سیما راستین به بحث جالبی با عنوان «مشارکت زنان در بازتولید و تداوم مناسبات تبعیض جنسیتی»* پرداخته و تلاش کرده نقش زنان در پاسداری از خشونت علیه زنان را روشن کند. ضمن اینکه با هسته اصلی منظور نویسنده در این مقاله موافق هستم، اما بخش هایی از این نوشته را قابل بحث می یابم زیرا به نظر می رسد که جا برای برداشت نادرست را باز گذاشته است. به بیان دیگر، شاید بتوان گفت که بحث ناکامل باقی مانده است. مطلب زیر نقدی دوستانه به بخشی از نوشته ایشان است.
واقعیت خشونت علیه زنان
بیایید نگاهی به گوشهای از واقعیت خشونت علیه زنان که نهادهای سازمان ملل متحد ارائه میدهند بیاندازیم:
– تنها یک در صد از ثروت دنیا از آن زنان است.
– از هر سه زن در دنیا، یک نفر خشونت جسمانی و/یا جنسی را تجربه میکند.
– سالانه بین ۱٫۳ تا ۲ میلیون دختر پیش یا پس از تولد به خاطر دختر بودن از جمله در چین و هند کشته میشوند. به بیان دیگر، ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر زن از جمعیت دنیا ناپدید شدهاند، یعنی بیشتر از مجموع همه کسانی که در همه جنگها و درگیریها در همه کشورهای دنیا در قرن بیستم کشته شدهاند.
– تعداد دختران و زنانی که در سنین ۱۵ تا ۴۴ سالگی در خشونت علیه زنان مجروح یا کشته میشوند، بیش از تعداد همه زنان و دخترانی است که در این سنین بر اثر جنگ، سرطان، مالاریا و تصادفات رانندگی در مجموع کشته میشوند.
– بین ۱۰۰ تا ۱۳۰ میلیون زن در جهان قربانی ناقص سازی جنسی هستند.
– بین ۷۰۰ هزار تا چهار میلیون زن هر سال به عنوان فاحشه فروخته میشوند.
– نخستین تجربه جنسی برای نزدیک به نیمی از زنان جهان همراه با زور و خشونت بوده است.
– سالانه نیم میلیون زن به خاطر بارداری جان خود را از دست میدهند.
و آمار خشونت علیه زنان را میتوان در زمینههای بهداشت، تغذیه، آموزش، و خشونتهای روانی و … ادامه داد.
اما چرا این آمار اهمیت دارد؟ زیرا مفهوم و نقش جنسیت در خشونت را آشکار میسازد.
نگاهی گذرا به «مشارکت زنان در بازتولید و تداوم مناسبات تبعیض جنسیتی»
سیما راستین نوشتار خود را با بازگویی صحنه های فجیعی از مشارکت مادران در خشونت بیرحمانه علیه دختران و همدستی آنها در انجام ختنه و اسیدپاشی آغاز می کند و نمونه های دیگری را ردیف می کند که کم و بیش آشناست، “مشارکت و همدستی مادران در مخالفت با تحصیل و وادار کردن دختران خردسال به ازدواجهای مصلحتی، همکاری در اجرای خشونت و قتل دختران جوان به جرم دلباختگی و عشق ممنوعه، ستم دیرینه مادرشوهرها بر همسر پسرانشان، خشونت نامادریها بر کودکان همسرشان، موارد پرشماری از همکاری، سکوت و لاپوشانی سواستفاده جنسی از کودکان در خانواده توسط مادرها، خشونت زنان زندانبان به زنان زندانی رخدادهایی نادر و استثنایی نیستند و از مشارکت بخشی از زنان در مناسبات مسلط پدرسالاری حکایت میکنند.”*
ایشان ادامه می دهد “اکنون حضور و مشارکت زنان در هرم قدرت سیاسی، به مراتب بیشتر از گذشته است. آنان در مجلس قانونگذار شورای اسلامی، در قوههای قضاییه و مجریه، در اقتصاد، در دانشگاهها و زندانها، در ادارات و مدارس، در سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی، در مقام پلیس کنترل حجاب و در جایگاه بازجو و شکنجهگر در زندانهای زنان و دیگر ارگانهای دولتی فعالیت و همکاری میکنند.”*
و با این نتیجه گیری به پایان می رساند که “مرز میان ظالم و مظلوم به تار مویی بند است. برتریجویی، حسد و رقابتهای مرگبار ویژگیهایی منحصر به زورمداران نیستند، بلکه به خصوصیات بخشی از ستمدیدگان و به حاشیه راندهشدگان نیز تعلق دارند. گاه تبعیضشدگان نیز در مناسبات خودی، در جایگاه ستمگر قرار میگیرند. به روایتی سختگیرانه، در جهان آغشته به خشونت، هیچکس به آسانی معصوم نمیماند. دست همگان کمابیش به خشونتی روزمره و هنجار پذیر آلوده است.”* این نتیجه گیری بدون توضیح کافی درباره نقش جنسیت نادرست است.
ویژگی های فردی در برابر نقش جنسیت؟
نتیجه گیری آخر «مشارکت زنان در بازتولید و تداوم مناسبات تبعیض جنسیتی» از آن رو نادرست است که مساله جنسیت در خشونت علیه زنان را با شباهت ویژگی های فردی زن و مرد مخدوش می کند. زنان قربانیان خشونت جنسیتی هستند، و ابعاد خشونت جنسیتی در جهان گسترده تر از هر خشونتی است. تاکید سیما راستین بر اینکه برخی از زنان هم در اجرای این خشونت ها نقش دارند، به گونه ای بیان شده که وزن و مفهوم جنسیتی خشونت علیه زنان را در ذهن خواننده اگر پاک نکند، کمرنگ می کند.
اعلامیه حذف خشونت علیه زنان بر این نکته تاکید می کند که خشونت علیه زنان به خاطر جنس و زن بودن است که بر زنان اعمال می شود، از این رو مفهوم جنسیتی پیدا می کند.
“ماده 1 – در این اعلامیه، عبارت “خشونت علیه زنان” به معنی هر عمل خشونت آمیز بر اساس جنس است که به آسیب یا رنجاندن جسمی، جنسی، یا روانی زنان منجر بشود، یا احتمال می رود که منجر شود، از جمله تهدیدات یا اعمال مشابه، اجبار یا محروم کردن مستبدانه زنان از آزادی، که در منظر عموم یا در خلوت زندگی خصوصی انجام شود.”**
به بیان دیگر خشونت بر اساس “جنس” قربانی است که مفهوم جنسیتی به مساله خشونت علیه زنان می دهد. در این تعریف، اشاره ای به جنس عامل خشونت نمی شود. نهادهای اروپایی نیز همین تعریف را از خشونت علیه زنان دارند.
“”خشونت جنسیتی” یا “خشونت علیه زنان” اصطلاحاتی هستند که معمولا بطور معادل بکار می روند زیرا که خشونت جنسیتی توسط مردان برعلیه زنان و دختران اعمال می شود. اما تاکید بر جنبه “جنسیتی” این مفهوم دارای اهمیت است زیرا که بر این حقیقت تاکید دارد که خشونت علیه زنان یک شکل بروز نابرابری های قدرت میان زنان و مردان است.”***
“خشونت جنسیتی علیه زنان یعنی خشونتی که علیه یک زن بکار می رود زیرا که وی یک زن است، یا اینکه زنان خیلی بیشتر در معرض آن خشونت قرار می گیرند.”***
خشونت علیه زنان، از ختنه زنان و اسیدپاشی گرفته تا قتل های ناموسی، همه و همه ریشه در واقعیت جنسیت زنان دارد، یعنی از آن رو رخ می دهد که زنان نسبت به مردان در جامعه جایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فروتری دارند، حقوق بشر آنها به رسمیت شناخته نمی شود، به ثروت و ابزار قدرت و فرصت های کمتری دسترسی دارند، مورد قضاوت های ارزشی متفاوتی قرار می گیرند، کلیشه های فرهنگی تبعیض آمیز علیه آنان وجود دارد، و راههای پیشرفت کمتری پیش روی آنان قرار دارد.
برجسته کردن نقش زنان در همدستی با مردان در اسیدپاشی یا ختنه زنان یا آزار دختربچه ها، بدون هیچ اشاره ای به واقعیت اجتماعی جایگاه اجتماعی و جنسیت زنان و قربانی بودن آنان در خشونت علیه زنان، ذهن خواننده را به بیراهه می برد. مگر حکمروایان دیکتاتوری که بر مردم حکومت می کنند و معترضان را دستگیر می کنند و به دار می کشند و به گلوله می بندند، خودشان به دست خود این کارها را انجام می دهند؟ پلیس و سرباز و مامور اعدام از همان مردم محروم طبقه پایین هستند که از دیکتاتوری رنج می برند. آیا نقش آنها در همدستی با حکومت تغییری در واقعیت نظام طبقاتی و دیکتاتوری حاکم می دهد؟ آیا می توان گفت که “مرز میان ظالم و مظلوم به تار مویی بند است”؟
نتیجه گیری سیما راستین که “مرز میان ظالم و مظلوم به تار مویی بند است” گمراه کننده است زیرا که از یک حقیقت ساده و پیش پا افتاده که جنس برخی عاملان خشونت علیه زنان زن است این نتیجه گیری را به ذهن خواننده القا می کند که خشونت علیه زنان در ابعاد جنسیتی آن افسانه ای بیش نیست زیرا که خود زنان هم در خشونت علیه زنان دست دارند. بیان اینکه “گاه تبعیضشدگان نیز در مناسبات خودی، در جایگاه ستمگر قرار میگیرند. به روایتی سختگیرانه، در جهان آغشته به خشونت، هیچکس به آسانی معصوم نمیماند. دست همگان کمابیش به خشونتی روزمره و هنجار پذیر آلوده است.”* نه تنها از نگاه جنسیتی نادرست است، بلکه می تواند به برداشت غیرواقع بینانه و بیرحمانه ی انکار خشونت جنسیتی بیانجامد زیرا که با قرار دادن جنس زن و مرد در کنار هم و مقایسه برابری ویژگی های فردی زن و مرد در اعمال خشونت، جایگاه نابرابر جنسیتی را در انتقال مفهوم به خواننده یکسره زیر سوال می برد و چه بسا قابل انکار باقی می گذارد. انگار که جنسیت هیچ نقشی در واقعیت خشونت علیه زنان ندارد. و این ناگفته گذاردن نقش جنسیت در زندگی صدها میلیون تن زنانی است که هر روز به خاطر زن بودن قربانی خشونت می شوند.
به نظر می رسد که سیما راستین قصد داشته که فقط به بررسی ویژگی های فردی زنان و مقایسه آنها با مردان بپردازد. اما باز در این زمینه هم نقش جنسیت را ناگفته گذاشته است. اتفاقا همدستی زنان در خشونت هم از نقش پذیری جنسیتی آنها سرچشمه می گیرد، و نه لزوما از تمایل فردی آنها. زنان هم قربانی نظام و فرهنگ مردسالاری هستند و با همان ارزش ها رشد کرده و آنها را درونی کرده اند.
به یاد دارم که هنگامی که هشت نه ساله بودم، دختری در همسایگی ما قربانی تجاوز جنسی شده و به قتل رسیده بود. مادر من در آن روزها که این خبر در محله پیچیده بود، بارها رو به من کرد و گفت “کاش اگه کسی تو رو بیصورت کرد (به تو تجاوز کرد) تو رو همونجا بکشه.” من مطمئن بودم که مادرم بیش از هر کسی در دنیا دوستم دارد و بهترین را برای من می خواهد و همیشه حقیقت را به من می گوید. من هم در دل آرزو کردم کاش اگر کسی مرا بی صورت کرد، همانجا من را بکشد که هم خودم راحت شوم و هم مادرم. کمی که بزرگتر شدم، تا مدتها خودخواهی مادرم را در دل سرزنش می کردم چرا که می پنداشتم که آبروی خودش و بقیه خانواده را بر زندگی من ترجیح می دهد. خیلی که بزرگتر شدم دانستم که او به آن فرهنگی تعلق دارد که در آن ارزش آبرو بالاتر از ارزش زندگیست. و آن فرهنگیست که ما برعلیه اش مبارزه می کنیم. مادر من زن بیرحمی نبود، و مرا کمتر از پسرانش دوست نداشت. او قربانی همان نظام و فرهنگ مردسالاری بود و هرگز ارزش زندگی زن و مفهوم حقوق بشر زنان را نیاموخته بود. من از برخورد مادرم این را آموختم که اگر قرار است ویژگی های فردی دیگران و بویژه گذشتگان را قضاوت کنیم، باید ارزش های فرهنگی آنها را در نظر بگیریم، فضای اجتماعی و محیط زندگی شان را در نظر بگیریم، با ارزش های فمینیستی امروزه آنها را قضاوت نکنیم و با تکیه به توانایی هایی که به عنوان یک زن در این دوران بدست آورده ایم آنها را سرزنش نکنیم.
گرچه سیما راستین هم باور دارد که “زنان به ناگزیر منطبق برنظم و ارزشهای مناسبات تبعیض، رفتار میکنند. در طول زمان و در اثر تکرار به مناسبات مألوف خو میگیرند، نظام و قانونهایش را درونی میکنند. در جریان چنین فرآیند پیچیده و طولانی، هستی اجتماعی و فرهنگیشان شکل میگیرد.”* اما ادامه می دهد که “(زنان) تدریجا به مقام مجریان، مبتکران و انتقالدهندگان ساختارهای موجود به نسل بعدی، ارتقا پیدا میکنند.”* در اینجا از واژه “ارتقا” استفاده می شود. مفهوم ضمنی “ارتقا” می تواند این باشد که زنان نه فقط به خاطر اینکه آگاهی جنسیتی ندارند و ارزش های پدرسالاری را درونی ساخته اند، بلکه آگاهانه و به خاطر ارتقای نقش فردی خویش در جامعه در سیستم خشونت علیه زنان همکاری و همدستی می کنند. و باز واقعیت تفاوت جنسیتی میان زنان و مردان که به خشونت علیه زنان می انجامد ناگفته می ماند و به جای آن شباهت نقش زنان و مردان در اعمال خشونت علیه زنان ترسیم می شود که به ظاهر ناشی از شباهت ویژگی های فردی مانند “برتری جویی” و خواسته های شخصی برای “ارتقا” است.
طبیعی است که زن و مرد هر دو انسان هستند و گرچه شاید تفاوت جنسی به برخی تفاوت های رفتاری بیانجامد، ولی ما هنوز نمی توانیم بطور قطع دراینباره اظهار نظر کنیم. باید دنیایی ساخت که در آن جنسیت مفهوم نداشته باشد، زن و مرد ارزش های رفتاری و حقوق و فرصت ها و موقعیت های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و علمی برابر داشته باشند، به میزان برابر در اداره کردن و رهبری جامعه نقش داشته باشند، و آنگاه ببینیم که آیا تفاوت های رفتاری عمده میان زنان و مردان وجود دارد یا نه. تا آن زمان می توانیم حدس بزنیم که هر دو جنس دارای ویژگی های انسانی مشترک مانند “برتریجویی، حسد و رقابتهای مرگبار” هستند.
سخن آخر
سیما راستین به عنوان یک فمینیست در نوشته هایش با نگاهی تیز، موشکافانه و پیشرو به بررسی زاویه های تاریک و ناشناخته در مسائل اجتماعی مربوط به زنان می پردازد. اما اینبار بحثی را ارائه می کند که ناتمام است. بحث ایشان در زمینه مقایسه ویژگی های فردی زنان و مردان اگر در رابطه با خشونت علیه زنان نبود، کاملا درست بود. زن و مرد ویژگی های مشترک مانند “برتریجویی، حسد و رقابتهای مرگبار” دارند. ایشان بر ویژگی های انسانی مشابه زن و مرد تاکید دارد، اما بحث را کامل نمی کند و به نقش جنسیت در خشونت علیه زنان نمی پردازد. از این رو، مساله جنسیت با برجسته کردن شباهت ویژگی های فردی در ذهن خواننده به حاشیه رانده می شود و این برداشت را می دهد که مسائل زنان از ماست که برماست. این تلاش برای روشن کردن نقش برخی از زنان در اجرای خشونت علیه زنان بدون اشاره به جنسیت می تواند این برداشت نادرست را به خواننده بدهد که زنان و مردان نقش برابر در اجرای خشونت علیه زنان دارند و فاصله میان نقش آنان در خشونت علیه زنان “تار مویی” است. این از آن روست که سیما راستین در مقاله «مشارکت زنان در بازتولید و تداوم مناسبات تبعیض جنسیتی» به ابعاد جنسیتی خشونت علیه زنان اشاره نکرده است.
منبع: اخبار روز
* سیما راستین، مشارکت زنان در بازتولید و تداوم مناسبات تبعیض جنسیتی، رادیو زمانه، 18 آذر 1394
www.radiozamaneh.com
** اعلامیه حذف خشونت علیه زنان، ترجمه سهیلا وحدتی
www.iran-emrooz.net
*** What is gender-based violence?
eige.europa.eu
ضمن موافقت با تحلیل شما، فقط به یک نکته باید اشاره کرد وآن هم این که نباید همه مواردی را که خشونت بر زنان اعمال می شود از سوی زنانی که تحت ساختارهای مردسالارانه فرایند جامعه پذیری را طی می کنند،خشونت نامید. برای مثال، شرکت مادران در ختنه زنان یا سکوت در مقابل قتل های ناموسی. زیرا اینها مورادی از خشونت از دید ما هستند. مادرانی که تحت فرهنگی مذهبی یا سنتی به اعمال ختنه دختران شان می پردازند هیچگاه فکر نمی کنند خشونتی اعمال می کنند هر چند انجام ختنه یکی از خشونت بارترین اعمالی است که یک دختربچه تجربه می کند. چنین مادرانی فکر می کنند که ختنه، نوعی مناسک گذار برای ورود دخترانشان به دنیای بزرگترها وبه نوعی مسلمان شدن آنهاست. مادری که در مقابل قتل دخترش سکوت می کند برخلاف ما فکر می کند که انجام این قتل یک ضوروت است چون تنها منابع الهام بخش وی معتقدند که دخترش آنچه را که نمی بایست بکند کرده است و عمل وی گناهی است نابخشودنی. تنها راه پیش رو، کشتن وی است. چنین تفاسیری از نوع تفاسیر خانم راستین، به جای حمله به ساختارهای از پیش تعیین شده و فراگیر به کسانی که خود قربانی چنین وضعیتی هستند حمله می کند. در بررسی چنین مواردی باید با دقت بشتری برخورد کرد و از دید خود به تفسیر دنیای زنانی که ناخواسته و نااگاهانه کمترین شباهت دید را به ما دارند ، نپرادازیم.
لیل / 16 December 2015