کمک، کمک! دو سه شب است آرامش ندارم (اینجا را بخوانید تا بفهمید چه میگویم). شبها خواب هیتلر را میبینم. او هم مثل من حیرتزده است. میپرسد: این امام جمعه محمود آباد از چه تیره و نژادی است که میگوید نوه مرا مسلمان کرده است؟ و ادامه میدهد: شاید این تئاتر را او درست نکرده باشد؛ من اجاقکور بودهام و به نحو اولی نمیتوانستهام نوه داشته باشم (در خواب من وسط صحبتش میپرم و میگویم بستگی دارد الله چه بخواهد: Es hängt alles von seinem Willen ab!)، پس این کدام رندی است که خود را نوه من جا زده است؟
به نظر من هیتلر بیخود میگوید، هم به مسلمانان شک دارد، هم به آریاییها و نمیداند ترکیب اسلام و نژاد آریایی چه معجون باحالی درست میکند. من به جای آن سؤالات شکاکانه هیتلر به شما میگویم: ای ملت پاک آریایی، دیدید که میتوان هم آریایی بود و هم مسلمان؟ و شما بیخود و بیجهت در این مدت تبیعت از ولایت گاهی مدعی میشدید که این آخوندها ربطی به نژاد پاک آریایی شما ندارند! دیگر از نوه هیتلر که آریاییتر نداریم و همان طور که دیدید نه امام جمعه تهران او را تحویل گرفت، نه مشهد، نه حتی مراکز ولایات دورافتاده و او مجبور شد برود محمودآباد تا مسلمان شود، پس دیگر بدانید که مسلمانی چقدر مهم است و این قدر به نژاد آریایی خود فخر نفروشید!
پانوشت:
امروز که داشتم ماجرای نوه هیتلر را دنبال میکردم، دیدم که سایتهای روزآنلاین (منبع اصلی خبر) و دیگر سایتهای مملکت امام زمان خبر را تغییر دادهاند و حالا فقط به یک آلمانی نومسلمان اشاره میکنند. به نظر من همه اینها از متانت و فروتنی آریایی ماست، وگرنه هر کس دیگر به جای ما بود، دیگر ولکن معامله نبود و حالا از آلمان فولکسواگن را، که ابتکار پدربزرگ همشهری محمودآبادی نومسلمان بوده، طلب میکرد. ببینید چه خوب است آدم هم آریایی باشد، هم شیعه ولایی!