مطلبی که مینویسم حاصل تجربه زیسته و مهمتر از آن بحث و گفتگوهای جمعی پیرامون این قضیه است، اعتبار همه آنها نه متعلق به من تنهاست و نه من آن را خالی از اشکال و بدون نیاز به بازخوانی و بازاندیشی میدانم. چیزی که به نظرم میرسد ضرورت وجود مکالمهای خالی از تنش برای روشن کردن وضعیتی است که در آن به سر میبریم.
فرض کنید داستان از این قرار است:
دختری در یک فضای عمومی بیان میکند که مردی بعد از ابراز عشق و علاقه و توجه به او یک بار با او خوابیده و بعد رفته و پشت سرش را هم نگاه نکرده. از نظر دختر این نوعی حقهبازی یا اغفال است و میخواهد انتقامی شخصی بگیرد یا میخواهد دیگر دختران در جریان این موضوع باشند.
به نظرم نگاهی به واکنشها به این افشاگری میتواند بخشی البته بسیار کوچک و بسیار مهم از سبک زندگی جدید جامعه ما و چالشهای آن برای زنان را نشان دهد. برخی از این واکنشها را در اتفاقات مشابه دیدهام و مابقی را سعی میکنم حدس بزنم.
خودت رفتی دادی حالا طلبکاری
ترجیح میدهم عین جمله را نقل کنم، چون این دقیقا چیزی است که گفته و شنیده میشود. در واقع به نظر من این لختترین و صریحترین جمله برای توصیف رابطه جنسی از سوی جامعهای مردسالار است، که به شوخی و جدی از سوی آدمهای مختلفی گفته میشود و همه اعضا جامعه درک مشترکی از آن دارند. هشدار بسیار جدی و خشن جامعه، به زنی که به هر نحوی اعلام میکند که رابطهای جنسی خارج از ازدواج داشته است. «دادن» که به نظرم معنای ضمنی «از دست دادن» را هم در خود دارد، در پی ایجاد این تلقی است که زن بعد از «دادن» باید سکوت کند. دختر بعد از برقراری رابطه جنسی حقی برای طلبکاری ندارد.
میپذیریم که در رابطه میان دو انسانی که عاقل، بالغ و مختار باشند جای هیچ گلایهای نیست اما اغلب از یاد میبریم که شرط اختیار آگاه بودن به کلیه جوانب یک رابطه است. اگر پیشفرضهای اجتماعی من و شما در یک ارتباط یکی باشد (مثلا اینکه دو نفر به هم علاقه دارند و تعهدشان به پیشبرد رابطه است و نه فقط برقراری رابطه جنسی) اما شما از چیزی آگاه باشید که من نیستم (مثلا اینکه قصد شما فقط برقراری رابطه جنسی است) این شرط اختیار نیست.
زندگی شخصی آدمها را نباید فاش کرد
بخش بزرگی از واکنشها به ویژه از سوی آقایان به این موضوع میپردازد که زندگی شخصی آدمها را نباید فاش کرد. در هر رابطهای حداقل دو نفر درگیرند. تا چه زمانی میتوان ادعا کرد که بخش مشترک رابطهی آنها بخش خصوصی زندگی دیگری است؟ فرض کنید زنی هستید که مردی شما را پیگیری میکند، هر آنچه میگویید به نظرش جالب میآید، بدنتان، ایدههایتان، کارهایتان. به شما میگوید که زندگیش با وجود شما بهتر شده، حتی دگرگون شده و شما را میستاید. حالا فرض کنید همزمان که مثلا شما در باکس چت خود این حرفها را میشنوید دو یا سه یا چهار باکس چت دیگر جلوی او باز است که زنان دیگر همین حرفها را از او میشنوند. حالا فرض کنید به زودی میفهمید که مرد بعد از خوابیدن با همه این زنها با آنها قطع ارتباط کرده و گفته سرش شلوغ است یا ارتباط جدی نمیخواهد. اگر شما پس از آگاهی از این نکته آن را علنی کنید زندگی شخصی این شخص را برملا کردهاید؟ آیا این مرد کار بدی میکند؟ کار خوب و بهجایی میکند؟ اگر کار بدی در حق زنان مورد نظر میکند آیا باز هم علنی کردن آن تجاوز به حریم شخصی اوست؟ اگر کار خوب و بهجایی میکند چرا باید علنی کردن یا نکردن آن موضوع بحث باشد؟ آیا این فرض درست نیست که تک تک زنان به دلیل ناآگاهی از این موقعیت تصمیم گرفتند با مرد بمانند یا رابطه جنسی داشته باشند؟ یعنی بقای این رفتار در گرو پنهان ماندن آن است؟
اگر من دختری بودم که با ایجاد رابطه عاشقانه با مکانیزمهای معمول جامعه و با استفاده از شهرتم یا سرمایه اجتماعیم از مردان پول میگرفتم و بعد رهایشان میکردم آیا افشای این موضوع از جانب مردان باید باعث میشد که زنان دیگر بگویند که این زندگی شخصی این زن است و نباید آن را افشا کرد؟
این کار جرم نیست
تجاوز و اغفال در حوزه روابط جنسی جرم محسوب میشوند. برقراری رابطه جنسی به زور، آزار جنسی، کشاندن کسی به رابطه جنسی بدون اطلاع او از منظر قانونی جرم هستند. رفتار مرد داستان ما جرم نیست، رفتار دختر چطور؟ آیا اصلا این موضوع که کار مرد یا زن از نظر قانونی جرم هستند یا نه مسئله مهمی است؟
حیات زندگی اجتماعی ما به پیوندهایی متکی است که زندگی و ارتباط را برای ما ممکن میکند، در واقع درک مشترک ما از پیوندها و معانی اجتماعی است که زندگی جمعی را برای ما ممکن میکند، من میدانم که اگر در محل کار با لبخند به شما سلام کنم شما به احتمال قریب به یقین پاسخم را خواهید داد. اگر ندهید هم باز معنی خود را دارد.
اصلا به دلیل همین درک مشترک بین افراد یک جامعه است که بر سر این «افشاگری» بحث به وجود میآید چون درک مشترک ما میگوید که این کار نوعی انحراف از اخلاق جمعی جامعه ماست. مثلا اگر من در فضایی عمومی افشا کنم که دوستم را به خانهام دعوت کردهام و او در منزل من غذا خورده و به همین دلیل از او شاکی هستم و میخواهم این اتفاق برای دیگران نیافتد، همه ممکن است فکر کنند عقلم را از دست دادهام یا شوخی میکنم. اما این افشاگری برای همه قابل درک است و حتی در مقام دفاع از شخص مزبور میگویند که «زندگی شخصی او را نباید فاش کرد» یا «این کار جرم نیست» یا به طرف زن ماجرا حمله میکنند.
و باز به همین دلیل است که مرد داستان ما به زنان پیرامونش نمیگوید که هدف او ازابرازعشق، داشتن رابطه جنسی است چون او میداند که رابطه جنسی برای زنان مخاطبش و شاید برای بسیاری از زنان و البته مردان بخشی از یک بسته رابطه رومانتیک یا عاشقانه است. به همین دلیل میتوان گفت که این رفتاری است که از نظر اجتماعی کلاهبرداری محسوب میشود چون در فهم مشترک ما از رابطه، گفتن کلام عاشقانه به معنای انحصاری بودن آن است. جرم نیست اما مسئولیتی اخلاقی است که از مردان و زنان بالغ انتظار میرود آن را برآورده کنند و در توضیح مواضع خود شفاف باشند. حتی اگر عادت دارند که کلام عاشقانه را به تمام زنان عالم در یک زمان واحد بگویند باید بر اساس همان درک مشترک با روشن کردن این رفتار خود زن را در انتخاب کردن میان ماندن یا رفتن مخیر کنند. آن زمان است که خرد جمعی شاید این موضوع را حتی شایسته افشاگری هم نداند.
- نظرات شخصی
ایستادن در جانب زن
شاید زن دروغ بگوید، شاید این یک تبانی باشد، این کار جرم نیست، ما از همه قضیه خبر نداریم… واقعیت این است که در همه افشاگریهایی که حول آنچه ما به آن «زندگی شخصی» میگوییم این ابهامات وجود دارد. همانطور که توصیه مادران ما به زنانی که قربانی خشونت خانگی بودند این بود که موضوع را نزد خود نگه دارند، آبروریزی نکنند و …. نسبت قدرت جنسیتی در جامعه ما به شکلی است که زن در این موارد بسیار کمقدرت است، احساسات و یا دریافتهایش از رابطه کمارزش شمرده میشود و مجبور به سکوت است. ترجیح من این است که سمت زن باقی بمانم و این اطمینان را به زنان دیگر و حتی به خودم بدهم که خواهرانی دارد که از او حمایت میکنند.
فانتزی حرمسرا
دریافت من از بافت روابط امروز بخشی از جامعه که شاهد آن هستم این است که در گسسته شدن پیوندهای سنتی که با تشویقها و تنبیهات زیادی یک نظام ارتباطی را در خود یکپارچه نگه میداشت ما با جامعهای روبرو شدهایم که نسبتهای قدرت جنسیتی آن تغییر چندانی نکرده است اما در عین حال از آن نظامهای حمایتی که از زن به عنوان جنسیت کمقدرتتر دفاع میکرد دیگر خبری نیست.
به عنوان مثال همچنان رابطه جنسی خارج از ازدواج برای زنان اگر نتوانند آن را به پیوندی دائمی برسانند نوعی خسران به حساب میآید، انگهای اخلاقی و اجتماعی برای زنان موجود است، کلیشههای جنسیتی همچنان آنان را بیمنطق و راهبردهای زنانه را بیارزش میداند و قدرت اصلی و مستقل از آن مردان است. زنان در این جامعه آسیبپذیرترند و انگار باید یک تنه به جنگی تمام عیار بروند. خودشان از خودشان محافظت کنند و حتی زمانی که تلاش میکنند بر اساس درکی مشترک از معانی اجتماعی رابطهای را بنا بگذارند به شدت ممکن است آسیب ببینند و حمایتی از جانب اجتماع یا طرف رابطه خود نگیرند. در چنین فضایی به دلیل دگرگون نشدن نظام هنجارهای جنسیتی به نظرم چیزی جان گرفته است که من به آن میگویم «فانتزی حرمسرا» فانتزی که ممکن است عملی نشود اما به شدت خواستنی جلوه داده میشود و البته پذیرفته میشود، امکان بذل و بخشش کلام عاشقانه و هیجان، نپذیرفتن مسئولیت بردن رابطه از یک سطح به سطحی دیگر و نپذیرفتن مسئولیت رفتار و کلام از مشخصات این فانتزی است. آیا من معتقدم زنان چنین فانتزی ندارند؟ ممکن است داشته باشند. اما معتقدم فرودستی جنسیتی و عدم تعادل در قدرت میان دو جنسیت این امکان را در حد زیادی از آنها میگیرد و در عوض موقعیتی دشوار نسیبشان میکند که باید خود را از شر این فانتزی رها کنند یا با قواعد آن بازی کنند.
پیشنهادی برای خودمان
ما ناچار از پذیرفتن و زیستن در این زمان هستیم. همه ما علاقمند به داشتن شادی، هیجان، لذت، آزادی و البته آرامش و حمایت هستیم. مسولیت شخصی ما از نظر من پذیرفتن این موضوع است که خوشحالی و شادی ما نمیتواند یا نباید در گرو رنج دیگران باشد.
لینک این مطلب در تریبون زمانه
جالبه که این ماجرا رو به نوعی دیگه شنیدم و چقدر این روایت ها تکراریه از فرط تکرار! انگار فقط سوژه ماجراها عوض میشن و قصه همون قصه قدیمی سوء استفاده از موقعیته
این ماجرا رو درباره ی یک نویسنده ی ایرانی ساکن برلین شنیدم که با همین شیوه و ادعای عشق و سرودن اشاعر یا مثلا اضعار سطحی سعی ر جلب توجه و توراندزی داشته و بعد هم حتا همین درخواست پول و رابطه ی جنسی.
عجیبه. عجیبه که مردان مثلا معروف چطور با دست خودشون گند میزنند به اون شهرت های پوشالی
آقای نویسنده ی مثلا روشنفکر زمان ما. و شما بگذار شاعر، فعال مدنی… فرقی نداره. این ماجراها مدام تکرار میشه
مریم / 10 October 2016
با تشکر از نوشته شما
الگوی اصلی روایت شما از یک منظر ریشه در مردسالاری دارد .مرد در نظام مرد سالار به شکلی سمبلیک در جایگاه فاعل قرار میگیرد .مفهوم بکارت در مورد مرد در یک نظام مردسالار عموما از جایگاهی ارزشی برخوردار نیست .در روایت شما اغفال به عنوان کنشی عاطفی و بهره کشی از تن دیگری عملی مردانه معرفی شده است .که این ادعا خود به نوعی مبتنی بر همان پیش فرض مردسالارانه فاعل میتواند معنا و مصداق یابد. اغفال دیگری( یعنی پنهان کردن حقیقت احساسات و اهداف درونی خویشتن از دیگری) کنشی صرفا مردانه نیست .میل به برقراری رابطه جنسی با افراد متعدد نیز همین طور .گرچه در پایان مقاله این نکته که فانتزی حرمسرا ممکن است در بین زنان هم وجود داشته باشد تلویحا پذیرفته میشود اما نکته ای که در مردانه کردن کنش اغفال به چشم میخورد نادیده گرفتن اسیب روانی شخص فارق از جنسیت او در یک رابطه این چنینی(مبتنی بر اغفال) است . گرچه در یک جامعه مردسالار امتیازات و امکانات بالقوه اجتماعی به شکل نابرابر توزیع میشود اما این به معنی برتری مطلق جایگاه مردان بر زنان نیست .چه که در چنین مواردی و یا در مواردی که مرد با خیانت همسر یا شریک عاطفی خویش روبرو میشود نه تنها از حمایت روانی جامعه و نزدیکان خود سهمی نمیبرد بلکه علت غایی خیانت زن ضعف مرد (در معنایی بیولوژیک – سمبلیک) فرض شده و مرد نیز با واکنش قهر_تمسخر امیز جامعه رو به رو میشود . اگر صورت مسئله عدم حمایت جامعه از زنانی است که اغفال شده اند چرا باید مردان اغفال شده در یک رابطه اجتماعی اعم از درون یا بیرون نظام خانواده نادیده گرفته شوند .تجربه شخصی به ما مردانی و زنانی را نشان میدهد که از ترس ابرو خیانت شرکای عاطفیشان را نادیده میگیرند اما ایا اسیب روانی چنین رخدادی را هم ایا میتوان نادیده گرفت.
محمد امین نادریان / 10 October 2016
من متوجه نمی شم هنوز در زمانهء ما وقتی دو نفر با اختیار توافق و آگاهی با هم رابطهء جنسی برقرار می کنن، چرا همه فکر می کنند یه طرف یه چیزی رو از دست داده و طرف دیگه چیزی رو به دست آورده؟ اگه رابطهء جنسی درست برقرار بشه، مگه قرار نیست هر دو طرف کمابیش به تساوی از اون لذت ببرند؟ پس شکایت از چیه؟ چرا همش اینطور وانمود میشه که انگار یکی، یکی دیگه رو گول زده و ازش چیزی رو دزدیده؟ به نظر من این نگاه مخصوصا در مورد زنان بسیار بسیار انفعالی و ابزاریه و اونها رو به حد اشیایی صرف تقلیل می ده که نقششون، لذت بخشی به مردانه در برابر گرفتن امتیازی، در حالی که خودشون از این رابطه رنج و عذاب می برند. اشتباه نشه، اگه مردی با دروغ و گفتن کلماتی غیر واقعی خودشو به زنی نزدیک کنه که فقط باهاش سکس داشته باشه، صددرصد کار غلطی کرده چون دروغ گفته، ولی زن ماجرا هم این وسط همچین چیز خاصی رو صرفا به خاطر سکس داشتن از دست نداده که بخواد خیلی شاکی بشه. این نگاه که زنی به خاطر شرکت داوطلبانه در یه رابطه جنسی طلبکار بشه خیلی فرقی نداره با نگاهی که ارزش زن رو در بکارت و امثال اون خلاصه می کنه و این رابطه رو هم به یک بده-بستان تنزیل می ده که در اون مرد باید پولی/مالی/سندی/قولی/جهیزیه ای تقدیم زن بکنه که زن حاضر بشه “متاعش” رو در اختیار مرد قرار بده.
گرگ / 11 October 2016