«پیمان جوانی سی ساله و ساکن تهران است که گرایش جنسی به همجنس خودش دارد. او میگوید با وجود مشکلات قانونی و به دلایل امنیتی، نمیتواند گرایش جنسی خود را در میان همه آشکار کند؛ با این حال، بیشترین تبعیضها را تاکنون از سوی نزدیکان خود تجربه کرده است. وقتی سال گذشته برای اولین بار این موضوع را با خانوادهی خود در میان گذاشت، به شدت نکوهش و حتا تهدید شد.»
کمتر از سی سال است که واژهی LGBT به شکلی فراگیر وارد ادبیات و به خصوص حوزهی جنسیت شده است. این واژه برای افرادی به کار برده میشود که گرایشهای جنسیای متفاوت از دگرجنسگرایی (که در طول تاریخ به عنوان رابطهی جنسی مرسوم به رسمیت شناخته شده) دارند، یا گرایش جنسی و هویت جنسیتیشان با هنجارهای مسلط در جامعه هماهنگی ندارد. الجیبیتی در زبان انگلیسی مخفف کلمات «لزبین» یا همجنسگرای زن، «گِی» یا همجنسگرای مرد، «بایسکشوال» یا «دوجنسگرا»، و «ترَنسسکشوال» و «ترنسجندر» یا تراجنسی و تراجنسیتی است. اگرچه امروزه این کلمات عموماً در جهان به همین معنا استفاده میشوند، در فرهنگهای مختلف و با توجه به شرایط متفاوت ممکن است واژههای دیگری نیز برای توصیف افرادی که روابط همجنسخواهانه یا هویت جنسی خارج از قالبهای متعارف جنسیتی و جنسی دارند، استفاده شود.
اما به چه دلیل نیاز است از افرادی سخن بگوییم که، طبق آمارهای رسمی، «اقلیت» به حساب میآیند؟ چون آسیبپذیری افرادی که به هر دلیلی و در هر نقطهی جغرافیایی در اقلیت بودهاند در مقابل قانون و گروه اکثریت همواره بیشتر است. اما زمانی که موضوع با تن و اختیار مرتبط میشود، این تبعیضها شکل جدیتری به خود میگیرند. برای مثال، یک گروه اقلیت زبانی شاید در کشور محل زندگی خود مورد برخی تبعیضها واقع شود، اما حق زندگی از او سلب نمیشود؛ اما در حوزهی جنس و جنسیت، این موضوع تا خطر مرگ پیش میرود.
حقوق بشر و الجیبیتی
در قوانین حقوق بشر به صراحت آمده است: «همه آزاد و برابر زاده شدهاند.» اما چرا باید حقی از افرادی فقط به دلیل این که شاید در اکثریت جمعیتی نباشند، سلب شده باشد؟ موارد تبعیض علیه همجنسگرایان یا به طور عمومی الجیبیتی به رابطهی مذهب – دولت – قدرت بر میگردد. در مذاهب مختلف و در زمانهای متفاوت، همواره کسانی که در رابطهی مرسوم بین زن و مرد گنجانده نمیشدند با تهدید، شکنجه، و خطر مرگ روبهرو بودهاند.
دفتر «کمیساریای عالی حقوق بشر» سازمان ملل متحد تأکید میکند: «رنگینکمانیها یا همان دگرباشان جنسی، در تمام سنین و در تمام نقاط جهان، از نقض حقوق بشر خود رنج میبرند.
دفتر «کمیساریای عالی حقوق بشر» سازمان ملل متحد تأکید میکند: «رنگینکمانیها یا همان دگرباشان جنسی، در تمام سنین و در تمام نقاط جهان، از نقض حقوق بشر خود رنج میبرند. آنها مورد حملهی فیزیکی قرار میگیرند، ربوده میشوند، مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند، و به قتل میرسند. در بیش از یک سوم از کشورهای جهان، مردم ممکن است برای داشتن روابط جنسی همجنسخواهانهی مبتنی بر رضایت هردو طرف، دستگیر و زندانی (و حداقل در پنج کشور اعدام) شوند. دولتها غالباً از رنگینکمانیها در مقابل رفتارهای تبعیض آمیز در در عرصهی کاریابی، یافتن مسکن، و دسترسی به خدمات بهداشتی به اندازهی کافی حمایت نمیکنند. کودکان و نوجوانان رنگینکمانی در مدرسه با آزار مواجه میشوند، و ممکن است توسط پدر و مادر خود از خانه بیرون انداخته شوند، و یا به اجبار به تیمارستان ارجاع داده و یا مجبور به ازدواج شوند. به افراد تراجنسی غالباً کارت شناسایی رسمی که منعکسکنندهی جنسیت مورد نظر این افراد است داده نمیشود، و این افراد به دلیل نداشتن اوراق هویت قادر نیستند کار کنند، سفر بروند، حساب بانکی باز کنند، و یا به خدمات عمومی دسترسی داشته باشند. کودکان دوجنسی ممکن است در معرض جراحی و سایر اقدامات، بدون رضایت خود و یا اغلب بدون رضایت آگاهانهی پدر و مادر خود، قرار گیرند و در بزرگسالی ممکن است در معرض خطر خشونت و تبعیض قرار گیرند.»
تبعیضهای موجود علیه جامعهی رنگینکمانی را شاید بشود به دو نوع کلی تقسیم کرد. نخست از جنبهی قانونی، که میتواند شامل منع قانونی ازدواج رسمی همجنسگرایان در یک کشور باشد یا مجازات مرگ در کشوری دیگر؛ و سپس، موانعی که از سوی عرف یک جامعه در قالب خانه، خانواده، و اجتماع به فرد تحمیل میشود. این دسته شامل تبعیضات نامحسوس علیه رنگینکمانیها است که در کاریابی یا دستیابی به فرصتهای برابر یا نگاههای منفی جلوه میکند. نوع دوم از تبعیضها را شاید بتوان جهانشمول نامید، بدین معنا که در تمامی کشورهای جهان کموبیش وجود دارند، حتا در کشورهایی که کلیهی حقوق همجنسگرایان و به طور کلی الجیبیتیها به رسمیت شناخته میشود تبعیضهای پنهانی وجود دارد.
در ایران
جمهوری اسلامی ایران در اکثر موارد وجود افراد همجنسگرا یا دوجنسگرا را انکار کرده است و آنها را بیمار خوانده است. اما گزارشهای متعددی از بازداشت همجنسگرایان در سالیان گذشته وجود داشته است. گاه این افراد در مدت بازداشت تحقیر، تهدید، و شکنجه نیز شده اند. خطر بازداشت و مرگ نیز همواره همجنسگرایان در ایران را تهدید میکند. جدا از موارد تبعیضآمیز قانونی، به دلیل نبود آموزشهای صحیح، افراد الجیبیتی مورد اذیت و آزار دوستان و بستگان خود نیز قرار میگیرند.
پیمان جوانی سی ساله و ساکن تهران است که گرایش جنسی به همجنس خودش دارد. او میگوید با وجود مشکلات قانونی و به دلایل امنیتی، نمیتواند گرایش جنسی خود را در میان همه آشکار کند؛ با این حال، بیشترین تبعیضها را تاکنون از سوی نزدیکان خود تجربه کرده است. وقتی سال گذشته برای اولین بار این موضوع را با خانوادهی خود در میان گذاشت، به شدت نکوهش و حتا تهدید شد. او ادامه میگوید، با توجه به فرهنگ رایج در ایران، بارها با این پرسش مواجه شده که چرا نامزد یا زن ندارد، یا بالأخره کی میخواهد – با یک زن – ازدواج بکند. او، زیر فشار جامعه و قانون، باید نقشهای مردانه را بازتولید کند و از آنجا که همجنسگرا بودن در تفکر و قانون مردسالار جایی ندارد، او باید هربار برای طفره رفتن از پاسخگویی و همچنین نپذیرفتن این نقشها بهانهای دستوپا کند. پیمان در نهایت تصمیم به آشکارسازی میگیرد، و این تازه شروع مشکلات جدید او است. طرد شدن از سوی خانواده، تهدید او، و بیمار دانستناش از جمله مواردی بوده که او تا به امروز با آنها روبهرو شده است.
پیشفرض بسیاری از مردم برای یک رابطهی دو نفره، رابطههای سنتی میان یک زن و مرد است که عموماً در قالب دوستی و نامزدی پیش میرود و شاید در نهایت به ازدواج ختم میشود. به دلیل تعصبات مذهبی و عدم حق انتخاب آزاد، شکل دیگری از رابطه در بسیاری از جوامع، به ویژه جوامع مسلمان و گاه در میان دیگر ادیان، به رسمیت شناخته نمیشود.
زنان همجنسگرا به دلیل تبعیضها و نگاه نابرابر جامعه و قانون به زنان و مردان، کمتر امکان فراهم کردن شرایط برای یک زندگی مستقل را دارند. زندگی به دور از خانواده و خارج از عرف ازدواج – زن و مرد – برای آنها بسیار دشوارتر از مردان همجنسگرا است
بسیاری از مشکلات همجنسگرایان، فارغ از جنسیتشان، مشابه هم است. اما موضوعی که در این میان حائز اهمیت مینماید فشار مضاعف بر زنان همجنسگرا است، هم از سوی قانون و هم عموم مردم. زنان اگر در تمام چارچوبهای تعریفشدهی جامعهی ایران هم قرار داشته باشند، تنها به دلیل زن بودنشان مورد تبعیض قرار میگیرند، و زمانی که به شکلی دیگر تصمیم به زندگی دارند، این تبعیضها چندین برابر میشود. زنان همجنسگرا به دلیل تبعیضها و نگاه نابرابر جامعه و قانون به زنان و مردان، کمتر امکان فراهم کردن شرایط برای یک زندگی مستقل را دارند. زندگی به دور از خانواده و خارج از عرف ازدواج – زن و مرد – برای آنها بسیار دشوارتر از مردان همجنسگرا است. آنها بیشتر در معرض انواع خشونتها قرار میگیرند٬ از مزاحمتهای خیابانی گرفته تا خشونتهای روحی و فیزیکی نزدیکان و آشنایان. زنان به مراتب بیش از مردان همجنسگرا در معرض انواع خشونتها هستند.
پروانه، ساکن تبریز، که یک همجنسگرای زن است نیز به گونهای حرفهای پیمان را تکرار و تأیید میکند: «زنان همجنسگرا خیلی زودتر و بیشتر با این پرسشها از سوی اجتماع، از جمله خانواده و دوستان، مواجه میشوند که چه زمانی تصمیم به ازدواج – با یک مرد – دارند؟ گاهی آنقدر این پرسشها زیاد میشوند که امثال من تن به ازدواج میدهند و از آنجا که تمایل چندانی در کل به زندگی یا به خصوص رابطهی جنسی با یک مرد ندارند، هر روز در محیط خانه با خطر خشونت و تجاوز از سوی همسر روبهرو هستند.» آمار مهاجرت و خروج از کشور در میان همجنسگرایان ایرانی در کل، و آمار خودکشی به خصوص در میان همجنسگرایان زن، بسیار بالا است.
هوموفوبیا (همجنسگراهراسی/ همجنسگراستیزی)
چهار دهه از اولین باری که به شکل گسترده عبارت «هوموفوبیا» به کار گرفته شد میگذرد، اما پیدایش و ریشهی آن را باید در ابتدای تاریخ جستجو کرد. همجنسگراستیزی و تراجنسیستیزی یک ترس غیرمنطقی، نفرت، یا بیزاری از افراد همجنسگرا، دوجنسگرا، یا تراجنسی است. از آنجا که اصطلاح هوموفوبیا به طور گسترده شناخته شده است، اغلب در کل برای اشاره به ترس، تنفر، و بیزاری از «دگرباشان جنسی» استفاده میشود. در زمانی نه چندان دور، همجنسگرایی در فهرست بیماریهای روانی قرار میگرفت و امروزه، با پیشرفت علم و آگاهی، کشورها یکی پس از دیگری، به جای همجنسگرایی، هوموفوبیا را در فهرست بیماریهای نیازمند درمان قرار دادهاند. فردی که از افراد همجنسگرا هراس دارد نه تنها امکان دارد به چنین افرادی صدمه بزند، که به خود نیز از جنبههای روحی آسیبهای فراوانی میرساند. در واقع میشود گفت، هوموفوبیا عارضهی ناپسندی است که در روابط انسانها بروز می کند و دگرجنسگرایان را به موضعگیری منفی نسبت به همنوعان خود وا میدارد. بهترین راه حل این مشکل و عارضهی روانی همانا درمان آن در ذهنیت افراد است.
فمینیسم و الجیبیتی
مکتب فمینیسم میخواهد که انسانها بر اساس تواناییهایشان مورد نقد یا قضاوت قرار بگیرند، و نه بر اساس جنسیت و دیگر تفاوتهای ظاهریشان. میشود گفت، جوهرهی فمینیسم آن است که حقوق، مقام، وظایف، و مزیتها نباید از روی جنس، جنسیت، و یا گرایش جنسی افراد مشخص شود و اینها نباید موضوعی برای پیشرفت یا جلوگیری از پیشرفت او در اجتماع باشد. با این تعریف، حمایت از حقوق افراد الجیبیتی یکی از اهداف مهم فمینیستها است. آنها در عصر حاضر بیشتر از هر گروه دیگری برای به رسمیت شناخته شدن حقوق این افراد در قوانین و اجتماع تلاش کردهاند٬ چرا که معتقد اند نهاد خانواده به آن شکلی که قرنها برقرار بوده در جهت تقویت ساختار مردسالارانه عمل کرده است، هرچند لزوماً تمامی ازدواجهای زن و مرد در جهت تقویت این ساختار حرکت نمیکنند. حق انتخاب آزادانهی سبک زندگی و حمایت کامل قانون از آن موضوعی است که فمینیستها همیشه به آن توجه و برای رسیدن به آن تلاش کردهاند.
اگر زنی انتخاب کند که در قالب چارچوبهای رایج، با یک مرد، تحت عنوان ازدواج زندگی کند، هر انتخاب دیگرش برای ادامهی زندگی، چه به صورت مجرد و چه با یک زن دیگر، هم نباید از نظر قانون تفاوتی داشته باشد. دولتها، که حتا در جوامع سکولار نیز از مذاهب کموبیش تأثیر میگیرند و در بیشتر مواقع دارای یک ساختار مردسالارانه هستند، اکثراً تن به چنین خواستههایی ندادهاند. تشکیل کارزارهای فراگیر و قدرتمند و به روز نگه داشتنشان از جمله مواردی هستند که بسیاری از تشکلهای فمینیستی، در کنار تلاش برای برابری زن و مرد، در جهت احقاق حقوق جامعهی الجیبیتی دنبال کردهاند. با این تعاریف، میشود نتیجه گرفت که، نمیتوان همزمان خود را یک فمینیست دانست و تبعیض علیه همجنسگرایان و جامعهی رنگینکمانی را مشروع خواند و نسبت به آن کمتوجه بود.
پایان
باید با خود صادق بود: بسیاری از افراد دچار هوموفوبیای پنهان هستند، به خصوص در جوامعی که هوموفوبیا به شکل سیستماتیک و ایدئولوژیک تبلیغ و ترویج میشود. آموزههای تبعیضآمیز از سنین کودکی در مدارس تولید و در رسانهها و گاه خانوادهها بازتولید میشوند. برای پایان بخشیدن به این موضوع، باید انسان بودن هر فرد را ورای هر موضوع دیگری از جمله جنس، جنسیت، یا گرایش جنسی او قرار داد.
منبع: تابلو
لینک مطلب در تریبون زمانه
همجنسگرایی به هیچ وجه امری نرمال نیست. در طبیعت که مظهر سلامت است چنین رفتاری نداریم ولی گاه جانورانی که در محیط بسته ای مثل باغ وحش قرار می گیرند رفتارهایی غیر عادی از این دست از خود نشان می دهند. زندگی اجتماعی و فشارهای آن بر روی حیوان دوپا موجب تمایل برخی به این موضوع است. باید راهی برای عادی سازی رفتار آنها جست نه اینکه با اباطیلی از این دست آن را نرمال تلقی کرد. کارکرد عمل جنسی در حالت عادی تولید مثل است و در مواردی نمایش رتبه و اقتدار در جامعه حیوانی که امری اجتماعی است و لا غیر. انتخاب اصلح که سازوکار بقای نسل سالم و برتر است ایجاب می کند که اقلیت های اینچنینی را به رسمیت نشناسیم. این مصلحت جامعه است و با احساسی کردن موضع نباید مصلحت عمومی را مخدوش کرد. با چنین برداشتی باید بتوان از همه منحرفان جنسی مثل بچه بازها هم دفاع کرد و برای حقوق آنها کوشید. چه کسی تا کنون چنین کار ابلهانه ای کرده است؟
َعابد / 02 June 2015
این هم از رادیو زمانه و هم فکرانش از غرب و مدرنیته فقط فساد و بی اخلاقی رو ترویج دادن رو بلند نه چیز دیگر
بی نهایت متاسفم
نه به بی اخلاقی / 02 June 2015
من از خوانندگان همیشگی رادیو زمانهام .
و البته رویکرد افراطی این رادیو در مورد عادی نشان دادن همجنس گرایی رو درک نمیکنم .
مساله اصلی اینه که شما توقع دارید در ایران همجنس بازان یا دگرباشان جنسی بطور بسیار آشکار هویت متفاوت جنسیشون رو نه تنها ابراز ، که تبلیغ هم بکنند !! من شخصا برای حریم افراد احترام قائلم . در خلوت خود هر تمایلی که دارند به کسی ربطی نداره . ولی علنی کردن تمایلات اینگونه ، چیزی نیست که در جامعه ایران پذیرفتنی باشه ، نه الان و نه هیچ وقت دیگه .
نکته جالب اینه که در ایران یک جریان غیر رسمی از دوران کهن وجودداشته که هرچیزی که شرع و عرف نهی و نفی میکر ده ، آزاد و مباح باشه . از زن و مشروب تا شاهد بازی و همجنس گرایی ، چه زنانه و چه مردانهاش …من ندیدهو نشنیدهام که در ایران کسی را به صرف همجنس باز بودن اعدام کنند . محدودیت هست ولی کار را به اینجاها نمیرسانند . متجاوزین و بچهبازها داستانشان متفاوته ….
شما چه توقعی دارید !؟ میخواید در ایران ازدواج همجنس بازها قانونی بشه !!؟ این بعیده در عمر من و شماها اتفاق بیفته !!!
افشین / 02 June 2015
بستگی دارد حقوق همجنسگرایان را چگونه تعریف کنیم.
اولا که جامعه ایران، مذهبی است و به قول افشین، به سن من و شما قد نمی دهد که ازدواج همجنسگراها در ایران قانونی شود.
ثانیا شخصا خیال نمی کنم همجنسگرایی، پدیده ای «طبیعی» باشد. در بهترین حالت، یک نابهنجاری جسمانی یا روانی است که باید آن را به عنوان یک واقعیت پذیرفت.
و سوم اینکه الان در برخی کشورهای جهان، همجنسگرایان به زندگی مشترک با یکدیگر هم بسنده نمی کنند و معتقدند باید بتوانند از حق حضانت فرزند نیز برخوردار شوند. یعنی یک کودک بیچاره و بی والدین را به دست «پدر و پدر ی»یا «مادر و مادری» بسپریم که خودشان حاصل یک ناهنجاری طبیعی هستند.
پناه بر خدا!! هیچ چیز طبیعی نمی تواند باعث انقراض طبیعت شود. مثلا محبت بهنجار است. جنگ نابهنجار است. اگر تمام مردم جهان به یکدیگر محبت کنند، اتفاق بدی نخواهد افتاد، اما اگر تمام مردم جهان با یکدیگر جنگ کنند، حتما اتفاق های بدی رخ خواهد داد. حالا اگر تمام مردم جهان همجنسگرا شوند، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟! بپذیریم همجنسگرایی طبیعی نیست.
گیل آمرد / 02 June 2015