برگرفته از تریبون زمانه *  

پایه شکل گیری هر نهضت فکری، سیاسی و هر ایدئولوژی (در معنای عام آن) رسیدن به حالت پایدارتری از قدرت است و در این بین حتی آنهایی که سعی در کوچک دانستن جایگاه انسان یا تغییر و حتی حذف بعضی رفتارهای انسانی داشته اند نیز، توسط ذهن بشر ساخته شدند پس بدون شک تمامی آنها با هدف یا ادعای نزدیک شدن به اهداف انسان و یک زندگی “بهتر” پا به عرصه گذاشته اند و از طرف دیگر،
می شود پا فراتر گذاشت و گفت که ما می توانیم مصداق و مثال رفتار هر کدام از این مکاتب را در نزدیکان و اطرافیانمان نیز مشاهده کنیم و نه فقط در احزاب و حکومت ها؛ و آشنایی اولیه (و نه تخصصی) با اساس و مبانی آنها، علمی کاملا موثر است که یادگیری آن برای هر فردی مفید خواهد بود و تنها نکته اینکه هدف اصلی نباید فراموش گردد. دستیابی به قدرت و پیروزی، نباید به عنوان هدف قرار گیرند.
در کل، هر مکتب فکری محدودیت و ایرادات خود را دارد و در صورتی که مقدس دانسته شده و بجای وسیله بعنوان هدف انتخاب گردد. می تواند به تعصب و دیکتاتوری بیانجامد و بی نتیجه باشد.

در دوره هایی مکتبی هنری وارد عرصه های اجتماعی و سیاسی شده و یک نهضت و یا گاهی انقلابی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی (و اقتصادی) به راه انداخته است؛ در این میان می توان به نقش فوتوریسم در دوره صنعتی اروپا یا شکل گیری موسیقی راک و اعتراض به پیامدهای دوره ماشینی و زندگی شهری آن دوره و نیز گسترش مکتب دادائیسم و اعتراض آن به پیامدهای جنگ اول جهانی اشاره کرد.

نام‌گذاری و کارکردگرایی؛ در اصل، بیشتر آنچه گفته میشود یک نام گذاری توافقی است و در مواردی نیز بعد از گذشت یک دوره مشخص، به شیوه حاکمیت یا روند دوره گذشته و یا به یک قشر خاص یا طرفداران یک رهبر، اسم و تعریفی خاص، نسبت داده شده است. در نهایت ما به مجموعه بسیار بزرگی از اسامی و اصطلاحات و تعاریف رسیده‌ایم که هر کدام در بخشی از جهان و قسمت‌هایی از جامعه ما اثرات مثبت یا منفی خود را گذاشته است:

فئودالیسم《نظام ارباب-رعیتی یا ملوک الطوایفی》، لیبرالیسم《آزادی خواهی، تقدم دادن به آزادی شخص》، دموکراسی《حکومت دموس: اکثریت، مردم》، جمهوری《دموکراسی از طریق رأی با توجه به حقوق اقلیت یا مردم سالاری حکومتی》، اولیگارشی《حکومت اقلیت پر قدرت یا ثروتمند بر اکثریت》، سکولاریسم《جدا کردن حکومت سیاستمداران از مذهب》، سرمایه داری《کاپیتالیسم یا نظام سرمایه و تولید محور با آزادی مالکیت شخصی》، سوسیالیسم《جامعه اشتراکی بر پایه عدالت اجتماعی که بجای شخص به جمع تقدم می دهد》، مارکسیسم، ماکیاولیسم، دیکتاتوری، فاشیسم، نئولیبرالیسم و ده ها اصطلاح و عنوان دیگر که البته هر کدام برحسب مورد استفاده و زمان، تعاریف و کاربردهای متفاوتی دارند و سیاستمداران کشورهای مختلف معنای یکسانی برای این نام گذاری قائل نیستند.

هر چند مفاهیم و مبانی بسیاری از این “نام” ها (نهضت ها، مکاتب و راه های ایدئولوژیک) با یکدیگر تضاد دارد اما در کل می شود گفت که بر خلاف تصور ما در ایران، دنیای امروزمان دیگر جنگ نظامی، تنها بر سر ایدئولوژی را نمی پذیرد. افکار و عقاید، در قالب اقدامات سیاسی و محصولات اقتصادی، فرهنگی، هنری و رسانه ای و … به جنگ مشغول هستند و در بسیاری از کشورها در کنار یکدیگر قرار گرفته و به نوعی با هم ترکیب شده اند که یکی از نمونه های مشخص آن ترکیب نگرش های چپ و راست اقتصادی با چهارچوب دموکراسی و لیبرالیسم (هر چند کاملا حقیقی نباشد) در کشورهای غربی است که با فعالیت فعالین و کنترل حاکمیت، برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی (سوسیالیسم) را خود به پیش می برند.
زیرک ترها بجای اینکه خود را به عناوین مکاتب و ایدئولوژی ها مشغول کنند، به حرفهایی که گفته شده توجه نمودند و مبانی درست و کاربردی هر یک را مورد استفاده قرار داده اند؛
این در حالی است که در ایران، هر چند در مواردی این استفاده کاربردی و ترکیب صورت گرفته است اما ما هنوز از اسامی وحشت داریم و بجای عملکرد و نتیجه، به عناوین حساسیت نشان میدهیم.

لینک این مطلب در تریبون زمانه