقبال شده بود و تاپایان هم استقبال میشد). این کار مثل آتش انداختن به تنشِ میان فمینیستهای ترنس و فمینیستهای زنی که تنها به زن بودن زنان سیسجندر اعتقاد دارند بود. این اقدام سبب شد کنشگرانی مانند ریکی اَنه ویلچینز و لِزلی فِینبِرگ یک مبارزه سالیانه با نام «کمپ ترنس» راه بیاندازند. سیاست ضد زنانِ ترنس میچفِست ادامه یافت، تا در نهایت ۲۰ سال بعد جوامع زنان را در شمال آمریکا جدا کرد. زنان ترنس، و دوستان و متحدان ما فقط میخواستند با دیگر زنان در جایی امن میان جنگلها به موسیقی فولکلور فمینیست گوش بدهند – اما جشنواره بهجای این که این اجازه را بدهد،، در سال ۲۰۱۵ درهای خود را بست.
هیچکس در واقع نمیگوید که تجربهی زنان ترنس و زنان همانجنسیتی دقیقاً یکسان است – دلیل آن این است که تجربه هیچ دو زنی شبیه به هم نیست. فقط یک دنیای زنانه وجود ندارد، بلکه دنیاهای زنانه بسیاری وجود دارد.
برخی از فمینیستها بهطرز خستگیناپذیری کار کرده اند تا به زنان ترنس بگویند که از حضورشان استقبال نمیکنند، اما همیشه هم اینطور نیست. همانطور که سارا اِسچالمَن، نویسنده و کنشگر لزبین اخیراً در فیسبوک نوشت، سازمانهایی همانند «لزبین اَوِنجِر» در دهه ۱۹۹۰ و از ابتدا آگاهانه، پذیرای ترنسها بودند. اسچالمن نوشت: «بعضی از ما بدون در نظر گرفتن عقیدههای مخالف بیفکر و پر سر و صدایی که ممکن است رایج باشد، همواره به یک جامعه زنانِ شامل ترنسها باور داشته اند.» او نوشت: «میدانم که وقتی جهالت جایگاهی مییابد دردناک است، اما اجازه ندهید که این امر تمام آن عشق و ارتباطی که وجود داشته و دارد، را پایمال کند.»
در حالی که برخی از فمینیستهای معتقد به زن بودنِ منحصراً همانجنسیتیها ، مانند جنیس رِیموند، آزادانه نفرتپراکنی میکنند، بسیاری دیگر وقتی حرف از زنان ترنس و شمول ترنسها میشود بیشتر میانهرو هستند. اما اینجور بیطرفی، سودی به حال توقف قوانینی که به افراد ترنس اجازه استفاده از سرویسهای بهداشتی عمومی را نمیدهد ندارد و کمکی هم به زنان ترنس برای دسترسی به خدمات حیاتی مورد نیاز زنان نمیکند. بیطرف بودن مشخصاً هیچکاری برای متوقف کردن خشونتی که بسیاری از زنان ترنس، بهخصوص رنگینپوستها و کارگران جنسی تقریباً بهصورت روزانه تجربه میکنند، نمیکند.
من همچنان امیدوار میمانم که فمینیسم رایجی (mainstream) که به زن بودن منحصراً سیسجندری معتقد است، بهصورت آگاهانه بهبود یابد. در سال ۱۹۷۳، جین اُلیری، فمینیست لزبینی همانجنسیتی در تجمع سالانه «خیابان کریستوفر» در نیویورک (که یادبود اولین تجمع برای حقوق رنگینکمانیها در این شهر است ) به نیابت از اتحادیه رهایی لزبینهای فمینیست سخنرانی کرد. او در سخنان خود زنان ترنس و درگکویین را محکوم به زنستیزی کرد. کلمات آتشین او، الهامبخش سیلویا ریوِرا، یک کنشگر ترنس و پشتیبان آزادی ترنسها شد تا عملاً برای رفتن روی سِن بجنگند و میکروفون را بهزور از دست ویتو راسو، کنشگر گِی بگیرد. ریورا راجع به تجربهی زنان ترنس از خشونت جنسی و زندانی شدن و نیز ترک شدن توسط رهبران گی و لزبین سفیدپوست جریان اصلی یک سخنرانی قدرتمند کرد.
سالها بعد، جین اُلیری از فعالیتهای خود بر علیه زنان ترنس پشیمان شد. این جمله که «میدانید، من واقعاً از صحبت کردن راجع به این موضوع متنفرم» در کتاب ساخت تاریخ گِی نقل شده بود. «قرار ما بر این شد که به مردانی حمله کنیم که برای منفعت این کار را انجام میدادند – جاعلان حرفهای هویت زنانه و تنفروشها. این خیلی شرمآور است. بهسختی باور میکنم که چنین کاری کردهایم.»
او افزود «الان به جدا کردن اعتقادی ندارم، برای همین اینکه اینجا بنشینم و به بیست سال قبل برگردم و بگویم “اینها دلیلهایی هستند که زنان باید از هم جدا شوند” برایم کار بسیار دشواری است.» او سپس اضافه کرد:«اما بههر حال پیشتر اینطور بود و میدانم که باید به گذشته برگردیم و راجع به این چیزها صحبت کنیم تا مردم بتوانند از تاریخ بیاموزند.»
این مقاله همزمان با روز ۳۱مارچ، روز مشاهدهپذیری ترنسها در برای اولین بار سایت ماچولند منتشر شده است.