«شهر دوستدار کودک» از اصطلاحاتی است که در سالهای اخیر از زبان طراحان و برنامهریزان شهری، مهندسان شهرساز، کارشناسان مسائل کودکان و فعالان مدنی زیاد شنیده میشود. “دوستدار کودک” دلالت بر وجود وضعیت، امکانات، ویژگیها و ظرفیتهایی در یک برنامه یا محیط دارد که بر مبنای حقوق، نیازهای عام و خاص، ویژگیها، علایق و فراهمکردن امنیت کافی برای کودکان طراحی شدهاند. از این رو وقتی از شهرِ دوستدار کودک سخن گفته میشود، اغلب منظور شهری است که چنین امکانات و ویژگیهایی برای زیست کودکان دارد. امکاناتی نظیر پارکها و اماکنی برای بازی کودکان با امنیت کافی، وسایل بازی متناسب با مراحل رشد کودکان، محلهای عبور مرور امن در خیابان، مبلمان شهری مناسب، دسترسی راحت به فضاهای آموزشی رسمی و فوقبرنامه، دسترسی به امکانات ورزشی مناسب، وجود مراکز ارائه خدمات به کودکان دارای نیازهای ویژه و تواناییهای متفاوت و غیره.
کدام کودک؟ کدام حقوق؟
فهرستِ شاخصهایی را که در خطوط پیشین به آن اشاره شد میتوان همچنان ادامه داد و صفحاتی ملالانگیز دربارهی ابعاد موضوع، چگونگی اجرایی کردنش، اطلاعات بودجهای و مالی، دلایل اجرا شدن یا نشدن و دیگر واقعیتهایی که باید به آن شاخصها متصل شوند سیاه کرد. اما پرسش این است که وقتی از شهردوستدار کودک حرف میزنیم، چه کودکی مدّ نظرمان است و برای او چه حقوقی متصور هستیم؟ با این دیدگاه میتوان چند حلقهی مفقودهی اساسی را در شکل و محتوای مباحث رایج دربارهی شهر دوستدار کودک پیدا کرد. حلقههایی که غیاب آنها، زمینهی تسلط نوعی ایدئولوژی پنهان را در مفهوم شهردوستدار کودک را فراهم میکند. ایدئولوژیای که ابتدا حقوق را به امتیاز فرومیکاهد، و بعد با اعطای گزیدهای از آن امتیازها به بخشهایی از جامعه، زمینه مشروعیتیابی نظم جاری را فراهم میکند و در عین حال به بخش قابل توجهی از آن حقوق همچنان بیاعتناست.
پیمان نامهی حوق کودک چه میگوید؟
طبق پیماننامهی حقوق کودکان، همه کودکان حق دارند در امور خود مشارکت کنند. این مشارکت امری صوری و کم اهمیت نیست. کمیتهی حقوق کودک سازمان ملل متحد به عنوان مفسر رسمی این سند بینالمللی، بر این نکته تأکید دارد که منافع عالیه کودکان به عنوان هستهی مرکزی حقوق کودکان، بدون مشارکت آزادانه و فعالانه کودکان قابل تحقق نیست. این مشارکت، تنها شامل کمک کودک به پدر و مادر یا اینکه از بچهها بخواهیم برای خودشان یا برای ما کاری انجام دهند نیست، بلکه شامل برپایی انجمنها و اجتماعات، اظهارنظر دربارهی برنامههای مربوط به کودکان و مؤثر بودن در سیاستگذاریها نیز میشود. این کمیته همچنین تأکید دارد که این مشارکت، بدون آزادی بیان و حق دسترسی آزادانه به اطلاعات امکان پذیر نخواهد بود. به عنوان مثال، کودکان از ذینفعان اصلی مسائل اکولوژیک هستند و به همین دلیل حق دارند برای تأمین امنیت و پایداری آن مشارکت مستقیم و مؤثر داشتهباشند. اما اگر کودکان دربارهی اکوسیستم، گرمایش زمین و تخریب محیط زیست، عوامل مؤثر در به خطر افتادن محیط زیست و دیگر دانشهایی از این دست اطلاعی نداشته باشند، چگونه میتوانند به روشهای محافظت از محیط زیست فکر کنند و در محافظت از زمین -به عنوان محل زندگی و تأمین کننده نیازهای اساسی و همچنین محل زندگی سایر جانداران- نقشآفرینی کنند؟
نبودِ جایگاهی برای مشارکت کودکان یکی از اصلیترین حلقههای مفقوده برنامههای مربوط به شهردوستدار کودک است. این مشارکت قطعاً امری نیست که با برنامههای از بالا و از پیش تعیین شده بتواند جایی در برنامه شهردوستدار کودک باز کند. بلکه نیازمند آن است که برای کودکان امکاناتی فراهم شود که بتوانند با مسائل دنیای پیرامون خود آشنا شوند و به آنها اجازه داده شود حضور در فعالیتها و برنامههایی جز نمایشهای فیلیتهای یا عمو پورنگ را نیز تجربه کنند. این امکانات، گرچه الزامات سختافزاری نیز دارند، اما آنچه مهم است، فرهنگ و روشی است که در آن، ذهن کودکان امکان جستوجو دارد و قرار نیست انبانی باشد از اطلاعاتی برای موفقیت در کنکور یا امتحانات مدرسه. این امکان جستوجو معطوف به تقویت فردیت تک افتاده نیست، بلکه مستلزم تقویتِ فردیتی است که تحقق منافع خود را در تحقق منافع همگانی مییابد و مشارکت و خلاقیت نه تزئینات زندگی او، بلکه الزامات انسانیتر کردن جهان هستند.
یکی دیگر از ارکان اصلی پیماننامه حقوق کودکان، برابری و مورد حمایت قرار گرفتن دربرابر هرگونه تبعیض است. با اینحال، به صورت عمومی تفاوت عمدهای در کیفیت و کمیّت خدمات شهری ارائه شده به مردم مناطق مختلف کلانشهری مانند تهران وجود دارد. به عنوان مثال، بر خلاف جویهای آب مناطق مرفهتر تهران، جویهای آب در مناطقی مانند دروازهغار یا شمیراننو، به ندرت لایروبی میشوند. از اردیبهشت ماه تا آبانماه، گرمای هوا باعث میشود که مردم و کودکان در بوی تعفنی ممتد زندگی کنند. دربارهی رسیدگی به فضای سبز، آراستگی شهری و اماکن بازی نیز تبعیض در عملکرد نهادهای متولی شهری مشهود است و همین است که فرقی فارق میان پارک بیسیم و پارک نیاوران میبینیم. واقعیت آن است که بخشهایی از برنامههای شهری که میتوانند محیط زندگی بهتری برای کودکان و بزرگسالان فراهم کنند و از این جهت همسو با ایجاد الزامات فضای دوستدار کودک هستند، به صورت تبعیضآمیز و بر مبنای میزان سرمایه اجتماعی-اقتصادی ساکنان نواحی شهری، اجرا میشوند. نمونهی دیگر این موضوع علایم، نشانهها و سرعتگیرهای روبهروی مدارس هستند. در حالی که روبه روی اغلب مدارس غیرانتفاعی و مدارس دولتی مناطق اصلی و شمالی تهران، از موارد مذکور برای تأمین امنیت کودکان استفاده میشود، در مناطق حاشیهای غالباً چنین تجهیزاتی برای تأمین امنیت کودکان موجود نیست.
کودک همچون انسان
شهردوستدار کودک، شهردوستدار انسان نیز هست. به عبارت دیگر، آن تلقی از شهردوستدار کودک که موضوع را در چارچوبی مبتنی بر مناسبسازی معابر و ساخت زمین بازی و نظایر آن برای کودکان خلاصه میکند، این مفهوم را تقلیل میدهد. کودکان حق بازی دارند، اما حق تنفس هوای سالم هم دارند و بازی در هوای آلوده، سلامت آنها را به خطر میاندازد. شهردوستدار کودک نمیتواند شهری باشد که هر نفس در آن، بلعیدن هوای مملو از ریزگردها و آلایندههاست. این موضوع به ما نشان میدهد که چگونه شهردوستدار کودک، نمیتواند در قالب تحقق مجموعهای از شاخصهای انتزاعی دربارهی منافع کودکان، ایجاد شود. در ۱۵ سال اخیر، تعداد قابل توجهی خودرو از طریق لیزینگ و تسهیلات مالی توسط مردم خریداری شدهاند. شرکتهای خودروسازی از فروش محصول خود سود میبرند و بانکها و مؤسسات اعتباری با سود وام و تسهیلات لیزینگ اعطایی به مردم برای خرید خودرو، منتفع میشوند. اما همه موضوع این نیست، فضای محدود شهر، جوابگوی پارک همه خودروها نیست و کمکم پارک خوردو تبدیل به امتیازی قابل خریداری میشود. حاشیه خیابانها تبدیل به فضایی برای ایجاد درآمد شده است و شرکتهای خصوصی (لابد با خرید مجوز از شهرداریها)بابت اجازه پارک خودرو، پول دریافت میکنند. مالیات، پلاککردن، جریمه، عوارض، بیمه، طرح ترافیک، هزینههای نقل و انتقال سند و دیگر مواردی از این دست، همگی برای نهادهای گوناگون درآمد زا هستند. این نمونهها به خوبی میتواند نشان دهد که مجموعهای از منافع اقتصادی جمعیتی محدود و در قدرت، چگونه سد راه تحقق منافع عالیه کودکان در زندگی شهری است. در حالی که تحقق نفع عمومی وابسته به توسعه حمل و نقل عمومی ارزان قیمت، سریع و راحت است، تولید ثروت برای نهادهای متولی، اهمیت بیشتری دارد و در اولویت قرار میگیرد.
دوران کودکی
تعریف دوران کودکی، یکی از مسائل پرمناقشه در دهههای اخیر بوده است. البته منظور در اینجا، آن بخش از مناقشات که مربوط به تفاوت تعریف کودکی از نظر قانون، شرع و پیماننامه میشود نیست. با آنکه پیماننامه استانداردهای بنیادینی را به عنوان حقوق کودکان مطرح میکند، پیشفرضهای نظری گوناگون، در میدان عمل، برنامههای متمایز و حتی متضادی درپی دارند. به عنوان مثال پیشفرضهای روانشناسی رشد پیاژهای به عنوان رویکرد غالب در حوزه آموزش و پرورش کودکان، رشد را در قالب مراحل توسعهی درک زمان، مکان و علیت صورتبندی میکنند و در نتیجه، فرایند رشد استاندارد را دستیابی به نظام شناختی مشخصی در بزرگسالی میدانند. علاوه بر این، پیشفرضهای جامعه شناسی کارکردگرا به عنوان رویکرد نظری غالب دیگر، دوران کودکی را به مثابهی دورانی میپندارند که کودکان با طی آن باید تبدیل به بزرگسالی کارآمد برای جامعه و نظم موجود آن شوند. این دو رویکرد در کنار یکدیگر، نوعی از تلقی از دوران کودکی را برساختهاند که کودک در آن باید با طی یک فرایند استاندارد یعنی جامعهپذیری، تبدیل به موجودی کارآمد برای جامعه شود. طبیعی است که یکی از الزامات عملی شدن چنین رویکردی، محدودکردن میدان زیست و تجربهی کودکان به آن قلمروئی است که برای دستیابی به اهداف مورد نظر به آن نیاز وجود دارد؛ تجربههای استانده، دارای چارچوب معین و تحت نظمی که با مراقبت، تنبیه و پاداش، تلاش میکنند کودکان را در محدوده نظام تربیتی خود نگه دارند. در نتیجه صلاح در این دیده نمیشود که این کودکان، پیگیر حقوق و منافع زندگی شهری خود باشند، زیرا استانداردهای نظم موجود که توجیهگر و مبین این استانداردهای تربیتی نیز هستند، نخستین موضوعاتی خواهند بود که در صورت تحقق مشارکت آگاهانه و کنشگرانه کودکان، به چالش کشیده می شوند.
از سوی دیگر اما ، رویکردهای برآمده از جامعهشناسی فرهنگی و انتقادی، کودکی را نه به مثابهی دوران گذار، بلکه به مثابه دورانی مستقل میپندارند که در آن گرچه فرایند جامعهپذیری ممکن است قابل اجتناب نباشد، اما واجد ویژگیهایی است که به خودی خود ارزشمند و قابل تأمل هستند. این رویکردها بر تجربهی آزادانه و خلاقانهی کودکان و مشارکت آنان تاکید بیشتری دارند و دوران کودکی را در رابطه با دیگر پدیدههای اجتماعی و انسانی بررسی میکنند. این رویکرد، کلیت زیست شهری را نه بر مبنای توافق منافع، بلکه بر اساس تضاد منافع همگانی و منافع اقلیت دارای قدرت، بررسی میکند.
گرچه هر دو رویکرد در بخشی از استانداردها توافق دارند، اما نکته قابل توجه این است که در رویکرد اول، شهر دوستدار کودک، شهری خواهد بود که اماکن خاصی برای کودکان دارد که با هدف هدایت تجارب کودک در مسیری اهداف تربیتی مبتنی بر افزایش تولید ثروت، ایجاد میشوند، در حالی که اگر به رویکرد دوم متمایل باشیم، شهر را به مثابهی فضایی از زیست اجتماعی تعریف میکنیم که هر گوشه و کنار آن برای پرسهزنی و بازی کودکان مناسب است و امکان تجربهای جدید و امن فراهم میکند و به کودکان امکان تعامل با شهر به مثابه یک کل را میدهد.
لزوم بازبینیِ انتقادیِ شاخصهای شهر دوستدار کودک
فضای دوستدار کودک، تنها مجموعهای از اقدامات اعمال شدنی برای تحقق شاخصهایی مشخص نیست. شاخصهای رایج مربوط به شهردوستدار کودک، اغلب شاخصهایی هستند که جز اینکه متضمن ارزشهای نظم غالب هستند، رابطهی روشنی با زندگی بخشهای به حاشیه رانده شده مردم ندارند. کار کودکان مثالی مناسب برای تبیین این موضوع است. در دسترس بودن فضای بازی برای کودکان کار، میتواند یکی از شاخصهایی باشد که به حقّ بازی و کودکی کودکان کار اهمیت میدهد. اما موضوع اینجاست که آیا شهر مجموعهای متشکل از خیابانها و کوچههاست که مردم در آن به صورت اجزای یک ماشین نقشی مکانیکی ایفا میکنند یا تجربه حیات فردی و جمعی انسانی است که به این مجموعه از ساختمانها، خیابانها، اماکن عمومی معنا میبخشد؟ آیا بازی، از لحاظ کیفی و کمّی، تنها تحت تأثیر وجود یا عدم وجود زمین بازی است یا حتی تعریف و ماهیت بازی رابطهای تنگاتنگ با دیگر ابعاد زندگی کودکان دارد و بازی در زندگی کودکان طبقات مختلف متضمن معانی و کارکردهای متفاوت است؟ از این رو جای این پرسش است که عطف تلاش برای ایجاد شهر دوستدار کودک به تلاش برای اعمال شدن مجموعهای از شاخصها بر فضای شهری تا چه حد در ریشههایی که کیفیات زیستیِ غیرانسانی را در زندگی شهری به کودکان تحمیل کردهاند میتواند تغییر ایجاد کند؟ و نقش مردم، بالاخص آنان که صدایشان کمتر شنیده میشود، در تعریف مفاهیمی مانند شهر دوستدار کودک چیست؟ و همچنین چنین شاخصهایی، چگونه با شباهتها و تفاوتهای طبقاتی و تجارب متفاوت زیست روبهرو میشوند؟ و در نهایت آیا، در صورت فراهم بودن امکانات بازی، آیا شهر برای کودکان کار، شهردوستدار کودک خواهد بود؟
دسترسی راحت به فضای آموزشی یک مثال دیگر است که میتواند نشان دهد مجموعه امکانات سختافزاری مانند ساختمان مدرسه به تنهایی تضمین کننده دسترسی به آموزش نیستند. طالبان نیز در طول سالهای اخیر در نقاط مختلفی از پاکستان و افغانستان، برای نوجوانان امکانات آموزشی فراهم کردهاند. پس کدام کیفیت است که باعث میشود اقدامات و تلاشهای ملاله برای ایجاد امکانات آموزشی، ترور وی را درپی داشته باشد، آنهم توسط بنیادگرایانی که خود به آموزش اهمیت میدهند؟ موضوع روشن است، آموزش، امری انتزاعی نیست که کیفیات و محتوای آن و رابطهاش با واقعیت، اهمیتی نداشته باشند. بلکه این موضوع که چهکسانی و چه تفکراتی تعیین کننده روش و محتوای آموزش هستند و آن آموزش چه نسبتی با واقعیت دارد تعیین کننده است. به عبارت دیگر به صِرف تحقق شاخصهایی نظیر میزان سرانه و کاهش بُعد مکانی تا نزدیکترین مرکز آموزشی، نمیتوانند یگانه تضمینها برای تحقق حقّ آموزش باشد.
منبع: یکشهر