برگرفته از تریبون زمانه *  

سوم ماه مه، روز جهانی آزادی مطبوعات، با بازداشت اِبرو عمر، ژورنالیست هلندی ترک تبار که برای دیدن خانواده‌اش به ترکیه سفر کرده بود، همراه شد.

خبرها درباره تعقیب قضایی کمدین آلمانی، بومرمان که در برنامه‌اش اردوغان را به طنز کشید و برداشته شدن کارتون‌های روبن اوپنهایمر از فیس‌بوک، از دیگر موارد مربوط به آزادی بیان در رسانه‌ها بود که روز جهانی آزادی مطبوعات امسال را بیش از پیش در مرکز توجه قرار داد.

Assad Cartoon Freedom Press 2016
کارتون از اسد بیناخواهی

موافقان آزادی بیان بسیارند، اما اگر بیانی موجب آزار شود چه؟

آیا در کشوری مثل هلند، روزنامه‌نگاران هنوز هم مجازند هر چه می‌خواهند بنویسند، فیلم بسازند و نمایش بدهند؟ وضعیت آزادی بیان در کشورهای دیگر جهان چگونه است؟

فستیوال آزادی بیان در هلند که روز سه‌شنبه، سوم ماه مه در سالن بالی در آمستردام برگزار شد، به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش‌ها بود. خبرنگارانی هم از کشورهای محتلف در این برنامه شرکت داشتند که در برخی از آن‌ها، آزادی مطبوعات امری بدیهی نیست. در این برنامه همچنین ارزش آزادی بیان در هلند مورد بحث قرار گرفت.

موضوع اصلی گفت‌و‌گو‌ها اما «خط قرمز» بود. آیا مرزی برای آن‌چه نوشته می‌شود، فیلمی که ساخته می‌شود، عکسی که گرفته می‌شود و … وجود دارد؟ اگر دارد، این مرز کجاست و چگونه می‌توان با آن کنار آمد؟ چه کسی تعیین می‌کند چه چیزی بی‌مزه است یا تند؟

مؤسسه‌های تجاری مانند فیس‌بوک و توئیتر و …، چه تأثیری بر آزادی بیان دارند و ….

فستیوال آزادی بیان در هلند با فیلمی کوتاه آغاز می‌شود که نگاهی گذرا دارد به وضعیت آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۵.

در ابتدای فیلم گفته می‌شود که سال گذشته سال خوبی برای خبرنگاران بوده است، چون علی‌رغم همه دشواری‌ها خبرنگاران توانستند کارشان را انجام دهند. در سریلانکا خبرنگاران کمتر مورد حمله و تهدید قرار گرفتند. در آمریکای مرکزی خبرنگاران همچنان به کاوش در باره فساد و جنایات سازمان یافته ادامه دادند. در سوریه، خبرنگاران و اکتیویست‌ها با به خطر انداختن جان خود موارد نقض حقوق بشر را گزارش کردند …، اما بیایید صادقانه نگاه کنیم: سال گذشته بیش‌تر خبرهای بد داشتیم. فقط ۱۳‌درصد جمعیت جهان با آزادی بیان آشنا هستند. یعنی کمتر از یک نفر از هر هفت نفر در جهان در کشوری زندگی می‌کند که گزارش‌های سیاسی قابل اعتماد ارائه می‌شوند، که امنیت خبرنگاران تضمین شده است، که حکومت به ندرت دخالتی در رسانه‌ها دارد و مطبوعات تحت فشار حقوقی یا اقتصادی نیستند.

در سال ۲۰۱۵ آزادی مطبوعات در همه جای جهان کاهش پیدا کرده و به پایین‌ترین سطح در ۱۲ سال اخیر رسیده است.

دو عامل مهم این وضعیت یکی خشونت و ارعابی است که خبرنگاران با آن روبه‌رو هستند و دیگری تعصب و جبهه‌گیری در رسانه‌های کشورهاست. بنابراین فقط روایات حاکمان و احزاب متخاصم ارائه می‌شود، بدون این‌که فرصتی برای تشریح روی دیگر ماجرا وجود داشته باشد. این کار معمولا از طریق ارعاب و سانسور یا عدم دسترسی به اطلاعات صورت می‌گیرد که بزرگ‌ترین تهدید برای آزادی مطبوعات در سراسر جهان است.

در مصر خبرنگاران تحت فشار زیادی قرار گرفتند که از احزاب سیاسی حاکم طرفداری کنند و روایات مورد پسند حکومت را بنویسند.

سوریه همچنان مرگ‌بار‌‌ترین جای جهان برای روزنامه‌نگاران است. داعش هم به‌خوبی از شبکه‌های اجتماعی برای تبلیغ خود در سراسر جهان استفاده می‌کند.

در ترکیه، دولت دست به تصرف رسانه‌های منتقد زده و آن‌ها را به مدیران حامی خود سپرده است.

همچنین در اروپا هم شاهد یک چرخش هستیم. آزادی مطبوعات در اروپا درمقایسه با مناطق دیگر در ۱۰ ساله اخیر بیش‌ترین صدمات را خورده است.

سال ۲۰۱۵ با واقعه غم‌انگیز کشتار هشت کارتونیست نشریه شارلی هبدو شروع شد. در روزهای اول پس از این حادثه، موج حمایت از آزادی بیان، امید به همبستگی پایدار را افزایش داد ولی پس از آن، در چند کشور که قوی‌ترین دموکراسی‌ها را داشتند این امر تحت فشار قرار گرفت.

در فرانسه، دولت قانونی وضع کرده که به مقامات قدرت گسترده‌ای برای نظارت و کنترل می‌دهد. دولت بریتانیا هم همین قانون را وضع کرده است.

دولت لهستان در اولین گام‌ها برای محدود کردن آزادی بیان، قانونی وضع کرد که در آن به حکومت این اختیار داده شده که مدیران رسانه‌های دولتی را عزل و نصب کنند: «ولی ما افتخار می‌کنیم که بگوییم هلند در رده دوم لیست آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۵ قرار دارد. ولی باز بیایید صادق باشیم: در هلند هم روزنامه‌گاران به‌تدریج برای انجام کارشان با مشکلات بیش‌تری روبه‌رو می‌شوند. طرح پیشنهادی تغییر قانون اطلاعات و خدمات امنیتی، امکان افشا نشدن منابع‌ را غیرممکن کرده است. بنابراین از خودمان بپرسیم چه‌طور می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که سال آینده هم همچنان خبرهای بد نمی‌بینیم و نمی‌شنویم؟ 

IMG_8098

خانم مینکا نی هاوس، خبرنگار جنگی که ۲۵ سال در مناطق مختلف جنگی به تهیه گزارش مشغول بوده، به عنوان یکی از سخنران‌های فیستیوال می‌گوید سخت‌ترین جایی که کار کرده در سوریه (آلپو) بوده است. جایی که شدت بمباران‌ها و گستره ویرانی‌ها او را عمیقا شوکه کرده است: «دیدن خبرنگاران سوری که در شرایطی کار می‌کنند که هر لحظه‌اش می‌تواند برای آن‌ها آخرین لحظه باشد، بسیار تکان دهنده بود و من هرگز آن لحظه‌ها را فراموش نخواهد کرد.»

او می‌گوید: «در سال‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ هم عراق بودم و خشونت‌های زیادی دیدم، اما داستان سوریه و پیامی که اسد سعی می‌کند بدهد (یا می‌ماند یا کشورش را نابود می‌کند)، کاملا متفاوت است. این پیام عملا در حال اجراست.»

مینکا، فیلم کوتاهی از یک زن خبرنگار سوری نمایش می‌دهد که ماه‌ها زندگی چهار زن را دنبال کرده‌ است. او می‌گوید که این فیلم می‌خواهد توجه جهانیان را به زندگی روزمره مردم جلب کند اما نه آن‌طور که فعلا در رسانه‌های جهانی، فقط به نیروهای داعش پرداخته می‌شود: «نباید فراموش شود که مردم مشکلاتی بیش‌تر از داعش دارند.»

خانم فیدان اکیز، از دیگر حاضران در این فستیوال، خبرنگاری است که در کشورهای میانمار، روسیه، اوگاندا، ترکیه، هنگ‌کنگ و کلمبیا کار کرده است. یکی از موضوعاتی که او را بسیار تحت تاثیر قرار داده، کار خبرنگاران در کلمبیاست. او با نمایش بخش کوتاهی از فیلمی که تهیه کرده، نشان می‌دهد که خبرنگاران چگونه با مشکل حفظ زندگی و امنیت نه تنها خود، که منابع خبری‌شان مواجهند.

در این فیلم، خبرنگاری کلمبیایی را می‌بینیم که به‌خاطر نوشتن گزارش‌هایی در مورد فساد و کارتل‌های مواد مخدر، دچار مشکلات عدیده‌ای شده است. از یک سو یکی از افرادی که به او اطلاعات داده، به قتل رسیده و از سوی دیگر خود او هم مورد تهدید جانی قرار دارد و ناچار است که شهر و همسر و دخترکوچکش را ترک کند، به بوگوتا بگریزد و خود را در آپارتمانی زندانی کند: «او زندگی بسیار غم‌انگیزی دارد. حالا دیگر نمی‌تواند کارش را ادامه بدهد و مدام هم با کابوس کشته شدن منابع خبری‌اش درگیر است.»

خانم فیدان می‌گوید پرسشی که همیشه از خبرنگاران در این‌گونه کشور‌ها داشته‌ام این بوده که با توجه به مصائب این حرفه برای شما، آیا کاری که می‌کنید واقعا ارزشش را دارد؟ آن‌ها عمدتا جواب می‌دهند که اگر این کار را هم نکنیم چیزی حل نخواهد شد: «اگر ننویسم ممکن است همین حالا مشکلی نداشته باشم اما حتما در آینده نوبت من هم خواهد شد. ما در اصل مبارزان آزادی‌خواه هستیم. مثلا در کلمبیا مردم اگر مشکل داشته باشند سراغ پلیس یا حکومتی‌ها نمی‌روند، می‌روند سراغ روزنامه‌نگاران و کمک می‌خواهند.

مینکا هم در تایید صحبت‌های فیدان از تجربه خودش در میانمار و نیز دیگر کشورهایی می‌گوید که آزادی بیان در آن‌ها وجود ندارد: «آن‌ها احساس مسئولیت می‌کنند و به‌خاطر همبستگی با مردم کارشان را انجام می‌دهند. احساس مسئولیت و همبستگی با مردم در این کشور‌ها طوری‌ست که شاید برای ما زیاد قابل تصور نباشد، اما به نظر من یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های کار در این کشورها، علی‌رغم فضای تیره و مایوس کننده ناشی از نبود آزادی، همین احساس همبستگی‌ست که محرکی‌ست برای دستیابی به شیوه‌های ابتکاری و نوآوری خبرنگاران.

خط قرمز و ابتکار

مشخص است که اگر خبرنگاری در روزنامه‌ای در کلمبیا در مورد رییس‌جمهوری یا کارتل‌های مواد مخدر بنویسد، سریع به چشم می‌‌آید، اما امروزه خبرنگاران روایت‌ها و یافته‌‌های‌شان را از طریق اینترنت و وبلاگ‌ها ارائه می‌دهند. مثلا یک کارتونیست ترک به مینکا گفته است دیگر یاد گرفته‌ که چه‌طور قلمش را به حرکت دربیاورد که از دید ممیزان اردوغان، کمتر نامناسب تشخیص داده شود و اگر هم مورد بازخواست قرار بگیرد، توجیهی برای کارش آماده کرده است: «این‌ها ابتکارهایی است که به خرج می‌دهند که گاهی خنده‌دار هم هست، اما در عین حال هزینه‌ای که بابت کارشان می‌پردازند، بالاست.»

بی‌طرفی روزنامه‌نگاری

پرسش مهمی که اینجا مطرح می‌شود این است که اگر انگیزه‌های شخصی محرک کار روزنامه‌نگاران در این کشورهاست، چه‌طور می‌توان به‌عنوان یک روزنامه‌نگار بی‌طرف ماند، وقتی که مثلا می‌خواهی تغییر در کشورت به وجود بیاوری یا دنیای بهتری برای نسل آینده بسازی؟

فیدان می‌گوید: «از گفت‌و‌گوهایی که با خبرنگاران در کشورهای غیرآزاد داشته‌ایم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که بیش‌تر این خبرنگاران در این کشور‌ها کنشگر (اکتیویست) هستند. آن‌ها فکر می‌کنند که وظیفه دارند چنین کنند. این چیزی‌ست که برای روزنامه‌نگاران کشورهای اروپایی که با استانداردهای روزنامه‌نگاری تحصیل کرده‌اند، متفاوت است. بی‌طرفی مطلق البته وجود ندارد، اما خبرنگارانی که ما با آن‌ها مصاحبه کردیم از کشورهایی هستند که آزادی شدیدا تحدید می‌شود. آن‌ها چاره دیگری ندارند جز این‌که مبارزان راه آزادی شوند. آن‌ها مجبورند کنشگر باشند. درست است که نمی‌توانند بی‌طرف بمانند، اما از نظر من کارشان قابل احترام است. آن‌ها زندگی خود را به‌خاطر وطن و مردم به خطر می‌اندازند. من در مقابل آن‌ها سر تعظیم فرود می‌آورم.»
مینکا هم در مقابل این که خود را ژورنالیست می‌داند یا اکتیویست، با کمی مکث می‌گوید: «من خودم را ژورنالیست می‌دانم اما باید قبول کنیم که این موقعیت لوکسی است. در کشورهایی که آزادی نیست ناچاری که کنشگر آزادی شوی و نمی‌توانی از آن فرار کنی. تصور کنید دوران جنگ دوم جهانی را که کشور ما تحت سلطه آلمان‌ها بود. به عنوان یک خبرنگار من باید چه موضعی می‌داشتم؟ مطمئنا آن موضع متفاوت از موضعی بود که الان دارم.»

حفظ هویت و امنیت افراد

یکی از موارد بسیار حساس کار روزنامه‌نگاری حفظ هویت منبع اطلاعاتی است. خبرنگاران خود را مسئول امنیت افرادی می‌دانند که به آن‌ها اطلاعات می‌دهند. آن‌ها تمام تلاش خود را می‌کنند که همه اقدامات امنیتی را رعایت کنند تا هویت فرد اطلاعات‌دهنده آشکار نشود، اما این تلاش همیشه موفق‌آمیز نیست.

مینکا می‌گوید: «در میانمار با خبرنگاری روبه‌رو شدم که یکی از منابع خبری‌اش به‌خاطر انتقال اطلاعات به او به هفت سال زندان محکوم شده بود. یکی از حساس‌ترین نکات این است که خبرنگاران به اطلاعاتی که از منابع می‌گیرند نیازمندند، اما از طرف دیگر موظفند پیامدهای احتمالی کار را به منبع خبری خود بگویند چون گاهی آن‌ها خودشان نمی‌دانند که در صورت آشکار شدن هویت‌شان، ممکن است با چه مسائلی درگیر شوند.»

او در ادامه می‌گوید: «مواردی پیش آمده که به‌خاطر ملاحظه‌کاری قرارم را با منبعی لغو کرده‌ام چون نمی‌خواسته‌ام زندگی‌اش به خطر بیفتد و البته که به همین خاطر، اطلاعات مهمی را هم از دست داده‌ام. افراد سر‌شناس مخالف حکومت‌ها معمولا چندان مشکلی ندارند زیرا به قول خودشان حاکمیت هر لحظه ممکن است از هر بهانه‌ای استفاده کند تا آن‌ها را به زندان بیاندازند، اما افراد عادی‌ گاه فکر می‌کنند که اگر داستان‌شان در رسانه‌ها پخش شود و دنیا از آن اطلاع پیدا کند،
وضعیت بهتری پیدا خواهند کرد. در این موارد، بایستی به آن‌ها هشدار داده شود که متوجه عواقب احتمالا ناخوشایند کارشان هم باشند.»

اسرائیل و آزادی بیان

نیر بارام، نویسنده اسرائیلی است که از حقوق فلسطینی‌ها و کارگران خارجی در اسرائیل حمایت می‌کند. پدر و پدربزرگ او در دولت اسرائیل وزیر بوده‌اند. او سفری به شمال شرقی اورشلیم داشته است که محدودیت‌های زیادی در آنجا اعمال می‌شود: «من با وضعیت این محله آشنایی نداشتم. ظاهرا ما اورشلیم شرقی و اورشلیم غربی داریم ولی حالا یک اورشلیم شرقی‌تر هم داریم. محله جدیدی که پشت دیوارهای دیگری است. ساکنان آن اسرائیلی هستند، اما با دیواری از بخش فلسطینی جدا شده‌اند. رفتگران شهرداری، سایر کارکنان دولت و حتی آمبولانس‌ها نمی‌توانند آنجا بروند و خلاصه یکی از پردردسر‌ترین محله‌هایی است که دیده‌ام. تازه شنیدم که جوانی که اسکورت من دراین محله بود و رئیس یک کمیته محلی بود، همین امروز در محله خودش ترور شد. این منطقه خیلی عجیب است چون تحت اشغال اسرائیل نیست و فلسطینی هم نیست. من فکر می‌کنم اسرائیل می‌خواهد آنجا به همین صورت بماند که معلوم نباشد کی حکومت می‌کند. ساکنان آنجا حالا دارند تلاش می‌کنند که مثل فیلم‌های وسترن خودشان شهرداری به وجود بیاورند و در اصل حکومتی برای خودشان تشکیل دهند. مردم می‌گویند ما ظاهرا شهروند اورشلیم هستیم ولی حق شهروندی نداریم. حکومت ما را به رسمیت نمی‌شناسد. ما شهروند درجه دو هستیم. کسی اهمیتی نمی‌دهد که ما اینجا چگونه زندگی می‌کنیم. این خبرها اما چندان به گوش کسی نمی‌رسد.»

سانسور اجتماعی

نیر بارام که به فلسطین هم سفر کرده و فیلمی هم ساخته، می‌گوید که هدفش از ساختن این فیلم نشان دادن سانسور بوده است، سانسوری که نه فقط در اسرائیل، بلکه درجاهای دیگر هم دیده می‌شود: «این سانسور نه تنها از طرف حکومت یا موسسات مختلف، که از ذات و نفس سرمایه‌داری است و افکار عمومی راجع به آن نمی‌شنود، چون از نظر اقتصادی جذابیتی ندارد. یک مشکل اسرائیل در حال حاضر این است که اسرائیلی‌ها نه گوش می‌دهند و نه ستیزشان را با فلسطینی‌ها بر سر مساله اشغال می‌فهمند. از زمانی که دیوار بین فلسطین و اسرائیل کشیده شده، برخی از مردم فلسطین به جایی در پشت کوه‌ها رفته‌اند. بنابراین بیش‌تر اسرائیلی‌ها واقعا نمی‌دانند آنجا چه وضعیتی است. سفر من به ساحل غربی و شرق اورشلیم بیش‌تر به این منظور بود که شروع کنم به صحبت کردن در مورد اوضاعی که هم‌اکنون در آنجا جاری‌ست. من تلاش می‌کنم نگاه و احساس فلسطینی‌ها را درباره تاریخ گذشته و حال آن‌ها و مهاجران بفهمم. مردم اسرائیل اما علاقه‌ای به شنیدن داستان فلسطینی‌‌ها ندارند چون از شنیدن داستانی ۵۰،۴۰ ساله‌ درباره وضعیت فلسطینی‌ها خسته شده‌اند. باز هم تاکید می‌کنم که آن‌ها از وضعیت کنونی اطلاعی ندارند و من در تلاشم تا تصویری جدید ارائه بدهم، شاید اسرائیلی‌ها بفهمند که اکنون واقعا چه دارد در آنجا می‌گذرد.»

IMG_8128

اولاف کونس، دیگر روزنامه‌نگار حاضر در این نشست می‌گوید که گرچه در اسرائیل زندگی می‌کند، اما بیش‌تر گزارش‌هایش درباره سوریه، لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه است، زیرا کسی خواهان گزارش از اوضاع اسرائیل نیست. او هم باید در گزارش‌‌گری احتیاط بسیار به خرج بدهد و در انتخاب کلمات و تصاویر، بسیار دقیق باشد: «مثلا در سفر به مناطق اسرائیلی و فلسطینی، بایستی در به کار بردن کلماتی چون اسرائیل، فلسطین، مناطق اشغالی و … بسیار محتاط بود، زیرا در هر دو طرف اسرائیلی و فلسطینی، از طرف مردم عقاید و نظرات از پیش مشخصی نسبت به طرف دیگر وجود دارند که نمی‌خواهند آن را تغییر دهند. به همین دلیل حساسیت و تعصب زیادی نسبت به آن‌چه از این کشور‌ها گزارش می‌شود وجود دارد که باعث گرفتن کامنت‌های زیاد از هر دو طرف می‌شود. هر دو طرف، موسسه‌ها و نهادهایی هم در هلند دارند که دو وجه مشترک دارند: یکی گرفتن بودجه از دولت و دیگری مزخرف نوشتن درباره گزارش‌های من و دیگران.»

اولاف کونس با تاکید دوباره بر این‌که باید در انتخاب کلماتش بسیار دقت کند، می‌گوید: «مثلا وقتی در پایان گزارش‌هایم می‌خواهم نام خودم و نام کانال تلویزیون و نام محلی را که هستم بگویم، گاهی دچار مشکل می‌شوم: اولاف کونس، ار تی ال نیوز و سپس …، اگر در کرانه باختری باشم چه باید بگویم؟ بگویم کرانه باختری (ساحل غربی)؟ ساحل غربی اشغالی؟ اسرائیل؟ فلسطین؟ خیلی مشکل است. تو باید انتخاب کنی. من معمولا می‌گویم ساحل غربی یا کرانه باختری رود اردن. اما از یک طرف مورد انتقاد قرار می‌گیرم که باید بگویی ساحل غربی اشغالی و طرف دیگر ایراد می‌گیرد که ساحل غربی وجود ندارد، آنجا اسرائیل است.»

نیر بارام هم در این‌باره می‌گوید: «من به عنوان یک اسرائیلی در خود اسرائیل مشکلی ندارم و آزادم هر چه می‌خواهم بگویم، ولی از آنجا که اسرائیل کشوری کوچک و جدید است، این به‌صورت یک سنت بین مردم وجود دارد که خارج از اسرائیل مجاز نیستیم هرچه بخواهیم درباره اسرائیل بگوییم زیرا بیرون از اسرائیل، ضد اسرائیل و ضد یهودی زیاد است.»

سوریه

اولاف کونس که به‌خاطر گزارش‌هایش از فاجعه سقوط  هواپیمای ۱۷- MH که در اوکراین سرنگون شد، در سال ۲۰۱۴ به‌عنوان خبرنگار برگزیده سال معرفی شد، سال‌ها در روسیه به عنوان گزارشگر کار کرده ولی از اکتبر گذشته در تل‌آویو، گزارشگر خاورمیانه است. او اخیرا به سوریه و شهر حمص رفته و فیلمی تهیه کرده است که گستره خرابی‌ها و نابودی‌ این شهر را نشان می‌دهد. حالا که شورشیان عقب‌نشینی کرده‌اند اما، مردم کم‌کم به شهر باز می‌گردند و تلاش می‌کنند زندگی را از سر بگیرند گرچه هیچ نوع امکاناتی در اختیار ندارند.

اولاف پس از نمایش قسمت‌هایی از فیلمش می‌گوید که می‌خواهد از ناگفته‌هایی که در فیلم نیامده بگوید: «همراه مارتین، فیلمبردار هلندی، زینب، تهیه‌کننده هلندی-‌لبنانی‌الاصل و راننده، به شهر حمص رفتیم، اما در دمشق یک مأمور امنیتی را هم با ما همراه کردند که تمام وقت همه چیز را از روی شانه من نظارت می‌کرد. درحمص هم مقام‌های محلی یک مأمور امنیتی دیگر با ما همراه کردند، به همراه دو سرباز و یک فرد نهمی هم به ما اضافه شد که من هنوز هم نمی‌دانم چرا او را با ما فرستادند. گروه نه نفره ما شروع کرد به گشتن در شهر و صحبت کردن با مردم. سه مأمور امنیتی یکی از پشت شانه راستم نگاه می‌کرد، دیگری از پشت شانه چپ و سومی هم به شکل خنده داری از زیر بغلم تلاش می‌کرد که همه چیز را نظارت کند. آن‌ها همه جا ما را دنبال می‌کردند و هر کاری می‌کردیم کنترل می‌کردند. در نتیجه ما نتوانستیم با هیچ‌کس آزادانه صحبت کنیم.»

اولاف در ادامه می‌گوید: «مردم هم فقط راجع به اتفاقات و بلایی که جنگ سرشان آورده بود، صحبت می‌کردند، اما این‌که الان چه می‌خواهند یا راجع به بشار اسد چه فکر می‌کنند را نمی‌توانستند به زبان بیاورند. این‌که بتوانی وارد سوریه بشوی بسیار مشکل است، ولی مشکل‌تر آن است که بخواهی با مردم ارتباط داشته باشی. مثلا ما آرایشگر اسد را پیدا کردیم و سراغش رفتیم، اما در عرض ۳۰ ثانیه، نیروهای استخبارات (سازمان امنیت) سوریه، در کنار ما ظاهر شدند و مدارک ما و مدارک آرایشگر را کنترل کردند و سپس او را بیرون بردند و به او گفتند که دقیقا چه بگوید و چه نگوید. مرا هم بیرون بردند و گفتند چه باید بپرسم و چه نباید بپرسم که همه به سیاست مربوط می‌شد. من در جاهای دیگر هم دخالت نیروهای امنیتی را دیده بودم، اما به این شکل واقعا تا آن لحظه تجربه نکرده بودم و کاملا یک کابوس بود.»

IMG_8122