«دربارهی این پادشاهان عوضی هرچه گفته شود، کم است. موجودات ِ عوامفریب، برونمرکز و خودپسندی که توده به دنبال خود میکشند. موجوداتی چون دونالد ترامپ، خرت ویلدرز (هلندی)، سیلویو برلوسکونی یا ماری له پن، نمونهی روشن سیاست ِ خودپسندیاند. در رأس حزبهای عوامگرای سیاسی قرار دارند و ادعا میکنند که هدفشان ‘بازگرداندن قدرت به دست تودههاست.»
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رییس جمهوری امریکا بی تردید یکی از غریبترین رویدادهای سیاسی این کشور است. با همهی ناآگاهی و بیتجربهگی، لجبازی کودکانه در پذیرش آگاهی سیاسی و اقتصادی، خودپسندی غیرقابل باور که همهی ساختارهای سیاسی را تکهپارچهای میبیند برای پاک کردن کفشهاش و بیادبی در گذشتن از همهی مرزهای رفتار اجتماعی و دیپلماتیک، هنوز بخش زیادی از جماعت رایدهنده را جذب کرده تا براش دست بزنند و هورا بکشند. آگاهان سیاسی، دانشمندان اجتماعی و اقتصادی کوشیدهاند تا معنایی برای این پدیده بیابند. اهل فرهنگ نیز میتوانند سهمی داشته باشند.
ترامپ جذابیت دارد، چون خود را به گونهی غول سیاسی بیرون از معیارهای سیاسی و اجتماعی ِ پذیرفتهی جهان قرار داده است. برای خیلیها او نمونهی باستانی ِ آدم دغل، نیرنگباز اسطورهای یا دلقک ِ غولوارهای چون جوکر (شرور عامهپسند ِ داستانهای بَتمَن) است. کاسبکار با زلف ِ بلوند، شده است شکل مجسم ِ نیرنگ، دروغ و دزدی که نظم اجتماعی به چالش میکشد. پدیدهای غیرعادی که همهی هدفاش آشوبآفرینیست و به زیر سئوال کشیدن هر شکلی از نظم. مردمشناسان چنین موجودی را ‘شخصیت در گذار’ مینامند، بر گرفته از ریشهی لاتینی limen به معنای مرز و درگاه، زیرا در بیرون از مرزهای عادی قرار میگیرد.
مناسک ِ گذار به بزرگسالی
‘شخصیت در گذار’ در اصل برای دورانی است در برخی فرهنگهای قومی که جوان با انجام برخی مناسک به مرحلهی بزرگسالی پای میگذارد. مردمشناسی فرانسوی – آرنولد وان گنپ – در کتاب ‘Les Rites de Passage’ (۱۹۰۹) برای نخستین بار از این مرحله نام برده است. جوان باید از توجه خودخواهانه به خود درمیگذشت تا به عنوان آدم ِ مستقل ِ خودآگاه در جامعه پذیرفته شده و مسئولیتپذیر بشود.
در گذر از حالت گذشته به نو، باید مرحلهی گذار پشت سر میگذاشتند که جهانی است نه مربوط به نظم کهنه و نه نو، چون منطقهی بیطرف مرزی که گونهای شیدایی است، غیرعادیست و همه چیزی به معنای واقعی کلمه وارونه میشود. این منطقهی مرزی واقعیت به چالش میکشد و از همان چیزی تشکیل شده که ‘alternative facts’ – بخوان خبر رسانی جعلی- نامیده میشود. جوان باید گاهی لباس زنانه یا ژنده میپوشید و تا میتوانست رفتاری غیرعادی از خود بروز میداد. مرحلهی گذار باید تضاد میداشت با نظم اجتماعی موجود، تا نیرو و توان ببخشد به همان اجتماع.
مفهوم ‘شخصیت در گذار’ تنها به مناسک گذار محدود نمیشود. میتواند برای هر حالتی به کار رود که علیه نظم و ساختار موجود است. نمونهی آشنای دیگر، سنت کارناوال است که معیارهای اجتماعی به چالش میکشد. شرکت کنندگان در کارناوال، لباسهای غریب به تن میکنند و دیده میشود که مردان لباس زنانه و زنان لباس مردانه میپوشند. در زمان کارناوال هم رهبری میگزینند با نام ِ شاهزاده کارناوال. در فرانسهی سدههای میانی چنین نمایشی ‘خُلبازی’ (Price des Sots) نامیده میشد.
این پادشاه ِ خُلبازی رهبر ِ عادی به چالش میکشد و ‘شلوغکاری’ میکند. این سنت شباهت دارد به جشن ‘ساتورنالیا’ (Saturnalia) از روم ِ باستان که پادشاه ِ جعلی میگزیدند و در قلمرو او همه کاری ممکن بود. لازم نیست آدم تخیل قوی داشته باشد که ترامپ را هماین پادشاه ِ خُل ِ جعلی ِ ببیند. خودش در زندگینامهی منتشر شده به سال ۲۰۰۵، ادعای پادشاهی کرده است:
“They all kiss my ass. They leave and say: ‘Isn’t he horrible’. But I’m the king.”
این بگویم که ‘شاه ترامپ’ امکان ندارد وجود داشته باشد بی احساس ِ خودکمبینی، تنهایی و انزوا. احساسی که در گروه زیادی از مردم دیده میشود.
این از ویژگیهای دوران ِ ماست در گذار به مرحلهی نو. تنشهای اجتماعی و تردید در گذار از مرز کهنه به نظم نوین، آشوب و سردرگمی هم میشناسد.
جامعه به دوران مغلطهی ژرفی رسیده که ساختارهای آشنا در هم میشکند و موقعیت اجتماعی انسان ناروشن شده است. ساختارهای کلاسیک سنتی چون خانواده و ازدواج دیگر محلی از اعراب ندارند. تفاوت ِ طبقاتی در شهرهای بزرگ، برای مردم تشخیص ِ فرهنگ ِ جامعهای که در آن زندگی میکنند؛ ناممکن کرده است.
کارگران سپید امریکا هویت خود با حقوق شهروندی، برابری زنان، جنبشهای همجنسگرایان و دگرباشان به زیر تهدید میبینند. بازار آزاد، جهانیسازی، رشد فناوری، هوش ِ مصنوعی، جایگزینی ربات و سامانههای دیجیتالی را به آن باید افزود. احساس این دارند که نه در جامعه، که در محیطی دشمنانه و تهدیدگر به سر میبرند.
این مردان ِ سپید که امریکای گذشته را چون یخی در حال آب شدن میبینند، به گفتمانی چنگ میاندازند که قول امنیت میدهد. گفتمان پدرخواندهی نرسالاری که وعدهی نظم میدهد. این حسرت ِ گذشته تنها در امریکا نیست. پیامبران ِ ترس در اروپا نیز چنین میکنند: لولوی ترور دستاویزیست تا بیاویزند به دامن کلام ِ مقدس ِ پدرسالاری، با عوامفریبی در نستالژی ِ هویت. همهشان التماس ِ مناسک گذار دارند در بازگشت به دوران ِ بیدغدغهی خردسالی تحت قیمومیت ِ پدرسالار.
موجوداتی چون دونالد ترامپ به دلیل نبود پاسخ به ترس و سردرگمی، پای میگذارند به دورن خلأ قدرت. او خود را به عنوان ‘فرد بیرون قدرت’ به نمایش میگذارد که پشیزی ارزش قایل نیست برای همهی آنچه در جامعهی بزرگسال خودآگاه عادی است. شیوهی رهبری او بیشتر به باندهای تبهکار نوجوانان شباهت دارد. ترامپ با خودپسندی بیمارگونهی قایم به خود، جنبههای روانی پیشابلوغ به نمایش میگذارد. مرحلهی گذار که رسیدن به خودآگاهی و پذیرفته شدن در اجتماع هنوز باید شکل بگیرد. تکلفگرایی دلقکوار، رفتار آزارنده و بی ادب، توهینها و شوخیهای بینزاکت جنسی، ترس از زنهای دشتان، شیوهی فکر کودکان (همه چیز یا great است یا horrible) میتواند زمانی او را بر اریکهی پادشاهی ِ در گذار نگه دارد.
ترامپ میتواند خود را حلال مشکلات در دوران سردرگمی ببیند، اما در واقعیت تنها و تنها نشانهی بیماریست، چون همهی پادشاهان عوضی و جعلی، که بیتردید از تخت به زیر کشانده خواهد شد. استحالهی گذار به بزرگسالی اجتماعی در جامعهی نوین امکانپذیر است.
گره اما هماینجاست. کسی نمیداند جامعهی فردا به چه شکل خواهد بود. چالش بزرگ این است. گذار باید به شکل درست صورت گیرد. اما کسی نباید از قافله جا بماند. همه باید در جامعهی نو پذیرفته شوند. تار و پود جامعه به این شکل تاب ِ همه چیزی، حتا دیوانهگی برخی رهبران خواهد داشت. اگر تارها درست گره نخورند، در همان مرحلهی گذار مسخرهگان درجا خواهیم زد.
اما:
بیکاری در اروپا مسالهای جدیست. کسانی که در تار و پود ِ دام ِ پادشاهان ِ مسخره گرفتارند، آن را به گردن پناهندگان / مهاجران میاندازند. وقاحت ِ موجود در جملههای اینان نسبت به پناهندگان، نشان ِ ذرهای همدردی با قربانیان جنگی نیست که خود سهمی در آن نداشته و ندارند. انگار اینان آمدهاند تا لقمه از سفرهی اروپاییان سختکوش برگیرند. اروپاییان خود را اکنون قربانی میخوانند.
دربارهی این پادشاهان عوضی هرچه گفته شود، کم است. موجودات ِ عوامفریب، برونمرکز و خودپسندی که توده به دنبال خود میکشند. موجوداتی چون دونالد ترامپ، خرت ویلدرز (هلندی)، سیلویو برلوسکونی یا ماری له پن، نمونهی روشن سیاست ِ خودپسندیاند. در رأس حزبهای عوامگرای سیاسی قرار دارند و ادعا میکنند که هدفشان ‘بازگرداندن قدرت به دست تودههاست’.
عوامگرایی چونان آهنربا برای رهبران خودپسند جاذبه دارد. سیاستمداران عوامگرا همه شبیه هماند در عشق به رهبری، انکار پیچیدگی واقعیت، گرایش به تندروی و میزان زیادی رفتار ‘کالیمیرو’ – جوجه سیاه زشت در فیلم کارتون- در مقصر دانستن همه چیز و همه کسی به بیعدالتی.
این بزرگترین معمای سیاست عوامگراست: رهبری قدرتمند که هیچ اعتنا ندارد به ‘مردم عادی’، اما ادعاهای دهنپرکن دارد در نمایندگی آنان. موفق هم میشود. از این که چون ‘مردم کوچه و خیابان’ خود را بیرون از انستیتوی کنونی سیاسی، ارگانهای سیاسی و برگزیدهگان قوم میبیند، به خود جرات میدهد بگوید که میداند ‘توده/خلق’ چه میخواهد. این جماعت ِ اهل سیاست میتواند با سوءاستفاده از احساسات مردم عادی بر جریان سوار شود.
مهمترین جنبهی ثابت عوامگرایی هماین احساس بیرون ماندن است. چشمهی ‘مقصرتراشی’ است. این احساس کالیمیرو که خود را قربانی میداند و همه را مقصر، در همهی رهبران عوامگرا دیده میشود: از ترامپ گرفته تا نئونازیها و نئوفاشیستهای اروپا.
ویژگیهای رهبران خودپسند ِ عوامگرا یکی است. هرگز در موقعیتی نیستند که در چارچوب ساختار حزبی بگنجند و میکوشند تا حزبی تشکیل دهند بدون عضو، اما با مشتی بلهقربانگوی چاکرمنش از همهجا رانده و مانده یا به دست گرفتن رهبری حزبی که نفسهای آخر میکشد. این کار میتوانند، چون همهشان استعداد استثنایی دارند در سخنوری. میکوشند همدردی ِ گروهی خشمگین بیانگیزند با ایجاد اختلاف و فراافکنی.
همهشان رفتاری دارند برای انگیختن ِ واکنش تا سر دادن ناله که ‘ببینید چه بر سرمان میآورند’. از این راه توجه رسانهها را جلب میکنند. از تردید و نارضایتی بهره میگیرند برای کاشتن تخم ترس، تا رمه جذب کنند. راه حل ساختارمند ندارند؛ تنها نعره میکشند. اساس رفتار عوامگرای خودپسند این است: مخالف خوانی با همه چیز. هیچ ابا ندارند از دروغگفتن به رمهی دور و بر خودشان برای گرفتن مهار و افسار به دست. وقاحتی دارند در ستودن ِ رهبران بزرگ یا آرمانهای بزرگ گذشته، تا نسبت دادن خودشان به آن؛ از ‘سزار’ گرفته تا ‘روشنگری’. چنان داد ِ سخن میدهند که نگو و نپرس. میکوشند توجه مثبت دیگران جلب کنند که نوازشگر ِ ‘من’شان است، اگر نشد چه باک از خلق توجه منفی. بیادب، پرخاشگر و بدرفتارند با هرکسی که جز آنان بیندیشد و یا به گونهی جدیتری بیندیشد. (همین امشب [هفتم فوریه ۲۰۱۷] در اخبار دیدم که خبرنگاری رو به “خرت ویلدرز” هلندی گفت: ‘این شیوهی حرف زدن سیاستمداری نیست که قصد دارد نخست وزیر بشود’. پاسخ این بود: ‘بهش عادت کن!’) به طور جدی از هر مرز و معیاری میگذرند. خودبزرگبینیشان چنان است که باور دارند از هر تلهای خواهند جست. البته انکار میکنند این را و میگویند احساس همدردی دارند با همه. اگر لازم باشد از حقوق اقلیتها و همجنسگرایان دفاع میکنند؛ تنها در کلام. اما گزینششان سنجیده و استراتژیک است. در واقعیت هیچ علاقهای به دفاع از حقوق دیگران ندارند، تنها به عنوان ابزار به کارشان میگیرند تا بگویند ‘آنها’ دارند ‘هویت’ ما را تهدید میکنند. عوامگرای ناسیونالیست هیچ علاقهای به هویت اقلیتها ندارد. جامعه را چون واحدی یگانه میبینند که همه در آن یکساناند – در حرف البته. تا ادعا کنند که نمایندهی آناناند. تنها کس که میبینند خودشاناند و بس.
در جامعهی وابسته به رسانه که دستخوش دیگرگونیهای سریع است، جادوگران ِ عوامگرای عوامفریب سربرآوردهاند که سادهترین راه حل برای پیچیدهترین مشکل دارند. از این جادوگران، امید خیر نمیتوان داشت. اینان جادوگران ِ ترساند و خودبینانی خطرناک. نباید دستکمشان گرفت. میتوانند آسیب جدی و درازمدت بزنند به تنهی جامعه (ی جهانی).
منبع: اخبار روز
چیزی که مایه ی نگرانی ازادیخواهان اگاه است ترامپ و یا هر امریکایی و فرد خارجی دیگری نیست. فراموش نشود که : “از ماست که بر ماست”
اسماعبل عبدالله زاده / 10 February 2017
با توجه به آشنایی نسبی با رژیم های برتر و مترقی غربی که بواسطه قوانین اساسی (اساس نامه) مبتنی بر سکولار/لیبرال دمکراسی، رعایت حقوق بشر، تفکیک و استقلال قوا، آزادی بیان و رسانه (رکن چهارم دمکراسی)… من بعید بدانم پادشاهی خدوکامه واقعی در غرب و کشورهای مشابه باشد، چه برسد به عوضی خودکامه! همین کشورهای هلند و اسکاندیناوی، پادشاه/ملکه شان با وقار و احترام نماد وحدت ملی هستند و با پذیرش نقش نمادین در قدرت، خودشان عامل حفظ نظام مترقی و برتر سکولار/لیبرال دمکراسی در غربند. اینادشان و ملکه های اروپایی یک مویشان به هزاران اخوند داشیعی و داعشی می ارزد، ای کاش ما در چنین کشوری زندگی می کردیم، ای در هلند زندگی می کردیم پادشاه/ملکه مان بود ولی امثال هیولای نظام اخوندیپسپاهی بر ما نبود!
من این حقوق و زمیا و ان کاخ های میراث گذشتگان رسیده به پادشاه و ملکه غربیان حلال می دانم که با رای و خواست و به طور شفاف از سوی مردم این کشورها ب پاس گذشت انها از قدرت بدانها واگذار کرده اند تا ملت هایشان به چنی رفاه و ازادی و سعادت برسند/ نوش جانشان. دمشان گرم چون بار ضایت ملت هایشان است/اما برعکس کشورهای دیکتاتوری زده اسلامی که حاکمان نوکیسه و امل تازه به دوران رسیده- ندید بدید- با دروغ و نیرنگ و جنایت و ظلم و فساد، ثروت های نجومی از اموال ملتی مستعد ولی مصنوعا فقرزده را دزدیدند!
فرزندی از ملت نامنسجم ایران! / 11 February 2017
من مشکلی ندارم، مثل امپراتور ژاپن شفاف و قانونی سالی یک میلیارد دلار بهش بدهند ولی بیشتر از ان طمع نکند، مسئله فراتر پول است. امثال مشکل ما با خامنه ای فقط ثروت نیست. او می توانست مثل شاهان غربیف نماد وحدت بادش و کاخ و ثروتی و رفاه عظییم داشته بادش، ولی اجازه می داد در ایران لیبرال دمکراسی حداقلی بادشو، یعنی در حد همان ممالک غربی منطق اقتصاد باشد و کارگر مزد منصافنه ای بگیرد تا امید به زندگی داشته باشد! این احکام قرون وسطایی ضدانسانی و ناعادلانه نباشد. این همه ازار و رنجاندن مردم نباشد. امثال من از بس بدبختی دیدم و ناامیدی کشیدیم حتی به همین اندک ها راضی بودیم، اجازه دهد واقعا اقتصاد ازاد رقباتی باشد و سرمایه دار باشد، ولی اجحاف به ملت نشود تا این حد خودروی بنجل را با قیمت دو برابری به ملت به اندازند!!
اما افسوس که امثال خامنه ای همین اندک را هم از ما دریغ کردند!
فرزندی از ملت نامنسجم ایران! / 11 February 2017
اما من طعنه نویسنده محترم می دانم، ولی مطمئنم سکولار/لیبرال دمکراسی این به اصطلاح پادشاهان عوضی سرجای شان می نشاند و جلوی تندروی و دیوانگی شان می گیرد.
به نظر من رتبه دمکراسی در ایالات متحده امریکا در میان تمام کشورهای مترقی سکولار/لیبرال دمکراسی، در اخرین رده است (باز هم بهتر از مثل ایران است!) و اصلا بی انصافی است این کشور را ملاک سکولار/لیبرال دمکراسی در جهان دانست در حالی کشورهای برتری مثل هلند و اسکاندیناوی هستند! ولی در همان امریکا هم می بینم بستر و ساختار سکولار/لیبارل دمکراسی اجازه نمی دهد این به اصطلاح پادشاهان عوضی ، هر غلطی دلشان بخواهد بکند.
واقعا من در تخلیمان هم نمی توانیم تصور کنیم در کشورهای استبدادی مثل ایران یا عربستان و اغلب کشورهای اسلام زده، مردم این طو ر آزادنه علیه شخص اول کشور اعتراض کنند و او را به دادگاه بکشانند و دادگاه هم محکوم کند!!!
ایول به لیبرال دمکراسی غربیان، ایول به ملت هابشان، حتی بعید می دانم صد سال پیش کسی چنین رویای شیرین و زیبایی متصور بود که در جهان، ابرقدرت اول جهان، چنین حکمشان سرنوشتاشن در دست مردمش باشد. تازه امریکا درجه لیبرال دمکراسی اش رده اخر است! ایول / دمشان گرم با این کشورهایشان/. خوشا به حال ملت های غربی.
فرزندی از ملت نامنسجم ایران! / 11 February 2017